صفيه بنت حيی بن اخطب قبل از ازدواج با پيامبر ج
این کلماتی بود که با آن صفیه حقیقت احساس خانوادهاش را در دوران جاهلیت و هنگامی که محمد جبه مدینه آمد بیان میکند، خصوصا حالت پدرش را بعد از دیدن پیامبر جبیان میدارد، پیامبری که یهودیان منتظر آمدنش بودند، و عجیب اینجاست که تورات کتاب یهودیان نیز مژده آمدن پیامبر جرا داده بود و نیز خبر داده بود که یهودیان با او اعلام دشمنی میکنند و او را نمیپسندند، حیی بن اخطب دشمن پیامبر جشد و شروع به توطئه علیه آن حضرت جنمود که در نتیجه دسیسههایش جنگ بنی قریظه که به پیروزی مسلمین انجامید رخ داد. بر اثر خیانت حیی بن اخطب به مسلمین و شکستن پیمانهای که میان قوم او و مسلمین بود در جنگ احزاب حیی بن اخطب بدست مسلمانان کشته شد.
صفیه در آن زمان دختر جوان و زیبائی بود که با مردی از بزرگان یهود بنونظیر بنام سلام بن مشکم ازدواج کرده بود. سلام او را طلاق داده بود و صفیه با کنایه بن ربیع بن ابی الحقیق که از اشراف و بزرگان بنو نظیر بود ازدواج کرد، کنانه امانتداری یهود در خیبر بود.
در یکی از روزها صفیه با اضطراب از خواب برخواست تا خوابی را که دیده بود برای شوهرش تعریف کند و گفت:
«در خواب دیدم که ماهی از طرف مدینه آمد و در آغوش من افتاد».
کنانه چون این سخن را شنید خشمگین شده و ناگهان سیلی محکمی به صورت صفیه زد و گفت: «تو آرزو داری که با پادشاه حجاز «محمد» ازدواج کنی».
خون در اطراف چشمش جمع شد که بعدها جای آن کبود ماند.
در یکی از روزها که کشاورزان یهودی در مزرعه و باغهای خود بودند ناگهان فریادی شنیدند که محمد و لشکرش برای هجوم به یهودیان آمدهاند و بدین صورت سرانجام واقعه جنگ خیبر رخ داد.