ولایت و امامت

شروط امامت

شروط امامت

به امامت در راه ایمان و عمل صالح رسیدن، مشروط به ظالم نبودن در زمینه‌ی تکالیف توان‌فرسائی است که، ادای کامل آن‌ها دلیل بر استطاعت حمل تکلیف امامت می‌باشد. چنان که می‌فرماید: ﴿۞وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ(ابتلاء که از ریشه‌ی بِلَی به معنی فرسودن است، برای دلالت بر آزمودن فرساینده به کار می‌رود. پیامبر خدا ابراهیم÷را که خداوندش با کلمات تشریعی سنگینی مورد آزمایش توان‌فرسا قرار می‌دهد (مواد این آزمون را آیاتی از سوره‌ی فرقان و غیر آن که – ان شاء الله – بدانها اشاره خواهد شد، بیان کرده است)، او بدون توقف، آنچه را که از وی خواسته شده است کاملاً انجام داده، از دوره‌ی آزمون پیروزمندانه می‌گذرد). ﴿قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ(با گذشتن از دوره‌ی مذکور، شایستگی حمل تکلیف امامت را می‌یابد؛ لذا خداوند وی را در ایمان و عمل صالح (از بزرگترین اعمال صالحه که اقامه‌ی نماز و انفاق از روزی خدا داده است، تا هم وزن ذره و کوچکتر از آن) برای مردم امام می‌گرداند.

کلمه‌ی جاعل اشاره به‌ یک سنت عام خداوندی در ارتباط با بشر است. از آن جایی که انسان دارای قوه‌ی اختیار و اراده است، بالا رفتنش از فراز کمال کسبی و سرنگون شدنش در نشیب نقص، مشروط به زمینه‌سازیهایی از سوی خود وی می‌باشد. مثلاً مهتدی شدنش مرتبط با درست به کار گرفتن سمع و بصر و قلب و گمراه گشتنش مبتنی بر نادرست به کار گرفتن آن‌هاست. رسیدن به امامت (چه در راه ایمان و عمل صالح، چه در راه کفر و سیئات) نیز یکی از منزلت‌های کسبی بوده مشمول این سنت می‌باشد.

این لفظ همچنان که در زمینه‌ی امامت متقین به کار برده می‌شود در زمینه‌ی امامت کافرین و غیر آن استخدام می‌گردد، چنان که در باره‌ی فرعون و آل فرعون می‌فرماید: ﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا يُنصَرُونَ٤١[القصص: ۴۱] [۱۴٧].

درباره‌ی به فرمانروایی رسانیدن بنی اسرائیل می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ يَٰقَوۡمِ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ جَعَلَ فِيكُمۡ أَنۢبِيَآءَ وَجَعَلَكُم مُّلُوكٗا وَءَاتَىٰكُم مَّا لَمۡ يُؤۡتِ أَحَدٗا مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢٠[المائدة: ۲۰] [۱۴۸].

مسأله‌ی دیگری که در اینجا قابل توجه است این است که، با نگاهی به فرق بین امامت (که منزلتی کسبی است) و نبوت و رسالت (که دو مقام انتصابی و غیر کسبی‌اند) درمی‌بابیم که، تأخّر امامت پیامبر خدا ابراهیم ج از نبوت و رسالتش، دلیل بر برتری این یکی بر آن دو نمی‌باشد. بلکه قائل شدن به وجود ترتیب و تقدم و تأخّر در بین دو امر کسبی و غیر کسبی، یا دو امر کسبی غیر متناسب منشأی جز عدم ادراک حقایق امور نمی‌تواند داشته باشد. مثلاً اگر مسؤولیت فرماندهی لشکری را بر گردن یک دانشمند ستاره‌شناس بنهند، ابتدا وی را به‌ یک دوره‌ی آموزشی فرا می‌خوانند، تنها پس از گذرانیدنش از یک آزمون پر رنج است که، مسؤولیت جدید را به وی می‌سپارند. آشکار است که تأخّر فرماندهی از ستاره‌شناسی تنها یک تأخّر زمانی اتفاقی بوده، دلیل بر تقدم و تأخّر و ترتیب ذاتی و برتری متأخر بر متقدم نمی‌باشد. اصولاً توجه به فرق بین آن دو، جایی برای این که تصور فرماندهی لشکر رتبه‌ای پس از ستاره‌شناسی و برتر از آن است نمی‌گذارد.

در مسیر رسیدن به منزلت امامت، گام نخستین که یک امر کسبی بوده و امامت بر آن برتری دارد، مجرد دریافتن هدایت تشریعی، چه از زبان جبرئیل و پس از انتصاب در مقام نبوت، چه از زبان مبلغی از بشر و یا از طریق مطالعه‌ی کتاب خدا می‌باشد (و آشکار است که نبوت و رسالت، خود دریافتن و رسانیدن نیستند، بلکه دو مقام انتصابی‌اند که پس از برگزیده شدن بدانها، نبی مرسل مکلف به دریافتن و رسانیدن پیام می‌گردد) و از این جاست که امامت منزلتی عام بوده، راه رسیدن بدان به روی هرکسی که آمادگی گذشتن از دوره‌ی مذکور را داشته باشد باز است.

در آیه‌ی مورد بحث نیز – چنان که ملاحظه می‌شود – رسیدن به امامت به داشتن مقام نبوت و رسالت و هرگونه ارتباط ویژه‌ی دیگری با خداوند و عالم غیب مشروط نشده است. اگر آیات دیگری از قرآن، در باره‌ی نبوت و رسالت ابراهیم ج سخن نمی‌گفت، با استناد بدین آیه، نبی مرسل شمردنش جایز نبود، زیرا تنها چیزی که در این آیه آمده است، ابتلاء به کلماتی از کلمات خداوند است و این امر نیاز بدان مقامها ندارد). ﴿قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤[البقرة: ۱۲۴] [۱۴٩]. (تکلیف به امامت در راه ایمان و عمل صالح پیمانی است که خداوند با بعضی از بندگانش بسته، از ایشان نگهداری پیوسته‌ی آن را می‌خواهد. این پیمان بستن، امری همگانی برای غیر ظالمین در زمینه‌ی مذکور بوده، همانند پیمان اجتناب از عبودیت و عبادت شیطان و التزام عبودیت و عبادت خدا بستن و سفارش نگهداری پیوسته‌ی آن را کردن، که خداوند از طریق هدایت تشریعی با همه‌ی فرزندان آدم داشته است (که ﴿۞أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَيۡكُمۡ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ٦٠ وَأَنِ ٱعۡبُدُونِيۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ٦١[يس: ۶۰-۶۱] [۱۵۰]. دریافتنش نیاز به داشتن ارتباط ویژه‌ای با خداوند و عالم غیب ندارد. آنچه که اتصاف بدان انسان را از میدان این پیمان بیرون می‌کند ظالم بودن در زمینه‌ی یاد شده است.

ظلم در لغت به معنی چیزی را در غیر جای ویژه‌اش نهادن است. در کتاب خدا – که به تناسب وسع، موضع و مسؤولیت هر بنده‌ای را در هر لحظه‌ای از حیاتش، در ارتباط با خداوند خالق آمر و آیات و سنن و حقایق و نعمتهای جهان آفرینش و دیگر بندگان و نیز به حسب استحقاق، منزلت و حقوقش را تعیین کرده است – این لفظ برای دلالت بر خود را در غیر جای ویژه‌ی خود نهادن و بر خلاف آنچه که باید، موضع‌گیری کردن، یا دیگری را در غیر منزلت خود نهادن و از حقی از حقوقش محروم کردن به کار رفته است. از آن جهت که وُسعهای افراد، مختلف و تکالیف هر فرد، متعدد و گوناگون است، مصداقهای این مفهوم کلی، به حسب تفاوت مواضع کاربرد این لفظ، متفاوت بوده، مطلق پنداشتن مراد و در نظر نگرفتن زمینه‌ی کاربرد، خطایی ناشی از سطحی نگریست (این نکته بر سایر واژه‌های حامل مفاهیم قرآنی از قبیل شرک، کفر، فسق، ایمان، اسلام، تقوی و احسان نیز صادق است).

در آیه‌ی مورد بحث، در آغاز، ذکر موضع و مسؤولیت ادای کامل تکالیفی ابتلایی بر گردن اهل وسع رفته است. پس مراد از ظالمین در پایان آیه، خود را در غیر موضع مذکور جای دادگان، به عبارتی دیگر در ادای کامل آن تکالیف کوتاهی کنندگان است. صحت این مسأله برای دقت کنندگان در موضع کاربرد این لفظ در قرآن مسلم است. مثلاً در اثنای آیه‌های سی و یکم تا سی و هفتم سوره‌ی فاطر، در دسته‌بندی امت مخاطب قرآن به شرح زیر، این لفظ چنین به کار رفته است: ﴿وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ هُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِعِبَادِهِۦ لَخَبِيرُۢ بَصِيرٞ٣١ ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَيۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ...[فاطر: ۳۱-۳۲] [۱۵۱]. (اصطفاء جمعی از عباد مستلزم اصطفاء فرد فرد آنان نیست. چنان که در باره‌ی بنی اسرائیل می‌فرماید: ﴿وَلَقَدِ ٱخۡتَرۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ عِلۡمٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ٣٢[الدخان: ۳۲] [۱۵۲].

﴿فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ(آیه‌های سی و ششم و سی و هفتم دلیل‌اند بر این که این گروه همان اصحاب المشئمه‌اند) ﴿وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ(مراد از این گروه میانه‌رو اصحاب المیمنه است) ﴿وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ بِٱلۡخَيۡرَٰتِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ. (﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلسَّٰبِقُونَ١٠ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡمُقَرَّبُونَ١١ فِي جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ١٢[الواقعة: ۱۰-۱۲]) ﴿ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡكَبِيرُ٣٢ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ يَدۡخُلُونَهَا يُحَلَّوۡنَ فِيهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَلُؤۡلُؤٗاۖ وَلِبَاسُهُمۡ فِيهَا حَرِيرٞ٣٣ وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٞ شَكُورٌ٣٤ ٱلَّذِيٓ أَحَلَّنَا دَارَ ٱلۡمُقَامَةِ مِن فَضۡلِهِۦ لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٞ وَلَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٞ٣٥[فاطر: ۳۲-۳۵] [۱۵۳](این سرانجام سابقین است. عدم ذکر سرانجام مقتصدین – که آن نیز سعادت است – اشاره به کوتاهی کردن‌های ایشان است).

﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ(= گروه نخستین که ظالمین‌اند) ﴿لَهُمۡ نَارُ جَهَنَّمَ لَا يُقۡضَىٰ عَلَيۡهِمۡ فَيَمُوتُواْ وَلَا يُخَفَّفُ عَنۡهُم مِّنۡ عَذَابِهَاۚ كَذَٰلِكَ نَجۡزِي كُلَّ كَفُورٖ٣٦ وَهُمۡ يَصۡطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا نَعۡمَلۡ صَٰلِحًا غَيۡرَ ٱلَّذِي كُنَّا نَعۡمَلُۚ أَوَ لَمۡ نُعَمِّرۡكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَجَآءَكُمُ ٱلنَّذِيرُۖ فَذُوقُواْ فَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِن نَّصِيرٍ٣٧[فاطر: ۳۶-۳٧] [۱۵۴].

(گمان اینکه اصطفاء جمع مستلزم اصطفاء فرد فرد است، منشأ عدم توجه به این نص (الظالمین) - چه رسد به عدم توجه به جای کاربرد عبارت ﴿ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ- و ارتکاب خطا در شرح دسته‌بندی فوق و ظالم لِنَفسِهِ را از مؤمنین شمردن گشته است).

در این آیات الفاظ ظالم و ظالمین – چنان که ملاحظه می‌شود – برای گروه کافرین به کار برده شده است؛ زیرا در این جا قضیه، قضیه‌ی موضع‌گیری در برابر کتاب خداست، بر خلاف مقتصدین و سابقین در برابر کتاب خدا موضع‌گیری کردن، جز کفر نمی‌تواند باشد. لیکن در آیات دیگری از قرآن، این لفظ برای دلالت بر مصداقهایی به کار رفته است، که نه تنها کفر نیست، بلکه بعضی از آن‌ها شاید معصیت هم نباشد. چنان که در بیان توبه‌ی آدم و همسرش – علیهما الصلوات و السلام – می‌فرماید: ﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٢٣[الأعراف: ۲۳] [۱۵۵].

در حکایت گفته‌ی پیامبرش یوسف ج در جواب برادرانش که درخواست دستگیر کردن یکی از ایشان به جای برادرش – که دزدی به وی نسبت داده شده بود – را داشتند، می‌فرماید: ﴿قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِ أَن نَّأۡخُذَ إِلَّا مَن وَجَدۡنَا مَتَٰعَنَا عِندَهُۥٓ إِنَّآ إِذٗا لَّظَٰلِمُونَ٧٩[يوسف: ٧٩] [۱۵۶].

در بیان توبه‌ی پیامبرش موسی÷از ذنب کشتن آن دشمن فرعونی مفسد می‌فرماید: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي فَٱغۡفِرۡ لِي فَغَفَرَ لَهُۥٓۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ١٦[القصص: ۱۶] [۱۵٧].

در بیان توبه‌ی پیامبرش یونس ج از این که خشم‌انگیزانه و خشمگینانه قومش را ترک کرد و – در نتیجه – گمان کرد که خداوند وی را مؤاخذه نخواهد کرد می‌فرماید: ﴿وَذَا ٱلنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبٗا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَيۡهِ(از آن جایی‌که خشمانگیزانه و خشمگینانه رفته بود گمان کرد، که خداوند بر وی تنگ نخواهد گرفت («نَقدِر» از همان ریشه‌ایست که ﴿يَقۡدِرُاز جمله‌ی ﴿يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُۚاز آن گرفته شده است). لیکن از آن جهت که بدون اذن خداوند – همچون برده‌ای که از دست آقایش می‌گریزد – از محل مأموریتش گریخت، خلاف آنچه که گمان کرد رخ داد ﴿وَذَا ٱلنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبٗا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَيۡهِ فَنَادَىٰ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ٨٧[الأنبياء: ۸٧] [۱۵۸].

آشکار است که مراد از ظلم در این آیات، غیر مراد از ظلم در آیات سوره‌ی فاطر می‌باشد. غفلت از نکته‌ی یاد شده و مراد از ظلم را مطلق و مجرد از زمینه‌ی کاربردش پنداشتن، مستلزم اعتقاد به اتصاف بعضی از پیامبران خدا – علیهم الصلوات و السلام – در مراحلی از زندگیشان، به صفات کافرین می‌باشد. این امری است که هر مؤمنی از آن به خداوند پناه می‌برد.

پس امامت در راه ایمان و عمل صالح (از بزرگترین امر متعلق به دنیا یا آخرت تا کوچکترین آن) را، خداوند تنها به ادا کنندگان تکالیف یاد شده، به صورت کامل سپرده، در هیچ امری امامت ظالمین، یعنی کوتاهی کنندگان در زمینه‌ی مذکور را، به رسمیت نمی‌شناسد.

لیکن باید توجه داشت که آنچه از جمله‌ی ﴿لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤[البقرة: ۱۲۴] فهمیده می‌شود، اشتراط ظالم نبودن در زمان حال، نه پیش از آن است، زیرا کسی که در گذشته مرتکب ظلم شده، لیکن از آن توبه کرده است، ظالم گفته نمی‌شود (همچنان که توبه کننده‌ی – مثلاً – از ضلال و شرک، ضال و مشرک گفته نمی‌شود).

آیات آخر سوره‌ی فرقان – که پس از این ذکر آن‌ها خواهد آمد – نیز مبین این امر است که، کسانی که مرتکب ظلم بزرگ شرک و ستم قتل ناحق و فحشاء زنا شده، لیکن از آن‌ها توبه کرده و راه ایمان و عمل صالح را پیش گرفته‌اند، در صورت تحقق سایر اوصاف یاد شده در آن آیات، به جای لقب ظالمین نام عباد الرحمن را گرفته، شایستگی امامت متقین را دارند).

آیه‌ی فوق – چنان که ملاحظه می‌شود – ضابطه‌ای است، که همه‌ی شروط ایجابی امامت متقین را، در جمله‌ی کوتاه «أَتَمَّهُنَّ» و همه‌ی شروط سلبیش را در جمله‌ی ﴿لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤جمع کرده است. تفصیل این شروط، در آخر سوره‌ی فرقان، در بیان اوصاف عباد الرحمن (پس از ذکر عکس العمل کافرین در برابر فرمان سجود برای خداوند رحمان) چنین آمده است: ﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِينَ يَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا(رابطه‌شان با بندگان خدا بر پایه‌ی فروتنی است)؛ ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا٦٣(و برخوردهای نادانان، ایشان را از مقام والای اخلاق ستوده فرود نمی‌آورد). ﴿وَٱلَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمۡ سُجَّدٗا وَقِيَٰمٗا٦٤(و رابطه‌اشان با خداوندشان بر این اساس است که چون شب فرا رسد، برایش سجود و قیام کنندگانند). (حداقل این وصف با ادای نمازهای مغرب و عشاء و کمالش با انجام دادن آنچه که در آیات دیگری از قرآن و در سنت پیامبر خدا ج مقرر گشته است، تحقق می‌یابد). ﴿وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱصۡرِفۡ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَۖ(با وجود تقوی و احسان روز و شب، باکشان از عذاب جهنم چنان است، که آن را در مسیر حرکت به سوی خود تصور کرده، از خداوندشان می‌خواهند که از ایشان منصرفش گرداند). ﴿إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا٦٥ إِنَّهَا سَآءَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا٦٦ وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ يُسۡرِفُواْ وَلَمۡ يَقۡتُرُواْ وَكَانَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ قَوَامٗا٦٧(این هم رابطه‌اشان با نعمتهای خداوندی است). ﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا يَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا يَزۡنُونَۚ(این‌ها در پیشاپیش رذایلی است، که عباد الرحمن از آن بری‌اند). ﴿وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ يَلۡقَ أَثَامٗا٦٨ يُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَيَخۡلُدۡ فِيهِۦ مُهَانًا٦٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا(توبه و ایمان و عمل صالح اینان را از گرفتار شدن به سرانجام بد اصرار کنندگان بر شرک و قتل ناحق و زنا می‌رهاند)، ﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ يُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ(سیئات‌شان را محو کرده، ایمان و عمل صالح را به جای آن می‌نهد. یعنی با توبه و ایمان و عمل صالح، همچون کسانی که آن سیئات را مرتکب نشده‌اند، می‌گردند، در نتیجه، به صف عباد الرحمن می‌پیوندند). ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا٧٠ وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَإِنَّهُۥ يَتُوبُ إِلَى ٱللَّهِ مَتَابٗا٧١ وَٱلَّذِينَ لَا يَشۡهَدُونَ ٱلزُّورَ(شهادت کج و خلاف حق (از بزرگترینش که شهادت به شرک است، تا کوچکترینش) نمی‌دهند)؛ ﴿وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ كِرَامٗا٧٢ وَٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بِ‍َٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ لَمۡ يَخِرُّواْ عَلَيۡهَا صُمّٗا وَعُمۡيَانٗا٧٣ وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ(و پس از آن آراستن خود به فضایل و پیراستن از رذایل، به هدایت نزدیکتران، یعنی همسران و فرزندانشان کمر همت می‌بندند و پس از فراهم آوردن اسباب و مقدمات، خداوند را به تحقق بخشیدن به مسببات و نتایج می‌خوانند و می‌خواهند که از همسران و فرزندانشان، ایشان را خنکی چشمهایی و سرور دلهایی بخشد)؛ ﴿وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا٧٤ [۱۵٩](با تزکیه‌ی خود و هدایت همسران و فرزندانشان شایستگی امام متقین گشتن را یافته، برخوردار شدن از آن را از خداوندشان می‌خواهند؛ زیرا اگر استحقاق آن را نداشتند، دعایشان به رسمیت شناخته نشده، در میان اوصاف عبودیتشان ذکر نمی‌شد. از آن جایی‌که دعا، تنها هنگامی مشروع می‌باشد، که اسباب و مقدمات شیء مطلوب فراهم شده باشد (مثلاً هنگامی دعای شفا برای بیماری جایز است، که درمان ویژه‌ی آن بیماری به کار گرفته شده باشد)، مشروع بودن دعای فوق، پس از تحقق اوصاف پیش از آن، دلالت بر آن دارد که این اوصاف، شروط امامت بوده، هرکسی آن‌ها را تحقق بخشیده باشد، استحقاق امامت را یافته است. از آن جهت که این دعا از اوصاف عباد الرحمن بوده، ایشان محصور در عدد معینی نمی‌باشند، امامت متقین (پیش از این گفته‌ایم که متقین به معنی همه‌ی مؤمنین است) منزلتی غیر مخصوص به عدد معینی بوده، راه رسیدن بدان، به روی هرکس که بخواهد باز است (از توجه به این که استحقاق گفتن ﴿هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ(که جز از مردان برنمی‌آید) از شروط امامت عام است، نیز از نگاهی بدانچه که در بخش امامت در زندگی خانوادگی خواهد آمد و – بالاخره – از دقتی در اصل ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ[النساء: ۳۴] (که حتی در دایره‌ی کوچک خانواده، زنان را از حمل تکلیف سرپرستی برکنار می‌دارد)، درمی‌یابیم که زنان جز در ارتباط با صنف خود به امامت نرسیده، از تکلیف امامت عام بدورند).

در این جا نکته‌ای دیگر نیز نهفته است و آن این که بر خلاف سایر اوصاف منصوب به عباد الرحمن در آیات و جملات پیش از این، نسبت وصف امامت با لفظی مفرد (امام) انجام گرفته است. اگر اوصاف پیش از این را بر موصوفین توزیع کنیم، به هر فردی از عباد الرحمن وصفی به لفظ مفرد می‌رسد. مثلاً در باره‌ی هر فردی از ایشان می‌شود گفت: «يَمْشي عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُ الْـجَاهِلُونَ قَالَ سَلَامًا». لیکن اگر وصف اخیر را توزیع کنیم، از آن جایی‌که خود وصف مفرد است به هریک از ایشان جزئی از یک وصف – و نه وصفی کامل و مستقل – می‌رسد. یعنی از آن جهت که همه‌ی عباد الرحمن (از مخاطبین به قرآن) یک امام محسوب شده‌اند، هر فردی از ایشان از جزئی از امامت برخوردار است. به عبارتی دیگر آنچه که برگرفتگان راه قرآنی می‌توانند درخواست کنند، امامتی جمعی است. (و الله أعلم).

﴿أُوْلَٰٓئِكَ يُجۡزَوۡنَ ٱلۡغُرۡفَةَ بِمَا صَبَرُواْ(صبر در لغت به معنای در تنگنا بازداشتن است. تنگترین تنگنا، اتباع معروفات و اجتناب از منکراتی است، که عباد الرحمن با تحمل فشارهای رنج‌آورش، به امامت متقین و نیز به سعادت جاویدان می‌رسند)؛ ﴿وَيُلَقَّوۡنَ فِيهَا تَحِيَّةٗ وَسَلَٰمًا٧٥ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ حَسُنَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا٧٦[الفرقان: ٧۵-٧۶] [۱۶۰].

چنان که هم اکنون اشاره شد، تنها با صبر بر اتباع معروفات و اجتناب از منکرات بیان شده در هدای ربانی است، که بندگان خدا به امامت در راه ایمان و عمل صالح می‌رسند. از این روست که در باره‌ی بنی اسرائیل می‌فرماید: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ٢٤[السجدة: ۲۴] [۱۶۱].

(هدایت چنان که پیش از این گفته شد، دو نوع است: یکی هدایت تکوینی و تسخیری، که ویژه‌ی خداوند می‌باشد. دیگری هدایت تشریعی و ابتلایی، که مصدر آن نیز پیشگاه خداوندی بوده، جز تبلیغ، چیزی از آن به بشر تعلق نمی‌گیرد ﴿فَهَلۡ عَلَى ٱلرُّسُلِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ٣٥[النحل: ۳۵] [۱۶۲]. به راه راست آوردن و به سوی سعادت راهی کردن نیز، مرتبط با یک سنت ربانی است که اساس آن اختیار انسان و کمر همت بستنش بر به کار گرفتن استعدادهای خدادادی و روی آوردن به هدای تبلیغ شده می‌باشد. به عبارتی دیگر، این امر نیز، ویژه‌ی خداوند بوده، پیامبران علیهم الصلوات و السلام و دیگر مبلغین را در آن کمترین نقشی نیست. پس مراد از هدایت در آیه‌ی مورد بحث – و همچنین در جمله‌ی ﴿وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٥٢[الشورى: ۵۲] [۱۶۳]و امثال آن – رهنمودن از طریق تبلیغ کتاب خدا می‌باشد و بس. به همین معنی یعنی رهنمودن است که کتاب خدا نیز هادی نامیده می‌شود. چنان که در آیه‌ی هفتم سوره‌ی رعد می‌فرماید: ﴿وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ ءَايَةٞ مِّن رَّبِّهِۦٓۗ إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٞۖ وَلِكُلِّ قَوۡمٍ هَادٍ٧[الرعد: ٧] [۱۶۴](یعنی تو تنها منذری هستی، پس به خواسته‌ی نابجایشان التفات مکن و مپندار که هدایت‌های متکی بر آیات و معجزات مادییی که به منذرین پیش از تو داده شد، برای ایشان نیز حکیمانه و سودبخش است. زیرا هر قومی ویژگی‌هایی دارد، – بنابر این – هر قومی را رهنمایی غیر رهنمای دیگر اقوام فراخور حال است. پس اگر هدایت اقوام پیشین – به اقتضای حکمت – متکی بر آیات مادی بود، در هدایت اینان جایی برای غیر این کتاب هدایت دهنده نیست. یعنی هادی این قوم، قرآن است، قرآن است و بس. چنان که می‌فرماید: ﴿وَقَالُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ ءَايَٰتٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡأٓيَٰتُ عِندَ ٱللَّهِ وَإِنَّمَآ أَنَا۠ نَذِيرٞ مُّبِينٌ٥٠ أَوَ لَمۡ يَكۡفِهِمۡ أَنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَرَحۡمَةٗ وَذِكۡرَىٰ لِقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٥١[العنكبوت: ۵۰-۵۱]. [۱۶۵]و می‌فرماید: ﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ يَهۡدِي لِلَّتِي هِيَ أَقۡوَمُ[الإسراء: ٩] [۱۶۶]. از این رو یعنی دست نداشتن بشر در غیر رهنمایی از طریق تبلیغ است که می‌فرماید: ﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ(مشیت خدا از طریق سنت یاد شده کار می‌کند)؛ ﴿وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ٥٦[القصص: ۵۶] (و مشیّت هدایتش براساس همین علم کامل است. یعنی کسانی که استعدادهای خود در زمینه‌ی پذیرش هدایت را به کار می‌گیرند، مشیّت هدایت بدیشان تعلق می‌گیرد).

مراد از امر در جمله‌ی ﴿يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا[الأنبياء: ٧۳] نیز، امر ابتلایی و شریعت خداوند خالق آمر است (پیش از این به مسأله‌ی منقسم بودن امر به تسخیری و ابتلایی اشاره شده است). در همین معنی، در آیه‌ی دوم سوره‌ی نحل می‌فرماید: ﴿يُنَزِّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ بِٱلرُّوحِ مِنۡ أَمۡرِهِۦ(هدای فروفرستاده شده بر پیامبرانش علیهم الصلوات و السلام را که بعضی از امر ابتلایی‌اش می‌باشد از آن جهت که سبب حیات روح بندگان است، روح نامیده است) ﴿عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦٓ(یعنی مرسلین علیهم الصلوات و السلام) ﴿أَنۡ أَنذِرُوٓاْ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱتَّقُونِ٢(این همان روحی است که ملائکه را با آن به تدریج فرومی‌فرستد).

در آیه‌های پانزدهم و شانزدهم سوره‌ی غافر (= مؤمن) می‌فرماید: ﴿رَفِيعُ ٱلدَّرَجَٰتِ ذُو ٱلۡعَرۡشِ يُلۡقِي ٱلرُّوحَ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ لِيُنذِرَ يَوۡمَ ٱلتَّلَاقِ١٥ يَوۡمَ هُم بَٰرِزُونَۖ لَا يَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِنۡهُمۡ شَيۡءٞۚ لِّمَنِ ٱلۡمُلۡكُ ٱلۡيَوۡمَۖ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ١٦ [۱۶٧](در این دو آیه، بعضی دیگر از امر ابتلایی‌اش را که انذار در زمینه‌ی یوم التلاقی (روز قیامت) است، روح نامیده است)

در آیه‌ی پنجاه و دوم سوره‌ی شوری می‌فرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٥٢ [۱۶۸].

در آیه‌ی پنجم سوره‌ی طلاق در اشاره به بعضی از احکام می‌فرماید: ﴿ذَٰلِكَ أَمۡرُ ٱللَّهِ أَنزَلَهُۥٓ إِلَيۡكُمۡۚ....

پس جمله‌ی ﴿يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَابدین معنی است که: با تبلیغ امر ابتلایی و هدی و شریعتمان، مردم را به راه راست راهنمایی می‌کنند. این امر را در آیه‌های صد و پنجاه و نهم و صد و هشتاد و یکم از سوره‌ی اعراف، با لفظ حق یاد کرده، می‌فرماید: ﴿وَمِن قَوۡمِ مُوسَىٰٓ أُمَّةٞ يَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ١٥٩﴿وَمِمَّنۡ خَلَقۡنَآ أُمَّةٞ يَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ١٨١[الأعراف: ۱۸۱].

* * *

از آنچه که در بیان شروط امامت ذکر شد آشکار می‌گردد که، امامت منزلتی کسبی و امری همگانی و غیر اختصاصی بوده، بر چیزی جز عزم صادق بر اجتناب از منکرات و اتباع معروفات و – به عبارتی دیگر – توبه‌ی نصوح و ایمان مخلصانه و کمر همت به انجام دادن اعمال صالحه بستن، متوقف نیست. از این روست که اراده‌ی خدا به گونه‌ای عام به ائمه گردانیدن مستضعفینی که در ایشان استعدادهای لازم برای رسیدن به امامت وجود دارد، تعلق می‌گیرد. چنان که پس از ذکر استعلاء فرعون در سرزمین مصر و تفرقه‌اندازیش در میان اهل آن سامان و انداختن زنجیرهای استضعافش بر گردنهای گروهی از ایشان (بنی اسرائیل)، در آیه‌ی پنجم سوره‌ی قصص می‌فرماید: ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ٥(به کار بردن وصف عام ﴿ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِبه جای اسم خاص بنی اسرائیل، برای اشاره به یک سنت عام ربانی در ارتباط با بشر است، که به اقتضای آن، هر قوم مستضعفی که راه ابتلایی را که بنی اسرائیل رفتند برود، همچون ایشان صبر کند، به نعمت‌هایی خدایی، ازجمله امامت دست می‌یابد).

[۱۴٧] «و آن‌ها را پیشوایانی قرار دادیم که به سوی آتش (دوزخ) دعوت می‌کنند، و روز قیامت یاری نخواهند شد». [۱۴۸] «(به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: «ای قوم من، نعمت الله را بر خود بیاد آورید، آنگاه که در میان شما، پیامبرانی قرار داد و شما را فرمانروا (و شاهان) قرار داد و چیزهایی به شما بخشید که به هیچ یک از جهانیان نداده بود». [۱۴٩] «(ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (نیز پیشوایانی قرار بده). (الله) فرمود: «پیمان و عهد من به ستمکاران نمی‌رسد». [۱۵۰] «ای فرزندان آدم! آیا با شما پیمان نبستم که شیطان را نپرستید، که او برای شما دشمن آشکار است؟! * و اینکه مرا بپرستید، این راه مستقیم است». [۱۵۱] «و (ای پیامبر!) آنچه از (این) کتاب به تو وحی کردیم؛ حق است که تصدیق کنندۀ آنچه پیش از آن است، یقیناً الله به (حال) بندگانش آگاه بیناست.* سپس (این) کتاب را به کسانی از بندگان‌مان که بر گزیده بودیم؛ به میراث دادیم». [۱۵۲] «و به راستی ما آن‌ها را با علم (و آگاهی) بر جهانیان (زمان‌شان) برگزیدیم». [۱۵۳] «این همان فضل (و بخشایش) بزرگی است. * (پاداش آن‌ها) باغ‌های جاویدان (بهشتی) است که به آن وارد می‌شوند، در آنجا به دستبند‌های از طلا و مروارید آراسته می‌گردند، و لباس‌هایشان در آنجا حریر است.* و گویند: «حمد (و ستایش) مخصوص الله است که اندوه را از ما دور کرد، یقیناً پروردگار ما آمرزندۀ سپاس‌گزار است. * (همان) کسی‌که از فضل خویش ما را در این سرای اقامت (جاویدان) جای داد که در آنجا هیچ رنجی به ما نمی‌رسد، و در آنجا هیچ خستگی (و واماندگی) به ما نمی‌رسد». [۱۵۴] «و کسانی‌که کافر شدند؛ برای آن‌ها آتش جهنم است، نه فرمان (مرگ) بر آن صادر شود تا بمیرند و نه چیزی از عذابش از آن‌ها کاسته شود، این گونه هر ناسپاسی را کیفر می‌دهیم. * و آن‌ها در آن (آتش) فریاد می‌زنند: پروردگارا! ما را بیرون آر تا عمل صالحی انجام دهیم؛ غیر از آنچه انجام می‌دادیم» (در پاسخ آنان می‌فرماییم:) آیا آن قدر شما را عمر ندادیم که پند گیرندگان در آن پند گیرند؟! و هشدار دهنده (نیز) به سراغ شما آمد؟! پس (طعم عذاب را) بچشید که برای ستمکاران هیچ یاوری نیست». [۱۵۵] «(آن دو) گفتند: پروردگارا! ما به خود ستم کردیم، و اگر ما را نیامرزی و بر ما رحم نکنی، مسلّماً از زیان‌کاران خواهیم بود». [۱۵۶] «(یوسف) گفت: «پناه بر الله، که ما جز آن کسی‌که کالای‌مان را نزد او یافته‌ایم، (دیگری را) بگیریم، بی‌گمان در آن صورت ستم کار خواهیم بود». [۱۵٧] «(سپس) گفت:«پروردگارا! من به خود ستم کردم، پس مرا ببخش» آنگاه (الله) او را بخشید، بی‌تردید او آمرزندۀ مهربان است». [۱۵۸] «و ذوالنون (= یونس) را (به یاد آور) هنگامی‌که خشمگین (از میان قومش) رفت، پس چنین پنداشت که ما هرگز بر او تنگ نمی‌گیریم، پس (وقتی که در شکم ماهی فرو رفت) در تاریکی‌ها ندا داد که: «(پروردگارا!) هیچ معبودی بر حق جز تو نیست، تو منزهی! بی‌گمان من از ستمکاران بودم». [۱۵٩] «و بندگان (خاص) رحمان، کسانی هستند که با فروتنی (و آرامش) بر زمین راه می‌روند، و هنگامی‌که جاهلان آن‌ها را مخاطب قرار دهند (و سخنان نا بخردانه و ناسزا گویند) به آن‌ها سلام گویند (و از آن‌ها روی می‌گردانند). * و کسانی‌که شب را برای پروردگارشان سجده‌کنان و قیام‌کنان می‌گذرانند. * و کسانی‌که می‌گویند: «پروردگارا! عذاب جهنم را از ما بر‌طرف کن، بی‌تردید عذابش (سخت و) پایدار است. * بی‌گمان آن (جهنم) بد قرار‌گاه و (بد) اقامت‌گاهی است. * و کسانی‌که چون انفاق کنند، اسراف نمی‌نمایند و سختگیری نمی‌کنند، و بین این دو (روش) اعتدال دارند. * و کسانی‌که با الله معبود دیگر را نمی‌خوانند، و نفسی را که الله (کشتنش را) حرام کرده است، جز به حق نمی‌کشند، و زنا نمی‌کنند، و هر کس چنین کند، مجازات گناه (خود) را خواهد دید.* عذاب او در روز قیامت مضاعف می‌گردد و با خواری (و ذلت) در آن جاودان خواهد ماند. * مگر کسی‌که توبه کند و ایمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، پس اینانند که الله بدی‌هایشان را به نیکی‌ها مبدل می‌کند، و الله آمرزندۀ مهربان است. * و کسی‌که توبه کند و عمل صالح انجام دهد، پس بی‌گمان او چنانکه باید به سوی الله بازگشت می‌کند. * و کسانی‌که شهادت دروغ نمی‌دهند، و چون بر (کار) لغو (و بیهوده) بگذرند، بزرگوارانه (از آن) می‌گذرند. * و کسانی‌که چون به آیات پروردگارشان پند داده شدند، کر و کور بر روی آن نمی‌افتند. * و کسانی‌که می‌گویند: «پروردگارا! از همسران‌مان، و فرزندان‌مان مایۀ روشنی چشم به ما عطا فرما، و ما را برای پرهیزگاران پیشوا قرار بده». [۱۶۰] «(آری) اینان به (خاطر) صبری‌که کرده‌اند درجات (و منازل) عالی (بهشت) به آن‌ها پاداش داده می‌شود، و در آن با تحیت و سلام استقبال می‌شوند». [۱۶۱] «و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می‌کردند، چون شکیبایی ورزیدند، و به آیات ما یقین داشتند». [۱۶۲] «پس آیا بر پیامبران جز ابلاغ آشکار (مسئولیت دیگری) هست؟». [۱۶۳] «و مسلماً تو (ای پیامبر) به راه راست هدایت می‌کنی». [۱۶۴] «و کسانی‌که کافر شدند می‌گویند: چرا نشانه‌ها (و معجزه‌ی) از (سوی) پروردگارش بر او نازل نشده است؟! (ای پیامبر!) تو فقط هشدار دهند ه‌ی، و برای هر قومی هدایت‌کننده‌ی است». [۱۶۵] «و گفتند: چرا نشانه‌هایی از سوی پروردگارش بر او نازل نشده است؟! (ای پیامبر!) بگو: همانا نشانه‌ها (همه) نزد الله است (و به فرمان او نازل می‌شود) و من تنها هشدار دهندۀ آشکار هستم. * آیا برای آن‌ها کافی نیست که همانا ما (این) کتاب (قرآن) را بر تو نازل کردیم که (پیوسته) بر آن‌ها تلاوت می‌شود؟! بی‌گمان در این (قرآن) رحمت و پندی است برای کسانی‌که ایمان می‌آورند». [۱۶۶] «بی‌شک این قرآن، به راهی که آن استوار‌ترین راه‌هاست؛ هدایت می‌کند». [۱۶٧] «(او) بالا برنده درجات صاحب عرش، که روح (= وحی) را به فرمان خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد می‌فرستد، تا (او مردم را) از روز ملاقات (= قیامت) بترساند. * روزی‌که (همه) آنان آشکار شوند چیزی از آن‌ها بر الله پوشیده نخواهد ماند، (الله می‌فرماید:) «امروز فرمانروایی از آن کیست؟» (آنگاه خود می‌فرماید:) از آن الله یگانه قهّار است». [۱۶۸] «و این‌گونه بر تو (ای پیامبر) روحی (= قرآن کریم) را به فرمان خود وحی کردیم، تو (پیش از این) نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست، ولی ما آن را نوری قرار دادیم، با آن هر کس از بندگان‌مان را که بخواهیم، هدایت می‌کنیم، و مسلماً تو (ای پیامبر) به راه راست هدایت می‌کنی».