فروع دو اصل یاد شده
از دو اصل رابطهی ولایت در میان خدا و مؤمنین و رابطهی عداوت در بین او و کافرین، فروعی به شرح زیر ناشی میشود:
وابستگی مؤمنین به یک آمر و اشتراکشان در ولایت یک خداوند بدان گونه که تبیین شد، مستلزم وابستگیشان به یکدیگر است. اضافه بر این در شریعتی که از طرف وی برای هدایتشان میآید، برای هریک بر دیگران حقوقی و بر هریک برای دیگران واجباتی مقرر میگردد، که این نیز مستلزم ثبوت رابطهای در میان ایشان میباشد. بدین گونه همهی مؤمنین اولیاء و موالی (جمع مولی) یکدیگر میگردند و هیچ مؤمنی از این که ولی و مولای دیگران بوده و ایشان اولیاء و موالی وی باشند مستثنی نیست. تنها مؤمنی که ولایتش بر دیگران صورت خاصی داشته و بدین سبب در این زمینه از وی در قرآن نام برده شده است، محمد رسول الله جاست که منزلت ویژهاش بر کسی پوشیده نیست. اگر در غیر قرآن از کسی در این زمینه نام برده شده باشد، از آن جهت نیست که نام برده ولایت خاصی بر دیگران دارد. زیرا این امر تنها در صورتی است که جز نبوت و رسالت منزلتی که امکان رسیدن بدان برای همهی مؤمنین وجود نداشته و ویژهی بعضی از ایشان بوده، وجود داشته باشد، که در این صورت رابطهی آن بعض با دیگران فوق رابطهی سایر مؤمنین با یکدیگر است. لیکن چنان منزلتی وجود ندارد، پس مقصود از چنان نام بردنی تنها تبیین توافق ظاهر و باطن آن شخص و مؤمن راستین بودنش و دفع هرگونه توهمی بر خلاف آن از قلوب دیگران است [۲۸].
(بسیاری از کسانی که در زمینهی تفسیر قرآن کار کردهاند، از روی عدم دقت در معانی بعضی از مفردات و نظم جمله بندیهای آیه و روند گفتار و موضوع مورد بحث سوره و غفلت از آیات وارده در زمینهی مورد بحث در سایر سورههای قرآن از یک سو و فریفته شدن به روایاتی ساختگی و جوسازیهای مغرضانه از سویی دیگر، آیهی بیست و سوم از شوری را که میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ ٱلَّذِي يُبَشِّرُ ٱللَّهُ عِبَادَهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِۗ قُل لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰۗ﴾[الشورى: ۲۳] بر خلاف مراد خدا حمل کرده، گفته اند که؛ خدا به پیامرش ج فرمان داده است که به مؤمنین بگوید که: در برابر آنچه که به شما میرسانم مزدی جز محبت و آرزوی خیر برای خویشاوندانم از شما نمیخواهم! در حالی که این معنی نه با کلمهی قربی و آیهی مشتمل بر آن و روند گفتار آیات و موضوع سوره سازگار است، نه با آیات وارده در این زمینه در سورههای دیگر؛ زیرا لفظ قربی مصدری از مصادر مادهی (ق، ر، ب) بوده، به معنی نزدیکی است و آیهی مشتمل بر آن در زمینهی دفع شبهات از دعوت و داعی به راه خدا سخن میگوید، آیات پیش و پس از آن همچون سایر آیات سوره در تبیین صراط مستقیم و دعوت بدان و سرانجام استجابه کنندگان و ایضاح نتایج پیمودن راه شرک و سرانجام مشرکین و متعلقات آن است و جملهی ﴿قُل لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰۗ﴾فرمانی است که پیامبر خدا ج را – و نیز هر داعی دیگری را – به ابلاغ این امر به مدعوین مکلف میگرداند که وی در برابر آنچه بدیشان میرساند، مزدی جز این که ایشان دوست داشته باشند و آرزو کنند که به خدا نزدیک شوند از ایشان نمیخواهد (این استثناء برای مبالغه در نفی خواستن هرگونه مزدی از مدعوین است، یعنی از شما چیزی که در حقیقت اجر باشد نمیخواهم، لیکن اگر دوست داشتن و آرزو کردن مذکور را اجر بنامیم در آن صورت و تنها در آن صورت است که میتوان گفت که از شما اجری میخواهم. به عبارتی دیگر از آن جهت که اجری حقیقی از شما نمیخواهم، اگر اصراری بر اقتضای ذکر اجری در این زمینه هست، چیزی جز امر یاد شده – که در حقیقت اجر نبوده و جز برای خود شما نیست – نمییابم که آن را اجر بنامم).
چنان که در آیهی پنجاه و هفتم از سورهی فرقان میفرماید: ﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِيلٗا٥٧﴾[الفرقان: ۵٧] [۲٩]. چنان که ملاحظه میشود در این آیه به پیامبر خدا ج فرمان داده شده است که به مدعوین بگوید که: در برابر آنچه که به شما میرسانم هیچ مزدی نمیخواهم مگر این که کسی بخواهد که به سوی خداوندش راهی اتخاذ کند، یعنی جز این خواستن – که در حقیقت برای خود شما و نه برای من است – مزدی نمیخواهم (در این آیه به جای دوست داشتن و آرزو کردن نزدیک شدن به خدا (که در آیهی سورهی شوری آورده شده است)، خواستن اتخاذ راهی به سوی خداوند آمده است، که با آن جز در لفظ فرقی ندارد). پس از اینکه مراد از آیهی شوری و اتحاد آن با مراد از آیهی فرقان روشن شد، مراد از آیهی چهل و هفتم از سورهی سبأ که میفرماید: ﴿قُلۡ مَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٖ فَهُوَ لَكُمۡۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٞ٤٧﴾[سبأ: ۴٧] [۳۰]. عدم مخالفت پیامبر خدا ج با سایر پیامبران – علیهم الصلوات والسلام –که شعارشان ﴿وَمَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٠٩﴾[الشعراء: ۱۰٩] (به سورهی شعراء رجوع شود) بوده است نیز، روشن میشود. با این توضیح جایی برای گمان این که خویشاوندان پیامبر خدا ج (جز همسران گرامیش – رضی الله عنهن – که – إن شاء الله – بحث در بارهی منزلتشان خواهد آمد) حقوق ویژهای بر سایر مؤمنین دارند نمیماند [۳۱].
همچنان که اشتراک در ولایت یک آمر و اتباع شریعت وی، مستلزم ثبوت رابطهی ولایت در میان مؤمنین است، اتفاق در عداوت وی و اشتراک در دادن حق امر به غیر او و همگامی در اتباع دینی ناشی از اهواء نیز، مستلزم ثبوت رابطهی ولایت در میان کافرین و منافقین – که در رأس ایشان ابلیس و ذریتش و طاغوتها (= مدعیان حق امری تسخیری به طور مستقیم یا غیر مستقیم یا امری ابتلایی) قرار دارند – میباشد.
در بارهی امر اول میفرماید: ﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ﴾(بعضهم... بعض به معنی یکدیگر است). ﴿يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَيُطِيعُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ﴾[التوبة: ٧۱]. [۳۲]﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾(در پیشاپیش دارندگان این اوصاف سازندگان سبب نزول این آیه یعنی سابقین از مهاجرین قرار دارند) ﴿وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ﴾(این اوصاف پیش از هرکس دیگری بر یاوران گروه نخستین یعنی سابقین از انصار منطبق است) ﴿أُوْلَٰٓئِكَ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ﴾[الأنفال: ٧۲]. [۳۳]﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥﴾[المائدة: ۵۵] [۳۴]. (در بارهی این آیه پس از این توضیحی خواهد آمد، مقصود از آوردنش در این جا اشاره به ولایت ویژهی رسول اللهج میباشد). ﴿وَإِن تَظَٰهَرَا عَلَيۡهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ مَوۡلَىٰهُ﴾(ضمیر مولاه به النبی در آیهی پیش از این برمیگردد) ﴿وَجِبۡرِيلُ وَصَٰلِحُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ﴾ [۳۵](اصل ترکیب المؤمنون الصالحون میباشد، آنچه که موجب حذف موصوف و استعمال صفت به صورت اسم جنس مشتمل بر ابهام مقتضی تبیین از طریق اضافهی بیانیه گشته، اهتمام به وصف صلاح است. پس صالح المؤمنین به معنی صالح از مؤمنین یعنی هرکس از ایشان که در این زمینه دارای صلاح است میباشد و هیچ دلیلی بر اختصاص این وصف به فرد معینی وجود ندارد).
پس همچنان که پیامبر خدا ج ولی مؤمنین است، ایشان نیز - همچون خدا و جبریل - مولایان او هستند.
در بارهی امر دوم میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٍۚ﴾[الأنفال: ٧۳] [۳۶]. ﴿تَٱللَّهِ لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ ٱلۡيَوۡمَ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٦٣﴾[النحل: ۶۳] [۳٧]. ﴿إِنَّا جَعَلۡنَا ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ٢٧﴾[الأعراف: ۲٧] [۳۸]. ﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَوۡلِيَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ يُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِۗ﴾[البقرة: ۲۵٧]. [۳٩]﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱلطَّٰغُوتِ فَقَٰتِلُوٓاْ أَوۡلِيَآءَ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ إِنَّ كَيۡدَ ٱلشَّيۡطَٰنِ كَانَ ضَعِيفًا٧٦﴾[النساء: ٧۶] [۴۰].
* * *
بعضی دیگر از فروع ناشی از دو اصل مذکور، عداوت و تبری میان اعداء الله و اولیاء الله است. زیرا ولایت اولیاء – چنان که گفته شد – معرفت خدای خالق آمر، تسلیم قلبی و خود نگه داشتن از حرکت بر خلاف مقتضای آن معرفت و تسلیم میباشد. ناسازگار بودن این امر با اهواء کافرین است که ایشان را به استکبار و فجور و عداوت با خدا وامیدارد. پس ضروری است که دشمنان مستکبر و فاجر خدا، اولیاء مؤمن و متقی وی را نیز دشمن بوده و دشمن شمارند. همچنین بایسته – بلکه شرط مؤمن بودن و استقامت بر صراط مستقیم – است که مؤمنین نیز، از دشمنان خدا و خود بیزار و بری بوده و ایشان را دشمن گیرند. همان گونه که اعداء الله ولایت ناشی از جهت خدا را نپذیرفته، و اولیاءشان ﴿مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾(= از جهتی غیر جهت خدا) و نه خدا و اولیائش (که از سوی خدا حق ولایت برای یکدیگر را دریافتهاند) میباشند، ایشان نیز تنها ولایت ناشی از جهت خدا را (که ولایت خدا و پیامبر ج و مؤمنین است) پذیرفته و ﴿مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾ولیّی نداشته باشند.
چنان که میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لِلۡإِنسَٰنِ عَدُوّٞ مُّبِينٞ٥﴾[يوسف: ۵] [۴۱].
﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَذُرِّيَّتَهُۥٓ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِي وَهُمۡ لَكُمۡ عَدُوُّۢۚ﴾[الكهف: ۵۰]. [۴۲]﴿إِنَّ ٱلۡكَٰفِرِينَ كَانُواْ لَكُمۡ عَدُوّٗا مُّبِينٗا١٠١﴾[النساء: ۱۰۱] [۴۳]. ﴿إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لَكُمۡ عَدُوّٞ فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّاۚ﴾[فاطر: ۶]. [۴۴]﴿فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥٓ أَنَّهُۥ عَدُوّٞ لِّلَّهِ تَبَرَّأَ مِنۡهُۚ﴾[التوبة: ۱۱۴]. [۴۵]﴿فَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡوَلِيُّ﴾[الشورى: ٩]. [۴۶]﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَلِيّٗا وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ نَصِيرٗا٤٥﴾[النساء: ۴۵]. [۴٧]
پس مؤمنین تنها ولایت خدا و فروع آن را میتوانند بپذیرند. فروع آن چیزی جز ولایت رسول الله جو ولایت مؤمنین نیست. چنان که میفرماید: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥﴾[المائدة: ۵۵] [۴۸]. (دربارهی این آیه پس از این توضیحی خواهد آمد). ﴿وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ١٠٧﴾[البقرة: ۱۰٧]. [۴٩]﴿وَمَن يَتَّخِذِ ٱلشَّيۡطَٰنَ وَلِيّٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ فَقَدۡ خَسِرَ خُسۡرَانٗا مُّبِينٗا١١٩﴾[النساء: ۱۱٩]. [۵۰]﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمۡ أَوۡلِيَآءَ تُلۡقُونَ إِلَيۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَقَدۡ كَفَرُواْ بِمَا جَآءَكُم مِّنَ ٱلۡحَقِّ يُخۡرِجُونَ ٱلرَّسُولَ وَإِيَّاكُمۡ أَن تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ رَبِّكُمۡ إِن كُنتُمۡ خَرَجۡتُمۡ جِهَٰدٗا فِي سَبِيلِي وَٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِيۚ تُسِرُّونَ إِلَيۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَأَنَا۠ أَعۡلَمُ بِمَآ أَخۡفَيۡتُمۡ وَمَآ أَعۡلَنتُمۡۚ وَمَن يَفۡعَلۡهُ مِنكُمۡ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ١﴾[الممتحنة: ۱] [۵۱](پس دشمنان خدا و خود را اولیاء قرار دادن خروج از راه راست است).
﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ﴾(پس پذیرفتن ولایت کافرین و ظالمین و فاسقین (به معانی قرآنی این کلمات) خروج از صف مؤمنین و پیوستن به اعداء الله است). ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥١﴾[المائدة: ۵۱] [۵۲](و اتخاذ اولیاء از ایشان ظلم (به معنی قرآنی کلمه) است).
﴿فَتَرَى ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ يُسَٰرِعُونَ فِيهِمۡ يَقُولُونَ نَخۡشَىٰٓ أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٞۚ﴾[المائدة: ۵۲] [۵۳](پس در اثر باک داشتن از گردش چرخ روزگار در اکتساب ولایت کافرین شتافتن، ناشی از بیماری قلب است).
﴿فَعَسَى ٱللَّهُ أَن يَأۡتِيَ بِٱلۡفَتۡحِ أَوۡ أَمۡرٖ مِّنۡ عِندِهِۦ فَيُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَآ أَسَرُّواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ نَٰدِمِينَ٥٢ وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ إِنَّهُمۡ لَمَعَكُمۡۚ﴾[المائدة: ۵۲-۵۳].
(و چگونه با مومنیناند کسانی که دیگران را اولیاء خود میگیرند؟!) ﴿حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَأَصۡبَحُواْ خَٰسِرِينَ٥٣ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ﴾(یعنی کافرین را اولیاء گرفتن، از دین برگشتن است) ﴿فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ﴾(یعنی در میان خدا و ایشان رابطهی ولایت هست)؛ ﴿أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾(و در نتیجه اولیاء یکدیگر نیز هستند)؛ ﴿أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾(و با کافرین در عداوتاند)، ﴿يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ﴾(ستیزگران با یهود و نصاری و برگشتگان از دین (اعم از برگشتگان از طریق پذیرفتن ولایت کافرین در زمان پیامبر خدا ج، و برگشتگان از طریق منع زکات و غیر آن در زمان ابوبکر صدیقس) نخستین دارندگان این اوصافاند. پس از ایشان تا روز قیامت نیز، پس از هر ارتدادی، قومی بدین اوصاف میآیند). ﴿ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ٥٤﴾[المائدة:۵۴] [۵۴].
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾[المائدة: ۵۵] (کلمهی انّما برای حصر، یعنی اثبات وصفی برای بعضی و نفیش از دیگران است. یعنی تنها خدا و فرستادهاش جو مؤمنین اولیاء شما هستند و نه یهود و نصاری – و دیگر غیر مؤمنان – زیرا ایشان – یهود و نصاری – کافرانند، ﴿إِنَّ ٱلۡكَٰفِرِينَ كَانُواْ لَكُمۡ عَدُوّٗا مُّبِينٗا١٠١﴾[النساء: ۱۰۱]. مراد از الذین آمنوا همهی مؤمنین است، همان گونه که میفرماید: ﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ﴾[التوبة: ٧۱]، و اصل عبارت «إنما وليّ كل واحد منكم الله ورسوله وسائر الذين آمنوا»بوده، عدول از آن ناشی از قصد ایجاز است، ﴿ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ﴾(یقیمون از مصدر اقامه به معنی بپاداشتن، آنهم از قیام به معنی بپاخاستن است، مراد از بپاداشتن نماز، تحقق بخشیدن به همهی اموری که نماز بدون یکی از آها نماز نیست، یعنی رعایت شروط و ارکان و حضور قلب و خشوع و اجتناب از مناقضات آنها میباشد. این امر از آن جهت اقامه نام گرفته که نبودن هریک از امور نام برده، به منزلهی افتادن نماز از آن جانب است)، ﴿وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ﴾(زکات در اصل به معنی نموّ و فزونی یافتن است، از آن جهت از مازاد بر احتیاجی که به مستحقینش داده میشود با لفظ زکات تعبیر شده که دادن آن سبب فزونی یافتن فضایل است).
﴿وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥﴾(رکوع در لغت به معنی خمیدن است و گاهی هم مراد از آن فروتنی و خشوعی که خمیدن نشانهی آن است میباشد. کلمهی راکعون در آیه به همین معنی است و جملهی ﴿وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥﴾حالت بپادارندگان نماز و دهندگان زکات را بیان میکند و به منزلهی ﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ٢﴾[المؤمنون: ۲] و ﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ أَنَّهُمۡ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ رَٰجِعُونَ٦٠﴾[المؤمنون: ۶۰] [۵۵]میباشد(ذکر رکوع (= خشوع) در بیان حال بپادارندهی نماز پس از اشاره بدان در يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ﴾، ناشی از اهتمام است).
این دو وصف یعنی بپاداشتن نماز و دادن زکات در حال خشوع از اوصاف ضروری همهی مؤمنین راستین و دو گام نخستین در طریق عبودیت بوده، انتفای هریک از آنها برابر با نبودن از زمرهی مؤمنین است. چنان که صدر سورهی بقره پس از ذکر کتاب بری از ریب (سورهی بقره یا همهی قرآن)، مردمی را که آن کتاب بدیشان آنگونه که باید ابلاغ شده است، به سه گروه: متقین (مؤمنین راستین) و کافرین و منافقین تقسیم و همین دو وصف را در بیان ارکان متقی بودن ذکر میکند (در يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ﴾اشاره به خشوع در نماز – چنان که گفتیم – هست، بلکه نماز بدون خشوع چیزی نیست که در مقام وصف متقین آورده شود، با وجود آن ذکر رکوع یا خشوع ضروری نیست. در ﴿مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ﴾نیز که یادآور مالک رزق و مستخلَف بودن انسان و مقید بودنش در تصرف در مال خدا است، همین اشاره وجود دارد).
در سورهی توبه امر به دست برداشتن از کشتار مشرکین و اعلام اخوت دینی در میان ایشان و مؤمنین را، مشروط به بازگشتن از شرک به توحید و اقامهی نماز و دادن زکات گردانیده است. ﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٥﴾[التوبة: ۵] [۵۶]و ﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِۗ وَنُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ١١﴾[التوبة: ۱۱] [۵٧].
در دعوت بنی اسرائیل به پیوستن به صف متبعین هدای قرآن و متصف شدن به اوصاف ایشان میفرماید: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱرۡكَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ٤٣﴾[البقرة: ۴۳]. [۵۸](این آیه که اشاره کننده به بعضی از اوصاف ضروری همهی مؤمنین است، جای شکی در این که مراد از رکوع در این گونه مواضع رکوع نماز نیست، نگذاشته است. زیرا این رکن همچون سایر ارکان در اقامهی نماز جای گرفته و برتریی بر قیام و سجود که مقتضی تصریح بدان باشد ندارد، جملهی حالیه هم نیست که ذکر رکوع در آن برای بیان حال دهندهی زکات باشد).
در سورهی مرسلات در بیان حال مکذبین به روز جدا کردن مجرمین از محسنین (روز جزاء) و امتناعشان از سر خشوع در برابر حق فرود آوردن میفرماید: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱرۡكَعُواْ لَا يَرۡكَعُونَ٤٨﴾[المرسلات: ۴۸] (و در این آیه نیز رکوع به معنی خشوع و نه رکنی از ارکان نماز است).
با روشنشدن این قضیه که مصداق ﴿ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥﴾[المائدة: ۵۵] همهی مؤمنین بوده و مراد بیان دو وصف بپاداشتن نماز و دادن زکات در حال خشوع و نه بپاداشتن نماز و دادن زکات در حال رکوع نماز میباشد، جایی برای توهم این که این آیه در اثبات ولایت گروهی یا فردی معین بر سایر مؤمنین آمده است، نمیماند، تنها امری که از این آیه میشود فهمید، ولایت همه ی مؤمنین بر یکدیگر است). ﴿وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾(کسانی که در آیهی پیش از این اوصافشان بیان شد) ﴿فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ٥٦﴾[المائدة: ۵۶] (یعنی رسول الله جو مؤمنین، حزب الله هستند و هرکس خدا و فرستادهاش جو مؤمنین را اولیاء خود گیرد، به ولایت بایسته و شایسته دست یافته است؛ زیرا تنها حزب اللهاند که چیرگانند. در این آیه نیز حق ولایت بر مؤمنین به همهی مؤمنین داده شده است).
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ دِينَكُمۡ هُزُوٗا وَلَعِبٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَٱلۡكُفَّارَ أَوۡلِيَآءَۚ﴾ [۵٩](پیش از این، از پذیرفتن ولایت یهود و نصاری که دو گروه بارز از کافریناند نهی و انحصار ولایت در رابطهی با خدا و پیامبر جو مؤمنین تبیین شد. در این آیه، اصلی که حرمت پذیرفتن ولایت این دو گروه بخشی از آن است، یعنی حرمت اولیاء قرار دادن کافرین (چه اهل کتاب و چه دیگران) ابلاغ میگردد. ذکر این دو گروه با نامهای خاصشان در اینجا از این روست که در این قسمت از سوره سخن از چگونه برخورد کردن مؤمنین با ایشان است). ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ﴾(یعنی از اولیاء قرار دادن نامبردگان بسیار بپرهیزید) ﴿إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٥٧﴾(زیرا آن امر مناقض ایمان است) [المائدة: ۵۱-۵٧].
در بارهی ولایت مؤمنین برای یکدیگر سخن دیگری داریم که ان شاء الله در بحث امامت خواهد آمد.
* * *
یکی دیگر از فروع ناشی از دو اصل مذکور، ولایت ملائکه (که از بندگان مؤمن خدایند) برای مؤمنین و عداوتشان با کافرین است. چنان که در بازگو کردن سخنان ایشان با موحدین با استقامت میفرماید: ﴿نَحۡنُ أَوۡلِيَآؤُكُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ﴾[فصلت: ۳۱] [۶۰].
در بارهی کسانی که با کتمان مَا أنزَلَ الله کافر گشته و با کفرشان میمیرند میفرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ لَعۡنَةُ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ١٦١ خَٰلِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنظَرُونَ١٦٢﴾[البقرة: ۱۶۱-۱۶۲] [۶۱].
[۲۸] اشاره به این است که گفتهی «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ»که به پیامبر خدا ج نسبت داده شده است، به فرض ثبوتش، بیانگر چیز جدیدی نیست. [۲٩] بگو: «من در برابر (تبلیغ) آن هیچگونه مزدی از شما نمیطلبم، مگر کسیکه بخواهد راهی به سوی پروردگارش برگزیند». [۳۰] «(ای پیامبر!) بگو: هر مزدیکه از شما خواستهام؛ پس آن برای خود شما باد، پاداش من تنها بر (عهدهی) الله است، و او بر همه چیز گواه است». [۳۱. - دقت در معانی مفردات و نظم جمله بندی آیات و روند گفتار و موضوع مورد بحث سورهها و توجه به آیات وارده در هر زمینهای از زمینهها در سورههای مختلف و قرآن را حاکم بر روایات و نه تابع آن ها گردانیدن و در شناخت هدایت ربانی خود را از پناه بردن به این روایت و آن روایت بینیاز دانستن، از اصول واجب الرعایت در تفسیر قرآن است. رعایت نکردن این اصول، منشأ خطاهایی فراوان و لغزشهایی بزرگ از سوی بسیاری از کارکنندگان در زمینهی تفسیر قرآن شده است. با توجه به تبیینات مربوط به آیات مورد بحث در این کتابچه و مراجعه به آنچه در تفاسیر متداول در تفسیر آنها آورده شده است معلوم میگردد که، سخن در بارهی بسیاری از این آیات، میدان لغزشها و خطاهای یاد شده بوده است. امید است که تبیینات ما بر اساس رعایت این اصول باشد. [۳۲] «و مردان مؤمن و زنان مؤمن دوستان (و یاور) یکدیگرند، امر به معروف و نهی از منکر میکنند، و نماز را برپا میدارند، و زکات را میپردازند، و الله و پیامبرش را اطاعت میکنند، اینانند که الله به زودی آنها را مورد رحمت قرار میدهد، بیگمان الله پیروزمند حکیم است». [۳۳] «همانا کسانیکه ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با اموال و جانهایشان در راه الله جهاد نمودند، و کسانیکه (ایشان را) پناه دادند و یاری نمودند، اینان یاران (و دوستدار) یکدیگرند». [۳۴] «یار و ولی شما تنها الله است، و پیامبراش و آنها که ایمان آوردهاند، (همان) کسانیکه نماز را برپا میدارند و آنان با خشوع و فروتنی زکات را میدهند». [۳۵] «و اگر شما دو نفر بر علیه او همدست (متفق) شوید پس (بدانید) که الله یاور (و مولای) اوست، و (نیز) جبرئیل و مردمان شایسته از مؤمنان». [۳۶] «و کسانیکه کافر شدند، دوستدار (و یاور) یکدیگرند». [۳٧] «(ای پیامبر!) به الله سوگند که به سوی امتهای پیش از تو (پیامبرانی) فرستادیم، پس شیطان اعمالشان را برای آنها بیاراست، لذا امروز او دوست (و یاور) شان است، و عذاب دردناکی برای آنهاست». [۳۸] «براستی ما شیطانها را دوستان کسانی قرار دادیم که ایمان نمیآورند». [۳٩] «و کسانیکه کافر شدند یاور و سر پرست آنها طاغوت است که آنان را از نور، به سوی تاریکیها بیرون میبرد». [۴۰] «کسانیکه ایمان آوردهاند در راه الله پیکار میکنند، و آنان که کافرند در راه طاغوت (= بت و شیطان) پیکار میکنند، پس شما با یاران شیطان پیکار کنید، قطعاً نیرنگ (و نقشه) شیطان ضعیف است». [۴۱] «بیگمان شیطان برای انسان دشمن آشکار است...». [۴۲] «آیا او و فرزندانش به جای من دوستان خود میگیرید، در حالیکه آنها دشمن شما هستند؟! ستمکاران چه جایگزین بدی دارند...». [۴۳] «زیرا کافران، برای شما دشمن آشکاری هستند». [۴۴] «مسلما شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن گیرید». [۴۵] «پس چون برای او آشکار شد که او دشمن الله است؛ از او بیزاری جست» [۴۶] «در حالیکه الله فقط کارساز (و دوست حقیقی) است». [۴٧] «کافى است که خدا سرپرست [شما] باشد، و کافى است که خدا یاور [شما] باشد». [۴۸] «یار و ولی شما تنها الله است، و پیامبراش و آنها که ایمان آوردهاند، (همان) کسانیکه نماز را برپا میدارند و آنان با خشوع و فروتنی زکات را میدهند». [۴٩] «و جز الله سرپرست و یاوری برای شما نیست». [۵۰] «و هر کس شیطان را به جای الله ولی و دوست خود بگیرد، قطعاً زیانی آشکار کردهاست». [۵۱] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید که با آنها طرح دوستی میافکنید، در حالیکه آنها به آنچه از حق برای شما آمده کافر شدهاند، و رسول الله و شما را به خاطر ایمانآوردن به الله که پروردگارتان است (از شهر و دیارتان) بیرون میکنند، اگر شما برای جهاد در راه من (بیرون آمدهاید) و برای خشنودی من هجرت کردهاید (هرگز پیوند دوستی با آنها برقرار نکنید) شما پنهانی با آنها پیوند دوستی برقرار میکنید در حالیکه من به آنچه که پنهان میدارید و آنچه که آشکار میسازید داناترم. و هرکس از شما چنین (کاری) کند یقیناً راه راست را گم کرده است». [۵۲] «ای کسانیکه ایمان آوردید! یهود و نصاری را به دوستی بر نگزینید، آنان دوستان یکدیگرند، و کسانیکه از شما با آنها دوستی کنند، از آنها هستند، همانا الله گروه ستمکار را هدایت نمیکند». [۵۳] «پس کسانی را که در دلهای شان بیماری (= نفاق) است میبینی که در (دوستی با) آنان میشتابتند (و) میگویند: «می ترسیم که آسیبی به ما برسد». [۵۴] «پس نزدیک است که الله پیروزی یا چیزی (دیگر) از سوی خود (برای مسلمانان) پیش آورد، آنگاه (این افراد) از آنچه در دل خود پنهان داشتند، پشیمان گردند. * و آنهای که ایمان آوردهاند میگویند: «آیا اینها (= منافقان) همان کسانی هستند که با نهایت تأکید به الله سوگند یاد میکردند، که آنان با شما هستند؟!» اعمالشان تباه شد، و زیانکار شدند. * ای کسانیکه ایمان آوردهاید! هر کس از شما که از دین خود برگردد (به الله زیانی نمیرساند) الله بزودی گروهی را میآورد که آنها را دوست دارد و آنها (نیز) او را دوست دارند، (آنان) در برابر مؤمنان فروتن و در برابر کافران سر سخت و گردان فراز هستند، در راه الله جهاد میکنند و از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای نمیهراسند، این فضل الله است که به هر کس بخواهد میدهد، و الله گشایشگر داناست». [۵۵] «و کسانیکه (در راه الله) آنچه را باید بدهند، میدهند، و (با این حال) دلهای شان بیمناک است، که بیگمان آنان به سوی پروردگارشان باز میگردند». [۵۶] «پس اگر توبه کردند، و نماز را برپا داشتند، و زکات را پرداختند؛ آنها را رها کنید، بیگمان الله آمرزندۀ مهربان است». [۵٧] «پس اگر توبه کنند، و نماز را برپا دارند، و زکات را بدهند، برادران دینی شما هستند، و ما آیات خود را برای گروهی که میدانند بیان میکنیم». [۵۸] «و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید، و با نماز گزاران نماز بخوانید». [۵٩] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! آنان که دین شما را به تمسخر و بازی گرفتهاند؛ از (اهل کتاب) کسانیکه پیش از شما کتاب داده شدهاند و (همچنین) کفار را؛ دوست نگیرید». [۶۰] «ما در زندگی دنیا و (نیز) در آخرت دوستان (و یاران) شما هستیم». [۶۱] «لعنت الله و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود. * در آن (لعنت) جاودانه باقی میمانند، و نه عذاب آنان تخفیف داده میشود، و نه ایشان مهلت داده میشوند».