ام حبيبه (رمله دختر ابی سفيان)
«محمد بن عبدالله برایم نامه نوشته است که ام حبیبه دختر ابی سفیان را به ازدواج او در بیاورم، من خواسته محمد را میپذیرم، ومهریه صفیه چهارصد دینار است». نجاشی پادشاه حبشه.
ام حبیبه غمگین در کنار فرزند کوچکش که تازه میخزید وبرای راه رفتن تلاش میکرد وسعی مینمود اما نمیتوانست بلند شود، نشسته بود. غم واندوه ام حبیبه را دربر گرفته بود او خوابی را که در حبشه در دیار هجرت دیده بود به یاد آورد، در خواب شوهرش عبید الله بن جحش را که به بدترین حالت وبا مشکل هجرت کرده بود دید، او در خواب شوهرش را پریشان وبا حالتی نامفهوم دید ام حبیبه پریشان از خواب پرید، بعید میدانست که شوهرش از عقیده اسلامی خود برگردد واما این خطر را احساس میکرد.
دیری نگذشت که تصور ام حبیبه واقعیت پیدا کرد و در صبح یکی از روزها در ایام غربت و در دیار هجرت شوهرش آمد وگفت: ام حبیبه من در دین فکر کردم دین مسیحیت که قبلا بدان معتقد بود، به نظرم بهترین دین آمد. اکنون دوباره به دین مسیحیت بر میگردم. ام حبیبه غمگین شد وبا نصیحت واندرز تلاش کرد شوهرش را از حالتی که دارد بیرون بیاورد. مسلمانان نیز تلاش نمودند تا او را دوباره به دین اسلام برگردانند اما او نپذیرفت وگفت:
ما چشمهایمان را باز کردیم وحقیقت را دیدیم وشما هنوز تلاش میکنید تا چشمهایتان را باز کرده وحقیقت را ببینید. گویا آن بد قسمت راهی را که اختیار کرده بود غلط میپنداشت. تلاشهای ام حبیبه برای برگرداندن شوهرش به دین اسلام نتیجه ای نداد و در نهایت ام حبیبه از وی جدا شد و تنها در سرزمین نجاشی به سر میبرد، شوهرش بر دین مسیحیت درگذشت، ام حبیبه به بلا ومصیبتی گرفتار شده بود زیرا شوهرش را در حالی از دست داد که از دین اسلام برگشته بود، دینی که به بخاطر آن از مکه به حبشه هجرت کرده بود.