فرق بین خلافت و امامت
امیر المؤمنین گاهی هم امام نامیده میشود. لیکن اگرچه این مسؤولیت تنها به کسی سپرده میشود که واجد شرایط امامت بوده و اضافه بر مسؤولیت خود، شایستگی نمایندگی هیأت امامت جمعی در زمینهی اجراء احکام را داشته باشد (و همین امر است که راه را بر این نامگذاری هموار میکند)، از جهتی، این امامت با آنچه که پیش از این ذکر شد، اختلاف دارد.
امامت به معنی اول، عبارت از منزلتی است که رسیدن بدان – چنان که گفته شد – ثمرهی گذشتن از دورهای ابتلایی و تحقق بخشیدن به صفاتی کسبی است که شخص متصف بدان، به اقتضای سنتی ربانی، با اصطفایی خداوندی، بدون انتخاب و انتصاب هیچ بندهای امام میگردد. اما امامت به معنی ریاست قوهی اجرائیه، مسؤولیتی است که هیأت أولی الأمر (و تنها هیأت أولی الأمر و نه سایر مؤمنین، زیرا که شورایی بودن امر در میان ایشان – چنان که گفته شد – به معنی شورایی بودنش در میان أولی الأمر از ایشان بوده، سایر مؤمنین تنها حق اعتراض موجهی که در بحث تنازع با أولی الأمر یاد شد را دارند) به یکی از اعضای خود (و تنها به یکی از اعضای خود) واگذار میکند. همین ویژگی انتخابی بودن است که – به خلاف عضویت مجلس شوری – تحدید زمان خلافت خلیفه را جایز میگرداند. نیز از توجه به همین اختلاف است که، جواب آن مسألهی متداول در میان علماء، که «آیا با وجود انسانی برتر، امامت کسی دیگر جایز است؟»، روشن میگردد؛ زیرا امامت به معنی اول، چیزی نیست که در بارهی جواز و عدم جوازش سخن گفت. امامت به معنی ریاست قوهی اجرائیه، امری است که با کفایت در زمینهی اجرای احکام ارتباط دارد؛ چه بسا که با تقواترین فرد از أولی الأمر، از کفایت یاد شده بیبهره و – به عکس – فردی در درجهی پایینتری از درجات تقوی، شایستهترین فرد در زمینهی اجراء احکام باشد. وانگهی معرفت برتر و غیر برتر در زمینهی اتصاف به شروط امامت به معنی نخستین، از آن جایی که مراد، برتری و عدم برتری در میزان خدا بوده و این امر، با تقوی ارتباط داشته و حقیقت تقوی در قلوب بوده و علم قلوب نزد خدا میباشد، کاری ناشدنی است.
میماند این که، در میان أولی الأمر بیش از یک نفر اهلیت خلافت را داشته باشند، لیکن بعضی از ایشان در زمینهی یاد شده بر بعضی دیگر برتر باشد، در این مورد، ادلهی عامهی موجود در زمینهی وجوب اتباع أحسن، مقتضی این است که، آن کس که بر دیگران برتر و انتخابش سودبخشتر است، به ریاست گمارده شود.