ولایت و امامت

۳– امامت:

۳– امامت:

پیش از این گفته شد که هدایت ربانی فرود آمد که بشر را از تاریکیهای گمانها و زلزله‌های خوف و حزن ناشی از نداشتن تکیه‌گاهی از حقیقت و پستی اتباع هوس، به نور معرفت و آرامش گرویدن به حق و اوج اتباع از حکم خداوند بیرون آورد و از وجود امری دیگر در کنار امر تشریعی وی و نیز از اینکه بعضی از افعالش مشمول رضایش نباشد جلوگیری کند. – به عبارتی دیگر – از طریق امر ابتلایی، بندگان خدا مکلف به ایمان و عمل صالح و – در نتیجه – از بین بردن این دوگانگی‌ها شدند... اگر در استعدادها تفاوت وجود نداشته، همه‌ی افراد بشر در ضعف یا قوت آن‌ها یکسان بوده، کسی را بر دیگری در زمینه‌های شناخت و تسلیم و عمل فزونی نبود، جز این که حق‌طلبان خیرخواه از گزینندگان کوردلی بر هدایت جدا گشته، همه در یک ردیف (همگام و بدون تقدم بعضی بر بعضی دیگر) راهی سرانجام شوند، امری رخ نمی‌نمود.

لیکن از آن جایی ‌که در استعدادها تفاوت آن چنان موجود است، که در میان بندگان خدا، از پایین‌ترین تا بالاترین درجه‌ی قابل تصور را می‌شود یافت، اهل ضعف و بی‌نصیبان از درجات بالا – که اکثریت را تشکیل می‌دهند – به شدت در معرض اغواء و تزیین ابلیس و گرفتار مکر پیشگامان در کفر و سیئات – که مجسم در واقعیتهایی حاکم بر فرد و جامعه و نه دعوتی مجرد از واقعیت است – می‌باشند، رحمت و ملک خدای ذی الجلال و الاکرام، در ادامه‌ی تثبیت مسئوولیت و توفیق انسان در ایمان و عمل صالح و از بین بردن دوگانگی‌ها و دفع هرگونه ریبی از مؤمنین و گرفتن هر حجتی از کافرین، برخوداران از درجات بالا را – اضافه بر اصل ایمان و عمل صالح – مکلف به پیشروی در شناخت و تسلیم و حرکت و هموار ساختن راه بر دیگران گردانید؛ که در برابر پیکرهای باطل و شر، نمونه‌های زنده‌ی فردی و جمعی حق و خیر، فرد و جامعه‌ی خواستار سیر به سوی سعادت را، در ایمان و عمل صالح الگو و سرگشتگان شیفته‌ی زینت حیات دنیا را تیغ زبان باشند.

چنان که می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا٤٥ وَدَاعِيًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِيرٗا٤٦[الأحزاب: ۴۵-۴۶] [۱۰۲].

﴿وَجَٰهِدُواْ فِي ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِۦۚ هُوَ ٱجۡتَبَىٰكُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖۚ مِّلَّةَ أَبِيكُمۡ إِبۡرَٰهِيمَۚ هُوَ سَمَّىٰكُمُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ مِن قَبۡلُ وَفِي هَٰذَا لِيَكُونَ ٱلرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيۡكُمۡ وَتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِۚ فَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱعۡتَصِمُواْ بِٱللَّهِ هُوَ مَوۡلَىٰكُمۡۖ فَنِعۡمَ ٱلۡمَوۡلَىٰ وَنِعۡمَ ٱلنَّصِيرُ٧٨[الحج: ٧۸] [۱۰۳].

﴿وَٱلَّذِينَ يُحَآجُّونَ فِي ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا ٱسۡتُجِيبَ لَهُۥ حُجَّتُهُمۡ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَعَلَيۡهِمۡ غَضَبٞ وَلَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٌ١٦[الشورى: ۱۶] [۱۰۴].

﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِن كَانَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَكَفَرۡتُم بِهِۦ وَشَهِدَ شَاهِدٞ مِّنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ مِثۡلِهِۦ فَ‍َٔامَنَ وَٱسۡتَكۡبَرۡتُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٠[الأحقاف: ۱۰] [۱۰۵].

﴿وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَسۡتَ مُرۡسَلٗاۚ قُلۡ كَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدَۢا بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡ وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِ٤٣[الرعد: ۴۳] [۱۰۶](لفظ الکتاب در این جا اسم جنس بوده، مدلولش بر همه‌ی کتابهای خدا صادق است. در آیه‌ی یکم همین سوره می‌فرماید: ﴿الٓمٓرۚ تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِۗ وَٱلَّذِيٓ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ ٱلۡحَقُّ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يُؤۡمِنُونَ١[الرعد: ۱]، [۱۰٧]که از آن، مراد از ﴿مَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِکه اقلّ‌ الناس‌اند آشکار می‌شود. در آیه‌ی نوزدهم نیز می‌فرماید: ﴿۞أَفَمَن يَعۡلَمُ أَنَّمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ ٱلۡحَقُّ كَمَنۡ هُوَ أَعۡمَىٰٓۚ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩. [۱۰۸]این هم آشکار می‌کند که ﴿مَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِهمه‌ی مؤمنین‌اند، و آیه‌ی سی و ششم از گروهی از ایشان که مؤمنین اهل کتاب‌اند نام می‌برد. ﴿وَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَفۡرَحُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَۖ وَمِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ مَن يُنكِرُ بَعۡضَهُۥۚ قُلۡ إِنَّمَآ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَلَآ أُشۡرِكَ بِهِۦٓۚ إِلَيۡهِ أَدۡعُواْ وَإِلَيۡهِ مَ‍َٔابِ٣٦ [۱۰٩].

– به اختصار – هدای ربانی فرود آمد که انسان را – در صورتی که بخواهد – از ظن و هوی برهاند؛ زمین را – پس از تزکیه و تعلیم انسان – از وقوع افعالی بی‌بهره از رضای خداوند و از صدور اوامری بی‌نشان از إذن وی دور گرداند و از آن جهت که تحقق بخشیدن بدین امور تنها از گام نهادن مردم در مسیر ایمان و عمل صالح ممکن است، حصول این امر از حق‌طلبان خیرخواه، و قیام حجت بر خریداران باطل و شر، مشروط به تقدم نمونه‌های زنده‌ی فردی و جمعی ایمان و عمل صالح (که رسیدنشان بدان منزلت نیز به طریقه‌ای است که – ان‌ شاء الله – بعداً تبیین خواهد شد) می‌باشد، عبادت خدا (به معنی قرآنی کلمه)، پس از نبوت و رسالت، متوقف بر پیشگامی و «امامت» مجسمه‌های ایمان و عمل صالح است.

(لفظ امام از ریشه‌ی أًمَّ به معنی آهنگ اصل یا غایت و سرانجامی را کردن گرفته شده، برای دلالت بر کسی یا چیزی که به کمک وی آن آهنگ کرده می‌شود، به کار می‌رود. در قرآن این کلمه هفت بار به صورت مفرد، پنج بار به صورت جمع آمده است.

از این دوازده بار یک بار به معنی راهی که آهنگ‌کنندگان مقصدی، از آن برای رسیدن به مقصد خویش کمک گرفته و آن را می‌پیمایند، به کار رفته است. چنان که می‌فرماید: ﴿وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٖ مُّبِينٖ٧٩[الحجر: ٧٩] [۱۱۰].

یک ‌بار به معنی کتاب و پرونده‌ای که همه‌ی کردارهای بندگان در آن ثبت شده و به کمک آن (یعنی براساس آن) آهنگ جزا دادن کرده می‌شود. چنان که می‌فرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَنَكۡتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَءَاثَٰرَهُمۡۚ وَكُلَّ شَيۡءٍ أَحۡصَيۡنَٰهُ فِيٓ إِمَامٖ مُّبِينٖ١٢[يس: ۱۲] [۱۱۱].

دو بار به معنی کتاب موسی÷که به کمک آن، آهنگ سرانجام ایمان و عمل صالح کرده می‌شود. چنان که می‌فرماید: ﴿أَفَمَن كَانَ عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّهِۦ وَيَتۡلُوهُ شَاهِدٞ مِّنۡهُ وَمِن قَبۡلِهِۦ كِتَٰبُ مُوسَىٰٓ إِمَامٗا وَرَحۡمَةًۚ[هود: ۱٧] [۱۱۲]. ﴿وَمِن قَبۡلِهِۦ كِتَٰبُ مُوسَىٰٓ إِمَامٗا وَرَحۡمَةٗۚ[الأحقاف: ۱۲] [۱۱۳].

دو بار برای دلالت بر کسانی که در کفر و سیئات پیشرو بوده، اهل باطل و خواستاران شر، با پیروی از ایشان آهنگ سرانجام کفر می‌کنند. چنان که می‌فرماید: ﴿وَإِن نَّكَثُوٓاْ أَيۡمَٰنَهُم مِّنۢ بَعۡدِ عَهۡدِهِمۡ وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمۡ فَقَٰتِلُوٓاْ أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِ إِنَّهُمۡ لَآ أَيۡمَٰنَ لَهُمۡ لَعَلَّهُمۡ يَنتَهُونَ١٢[التوبة: ۱۲] [۱۱۴]و می‌فرماید: ﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا يُنصَرُونَ٤١[القصص: ۴۱] [۱۱۵].

پنج بار برای دلالت بر کسی یا کسانی که در ایمان و عمل صالح پیشقدم بوده، حق‌طلبان خیرخواه، با پیروی از ایشان، آهنگ سرانجام پیمودن صراط مستقیم می‌کنند. چنانکه می‌فرماید: ﴿۞وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤[البقرة: ۱۲۴] [۱۱۶]و می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا٧٤[الفرقان: ٧۴] [۱۱٧]و می‌فرماید: ﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِمۡ فِعۡلَ ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَإِقَامَ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءَ ٱلزَّكَوٰةِۖ وَكَانُواْ لَنَا عَٰبِدِينَ٧٣[الأنبياء: ٧۳] [۱۱۸]. و می‌فرماید: ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ٥[القصص: ۵] [۱۱٩]. و می‌فرماید: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ٢٤[السجدة: ۲۴] [۱۲۰].

یک بار هم چنان به کار برده شده است، که حملش بر هریک از معانی دوم و سوم و چهارم و پنجم جائز است. چنان که می‌فرماید: ﴿يَوۡمَ نَدۡعُواْ كُلَّ أُنَاسِۢ بِإِمَٰمِهِمۡۖ فَمَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِيَمِينِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَقۡرَءُونَ كِتَٰبَهُمۡ وَلَا يُظۡلَمُونَ فَتِيلٗا٧١ وَمَن كَانَ فِي هَٰذِهِۦٓ أَعۡمَىٰ فَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِيلٗا٧٢[الإسراء: ٧۱-٧۲] [۱۲۱].

* * *

از آن جایی‌که وجود کمترین رخنه‌ای در امامت در طریق ایمان و عمل صالح (به کار بردن لفظ امامت بدون ذکر این قید و یا بدون وجود قرینه‌ای دال بر مراد، جایز نیست. زیرا این لفظ – چنان که اشاره شد – به رهبری در طریق کفر و سیئات نیز گفته می‌شود)، با این حقیقت که آن نیز همانند نبوت و رسالت، مقتضای رحمت و ملک خداوند ذی الجلال و الاکرام است سازگار نمی‌باشد، آن نیز از حفظی ربانی – متناسب با حقیقتش – برخوردار گشته است. لیکن از آن جهت که امامت چیزی جز الگو و پیشرو بودن در انجام تکالیف عبودیت نبوده، بری بودن از نسیان و خطأ و سایر حالات ضعف بشری در این زمینه، با خلقت فرزندان آدمی که همه می‌شناسیم اجتماع پذیر نیست، حفظ آن از نوع حفظ نبوت و رسالت نبوده، هیچ کس در امامت معصوم نمی‌باشد (در نبوت و رسالت نیز – اضافه بر جهات انتصابی – جهات تکلیفی و کسبی وجود دارد؛ زیرا نبوت – چنان که گفته شد – منزلتی انتصابی و خارج از دایره‌ی کسب است، که صاحبش مکلف به توجه کردن و گوش فرا دادن به وحی منزل و حفظ و معرفت آن می‌باشد. رسالت نیز منزلتی غیر کسبی است، که صاحبش مکلف به تبلیغ وحی دریافت شده می‌باشد. اگرچه جهات کسبی آن دو – و نه جهات انتصابی، که ختم آن اعلام شده است – از شؤون امامت و غیر مختص به نبی مرسل بوده (تنها فرقی که در این زمینه بین نبی و غیر نبی وجود دارد این است که، غیر نبی آن را از منابع بشری دریافت می‌کند)، با عصمت سازگار نیست، به اقتضای اسبابی که در بیان عصمت در نبوت و رسالت بیان شد، از شؤون امامت نبی مرسل استثناء شده، مشمول عصمت گشته است. بلکه با توجه به آیاتی که در آن مبحث آورده شد دریافته می‌شود که، عصمت تنها متعلق به هدای ربانی می‌باشد). در هر شریعتی اولین فرد مکلف به امامت – که در ارتباط مستقیم با تفاوت استعدادهاست – همان نبی مرسل – که شایسته‌ترین فرد در حمل بار سنگین تکالیف است – می‌باشد. وی مکلف است که زیر نظر مستقیم خداوند در معرفت هدای ربانی و تسلیم بی‌چون و چرا و عمل صالح، سرمشق سایر مکلفین و امام الأئمه باشد. آشکار است که کسی که امر تعلیم و تزکیه‌اش با خداوند باشد، دورترین انسان از عدم معرفت و عدم تسلیم و ارتکاب سیئات می‌باشد. لیکن با وجود این حقیقت، وی نیز از لحظاتی که سیطره با ضعف بشری است بری نمی‌باشد.

– چنان که پیش از این گفته شده است – در قرآن از احکام جزئیی که در ثبوت و انتفاء تابع شرایط زمانی و مکانی است ذکری نرفته، تبیین آن‌ها به متخصصینی که توانایی استنباط فروع از اصول را دارند سپرده شده است. در این زمینه نیز، پیش از همه، پیامبر خدا جاست که به تنهایی (در زمینه‌های مختص به خود)، به همراهی دیگر متخصصین و صاحب نظران در شرایط و اوضاع از دست پروردگان خود و تشاور با ایشان (در دیگر زمینه‌ها)، مسؤول تبیین ما أنزل الله می‌باشد. بدین گونه امام الائمه ج به میدانی کشانیده می‌شود که در آن ارتکاب خطاء اجتهادی اجتناب‌ناپذیر است [۱۲۲](آشکار است که دایره‌ی اجتهادات پیامبر خدا ج بسیار تنگتر از دایره‌ی اجتهادات اتباع وی می‌باشد [۱۲۳]، زیرا – اولاً – وی از تزکی و تعلم، بیشترین نصیب را برده است. – ثانیاً – همه‌ی اجتهاداتی که زمینه‌اش فهم نصوص کتاب خدا، یا روایت و درایت سنت نبوی است، در حق وی منتفی می‌باشد). لیکن پس از وقوع ذنب (ذنب به کرداری که فرجام ناگواری داشته باشد گفته می‌شود. این مفهوم هم بر معصیت صادق است و هم بر خطأ اجتهادی و غیره. از این روست که قرآن آن را به پیامبر خدا ج نیز نسبت می‌دهد) و پدید آمدن رخنه در امامت (که منشأ خیر فراوان، از جمله دفع توهم برتری منزلت نبی مرسل از بشریت و حفظ تباین بین عبودیت و ألوهیت می‌باشد)، وحی خدای ذی الجلال و الاکرام در رسیده، خطأها را تبیین و نقصها را به کمال تبدیل می‌کند. یعنی آنچه که بندگان خدا به پیروی از آن فراخوانده می‌شوند، امامت پس از تهذیب و اصلاح است.

چنان که می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلۡقَى ٱلشَّيۡطَٰنُ فِيٓ أُمۡنِيَّتِهِۦ«پس هیچ رسولی و هیچ نبیی پیش از خاتم النبیین ج، هنگام به دل راه دادن آرزوی گرفتار گشتن و نابود شدن مکذبین (که تبیین سنت ربانی حاکم بر آن، زمینه‌ی سخن آیات پیش از این است) از آمیخته شدن آرزویش به القاء شیطان (که آرزوی اهلاک پیش از موعد را القاء می‌کند) محفوظ نبوده است». ﴿فَيَنسَخُ ٱللَّهُ مَا يُلۡقِي ٱلشَّيۡطَٰنُ ثُمَّ يُحۡكِمُ ٱللَّهُ ءَايَٰتِهِۦۗ«پس خدا با تبیین سنتش القاءات شیطان را از بین برده؛ سپس باز هم خدا آیاتش را با رهانیدن از تابع القاءآت شیطان گشتن و دفع رخنه‌های وارده از آن طریق، استوار می‌گرداند». ﴿وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ٥٢[الحج:۵۲] «و امر مذکور از آثار علم و حکمت او است». ﴿لِّيَجۡعَلَ مَا يُلۡقِي ٱلشَّيۡطَٰنُ فِتۡنَةٗ لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلۡقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمۡۗ«برای این که القاءآت شیطان را کوره‌ی آزمایشی گرداند که در آن، غش کسانی که در دلهایشان بیماریی است آشکار گردد؛ و در فساد سنگ‌دلان شکی نماند. گروه نخستین که در کناره‌ی پایگاه ایمان و عمل صالح‌اند، موضع‌گیریشان در برابر آیات خدا براساس نظر به سود و زیان و خوشی و ناخوشی دنیوی است [۱۲۴]، این القاءآت سازگار با هوس نفس عجول تزلزل نفوسشان را هویدا می‌کند. گروه دوم که هر شبهه‌ای را بهانه‌ای برای جدال در حق و بیشتر دوری گرفتن از هدایت می‌گیرند، وقوع این امر از رسل و انبیاء – علیهم الصلوة و السلام – عدم استعداد اهتداءشان را بیشتر از پیش روشن می‌گرداند». ﴿وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ لَفِي شِقَاقِۢ بَعِيدٖ٥٣«با ستمگریشان در بین خود و حق شکافی بس بزرگ پدید آورده‌اند و از اهتداء بسی دور گشته‌اند».

﴿وَلِيَعۡلَمَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ«و برای این که کسانی که دانش و دین بدیشان داده شد، با نسخ القاءآت شیطان و استوار کردن آیات خدا بدانند که آن دانش، همان حق فرود آمده از خداوندت می‌باشد» ﴿فَيُؤۡمِنُواْ بِهِۦ فَتُخۡبِتَ لَهُۥ قُلُوبُهُمۡۗ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهَادِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٥٤«با ایمانشان زمینه‌ی اهتداء به راهی راست را که وسیله‌ی رهایی از حالتی مانند حالت ستمگران است، فراهم آورده‌اند». ﴿وَلَا يَزَالُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي مِرۡيَةٖ«و کسانی که با موضع‌گیری‌های ستمگرانه‌اشان پرده بر روی حق کشیدند و از ظهورش جلوگیری کردند، پیوسته از آن حق در ترددی سخت خواهند بود» ﴿حَتَّىٰ تَأۡتِيَهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغۡتَةً أَوۡ يَأۡتِيَهُمۡ عَذَابُ يَوۡمٍ عَقِيمٍ٥٥[الحج: ۵۲-۵۵] [۱۲۵].

می‌فرماید: ﴿وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِي مِنۡ أَهۡلِي وَإِنَّ وَعۡدَكَ ٱلۡحَقُّ وَأَنتَ أَحۡكَمُ ٱلۡحَٰكِمِينَ٤٥ قَالَ يَٰنُوحُ إِنَّهُۥ لَيۡسَ مِنۡ أَهۡلِكَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَيۡرُ صَٰلِحٖۖ فَلَا تَسۡ‍َٔلۡنِ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۖ إِنِّيٓ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ٤٦ قَالَ رَبِّ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِكَ أَنۡ أَسۡ‍َٔلَكَ مَا لَيۡسَ لِي بِهِۦ عِلۡمٞۖ وَإِلَّا تَغۡفِرۡ لِي وَتَرۡحَمۡنِيٓ أَكُن مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٤٧[هود: ۴۵-۴٧] [۱۲۶].

نیز می‌فرماید: که نوح÷گفت: ﴿رَّبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيۡتِيَ مُؤۡمِنٗا وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۖ وَلَا تَزِدِ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا تَبَارَۢا٢٨[نوح: ۲۸] [۱۲٧].

در بازگوکردن گفته‌های ابراهیم ج می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِيٓ أَطۡمَعُ أَن يَغۡفِرَ لِي خَطِيٓ‍َٔتِي يَوۡمَ ٱلدِّينِ٨٢[الشعراء: ۸۲] [۱۲۸].

در حکایت گفت و گوی یعقوب÷با پسرانش در قضیه‌ی دزدی نسبت داده شده به پسرش می‌فرماید: ﴿قَالَ بَلۡ سَوَّلَتۡ لَكُمۡ أَنفُسُكُمۡ أَمۡرٗاۖ[يوسف: ۸۳] [۱۲٩]. در حالی‌ که ایشان این بار، گناهی مرتکب نشده بودند، این اتهام براساس ظنی ناشی از توجه به سوء سابقه‌ی ایشان و نظر به ذات قضیه بود.

در باره‌ی موضع‌گیری یوسف ج در برابر آن زن صاحب‌خانه‌ای که پس از بی‌سود ماندن آمد و شدهای خواهش‌گرانه در فریفتنش و بستن همه‌ی درها و دعوت پر جذابیتش به‌ خود، درصدد درگیر شدن و درافتادن با وی برآمد می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ هَمَّتۡ بِهِۦۖ وَهَمَّ بِهَا«روند سخن، شنوندگان را به لحظاتی پس از وقوع حادثه منتقل کرده، در خارج از صحنه با بیانی مؤکد نقل می‌کند که: اینک زن دل شکسته، کینه‌توزانه درصدد درافتادن با وی و او با دلی به ستوه آمده از شیطنتهای زن درصدد در افتادن انتقام‌جویانه با وی برآمده است». ﴿لَوۡلَآ أَن رَّءَا بُرۡهَٰنَ رَبِّهِۦۚ«اگر برهان هدایت خداوندش را نمی‌دید... (با وی در می‌آفتاد). این جمله مانند آیه‌ی دویست و یکم از سوره‌ی اعراف است که می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَٰٓئِفٞ مِّنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ٢٠١[الأعراف: ۲۰۱]». ﴿كَذَٰلِكَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ«آن گونه او را در تحقق بخشیدن به عزم بر اجتناب از انتقام‌جویی پس از رؤیت برهان خداوندش، اضافه بر اجتناب از زنا، موفق گردانیدیم، برای این که سوء انتقام‌جویی را همچون فحشاء زنا از وی بازداریم»؛ ﴿إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِينَ٢٤«و نه تنها فحشاء زنا، بلکه سوء آنچنان انتقام‌جویی نیز، با مخلص بودن سازگار نیست» [یوسف: ۲۴] [۱۳۰].

این آیه بیان می‌کند که این پیامبر مخلص÷، با وجود محفوظ بودن از سوء انتقام‌جویی، از درصدد آن بر آمدن در لحظاتی از عمرش، محفوظ نبوده است.

بعضی از مفسرین با تبعیت از افسانه‌های بنی اسرائیل و غفلت از خود آیه و آیه‌ی پیش از آن، در تفسیر این قسمت به لغزشی بزرگ دچار گشته‌اند.

در آیه‌ی پیش از این می‌فرماید: ﴿وَرَٰوَدَتۡهُ ٱلَّتِي هُوَ فِي بَيۡتِهَا عَن نَّفۡسِهِۦ وَغَلَّقَتِ ٱلۡأَبۡوَٰبَ وَقَالَتۡ هَيۡتَ لَكَۚ«این آیه بیان می‌کند که زن در تلاش برای رسیدن به مرادش، از هیچ عملی دریغ نکرد، با این وصف چگونه می‌توان جمله‌ی ﴿وَلَقَدۡ هَمَّتۡ بِهِۦۖرا بر معنی در صدد فحشاء برآمدن - که بیانش به عهده‌ی آیه‌ی پیشین است - حمل کرد؟!». ﴿قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِۖ«هنگامی که بنده‌ای مخلص از امری به خداوند پناه می‌برد، به وی پناه داده می‌شود. پس چگونه می‌توان گفت که ﴿هَمَّ بِهَابه معنی درصدد ارتکاب فحشاء برآمدن است؟! اضافه بر این خداوند فرموده است: ﴿وَلَقَدۡ هَمَّتۡ بِهِۦۖ وَهَمَّ بِهَایعنی بیان کرده است که هر کدام درصدد درگیر شدن با دیگری برآمده است (در همین معنی در آیه‌ی پنجم سوره‌ی غافر می‌فرماید: ﴿وَهَمَّتۡ كُلُّ أُمَّةِۢ بِرَسُولِهِمۡ لِيَأۡخُذُوهُۖو نفرموده است: «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِالْفَحْشَاءِ وَهَمَّ بِهَا»»؛ ﴿إِنَّهُۥ رَبِّيٓ أَحۡسَنَ مَثۡوَايَۖ(ضمیر إنّهُ ضمیری است که در اصطلاح علماء لغت عربی ضمیر شأن و قصّه نامیده می‌شود. این ضمیر اشاره به واقعیتی است که به علت اهمیتش موقعیت را چنان اشغال کرده است، که بدون این که ذکری از آن رفته باشد ضمیر بدان ارجاع داده می‌شود و جمله‌ای که پس از آن می‌آید تفسیر کننده‌ی آن واقعیت است. یوسف÷در بیان سبب پناه بردن به خدا از فحشاء می‌فرماید: ﴿إِنَّهُۥ رَبِّيٓ أَحۡسَنَ مَثۡوَايَۖیعنی: زیرا واقعیتی هست و آن این که خداوندم جای اقامت و استقرارم را نیکو گردانید؛ با وجود این واقعیت ارتکاب زنا – اضافه بر فحشاء بودنش – کرداری ستمگرانه می‌باشد)؛ ﴿إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٣.

در بازگو کردن گفته‌ی موسی÷پس از پشیمان شدن از ارتکاب قتل بدون تعمد یکی از دشمنانش (یکی از فرعونیان مفسد) می‌فرماید: ﴿قَالَ رَبِّ بِمَآ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ فَلَنۡ أَكُونَ ظَهِيرٗا لِّلۡمُجۡرِمِينَ١٧ فَأَصۡبَحَ فِي ٱلۡمَدِينَةِ خَآئِفٗا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا ٱلَّذِي ٱسۡتَنصَرَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ يَسۡتَصۡرِخُهُۥۚ قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰٓ إِنَّكَ لَغَوِيّٞ مُّبِينٞ١٨[القصص: ۱٧-۱۸] [۱۳۱].

این قضیه اگرچه پیش از نبوت و رسالت و امامت روی داده، رخنه‌ای مستقیم در امامت به شمار نیامده و وحی در تبیین خطأ و تهذیب و اصلاح نازل نشده است، از این لحاظ که دلیل عدم محفوظ بودن از خطأ است، قابل توجه می‌باشد.

درباره‌ی به خطأ رفتن پیامبرش داود÷در یک واقعه‌ی قضائی آزمایشی پس از یکه‌تاز گشتن در میدان عبودیت و بارز شدن در زورمندی و رسیدن به درجه‌ی أوّابیت (= پیوسته از ما‌سوی به سوی خدا بازگشتن) و قرار گرفتن در مقام همگامی با کوه‌ها و پرندگان در تسبیح شامگاه و هنگام درخشیدن خورشید و سفت گشتن پایه‌های فرمانروائیش و برخوردار شدن از نعمت حکمت و فصل خطاب (= سخن برّا و پایان بخش به درهم و برهم بودن امور) که شاید در آغاز تعهد مسؤولیت قضاوت بوده باشد می‌فرماید: ﴿۞وَهَلۡ أَتَىٰكَ نَبَؤُاْ ٱلۡخَصۡمِ إِذۡ تَسَوَّرُواْ ٱلۡمِحۡرَابَ٢١ إِذۡ دَخَلُواْ عَلَىٰ دَاوُۥدَ فَفَزِعَ مِنۡهُمۡۖ قَالُواْ لَا تَخَفۡۖ خَصۡمَانِ بَغَىٰ بَعۡضُنَا عَلَىٰ بَعۡضٖ فَٱحۡكُم بَيۡنَنَا بِٱلۡحَقِّ وَلَا تُشۡطِطۡ وَٱهۡدِنَآ إِلَىٰ سَوَآءِ ٱلصِّرَٰطِ٢٢ إِنَّ هَٰذَآ أَخِي لَهُۥ تِسۡعٞ وَتِسۡعُونَ نَعۡجَةٗ وَلِيَ نَعۡجَةٞ وَٰحِدَةٞ فَقَالَ أَكۡفِلۡنِيهَا وَعَزَّنِي فِي ٱلۡخِطَابِ٢٣[ص: ۲۱-۲۳] [۱۳۲](از روی دیوار به میان‌ سنگر محاربه با نفس و شیطان و مهاجرت از ماسوی و مناجات با خداوند پریدن و هراس‌انگیزانه بر داود از أغیار بریده در آمدن و همراه توصیه‌های پر تنفر از ظلم عرض خصومت بس ستمگرانه و سنگ‌دلانه در بین دو برادر کردن، چنان احساسات و عواطف وی را برانگیخت، که پس از شنیدن شکوی، بی‌درنگ و بدون حق دفاع به متهم دادن، به قضاوت نشسته، حکم ستمکار بودن وی را صادر کرد). ﴿قَالَ لَقَدۡ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعۡجَتِكَ إِلَىٰ نِعَاجِهِۦۖ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡخُلَطَآءِ لَيَبۡغِي بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٍ إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَقَلِيلٞ مَّا هُمۡۗ(چنان‌ که ملاحظه می‌شود، اضافه بر اصدار حکم، با باغی شمردنش وی را همچون همه‌ی اهل بغی، از جمع کم جمعیت مؤمنین خارج شمرد). ﴿وَظَنَّ دَاوُۥدُ أَنَّمَا فَتَنَّٰهُ فَٱسۡتَغۡفَرَ رَبَّهُۥ وَخَرَّۤ رَاكِعٗاۤ وَأَنَابَ۩٢٤ [۱۳۳]. (از ویژگیها و ظروف رویداد، استنباط کرد که آن قضیه، کوره‌ی آزمایشی برای نمایاندن ضعفی بشری و رهانیدن وی از آن بوده است؛ از این رو از خداوندش مغفرت ذنبش را خواست و راکعانه بر روی درافتاد و به سوی وی بازگشت).

﴿فَغَفَرۡنَا لَهُۥ ذَٰلِكَۖ وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مَ‍َٔابٖ٢٥ يَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰكَ خَلِيفَةٗ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡكُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ [۱۳۴](به وی توصیه می‌کند که در کار قضاوت بر وفق مقتضای این آزمایش سازنده حرکت کرده، باری دیگر چنان ذنبی (یعنی پیروی از خواهش‌های نفس در کار داوری) را مرتکب نشود). ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدُۢ بِمَا نَسُواْ يَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦ وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَآءَ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا بَٰطِلٗاۚ(و قضاوت براساس اتباع هوی را روش خود قرار دادن، ناشی از گمان و اعتقاد به باطل بودن خلق آن‌هاست). ﴿ذَٰلِكَ ظَنُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ٢٧ [۱۳۵][ص: ۲۱-۲٧].

نیز در باره‌ی عدم اصابه‌ی پیامبرش داود ج در قضاوت در قضیه‌ای دیگر می‌فرماید: ﴿وَدَاوُۥدَ وَسُلَيۡمَٰنَ إِذۡ يَحۡكُمَانِ فِي ٱلۡحَرۡثِ إِذۡ نَفَشَتۡ فِيهِ غَنَمُ ٱلۡقَوۡمِ وَكُنَّا لِحُكۡمِهِمۡ شَٰهِدِينَ٧٨ فَفَهَّمۡنَٰهَا سُلَيۡمَٰنَۚ(پس در قضاوت در قضیه‌ی آن کشت‌زار که شبانه بز و گوسفندهای آن قوم در آن درآمدند و در میان آن منتشر شدند، از دو پیامبر خدا داود و سلیمان – علیهما الصلوات و السلام – تنها سلیمان بود که به توفیق خداوند، اصابت کرد). ﴿وَكُلًّا ءَاتَيۡنَا حُكۡمٗا وَعِلۡمٗاۚ(پس عدم اصابت در یک قضیه‌ی جزئی، برابر با بی‌بهره بودن از حکم و علم نیست. همچنان که حکم و علم داشتن مستلزم اصابت در همه‌ی قضایا نمی‌باشد) [الأنبیاء: ٧۸-٧٩].

در باره‌ی پیامبرش سلیمان ج می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ فَتَنَّا سُلَيۡمَٰنَ وَأَلۡقَيۡنَا عَلَىٰ كُرۡسِيِّهِۦ جَسَدٗا ثُمَّ أَنَابَ٣٤ قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَهَبۡ لِي مُلۡكٗا لَّا يَنۢبَغِي لِأَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِيٓۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ٣٥[ص: ۳۴-۳۵] [۱۳۶].

به ماهیت آزمایش و مراد از جسدی بر روی کرسی انداختن، خدا داناتر است. لیکن آنچه که شکی در آن نیست آن است که، در پیامبر خدا سلیمانج نیز ضعفی وجود داشته است که در جریان آزمایشی گذرانده، برای خود او نمایان گشته، پس از به خود آمدن از آن گریخته، به‌ سوی خداوندش بازگشته، برای ذنبش مغفرت خواسته است. با این تهذیب و اصلاح شایستگی نائل شدن به فرمانروائیی که برای کسی پس از او نشاید را یافته است.

در زمینه‌ی تبیین و اصلاح خطأ اجتهادی امام الأئمه محمد بن عبد اللهج در آن هنگام که به دعوت آن شخص خود را از تزکیه بی‌نیاز شمارنده پرداخت و با سرگرم شدن بدان، از آمدن آن کور تزکیه و تذکره پذیرنده و با بیم از خداوند عظیم به نزد داعی شتابنده ترش روی و رویگردان شد، می‌فرماید:

﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ١ أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ٢ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّهُۥ يَزَّكَّىٰٓ٣ أَوۡ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ ٱلذِّكۡرَىٰٓ٤ أَمَّا مَنِ ٱسۡتَغۡنَىٰ٥ فَأَنتَ لَهُۥ تَصَدَّىٰ٦ وَمَا عَلَيۡكَ أَلَّا يَزَّكَّىٰ٧ وَأَمَّا مَن جَآءَكَ يَسۡعَىٰ٨ وَهُوَ يَخۡشَىٰ٩ فَأَنتَ عَنۡهُ تَلَهَّىٰ١٠ كَلَّآ إِنَّهَا تَذۡكِرَةٞ١١ فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُۥ١٢ فِي صُحُفٖ مُّكَرَّمَةٖ١٣ مَّرۡفُوعَةٖ مُّطَهَّرَةِۢ١٤ بِأَيۡدِي سَفَرَةٖ١٥ كِرَامِۢ بَرَرَةٖ١٦[عبس: ۱-۱۶] [۱۳٧].

در باره‌ی خطأ اجتهادیش در خودداری از کشتن اسیران بدر و در برابر فدیه‌ی آزاد کردنشان می‌فرماید: ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ حَتَّىٰ يُثۡخِنَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنۡيَا وَٱللَّهُ يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٦٧ لَّوۡلَا كِتَٰبٞ مِّنَ ٱللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمۡ فِيمَآ أَخَذۡتُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ٦٨[الأنفال: ۶٧-۶۸] [۱۳۸].

در باره‌ی خطأ اجتهادیش در اجازه دادن به منافقین بهانه‌تراش متخلف از قتال فی سبیل الله در غزوه‌ی تبوک می‌فرماید: ﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعۡلَمَ ٱلۡكَٰذِبِينَ٤٣[التوبة: ۴۳] [۱۳٩].

در باره‌ی این که مشاهده‌ی تاخت و تاز چند روزه‌ی کافرین، اطمینان به این که سرانجام، پیروزی از آن سپاه ایمان خواهد بود را از قلبش گرفته است، می‌فرماید: ﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ(مفهوم ذنب پیش از این بیان شده است) ﴿وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ بِٱلۡعَشِيِّ وَٱلۡإِبۡكَٰرِ٥٥[المؤمن: ۵۵] [۱۴۰].

در موردی دیگر می‌فرماید: ﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مُتَقَلَّبَكُمۡ وَمَثۡوَىٰكُمۡ١٩[محمد: ۱٩] [۱۴۱]. و نیز می‌فرماید: ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا١ لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكَ وَيَهۡدِيَكَ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا٢ وَيَنصُرَكَ ٱللَّهُ نَصۡرًا عَزِيزًا٣[الفتح: ۱-۳] [۱۴۲].

همچنان که در مورد بی‌بهره بودنش از بینش دینی و شناخت راه خدا در دوران پیش از نبوت – در عین دور بودن از اعتقاد شرک‌آمیز و اتصاف به درجات بالای اخلاق ستوده – می‌فرماید: ﴿وَوَجَدَكَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ٧[الضحى: ٧] [۱۴۳]. ﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٥٢[الشورى: ۵۲] [۱۴۴].

[۱۰۲] «ای پیامبر! ما تو را گواه، و بشارت‌دهنده و بیم‌دهنده فرستادیم.* و دعوت کننده به سوی الله به فرمان او، و چراغی روشنی بخش قرار دادیم» [۱۰۳] «و در راه الله جهاد کنید، چنانکه سزاوار جهاد (در راه) او است، او شما را بر گزید، و در دین برای شما هیچ سختی (و تنگنایی) قرار نداد، (همان) آیین پدرتان ابراهیم است، او (= الله) پیش از این (در کتب سابقه) و در این (قرآن نیز) شما را مسلمان نامید، تا پیامبر گواه بر شما باشد و شما گواهان بر مردم باشید، پس نماز را برپا دارید، و زکات را بدهید، و به الله تمسک جویید، که او مولای شماست، چه خوب مولا، و چه خوب یاوری است». [۱۰۴] «وکسانی‌که در (بارۀ) الله محاجه می‌کنند، پس از آنکه (فرمان) او پذیرفته شد، دلیل‌شان نزد پروردگار‌شان باطل (و بی‌اساس) است، و خشم (الله) بر آن‌هاست. و عذاب شدیدی برای آن‌هاست». [۱۰۵] «(ای پیامبر) بگو: «به من خبر دهید اگر (این قرآن) از سوی الله باشد، و شما به آن کافر شوید، و شاهدی از بنی اسرائیل بر (نشانه‌های) آن (در تورات) شهادت داد پس (او) ایمان آورد، و شما سرکشی (و تکبر) می‌وزرید (چه بر سر شما خواهد آمد؟) مسلماً الله گروه ستمگر را هدایت نمی‌کند». [۱۰۶] «و کسانی‌که کافر شدند می‌گویند: تو پیامبر (الله) نیستی. بگو: کافی است که الله و کسی‌که علم (پیشین) نزد اوست، میان من و شما گواه باشند». [۱۰٧] «المر (الف. لام. میم. را) این‌ها آیات کتاب (قرآن) است، و آنچه از (سوی) پروردگارت بر تو نازل شده، حق است، و لیکن بیشتر مردم ایمان نمی‌آورند». [۱۰۸] «آیا کسی‌که می‌داند آنچه از (طرف) پروردگارت بر تو نازل شده حق است، مانند کسی است که او نابیناست؟! تنها خردمندان پند می‌گیرند». [۱۰٩] «و کسانی‌که به آن‌ها کتاب (آسمانی) دادیم، از آنچه بر تو نازل شده، خوشحال می‌شوند، و از احزاب (و گروه‌ها) کسانی هستند که قسمتی از آن را انکار می‌کنند، (ای پیامبر!) بگو: «من مأمورم که «الله» را بپرستم، و به او شرک نیاورم، و تنها به سوی او دعوت می‌کنم، و بازگشت من به سوی اوست». [۱۱۰] «پس (ما) از آن‌ها انتقام گرفتیم، و (شهرهای ویرانه شده) این دو (قوم) بر سر راه آشکار است». [۱۱۱] «یقیناً ماییم که مردگان را زنده می‌کنیم، و آنچه را (از اعمال نیک و بد) که از پیش فرستاده‌اند، و آثار (و گام‌های) شان را می‌نویسیم، و همه چیز را در کتاب روشنگر (لوح محفوظ) شمار کرده‌ایم». [۱۱۲] «آیا کسی‌که از سوی پروردگارش دلیل روشن دارد، و به دنبال آن شاهدی از سوی او باشد، و پیش از آن کتاب موسی که پیشوا و رحمت بود (بر صحت آن گواهی دارد، همانند کسی است که دلیلی ندارد؟!)» [۱۱۳] «و پیش از آن، کتاب موسی پیشوا و رحمت بود،» [۱۱۴] «و اگر سوگند (و پیمان‌های) خود را پس از عهد (و پیمان) خویش شکستند، و در دین شما طعن زدند، پس با پیشوایان کفر جنگ کنید، زیرا آن‌ها عهد (و پیمانی) ندارند، باشد که (از کردار خود) دست بر دارند». [۱۱۵] «و آن‌ها را پیشوایانی قرار دادیم که به سوی آتش (دوزخ) دعوت می‌کنند، و روز قیامت یاری نخواهند شد». [۱۱۶] «و (به یاد آورید) هنگامی‌که الله، ابراهیم را با سخنانی (مشتمل بر اوامر و نواهی و تکالیف) آزمود، پس او همه را بخوبی به انجام رسانید. (الله به او) فرمود: بدرستی که من تو را پیشوای مردم قرار می‌دهم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (نیز پیشوایانی قرار بده). (الله) فرمود: پیمان و عهد من به ستمکاران نمی‌رسد». [۱۱٧] «و کسانی‌که می‌گویند: پروردگارا! از همسران‌مان، و فرزندان‌مان مایۀ روشنی چشم به ما عطا فرما، و ما را برای پرهیزگاران پیشوا قرار بده». [۱۱۸] «و (نیز) آن‌ها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می‌کردند، و انجام کارهای نیک و بر پاداشتن نماز و ادای زکات را به آن‌ها وحی کردیم، و آن‌ها (همه) عبادت‌گزار ما بودند». [۱۱٩] «و می‌خواهیم بر کسانی‌که در زمین به استضعاف کشیده شده‌اند، منت گذاریم و آنان را پیشوایان سازیم، و آنان را وارثان (زمین) قرار دهیم». [۱۲۰] «و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می‌کردند، چون شکیبایی ورزیدند، و به آیات ما یقین داشتند». [۱۲۱] «(به یاد آورید) روزی را که هرگروهی را با پیشوایشان فرا خوانیم، پس کسی‌که نامه‌ی (اعمال) اش را به (دست) راستش داده شود، پس اینان نامه شان را (با شادمانی) می‌خوانند، و به‌اندازه‌ی رشته‌ی شکاف هسته‌ی خرمایی ستم نمی‌بینند. * و (اما) کسی‌که در این (دنیا از دیدن حق) نا بینا بوده است؛ پس او در آخرت (نیز) نابینا و گمراه‌تر است». [۱۲۲. - مراد از لفظ خطأ، در عبارت خطأ اجتهادی و أخطاء اجتهادی، معنی عربی آن، یعنی عدم اصابت است. به کار بردن این لفظ در ارتباط با پیامبر خدا ع از طبیعی‌ترین امور است. کسانی‌که نسبت صلی الله علیه و سلم دادن خطأ به پیامبر خدا را ناپسند می‌پندارند، در دو آیه‌ی اخیر سوره‌ی بقره تأملی کنند. [۱۲۳. - یعنی نیاز او به اجتهاد کمتر از نیاز ایشان بدان است. [۱۲۴. - اشاره به آیه‌ی یازدهم از همین سوره (سوره‌ی حج) است. [۱۲۵] «تا (الله) آنچه را که شیطان القاء می‌کند، آزمونی قرار دهد برای کسانی‌که در دل‌های ش بیماری است، و آن‌هایی که دل‌های شان سخت است، و بی‌گمان ستمکاران در مخالفت (و دشمنی) دور (و دراز) هستند.* و تا کسانی‌که به آنان دانش داده شده بدانند که مسلماً آن (قرآن) از سوی پروردگارت حق است، پس به آن ایمان بیاورند، آنگاه دل‌های شان برای آن (حق) خاضع گردد، و یقیناً الله کسانی را که ایمان آوردند به راه راست هدایت می‌کند.* و کسانی‌که کافر شدند همواره در آن (= قرآن) شک دارند، تا آنکه نا گهان قیامت فرا رسد یا عذاب روز نحس بر آن‌ها (فرود) آید». [۱۲۶] «فرمود: «ای نوح! همانا او از خاندان تو نیست، بی‌گمان او عمل غیر صالحی است. پس چیزی که به آن علم نداری از من مخواه، من به تو اندرز می‌دهم (مبادا) که از جاهلان باشی».* (نوح) گفت: «پروردگارا! همانا من به تو پناه می‌برم، که از توچیزی بخواهم که به آن علم ندارم، و اگر مرا نبخشی و بر من رحم نکنی، از زیان‌کاران خواهم بود». [۱۲٧] «و ای قوم من! بر (رساندن) این (دعوت) از شما مالی نمی‌طلبم، پاداش من تنها برالله است، و من (هرگز) کسانی را که ایمان آورده‌اند، (از خود) طرد نمی‌کنم، همانا آن‌ها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد، و لیکن من شما را قومی نادان می‌بینم». [۱۲۸] «و کسی‌که امیدوارم گناهانم را در روز جزا برایم ببخشد». [۱۲٩] «(یعقوب) گفت: (حقیقت چنین نیست) بلکه (هوای) نفس شما، کاری (ناشایست) را برای شما آراسته است». [۱۳۰] «و به راستی آن زن قصد او (= یوسف) کرد، و او نیز اگر برهان پروردگارش ندیده بود؛ قصد وی می‌کرد، این چنین (کردیم) تا بدی و فحشا از او دور سازیم، بی‌گمان او از بندگان مخلص ماست». [۱۳۱] «سپس) گفت: پروردگارا! من به خود ستم کردم، پس مرا ببخش» آنگاه (الله) او را بخشید، بی‌تردید او آمرزندۀ مهربان است. * گفت: «پروردگارا! به شکرانۀ نعمتی که بر من عطا کردی، پس هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود». [۱۳۲] «چون بر داود وارد شدند، پس (او) از آن‌ها وحشت کرد، (آن‌ها) گفتند: نترس، دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده است. پس بین ما به حق داوری کن، و ستم نکن، و ما را به راه راست راهنمایی کن. * بی‌گمان این برادر من است، او نود و نه میش دارد، و من یک میش دارم. پس (او) می‌گوید: آن (یک میش) را به من وا گذار، و در سخن بر من غلبه کرده است». [۱۳۳] «(داوود) گفت: به راستی او با در خواست یک میش تو که آن را به میش‌هایش بیفزاید بر تو ستم کرده است، و البته بسیاری از شریکان به یکدیگر ستم می‌کنند، مگر کسانی‌که ایمان آورده‌اند و کار‌های شایسته انجام داده‌اند، و اینان (نیز) اندک هستند. و داوود دانست که ما او را آزموده‌ایم، پس از پروردگارش آمرزش خواست، (و فرو تنانه) به (رکوع =) سجده افتاد و (به سوی الله) رجوع کرد». [۱۳۴] «پس ما او را بخشیدیم، و بی‌گمان برای او نزد ما (قرب و) مقامی و الا و بازگشت نیکوست.* ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه (= فرمانروا) قرار دادیم، پس به حق در میان مردم داوری کن، و از هوای (نفس) پیروی نکن که تو را از راه الله گمراه می‌کند». [۱۳۵] «بی‌گمان کسانی‌که از راه الله گمراه می‌شوند، به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کردند، عذاب شدیدی (در پیش) دارند. * (ما) آسمان و زمین و آنچه میان آن‌هاست بیهوده نیافریده‌ایم، این گمان کسانی است که کافر شدند، پس وای بر کسانی‌که کافر شدند از آتش (دوزخ!)». [۱۳۶] «و به راستی (ما) سلیمان را آزمودیم، و بر تخت او جسدی افکندیم، سپس (او) رو (به درگاه الله) آورد (و توبه کرد). * گفت: «پروردگارا! مرا ببخش، و به من فرمانروایی عطا فرما که پس از من کسی را سزاوار نباشد، بی‌گمان تو بخشایندۀ». [۱۳٧] «چهره درهم کشید، و روی بر گردانید، * از این‌که (عبد الله بن ام مکتوم) نابینا به نزدش آمد. * و (ای پیامبر) چه می‌دانی شاید که او پاک می‌شد. * یا پندگیرد، و این پند به او نفع می‌داد. * اما آن کس که مجد نیازی نمود. پس تو به او روی می‌آوری، * در حالی‌که اگر او خود را (از کفر) پاک نسازد، چیزی بر تو نیست. * اما کسی شتابان به سراغ تو می‌آید. * و او (از الله) می‌ترسد. * پس تو از او غافل می‌شوی (و به او توجه نمی‌کنی؟) * هرگز چنین نیست، بی‌گمان این (سوره) تذکر و یاد آوری است. * پس هرکس بخواهد از آن پند گیرد. * در صحیفه‌‌های پر ارزشی (ثبت) است. * بلند پایه و پاکیزه. * به دست (فرشتگان =) سفیران (وحی است). * بزرگوار و نیکوکار». [۱۳۸] «هیچ پیامبری را سزاوار نیست که اسیرانی داشته باشد؛ تا آنکه در زمین کشتار بسیار کند، شما (با گرفتن فدیه از اسیران) متاع دنیا را می‌خواهید، و الله (سرای) آخرت را (برای شما) می‌خواهد، و الله پیروزمند حکیم است. * اگر حکم پیشین الهی نبود (که غنیمت و فدیه‌ی اسیر حلال است)، قطعاً در آنچه گرفتید، عذاب بزرگی به شما می‌رسید». [۱۳٩] «(ای پیامبر!) الله تو را ببخشاید! چرا به آن‌ها اجازه دادی؟! پیش از آنکه راستگویان بر تو آشکار شوند، و دروغگویان را بشناسی!». [۱۴۰] «پس (ای پیامبر) صبر کن، بی‌گمان وعدۀ الله حق است، و برای گناهت آمرزش بخواه و هر صبح و شام به ستایش پروردگارت تسبیح گوی». [۱۴۱] «پس (ای پیامبر) بدان که معبودی (به حق) جز «الله» نیست، و برای گناه خود و برای مردان و زنان مؤمن آمرزش طلب کن، و الله محل حرکت شما و قرار گاه شما را می‌داند». [۱۴۲] «به راستی ما برای تو (فتح و) پیروزی آشکاری مقرر کرده‌ایم. تا الله گناه گذشته و آیندۀ تو را بیامرزد، و نعمتش را بر تو تمام کند، و به راه راست هدایتت نماید. * و الله به پیروزی شکست ناپذیری تو را یاری کند». [۱۴۳] «و تو را (راه نا یافته و) سرگشته یافت، پس هدایت کرد». [۱۴۴] «و این‌گونه بر تو (ای پیامبر) روحی (= قرآن کریم) را به فرمان خود وحی کردیم، تو (پیش از این) نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست، ولی ما آن را نوری قرار دادیم، با آن هرکس از بندگان‌مان را که بخواهیم، هدایت می‌کنیم، و مسلماً تو (ای پیامبر) به راه راست هدایت می‌کنی...».