حفصه و ماريه
دریکی از روزها حفصه برای دیدار پدرش رفته بود، ماریه قبطی برای کار شخصی نزد پیامبر جآمده بود. پیامبر جخانه ماریه را از دیگر زنانش که خانهاش در کنار مسجد بود جدا و در جایی دیگر ساخته بود، پیامبر جماریه را با خود به داخل خانه حفصه برد، حفصه وقتی به خانه برگشت دید که پرده اتاق پایین کشیده شده است دانست که پیامبر جهمراه زنش ماریه داخل خانه است. حفصه منتظر ماند و غیرتش به جوش آمد وقتی ماریه از خانه بیرون شد حفصه گریهکنان و ناراحت وارد خانه شد وگفت: چون من نزد تو اهمیتی ندارم تو او را وارد خانهام نمودهای، پیامبر جوقتی ناراحتی وپریشانی حفصه را دید گفت: اگر تو از این موضوع درگذر کنی وراز مرا فاش نکنی سوگند میخورم که ماریه بر من حرام است، اما حفصه راز پیامبر جرا با عایشه تعریف کرد. و جریان میان همه زنان پیامبر جفاش شد.
زنان پیامبر جناراحت شدند و گفتند: پیامبر جدختر ابوبکر را بر ما ترجیح میدهد وما صبر نمودهایم و اکنون این کنیز قبطی را نیز بر ما ترجیح میدهد، دیگر برای ما ارزشی باقی نمانده است.
پیامبر جاز طرف خداوند خبر شد که حفصه رازی را که میان او و پیامبر جبوده فاش ساخته است.
پیامبر جبر حفصه خشمگین شد تا جایی که شایع شد پیامبر او را یک طلاق داده و بعد به خاطر عمر که بسیار غمگین شده بود رجوع نموده است ونیز جبرئیل به پیامبر جگفته بود: نزد حفصه برگرد او روزه دار و شب نشین وهمسر تو در بهشت است.
حفصه به سبب خدا ترسی وپرهیزگاری ومحبت شدیدی که نسبت به پیامبر جداشت ازکارش پشیمان بود و از آن به بعد طبق دستورات خدا و پیامبرش زندگی را گذراند او زندگی را با روزه داری در روزها وعبادت در شبها سپری نمود وجز تقوا وخداترسی چیزی دیگر از او سر نزد.
بعد از اینکه قرآن نوشته شد حفصه برای حفاظت ونگاهداری آن انتخاب گردید، قرآن را که خداوند بر پیامبرش نازل کرده بود توسط مردان حفظ شد و آن را در سینههایشان جای داده بودند ونیز بر بعضی از تکههای کاغذ وپارچه نوشته شده بود، عمر به ابوبکر پیشنهاد کرد تا قرآن را بنویسد بنابر این زید قرآن را نوشت وحفصه در خانهاش نگهداری نمود.
ودر عهد ابوبکر وعمر همچنان قرآن در خانه او نگهداری میشد، تا اینکه در عهد عثمان مصاحف جمع آوری گردید وفقط یک مصحف بنام مصحف انتشار یافت.
حفصه حافظ حدیث بود، او احادیث زیادی از پیامبر جروایت کرد، شصت حدیث از او روایت شده که امام بخاری ومسلم هر دو سه حدیث را متفقا روایت کردهاند وشش حدیث را امام مسلم به تنهایی روایت کرده است [۳۶].
ام المؤمنین حفصه نسبت به دنیا بیعلاقه بود، تا اینکه حادثه شهادت حضرت عثمانسرخ داد و عایشه از حفصه خواست که همراه او برای خون خواهی عثمان بیرون رود، حفصه عایشه را تائید کرد اما برادر حفصه عبد الله بن عمر او را از بیرون رفتن منع نمود، بنابراین حفصه در خانهاش باقی ماند واز برادرش اطاعت کرد، حفصه هیچگاه این نصیحت وخیرخواهی برادرش را فراموش نمیکرد و همیشه به مقام و برتری و خیراندیشی او اعتراف مینمود.
روزها و سالها همچنان میگذشت تا اینکه در سال چهل وپنج هجری دچار ضعف وبیماری گردید و حیات را به درود گفت، امیر وقت، مروان بن حکم بر جنازهاش نماز خواند سپس جنازه ام المؤمنین به سوی قبرستان بقیع برده شد و در آن جا برادرانش عبدالله و عاصم خواهرشان را در قبر گذاشته وبه خاک سپردند. ام المؤمنین حفصه در عمر شصت سالگی از جهان رخت بربست. او زنی بود که به بهشت مژده داده شده بود. رحمت خداوند بر ام المؤمنین باد.
[۳۶] سیر أعلام النبلاء.