تکمیل
در پایان بحث ولایت به نکاتی چند اشاره میکنیم:
۱- قبلاً گفتیم مردمی که کتاب بری از ریب، آنگونه که باید بدیشان ابلاغ گشته، به سه گروه متقین و کافرین و منافقین تقسیم میشوند. گروه اول همه اولیاء الله هستند و ولی الله نبودن برابر با متقی و مومن نبودن است... از عموم این اصل، دو حالت گذرا به شرح زیر مستثنی است:
در سورهی توبه از آیهی نود و هفتم تا آخر آیهی صد و دهم، از تشکیل دهندگان جامعهی اسلامی، هشت گروه با صفات ممیزهاشان ذکر گشتهاند، که با گروه دیگری که پیش از آن در بخش بزرگی از سوره در بارهی احوالشان سخن رفته، یعنی منافقینی که در گیر و دار حوادث درونی و بیرونی جامعهی اسلامی نفاقشان آشکار و نزد پیامبر خدا- ج و مؤمنین شناخته گشتهاند، نُه گروه میگردند.
پس از گروه نخستین، از صحرانشینان نام برده شده، که کفر و نفاقشان از همه شدیدتر، به ندانستن حدود آنچه که خدا بر پیامبرش ج نازل کرده سزاوارترند. سپس از اولیاء خدا در سه گروه پیشروان نخستین از مهاجرین و پیشروان نخستین از انصار و کسانی که با شیوهای از نیکوکاری از ایشان پیروی کردند، یعنی تنها گروههایی که خدا از ایشان و ایشان از وی خشنود و سرانجامشان برخورداری از نعمتی جاویدان است، نام برده شده است (وجود این سه گروه و همچنین سایر گروهها در هر جامعهی اسلامی برخاسته از بطن جاهلیتی از جاهلیتها، با همان حقیقتها، لیکن با کمیتها و کیفیتهای گوناگون، امری حتمی است. لیکن گروه اول و دوم از اولیاء الله، در عین سابق بودن در عصر خود، از متبعین سابقین اولین عصر نزول قرآنند). پس از آن، گروهی منافق از صحرانشینان اطراف شهری و از شهرنشینان ذکر شدهاند که در نفاق چنان مهارت یافتهاند، که جز خدا هیچ کس (حتی پیامبر خدا ج - و هر رهبر حرکت و جامعهی اسلامی در هر عصر دیگری -) از نفاقشان آگاهی ندارد. پس از ذکر سرانجام اینان، سخن از دو گروه دیگر رفته است (این دو گروه، مستثنی شدگان از اصل مذکورند. ما بیان احوالشان را به بعد از اشاره به گروه نهم میاندازیم). گروه نهم کسانی هستند که با انگیزهی گزند رسانیدن و کفر ورزیدن و جدایی انداختن در بین مؤمنین و کمینگاه ساختن برای کسانی که پیشتر با خدا و پیامبرش ج جنگیدند، مسجدی (و مرکزی دینی) برای خود بنا کردهاند و...
از این گروههای نهگانه، سه گروه – چنان که بیان شد – اهل ایمان و تقوی و ولایت خدا و چهار گروه اهل نفاق میباشد. از دو گروه دیگر که ذکرشان در بین گروههای هشتم و نهم – که هردو از منافقیناند – آمده است، یکی کسانی هستند که کرداری شایسته و کرداری بد با هم درآمیختهاند، لیکن به کردارهای بدفرجام خود اعتراف کرده، بدین حرکت گام در مسیر توبه (= با پشیمان شدن، از گناه دست کشیدن و عزم بر اجتناب، به سوی خدا بازگشتن) نهاده، روزنهی امید به این که خدا با سایهی مغفرت و رحمت بر سرشان بازگردد را به روی خود بازگشودهاند. در نتیجهی همین حرکت، خداوند وسیلهی پاکیزه گشتن از رذائل و فزونی دادن به فضائل و یافتن آرامش قلب را در دسترس ایشان نهاده، به توبه و به کار گرفتن وسیله ترغیبشان کرده، در مسیر آزمایش زیر نظر خدا و پیامبرج و مؤمنین که نهایتش محضر خدای آگاه از نهان و آشکاری است که گزارش کردارهایشان را بدیشان میدهد قرار داده است. با دقت در جای ذکر این گروه در سوره و توجه بدانچه که در بارهی ایشان آمده است دانسته میشود که، با هم درآمیختن کردار شایسته و کردار بد، اینان را از صف اولیاء الله موقتاً خارج کرده است، تنها اعتراف یاد شده است که از پیوستنشان به منافقین جلوگیری کرده و راه بازگشت به صف اولیاء را به رویشان بازگشوده است.
پس گاه گاهی پیش میآید که کسانی نه از اولیاء الله باشند، نه از منافقین و کافرین (و این یکی از دو حالت مستثنی از اصل مذکور است). لیکن از آن جایی که چنین حالتی ناپایدار و گذرا بوده، سرانجام چنین کسانی یا پیوستن به منافقین (چنان که در جهت تکمیل توبه و به کار گرفتن وسیلهی مقرر شده حرکت نکنند)، یا بازگشتن به صف اولیاء الله (در صورت طی آن مسیر) میباشد، اینان در حقیقت گروهی جدا از سه گروه مذکور در اصل یاد شده نبوده، – از این رو – جایی برای ذکرشان در آن تقسیم نیست.
گروه دوم از این دو، کسانی هستند که مرتکب آنچنان کردارهای بدی شدهاند، که تنها توبهای مقبول، میتواند ایشان را از عذاب خداوند برهاند. لیکن نه تنها توبه، بلکه اعتراف هم نکردهاند (البته مانند منافقین هم به عذر تراشی دست نزدهاند)، در نتیجه نور امیدی به این که خداوند با سایهی مغفرت و رحمت بر سرشان بازگردد در دل نیست. نیز با این عدم تحرک، خود را وسیلهی ارزانی داشته شده به گروه پیشین محروم، از شنیدن ترغیب به توبه و به کار گرفتن وسیله، بینصیب گردانیدهاند. لذا خدا و پیامبر ج و مؤمنین، ایشان را به حال خود واگذاشتهاند، کسی را با ایشان کاری و در بارهی ایشان حکمی نیست. سرانجامشان در دست خداوند – که امرش به تناسب موضعگیری ایشان یا عذاب یا پذیرفتن توبه است – میباشد.
با دقت در جای ذکر این گروه و توجه به بیان متعلق بدیشان نیز روشن میشود که، ارتکاب کارهای بد، اینان را نیز از صف اولیاء الله موقتاً بیرون کرده، تنها عدم تحرک و بیموضع بودن است که، از پیوستنشان به منافقین جلوگیری کرده است. همچنان که همین امر است که، حق موضعگیری در برابرشان را از پیامبر ج و مؤمنین سلب و تعیین سرانجامشان را به خدا سپرده است (و این دومین حالت مستثنی از اصل یاد شده میباشد). لیکن این گروه نیز در حقیقت جدا از سه گروه مذکور در اصل نبوده، ذکر جداگانهاشان نادرست است. زیرا اینان اگر با این به حال خود واگذاشتن، به حالتی مانند آنچه که در آیهی صد و هجدهم همین سوره ذکر شده است (یعنی این که زمین با همهی پهناوریش، همچنین جانهایشان، بر ایشان تنگ گشته، این حقیقت را که راه پناه بردن از خدا، جز به خدا نیست دریابند) برسند، با توبهای مقبول به صف اولیاء الله باز میگردند. وگرنه سرانجامشان پیوستن به منافقین است.
۲- از آنچه که گذشت، معانی کلمات قرآنی ولایت و ولی و اولیاء برای هر هوشمند بری از تعصبی روشن شده، در این که ولایت، ویژهی بعضی از مؤمنین نبوده، هرکسی ولی خدا نباشد بیتردید برای پیوستن به صف مؤمنین راستین نیازمند تجدید عهد بندگی با خداوند است، جای شکی نمیماند. راستی شگفتانگیز و تأسفآور است که با وجود چنین آیات روشنگری، این کلمات مبارکه، همچون سائر کلمات حاوی معانی ربانی، چنان دستخوش تحریف گردد، که طریق فهم قرآن به روی مسلمانان مسدود شود!!
امروزه همچون روزگاری از گذشتهی این امت، اولیاء به معنایی به کار برده میشود، که بیگانهبودنش از کتاب خدا، بر هیچ هوشمند دور از تعصبی پوشیده نیست. به گمان مردم، اولیاء افراد معدودی هستند با صفات ویژهای که خود معتقدین بدان نیز، از تبیینش عاجزند. از جملهی اموری که نزد مردم تقریباً لازمهی ولیبودن میباشد، کرامت (آنهم به معنایی همچون سایر معانی تحریفی) است. در بارهی این امر هم باید گفت که: کرامت (که به معنی گرامیبودن نزد خداوند است) اختصاص به بعضی از مؤمنین نداشته، بیکرامتبودن برابر با غیر متقیبودن و غیر مؤمنبودن میباشد؛ همچنان که کم و بیش بودن آن، بستگی به کم و بیش بودن تقوی و ایمان دارد. چنان که میفرماید: ﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ﴾[الحجرات: ۱۳] [۶۲]... و این منزلت که طریق رسیدن بدان ایمان و تقوی است، زمینه برای برخوردار شدن انسان متقی از نعمتهای مادی و معنوی دنیا و آخرت را – آنچنان که در بیان رابطهی ولایت میان خدا و انسان مؤمن ذکر کردیم – مهیّا میگرداند... دست یافتن به قسمت بیشتر بخش دنیوی این نعمتها، از طریق بهکار گرفتن اسبابی شناخته شده و همگانی است. گاهی هم نعمتهایی مادی یا معنوی، بدون به کار گرفتن آن اسباب، با شیوههایی غیر عادی، به بعضی از اولیاء خدا (به معنای قرآنی کلمه) میرسد. چنان که در بارهی مریم صدیقه علیها السلام میفرماید: ﴿... كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيۡهَا زَكَرِيَّا ٱلۡمِحۡرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗاۖ قَالَ يَٰمَرۡيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابٍ٣٧﴾[آل عمران: ۳٧] [۶۳]. «از توجه به محدودیت دایرهی حوادث غیر عادی از یک سو و همگانی بودن ولایت از سویی دیگر، روشن میشود که کرامت به معنی خاص مشهور در میان مردم، لازمهی ولایت نبوده، از شروط آن نمیباشد».
این امور – به خلاف ظاهر – هریک سببی خفی دارد، که میشود از راهی ویژه بدان دست یافته، با به کار گرفتنش به مسبب تحقق بخشید (چنان که در گذشته و حال کسانی بوده و هستند که این امور برایشان از امور عادی بوده و هست). پس اگر منشأ وقوع حادثهای غیر عادی (از آنهایی که دارای اسباب خفی هستند و نه معجزات، که این سخن آنها را در بر نمیگیرد)، کرامت و گرامی بودن انسان با تقوایی نزد خدا بوده، اکتساب و به کار گرفتن سبب خفی در کار نباشد، آن حادثه کرامت، و گرنه حادثهای دال بر برخوردار بودن شخص ذی ربط از سبب خفی حادثه میباشد. از این فرق ضابطهای مهم در این زمینه بدین گونه استنتاج میشود که: اولیاء را با حوادث غیر عادی نمیتوان شناخت (زیرا این حوادث را کفار نیز از طریق استخدام اسباب ویژهاش میتوانند پدید آورند)، بلکه ولایت صاحب حادثه است که دلالت بر کرامت بودن آن حادثه دارد، یعنی اگر قبلاً ولایت فردی ثابت شده باشد، حادثهی مرتبط به وی – به شرط عدم اکتساب – کرامت میباشد. از آن جایی که ولی بودن به معنی مؤمن و متقی بودن است، جز به وسیلهی وحی نمیتوان به ایمان و تقوای کسی یقین پیدا کرد، حوادث غیر عادی مرتبط به کسانی را که از طریق وحی ولی بودنشان خبر داده نشده است، جز براساس ظن، کرامت نمیتوان نامید. نیز از آن جهت که اسباب خفی بعضی از آن حوادث، حالات روحی بسیار لطیفی است که پدید آمدنش اکتسابی میباشد، هر حادثهی غیر عادی مرتبط با اهل تقوی را نیز کرامت نمیتوان شمرد (همین است تفسیر سرّ کمیاب بودن این گونه حوادث در عصر نبوت و خلافت و کثرت وقوعش در قرون پس از آن).
۳- اصل منحصر بودن مردم دعوت شده به دین خدا در سه گروه متقین و کافرین و منافقین، با قید ابلاغ کتاب خدا آنگونه که باید، ذکر شد. از آن جایی که این امر در مورد مسلمانان این عصر منتفی است، اصل مذکور تنها عدهای از مسلمانان را در بر گرفته، ارتباطی با اکثریت محروم از ابلاغ بایسته ندارد، یعنی کسانی که حجت برایشان اقامه نشده است، در این تقسیم جای نمیگیرند.
[۶۲] «همانا گرامیترین شما نزد الله پرهیزگارترین شماست». [۶۳] «هرگاه زکریا وارد محراب (و عبادتگاه) او میشد، نزد او غذا و رزقی مییافت، (زکریا) میگفت: «ای مریم این از کجا برای تو آمده است؟» (مریم) میگفت: «این از جانب الله است، که الله به هر کس بخواهد بیشمار روزی میدهد».