مادران مؤمنان

فهرست کتاب

داستان ازدواج

داستان ازدواج

کلماتی که به عنوان در آمدی بر سیره حفصه در ابتدای صفحه ذکر شد کلماتی هستند که پیامبر جبا این کلمات چهره اندوهگین و افسرده عمر بن خطاب را شاد وبشاش نمود. حفصه دختر عمر، شوهرش «نیس بن حذیف سهمی» را از دست داده بود اما خودش هنوز جوان وکوچک بود [۳۳].

عمرسنزد ابوبکرسرفت وبه او پیشنهاد کرد که با دخترش حفصه ازدواج کند اما ابوبکر سکوت را اختیار کرد وچیزی نگفت وعمر نزد عثمانسرفت و به او گفت که با دخترم ازدواج کن. عثمان گفت: من قصد ازدواج ندارم، احساسات عمر جریحه‌دار شده و او احساس می‌کرد که رفتار ابوبکر و عثمان مناسب با شخصیت عمر نبوده است، بنابر این عمر اندوهگین و افسرده نزد پیامبر جآمد ورسول اکرمجبا این جمله عمر را مسرور نمود و به عمر گفت: حفصه با کسی ازدواج می‌کند که از عثمان بهتر است و عثمان با کسی ازدواج خواهد کرد که از حفصه بهتر است.

عمر هدف پیامبر جرا فهمید و دانست که او با این کلمات از حفصه خواستگاری می‌کند، بنابر این با شادی و سرور به خانه برگشت و در راه ابوبکر را دید ابوبکر از گفتگوی او و پیامبر جخبر شده بود، بنابراین به عمر گفت: هنگامی که تو به من پیشهاد کردی که با دخترت حفصه ازدواج کنم و من نپذیرفتم شاید از من ناراحت و خشمگین شدی. اما من چون شنیده بودم که پیامبر جفرمود که قصد ازدواج با حفصه را دارد چیزی نگفتم و نپذیرفتم و نیز نمی‌خواستم راز پیامبر جرا فاش کنم، اگر پیامبر جقصد ازدواج با حفصه را نداشت من قبول می‌کردم [۳۴]. عمر نیز دلیل سکوت ابوبکر را دانست بعدا پی برد که عثمان بر اثر درگذشت همسرش رقیه دختر پیامبر جغمگین بوده است و نیز آرزو دارد با خواهر رقیه یعنی با ام کلثوم ازدواج نماید، پیامبر جبا حفصه ازدواج کرد تا دل دوست جوانمردش عمر را بدست بیاورد ضمنا از شوهر فقید مجاهد و مهاجر حفصه که در راه اسلام جهاد کرده و شهید شده بود تجلیل نماید وحفصه به خانه پیامبر جپیوست.

[۳۳] شوهر حفصه درجنگ بدر زخمی شد وبعدا درگذشت. [۳۴] بخاری باب نکاح ۹/۸۱، ۸۵.