ملاقاتی مبارک
کاروان ام حبیبه با هدایایی که نجاشی داده بود توسط کشتی که پادشاه آن را برای سفر ام حبیبه تدارک دیده بود به سوی مدینه حرکت کرد. در نزدیکی مدینه خبر شدند که پیامبر جاز مدینه به صدد فتح خیبر بیرون رفته است ونیز دانستند که به زودی برخواهد گشت.
پیامبر جپیروز مندانه برگشت وجعفربن ابی طالب را استقبال نمود وفرمود: نمیدانم که از آمدن جعفر خوشحال شوم یا از فتح خیبر؟!
ام حبیبه از صحبت پیامبر جبهره مند شد وهمزمان با عروس دیگر، صفیه، به خانه پیامبر جرفت. عثمان بن عفان جشن بزرگی برای عروسی دختر عمویش که به عقد پیامبر جدر آمده بود ترتیب داد.
روزها همچنان میگذشت وام حبیبه با آرامی و شادی در خانه پیامبر جزندگی میکرد تا اینکه در یکی از روزها پدر، ام حبیبه «ابوسفیان» که مدت طولانی دخترش را ندیده بود (وهنوز به دین اسلام مشرف نشده بود) به خانهاش آمد و روی بستر پیامبر جنشست اما ام حبیبه زیر انداز پیامبر جرا جمع نمود ونگذاشت پدرش روی آن بنشیند، ابوسفیان پرسید: دخترم چرا این کار را میکنی؟ ام حبیبه گفت: این بستر وزیرانداز پیامبر خداست وتو مشرکی هستی، دوست ندارم که روی آن بستر بنشینی!! پدر، ام حبیبه خشمگین شد و از آن جا بیرون رفت، ام حبیبه متأسف شد، اما در روز فتح مکه که پدرش مسلمان شد ام حبیبه احساس خوشبختی نمود، در فتح مکه، خانه ابوسفیان خانه امان بود که هرکسی به آن خانه میرفت در امنیت قرار داشت، ام حبیبه سجده شکر برای خداوند به جای آورد و به این فضل الهی قانع گردید.