ولایت خدا و مؤمنین و رابطهاش با کافرین
گفتیم که اساس جهان بینی و ارزشهای اسلامی، شناخت این حقیقت ربانی است که: ﴿لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُۗ﴾[الأعراف: ۵۴] [۱۸]. اکنون یادآور میشویم که این حقیقت چیزی نیست جز رابطهی خداوند خالق آمر با پدیدهی مخلوق مأمور. رابطهای که یک طرفش اندازهگرفتن و برء و تصویر و تسویه و تقدیر و هدایت و امر تسخیری همراه امر ابتلایی یا بدون آن، طرف دیگرش آفریدهای با کمیت و کیفیت و قوهای مشتمل بر علم و اراده یا خالی از آنها و حرکتی تسخیری به سوی سرانجامی معین با حرکت اختیاری موافق یا مخالف با هدایت تشریعی یا بدون آن است.
این رابطه بنابر اشتمال آن قوه بر علم و اراده یا عدم اشتمالش بر آن و – در نتیجه – وجود حرکتی اختیاری یا عدم وجود آن، به دو نوع تقسیم میشود... و رابطهی آفریدهی دارای قوههای علم و اراده – مثلاً انسان – با خداوند نیز خود دو گونه میگردد:
اگر انسان کمر همت در به کار گرفتن قوهی بصر در رؤیت آیات عالم شهادت و قوهی قلب در معرفت ماورای آن و قوهی سمع در دریافتن راهنمایی در زمینهی کارهای آن دو و تحویل گرفتن احکام و ارزشها و قوهی اراده در برگزیدن جهان بینی حق و ارزشهای مبتنی بر آن بسته، از خلاف آن گریزان، در صورت لغزیدن، به خود آمده و پشیمان و از کج رفتاری دست بردارنده و بر استقامت عزم کننده باشد... یعنی اگر از طرف او ایمان (= با شناخت و تسلیم، از خوف و حزن محصور بودن در ظلمات جاهلیت، به امنِ در آمدنِ به نور هدایت و حرکت در صراط مستقیم رسیدن) و تقوی (= خود نگه داشتن از خلاف مقتضای آن شناخت و تسلیم) تحقق یابد، به اقتضای امری تکوینی و سنتی ربانی، از طرف خداوند هم اعطای سعادت در دنیا و در آخرت به وقوع پیوسته، رابطهی ولایت میان وی و خدا تحقق یافته، او ولیّ خدا و خدا ولیّ او میگردد.
(مادهی ولی در لغت عربی (که لغت قرآن است) دلالت بر قرار گرفتن چیزی در پی چیزی دیگر در حالی که حائلی در میانشان نباشد دارد (چنان که به بارانی که در پی باران نخستین بهار میبارد، ولی گویند). آشکار است که این حالت مستلزم وجود رابطهی قرب در میان آن دو میباشد. از آن جایی که نوع رابطهی بین دو چیز، بستگی به جهات ذی ربط آنها دارد، رابطهای که ولی در آن به کار گرفته میشود، گاهی قرب مکانی است و گاهی نسبی و دینی و اعتقادی و دوستی و کمکی و غیر آن. «لفظ ولی (بر وزن فعیل) دلالت بر چیزی یا کسی دارد که رابطهی مذکور را داراست، به معنی باران دوم بهار، دوستدار، دوست، یار، همسایه، همپیمان، پیرو، داماد، سرپرست و غیر آن به کار گرفته میشود».
و لفظ مولی (بر وزن مفعل) که در اصل اسم مکان است و دلالت بر جایی دارد که رابطهی مذکور بدان تعلق گرفته و در آن مستقر میشود و نیز به معنی یاری دهنده و سرپرست و غیر آن میآید).
به بیان قرآن که: ﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٦٢ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ٦٣ لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۚ لَا تَبۡدِيلَ لِكَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ٦٤﴾[يونس: ۶۲-۶۴] [۱٩]، همهی مؤمنین (به معنی قرآنی کلمه) در ولایت خدا مشترکند، انتفاء ولایت از کسی برابر با انتفای ایمان و تقوی و– در صورت اقامهی حجت – بودن در صف کافرین و منافقین که رابطهشان با خدا ضد ولایت یعنی عداوت است، میباشد. چنان که در صدر سورهی بقره، پس از ذکر کتاب بری از ریبش (سورهی بقره یا همهی قرآن) مردمی را که آن کتاب، بدیشان آنگونه که باید ابلاغ گشته است، به سه گروه متقین و کافرین و منافقین تقسیم کرده، در بین عدم تقوی و کفر یا نفاق فرقی نگذاشته، غیر متقین را کافرین یا منافقین میشمارد. در سورهی نمل آیهی پنجاه و سوم پس از ذکر سرانجام گروه کافرین از ثمود، قوم فرستادهی خدا صالح - علیه الصلاة والسلام- میفرماید: ﴿وَأَنجَيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ٥٣﴾[النمل: ۵۳] [۲۰]. در سورهی فصلت آیهی هجدهم نیز در بارهی همین امر میفرماید: ﴿وَنَجَّيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ١٨﴾[فصلت: ۱۸] [۲۱]. در این دو آیه، گروه مؤمنین را با عبارتی که در تعریف اولیاء الله آورده است ذکر میکند، در نتیجه همهی افراد یک امت مؤمن را اولیاء خدا میشمارد.
همچنان که همهی مؤمنین راستین اولیاء الله هستند، خداوند نیز ولیّ و مولای همهی مؤمنین است: ﴿ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ﴾[البقرة: ۲۵٧] [۲۲]... ﴿وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٨﴾[آل عمران: ۶۸] [۲۳]... ﴿وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُتَّقِينَ١٩﴾[الجاثية: ۱٩] [۲۴]. ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ مَوۡلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾[محمد: ۱۱] [۲۵].
از آن جایی که منشأ ولایت ایمان و تقوی است، آنان که با ایمان نیستند پیش از اقامهی حجت با خدا رابطهای نداشته، پس از اقامهی حجت و به صف کافرین یا منافقین (که ایشان نیز کافر و بلکه بدترین کافرانند) در آمدن، اعداء وی بوده، او نیز عدو ایشان است. چنان که میفرماید: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَسۡمَعُواْ لِهَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ وَٱلۡغَوۡاْ فِيهِ لَعَلَّكُمۡ تَغۡلِبُونَ٢٦ فَلَنُذِيقَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ عَذَابٗا شَدِيدٗا وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَسۡوَأَ ٱلَّذِي كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٢٧ ذَٰلِكَ جَزَآءُ أَعۡدَآءِ ٱللَّهِ ٱلنَّارُۖ لَهُمۡ فِيهَا دَارُ ٱلۡخُلۡدِ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يَجۡحَدُونَ٢٨﴾[فصلت: ۲۶-۲۸] [۲۶]و میفرماید: ﴿مَن كَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِيلَ وَمِيكَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ٩٨﴾[البقرة: ٩۸] [۲٧].
[۱۸] «آگاه باشید که آفرینش و فرمانروایی از آنِ او است». [۱٩] «آگاه باشید! همانا دوستان الله، نه ترسی بر آنهاست، و نه آنها غمگین میشوند (همان) کسانیکه ایمان آوردند، و پرهیزگاری میکردند..». [۲۰] «و کسانی را که ایمان آورده، و پرهیزگار بودند، نجات دادیم». [۲۱] «و کسانی را که ایمان آورده، و پرهیزگار بودند، نجات دادیم». [۲۲] «الله یاور و (سر پرست) کسانی است که ایمان آوردهاند، آنها را از تاریکیها به سوی نور بیرون میبرد». [۲۳] «و الله یاور و ولی مؤمنان است». [۲۴] «و الله یاور پر هیزگاران است». [۲۵] «این بدان سبب است که الله یاور (و مولای) کسانی است که ایمان آوردند». [۲۶] «و کسانیکه کافر شدند گفتند: «به این قرآن گوش فرا ندهید، و در (هنگام تلاوت) آن جنجال کنید (و سخنان بیهوده بگویید) شاید پیروز گردید». * پس یقیناً کسانی را که کافر شدند، عذاب سختی میچشانیم، و آنها را به (خاطر) بدترین اعمالیکه انجام میدادند، کیفر میدهیم». [۲٧] «کسیکه دشمن الله و فرشتگان و پیامبران او، و جبرئیل و میکائیل باشد، پس بدرستی که الله دشمن کافران است».