خداحافظی با ابوسلمه
عبدالله بن عبدالاسد بن المغیره پسر بره دختر عبدالمطلب، پسر عمه پیامبر جو برادر رضاعیاش بود، او یکی از قهرمانان اسلام در جنگ احد ومورد اعتماد پیامبرجوشوهر ام سلمه بود، در جنگ احد زخمی شده بود. پیامبر جدر روز غزوه عشیره، ابوسلمه را امیر مدینه مقرر کرده بود وقتی پیامبر جاز غزوه عشیره برگشت لشکری صد و پنجاه نفری به فرماندهی ابوسلمه برای جنگ با بنی اسد که بعد از شکست مسلمانان در جنگ احد، به آنها چشم طمع دوخته بودند، فرستاد. ابوسلمه در مسئولیتی که به عهده او گذاشته شد موفق گردید و پیروز مندانه به مدینه بازگشت، اما زخمی که درجنگ احد به او رسیده بود. هنوز بهبود نیافته بود تا اینکه بر اثر همان زخم به بستر بیماری افتاد، ام سلمه درکنار شوهرش به تیمار داری ومراقبت از او مشغول بود، پیامبر جچندین بار به عیادت ابوسلمه آمد.
در یکی از روزها که پیامبر جبرای عیادت ابوسلمه آمده بود ابوسلمه آخرین نفسهای زندگی را میکشید و پیامبر جدر کنارش برای او دعا خیر مینمود ابوسلمه جان به جان آفرین تسلیم نمود، پیامبر جآنروز بر جنازه او به جای چهار تکبیر نه تکبیر گفت، از ایشان سؤال شد آیا به فراموشی اینقدر تکبیر گفته است؟ فرمود: نه فراموش کردم نه اشتباهی رخ داد، اگر هزار تکبیر بر جنازه ابوسلمه میگفتم بازهم شایسته آن بود.
ام سلمه از درگذشت همسرش ناراحت شد و به گریه افتاد واین جمله را بارها تکرار میکرد: «إنا لله وإنا إليه راجعون»«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم». (خدایا مرا در مصیبتی که برایم پیش آمده است پاداش بده، و بعد از مصیبت زندگیام را بهتر کن) [۴۵].
[۴۵] مسلم، الجنائز، ۹۱۹ – احمد در المسند ج ۶ ص ۲۹۱، ۳۰۶ نیز روایت کرده است.