سخنی از مترجم
درباره انسان و جایگاه او در آفرینش سخنان فراوانی گفته شده است و هر صاحب فکر و نظری، براساس مبانی و اصول خود در این باره آرا و افکاری را ابراز و ارائه کرده است که در حد خود و به فراخور همخوانی یا عدم همخوانی آن اصول و فرامین با فطرت انسان کارساز و گرهگشا بودهاند.
در این میان، علاوه بر مکاتب فکری و فلسفی مختلف، دین نیز به مثابه برنامه و روشی برای اداره و هدایت انسان در زندگی، آرا و افکاری را در اختیار انسان گذاشته است تا با بهرهگیری از آنها، به مقصود مطلوب خویش برسد.
در میان همه آرا و افکاری که به منظور نیل انسان به هدایت و سعادت خویش ارائه شده است، میتوان به دو دسته مشخص اشاره کرد که به نوعی میتوان گفت بیانگر همه امور و موارد مربوط به انسان است:
یکی حق، و دیگری تکلیف.
اهمیت و اعتبار این دو عنوان به قدری فراوان است که حتی عدهای از صاحبنظران حوزه علوم انسانی بر این باورند که میتوان با شاخص قرار دادن آنها میان عصر جدید و عصر قدیم فاصله انداخت. به طوری که میتوان گفت عصر قدیم، به عبارتی عصر تکلیف و عصر جدید، در اصل عصر حق است. این صاحبنظران حتی از این هم فراتر میروند و بر این باورند که «زبان دین، زبان تکلیف است، نه حق».
باتوجه به این نکته است که میتوان عَلَم شدن نظریه «حقوق بشر» را توجیه نمود، به بیان روشنتر، در عصر جدید، که دین به عنوان شاخصترین نماد سنت (عصر قدیم)، زبانی تکلیفگرا دارد، کنار زده میشود و انسانها برای دستیابی به حقوق عینی و انکارناپذیر خود، ناچارند به منبعی غیر از دین مراجعه کنند و حقوق مورد نظر خود را براساس اصول و مبانی آن منبع (اعم از علم، مکاتب فلسفی ـ اخلاقی و ...) تعریف کنند.
آفت مخرب این تفکر به همین مقدار منحصر و محدود نمیشود، بلکه تا جای پیش میرود که نشان میدهد اساساً در دین «حق» به معنای آنچه که امروز در نظریههای مرتبط با حقوق بشر مطرح میشود، تعریفی ندارد. این است که این افراد لازمه نیل انسان به «حق» خود را، گذرا از دین میدانند و به این معنا معتقدند که نظام حق سالار، با نظام دین سالار ـ که ذاتاً تکلیفگراست ـ همخوانی ندارد. از این رو برای رسیدن به حق باید به نظامی دیگر، غیر از نظام دینی اندیشید؛ پیشنهاد این گروه نیز، نظام سکولاریستی است.
***
یکی دیگر از شاخصههای مهم روزگار جدید نظامهای «تفکیکگرایی» افراطی است. در این مجال امکان شرح و بیان این نکته نیست؛ فقط ذکر میشود که حاکمیت روحیه علم باوری [۱]باعث شد، در راستای تخصصی شدن علوم، نوعی تجزیه حاکم شود. اما این تجزیه که در اصل به عنوان جزئی از یک کل بود و فقط به خاطر شناخت دقیقتر و عمیقتر صورت گرفت، در دراز مدت، به صورت یک کل مستقل درآمد و با آنکه نقض غرض بود و با اهداف اولیه تفکیک در علوم همخوانی نداشت، در عرف مجامع و محافل علمی پذیرفته شد و هنوز هم به صورت پیدا و پنهان در این مجامع حضور دارد.
یکی از بارزترین نمادهای این تفکیک افراطی، تفکیک میان زن و مرد به عنوان دو جزء از یک کل واحد (انسان) و بررسی هر یک از آنها به عنوان یک واحد مستقل بود. بر این اساس زن یا مرد نه به عنوان بخشی یا جلوهای از انسان، بلکه هر یک به عنوان جزیره مستقلی مورد بررسی و مطالعه قرار گرفت که این کار هیچ ربط و پیوندی با دیگری نداشت.
نتیجه بلافصل و قطعی این تفکیک افراطی، پیدایش فمینیسم [۲]و جلوههای متعدد آن بود که در بالاترین جلوه آن، رادیکالها قرار داشتند و اکنون که کمی معتدلتر شدهاند، جلوههای دیگری پیدا کردهاند.
در حالی که زن و مرد دو جزء جداییناپذیرند. زن و مرد دو نیمه از یک حقیقت اند که در صورت نبود هر یک از آنها دیگری هم یا نیست یا کارایی اصلی و ذاتی خود را از دست میدهد.
به قول مولانا جلالالدین:
جفت مایی جفت باید هم صفت
تا برآید کارها با مصلحت
جفت باید بر مثال همدگر
در دو جفت کفش و موزه درنگر
گر یکی کفش از دو، تنگ آید به پا
«هر دو جفتش کار ناید مر تو را»
[۳]
و حقیقت همین است. بسیاری از امور و موارد طبیعی و فراطبیعی وجود دارند که در ظاهر دو یا چند جلوه متفاوت و مختلفند، اما در حقیقت در صورت نبود یکی از آنها، «هر دو جفتش کارناید مر تو را».
جمع میان نظریه حقوق بشر ـ با قرائتی که بیان شد ـ و رهیافتهای فمنیستی این شد که در دین حقوق زن رعایت نشده است و زنان ناگزیرند برای دستیابی به حقوق خود چارهای غیر از چارچوب دین را دست و پا کنند.
کتاب حاضر جواب عالمانه، دانشگاهی و مبتنی بر اصول اسلامی است به این ادعا که غالباً در جمعهای هیجانی، روشنفکر مآبانه و اپوزیسیونی سر داده میشود.
به عبارت دیگر، این کتاب دور از هرگونه هیاهو، و رویکردهای ژورنالیستی و یک بار مصرفی، با دلایل واضح و آشکار نشان میدهد که اولاً، حقوق بشر در اسلام، نه امری نو پیدا، بلکه موضوعی ریشهدار و اصولی است. دلیل آن هم بیان صریح و جامع آیات قرآن، احادیث پیامبر جو اجتهادات صریح علمای قدیم و جدید مسلمان در این باره است.
ثانیاً، بدون آنکه بکوشد یا نشان دهد که مقصد نقد این دیدگاهها را دارد، عملاً همه مبانی آن مکاتب و رویکردها را به چالش میکشاند و نشان میدهد نتیجه باطلی که درباره حقوق زن در دین اسلام گرفتهاند، مولود دو مقدمه فاسدات و طبیعی است که از کوزه همان برون تراود که در اوست.
به علاوه، استاد عبدالکریم زیدان، با شخصیت جدی یک فقیه، که مسیر حرکت خود را با توجه به جهت نماییهای علمی (علم اصول فقه و نقد و مقاصد شریعت) تعیین و میکوشد دور از افتراها و اتهامهای منکران و دست و پا زدنهای عاجزانه¬ی دوستان نادان و علمای ناتوان، به فراخور این بحث موجود، بخشهایی از ظرفیت فقهی و اصولی اسلام در مورد حقوق زنان را ارائه نماید.
و این، همان کاری است که مدتها در میان امت اسلامی به فراموشی سپرده شده بود و در غیاب اینگونه کارهای ماندگار، شکاف عظیمی میان تعالیم دین و زندگی و عادات دین باوران حاصل شد. اما عدهای که دلیل ظرفیت این شکاف را ندیدند یا نخواستند ببینند، خطا را بر گردن خود دین انداختهاند و شادکامانه اعلان کردند که خانه از پایبست ویران است؛ غافل از این که «معمار حرم» باز به «تعمیر» جهانی میپردازد که در راه ارائه الگویی برای اداره و مدیریت آن، در سراسر تاریخ پرفراز و فرود، کاروان پرزحمت و ابتلای انبیا و اولیای حقیقی دین، بیوقفه در حرکت بوده است.
به فصل خداوند کریم، بیداری اسلامی و به تبع آن حرکت اسلامی [۴]این کاروان در عصر ما نیز آن راه نورانی را دنبال کرد و دور از غبارهای مقطعی و گذرا، راه رهایی امت از بند و بلای اتهام و ابهام راند در دور دستها، بلکه در همین نزدیکی نشان داد و نمایان ساخت که شمعی که خداوند برفروزد، با اینگونه بادهای گذران خاموشی نمیپذیرد.
باری، آنچه در ادامه میخوانید کوششی است متواضعانه برای بیان و تبیین بخشی از ظرفیتهای فقهی ما درباره زنان. ادعا نمیشود که همه چیز را بیان کرده است، یا حتی آنچه را که بیان کرده است، در اوج است و میتوان آن را فصل الخطاب و قول نهایی به شمار آورد. همین که نشان میدهد در این باغ چشمنواز و دلربا، چه گلهای خوشبویی میروید، کافی است. امیدوارم دستهای توانا و دلهای مطمئن و آرامی که با تکیه بر آرمانهای خدشهناپذیر ایمانی و اسلامی، صادقانه غمخوار این امت هستند، گامی فرا پیش نهند و اگر دستشان میرسد، در این وادی کاری بکنند. امیدوارم.
سهیلا رستمی
تهران ـ امیرآباد
۱۳/۱۲/۸۶
[۱] Scientism [۲] Feminism [۳] مثنوی معنوی، به تصحیح رینولد الدین نیکلسون، دفتر اول، بیت ۲۳۱۱-۲۳۱۴. [۴] برای اطلاع بیشتر درباره تفاوت این دو اصطلاح، ر.ک: «أولویات الحرکة الإسلامیة في الـمرحلة القادمة»، دکتور یوسف القرضاوی، مؤسسة الرسالة، الطبعة الثالثة عشر.