صفيه دختر حيی بن اخطب [۵۴]
«وقتی پیامبر جبه مدینه آمد و در قبا نزد بنوعمروبن عوف وارد شد صبح روز دیگر قبل از طلوع خورشید پدرم حیی بن اخطب وعمویم ابویاسر نزد پیامبر جرفته وتا غروب آن روز برنگشتند، هنگام غروب خسته و کوفته به خانه برگشتند، من از عمویم ابویاسر شنیدم که به پدرم میگفت: آیا او همان است؟ پدرم جواب داد: بله. عمویم گفت: در مورد او چه احساس میکنی؟ پدرم گفت: سوگند به خدا تا زنده هستم با او احساس دشمنی میکنم».
[۵۴] برای نوشتن حالات صفیه به مراجع ذیل مراجعه نمودهایم: مسند احمد ج ۶ ص ۳۳۶ – سیر أعلام النبلاء ج ۲ ص ۲۳۱ – أسد الغابة ۶/۱۶۹ – الاستیعاب ج ۴ ص ۳۳۷ – عیون الأثر ج ۲ ص ۳۸۵ – حلیه الاولیاء ج ۲ ص ۵۴ – المغازی للواقدی ص ۳۷۴ – وبعضی دیگر از کتابهای حدیث وسیرت.