خلافت و حکومت
یکی دیگر از مسائل مورد بحث در این زمینه، مسألهی جواز و عدم جواز مخالفت خلیفه با امر اهل شوری است. جواب این مسأله نیز، با توجه به حقیقت خلافت امری هویدا است. توضیح این که: خلیفه از یک جهت – چنان که گفته شد – از اعضای هیأت أولی الأمر است (بلکه بسیاری از اسباب سیاسی در ارتباط با اتخاذ طریقهی أحسن در ادارهی جامعه وجود دارد که به اقتضای آن، ریاست هیأت أولی الأمر نیز باید به عهدهی وی باشد. از این هم فراتر، در عهد خلفای راشدین خلیفه ریاست سایر قوهها را نیز به عهده داشت)، از این جهت او هم مانند سایر اعضاء، پیش از انعقاد اجماع حق دفاع از رأی خود و سعی برای بر کرسی نشاندنش را دارد (در شورای اسلامی، نظر به قوت و ضعف دلیل است، نه به اکثریت و اقلیت. چنان که میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ٱجۡتَنَبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ أَن يَعۡبُدُوهَا وَأَنَابُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰۚ فَبَشِّرۡ عِبَادِ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٨﴾[الزمر: ۱٧-۱۸] [۱۸۸]. قول أحسن آن است که متضمن دعوت به سوی خدا و موافق با موازین شریعت ربانی باشد. چنان که میفرماید: ﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ قَوۡلٗا مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ٣٣﴾[فصلت: ۳۳] [۱۸٩]. بر این اساس، تمییز أحسن از غیر أحسن، بعد از آشنایی با راه خدا و موازین شریعت بوده، کار هرکسی نیست. در بارهی عدم نظر به اکثریت و اقلیت میفرماید: ﴿قُل لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡخَبِيثُ وَٱلطَّيِّبُ وَلَوۡ أَعۡجَبَكَ كَثۡرَةُ ٱلۡخَبِيثِۚ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ١٠٠﴾[المائدة: ۱۰۰]. [۱٩۰](تنها در هنگام تعارض دلایل طرفین است که، نامشروع بودن تفرق و وجوب وحدت، عدول از رأی خود و اتفاق با اکثریت و تحقق بخشیدن به اجماع را بر اقلیت واجب میگرداند).
لیکن پس از تحقق اجماع، جهت دیگر وی، یعنی رئیس قوهی اجرائیه بودنش در کار است، از این جهت او هم مانند سایر مؤمنین، راهی جز اطاعت فرمان أولی الأمر در پیش روی ندارد.
بعضی از مردم از روی عدم دقت در قضایا، برای اثبات جواز مخالفت خلیفه با امر اهل شوری، به دو رویداد از رویدادهای زمان خلافت ابوبکر صدیقس استناد کرده، میگویند که وی با وجود مخالفت اهل حل و عقد، اقدام به قتال مانعین زکات و فرستادن لشکر اسامهس به مقصد تعیین شده از سوی پیامبر خدا ج کرد. اینان غافل از ایناند که - اولاً - وجوب قتال مانعین زکات به نص بسیاری از آیات کتاب خدا، از جمله ﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِۗ﴾[التوبة: ۱۱] [۱٩۱]، که زکات دادن را یکی از شروط عضویت در پیکر جامعهی اسلامی قرار داده و ﴿...فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ﴾[التوبة: ۵] که به ادامهی قتال مشرکین تا پرداخت زکات فرمان میدهد؛ وجوب فرستادن لشکر اسامهسبه نصوص و سفارشهایی از پیامبرخدا ج ثابت گشته، از این جهت جایی برای دخالت أولی الأمر نمانده بود. گفتگوی ایشان تنها در زمینهی انتخاب زمان مناسب برای اجرای این نصوص بود. – ثانیاً – مخالفت صدیق با ایشان، پیش از انعقاد اجماع، به عنوان یکی از اعضای هیأت أولی الأمر بود، از آن جایی که دلایل وی قویتر بود، سایر اعضا از رأی خود عدول کرده، بر رأی وی اجماع کردند. پس از اجماع بود که وی به عنوان خلیفه به اجرای فرمان أولی الأمر پرداخت.
پناه به خدا از نسبت دادن عدم اطاعت أولی الأمر به صدیق و بستن تهمت تأیید چنان معصیتی به سابقین اولین از مهاجرین و انصار - (رَضیَ اللهُ عَنهُم وَعَن الّذینَ اتّبَعوهُم بإحسانٍ وَأَعَدَّ لَهُم جَنّاتٍ تَجری تَحتَها الأَنهارُ خالِدینَ فیهآ أَبَداً) ﴿...رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ١٠﴾[الحشر: ۱۰] [۱٩۲]﴿رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَيۡنَآ إِصۡرٗا كَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ٢٨٦﴾[البقرة: ۲۸۶] [۱٩۳].
[۱۸۸] «و کسانیکه از طاغوت (= شیطان و بتها) اجتناب کردند از آنکه آن را عبادت کنند، و رو به سوی الله آوردند، برای آنان بشارت است، پس بندگان مرا بشارت ده. * (همان) کسانیکه سخن (ها) را میشنوند، پس (از) نیکوترین آن پیروی میکنند». [۱۸٩] «و چه کسی خوش گفتارتر است از کسیکه به سوی الله دعوت کند، و کار شایسته انجام دهد، و گوید: بیشک من از مسلمانان هستم». [۱٩۰] «بگو: ناپاک و پاک یکسان نیست. و اگر چه کثرت ناپاکها، تو را به شگفتی اندازد، پس ای خردمندان، از الله بترسید تا رستگار شوید». [۱٩۱] «و اگر سوگند (و پیمانهای) خود را پس از عهد (و پیمان) خویش شکستند، و در دین شما طعن زدند، پس با پیشوایان کفر جنگ کنید، زیرا آنها عهد (و پیمانی) ندارند، باشد که (از کردار خود) دست بر دارند». [۱٩۲] «پروردگارا! ما را و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دلهای مان کینهای نسبت به کسانیکه ایمان آوردهاند قرار مده، پروردگارا! بیگمان تو رؤوف و مهربانی». ۱- «پروردگارا! اگر فراموش یا خطا کردیم، ما را مؤاخذه نکن، پروردگارا! بارگران (و تکلیف سنگین) را بر (دوش) ما مگذار، چنان که آن را بر (دوش) کسانیکه پیش از ما بودند؛ گذاشتی، پروردگارا! آنچه را که طاقت تحمل آن را نداریم بر (دوش) ما مگذار، و ما را بیامرز و به ما رحم فرمای. تو مولا و سرور مایی پس ما را بر گروه کافران پیروز گردان». [۱٩۳]