ولایت و امامت

مقدمه

مقدمه

اساس جهان بینی و ارزش‌های اسلامی شناخت این حقیقت ربانی است که: ﴿لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُۗ[الأعراف: ۵۴] [٧]. از آن جایی که همه‌ی مسائل اصول و فروع دین از این حقیقت نشأت گرفته و بدان پیوسته است، بحث از هر مسأله‌ای از مسائل دین در غیر ارتباط با آن، از جهل حرکت کردن و به جهل منتهی شدن است، از این رو ما را چاره‌ای نیست جز اینکه، بحث در باره‌ی ولایت و امامت را با ذکر و تبیین این اصل آغاز کنیم:

کار این جهان را خداوند با ریختن طرحی که در آن هر چیزی را اندازه‌ای بود، آغاز کرده؛ سپس به پیاده‌کردن آن طرح، آنگونه که مقرر کرده بود پرداخت.

در آغاز، ماده‌ی نخستین (یعنی دود) را پدید آورد. سپس با سنتی که بر ذرات (که هریک را خاصه‌ای معین و متناسب با خواص دیگر ذرات بخشیده بود) مسلط گردانید، در شش روزگار، برای هریک از آسمان‌ها و زمین و آنچه که میان آن‌هاست، ماده‌ای با کمیتی معلوم از ماده‌ی اصل جدا کرده، به هریک صورت معینی بخشیده. در هریک خاصه و قوه‌ای با اندازه‌ای معلوم (که متناسب با خواص سایر آفریده‌ها و منشأ حرکت در مسیری معین و هماهنگ با حرکات آن دیگرها است) نهاده و به هریک راه ویژه‌ی خود را نموده، در میان حرکت‌های آن‌ها هماهنگی برقرار کرد.

در میان خواص و قوای بخشیده شده به اکثر آفریده‌ها، نه خاصه‌ی علم (به معنایی که بیان خواهیم کرد) بود، نه قوه‌ی اراده؛ از این رو هریک از افراد این گروه، بدون توانایی شناخت راه‌های مختلف و برگزیدن آنچه که بایسته و شایسته است، سربراه و مسخر به سوی سرانجام خویش به حرکت افتاد. بدین صورت هدایت آفریده‌های بی‌بهره از علم و اراده، هدایت تسخیری و تکوینی آمد.

لیکن آفریدگانی هم پدید آورده شدند که در میان خواصشان علم و اراده موجود بود. مثلاً در تن انسان روحی دمیده شد، که می‌تواند با قوه‌ی «بصر»، از سنن فرمانروا بر عالم شهادت، آنچه را که بدان نیاز است دانسته؛ با قوه‌ی «قلب» (یا فؤاد)، دست‌آوردهای بصر را وسیله‌ی کسب شناخت ماورای عالم شهادت قرار داده، به جهان بینی بایسته دست یافته؛ با قوه‌ی «سمع»، در صورت پیروی نکردن از «هوی»، ارزش‌ها و باید و نبایدها (که در میان آن‌ها و حقایق عالم شهادت و ماورای عالم شهادت رابطه‌ی علیت و معلولیت نیست، در نتیجه، شناختن یکی از آن دو از طریق استدلال به دیگری محال است)، و نیز رهنمایی‌هایی در زمینه‌ی استخدام درست بصر و قلب را، از آن که علمش محیط و غیر استدلالیست و نیز بری از هوس می‌باشد دریافته و پذیرفته؛ با خاصه‌ی حق انتخاب و قوه‌ی اراده، از میان جهان بینی حق و جهان بینی‌های دیگر و ارزش‌ها و باید و نبایدهای نیکوی ربّانی و ارزش‌ها و باید و نبایدهای دیگر، راهی را برگزیند... بدینسان هدایت این گروه، در بخشی از حرکاتشان ابتلایی و تشریعی آمد؛ که این نوع از هدایت، مستلزم اهتداء و حرکت در راه ارائه داده شده نیست.

پس آفریدن هریک از آسمان‌ها و زمین و ما بَینَهُما از ماده‌ی نخستین، با اندازه گرفتنی آغاز، و با جدا کردن ماده‌ی اندازه گرفته شده و درآوردنش به صورتی معین و برابر با آنچه که در علم خداوند مقرر بوده و نهادن خاصه و قوه‌ای اندازه گرفته شده در آن و هماهنگ کردن حرکتش با حرکات سایر آفریده‌ها، انجام گرفته است. چنانکه نجاری که نشستنی با کیفیتی معین را در نظر دارد، بخشی از یک ماده‌ی چوبی را با اندازه گیری، مشخص گردانیده، طبق اندازه، از ماده‌ی اصل جدا کرده، به صورت صندلی در می‌آورد. اگر خود خاصه و قوه‌ای را که به ماده‌ای ببخشد و در نتیجه مسیر حرکتش را معین کند در دست ندارد، برای صندلی ماده‌ای را انتخاب می‌کند که خاصه‌اش متناسب با خواص اشیاء مرتبط با آن، منشأ حرکت به سوی غایت مطلوب، یعنی تحقق بخشیدن به غرض وادارنده به ساختن آن، در مسیری هماهنگ با حرکات آن اشیاء به سوی غایت‌های ویژه‌اشان است.

(در لغت عربی اندازه‌گرفتن را خلق و جدا کردن ماده‌ی اندازه گرفته شده را «برء» و به صورتی درآوردن آن را «تصویر» می‌گویند. چنان که خداوند می‌فرماید: ﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُۖ...[الحشر: ۲۴]. [۸]گاهی لفظ خلق برای معنی‌های اول و دوم به کار گرفته شده و به جای تصویر لفظ تسویه که مراد از آن برابرگردانیدن صورت مخلوق با طرح مقرر در علم خالق است، آورده می‌شود. چنان که می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِي خَلَقَ فَسَوَّىٰ٢[الأعلى: ۲] [٩]. از نهادن اندازه‌ای از قوه در چیزی با لفظ تقدیر، از نشان دادن راه حرکت ناشی از آن قوه با لفظ هدایت تعبیر می‌شود. چنان که می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِي قَدَّرَ فَهَدَىٰ٣[الأعلى: ۳]. [۱۰]گاهی لفظ خلق برای اندازه‌گرفتن و بَرء و تصویر و تسویه و تقدیر به کار گرفته شده و از هدایت با لفظ امر یاد می‌شود. چنان که می‌فرماید: ﴿أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُۗ[الأعراف: ۵۴]. [۱۱]گاهی نیز مراد از خلق، برء و تصویر و تسویه و تقدیر است. چنان که می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِيٓ أَعۡطَىٰ كُلَّ شَيۡءٍ خَلۡقَهُۥ ثُمَّ هَدَىٰ٥٠[طه: ۵۰] [۱۲].

بدینسان آسمان‌ها و زمین و هر آنچه از آفریده‌های بی‌بهره از قوه‌های علم و اراده که در میان آن‌هاست، هریک متناسب با ماده و صورت و قوه‌ای که بدو داده شد، به سوی سرانجامی جزء، که از آن و دیگر سرانجام‌های جزء، سرانجام کل دستگاه واحد جهان آفرینش تحقق خواهد یافت، به راه افتاد، ﴿أَلَآ إِلَى ٱللَّهِ تَصِيرُ ٱلۡأُمُورُ٥٣[الشورى: ۵۳]. [۱۳]از دارایان آن قوه‌ها نیز آنان که خود را و راه خود را شناختند و خواستند، چنان کردند. لیکن نادانان و ستمکاران حرکتی دیگر (جز آنچه که می‌بایست) برگزیدند و راهی دیگر پیمودند؛ که با ستیز جمع فرمانبرداران از خداوند و قافله‌ی راهیان راه کوی دوست (اعم از بخش غیر ارادی خودشان و کل گروه بی‌اراده‌ها) روبرو شدند، پس به سرانجام‌هایی که برای چنان کسانی مقرر شده بود، دچار گشتند.

بلکه از بزرگ و کوچک و بی‌اراده و بااراده مخلوقی نیست مگر اینکه خداوند او را با هرچه که داراست سببی گردانیده، که بدان آنچه را که خواسته است، انجام می‌دهد. چنان که می‌فرماید: ﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢٩[التكوير: ۲٩]. [۱۴]و می‌فرماید: ﴿فَلَمۡ تَقۡتُلُوهُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ قَتَلَهُمۡۚ وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ[الأنفال: ۱٧] [۱۵]از آن جایی که هرچیزی نزد وی به اندازه‌ایست ﴿وَكُلُّ شَيۡءٍ عِندَهُۥ بِمِقۡدَارٍ٨[الرعد: ۸] [۱۶]در کارش بیهوده کاری نیست ﴿وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا لَٰعِبِينَ٣٨[الدخان: ۳۸] [۱٧]، نه بیشتر از آنچه که خواسته است که انجام دهد اسباب آفریده، نه کمتر. (نباید گمان کرد که بااراده بودن با سبب بودن سازگار نیست؛ زیرا آنچه که انسان بدان مکلف می‌باشد عزم و نیت است، از آن جایی که لحظه‌ی پس از زمان حال غیب است، تنها پس از وقوع امری است که مراد خدا بودنش آشکار می‌گردد، پیش از وقوع آن مکلف در میان دو احتمال مراد بودن و مراد نبودن آن از سوی خدا، در حالت انتخاب یکی از دو احتمال قرار دارد، ادای تکلیف در حالت اختیار صورت می‌گیرد، اگرچه پس از وقوع عزم که انتهای تکلیف است، دانسته می‌شود که انسان سبب تحقق بخشیدن به مراد خدا بوده است). لیکن با وجود این که هر آنچه که از اراده‌ی انسان برمی‌خیزد مراد خداست، هرچه مراد خداست با حکمت و بجاست، شربودن برخی از رویدادها نسبی و تنها در ارتباط با بعضی از آفریده‌ها در بعضی از زمان‌ها و مکان‌هاست، انسان مکلف بدان است که با اراده‌اش سبب تحقق بخشیدن به چیزی شود که خداوند در تشریعش بدان امر کرده و بدان خوشنود است، که در این صورت امر ابتلایی و تشریعی تنها از آن خدا می‌باشد؛ همچنانکه خلق از اوست؛ و نیز همچنان که امر تسخیری و تکوینی – بخلاف زعم نادانان و ستمکاران – از اوست.

[٧] «آفرینش و فرمانروایی از آنِ او است». [۸] «او خداوندی است که طرّاح هستی و آفریدگار آن از نیستی و صورتگر جهان است». [٩] «(همان) که آفرید پس درست واستوار ساخت». [۱۰] «و(همان) کسی که اندازه‌گیری کرد پس هدایت نمود». [۱۱] «آگاه باشید که آفرینش و فرمانروایی از آنِ او است». [۱۲] «پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیزی را به او ارزانی داشته، سپس (آنها را) هدایت کرده است». [۱۳] «آگاه باشید، که (همۀ) کار‌ها به سوی الله باز می‌گردد». [۱۴] «و شما نمی‌خواهید مگر آنکه پروردگار جهانیان بخواهد». [۱۵] «پس شما آن‌ها را نکشتید، بلکه الله آن‌ها را کشت. و هنگامی‌که (به سوی آن‌ها خاک و سنگ) انداختی، تو نینداختی، بلکه الله انداخت». این دو آیه در اینکه انسان تنها سببی بوده و فاعل حقیقی خداست، جای شکی نگذاشته است. در جایی که مخلوق با اراده را این منزلت باشد، حال بی‌اراده ها آشکار و بی‌نیاز از بیان است. از این رو به ذکر همین دو آیه اکتفا می‌کنیم. [۱۶] «و هر چیز نزد او مقدار معینی دارد». [۱٧] «و (ما) آسمان‌ها و زمین و آنچه را که در میان آن دو است، به بازیچه نیافریده‌ایم».