پیشگفتار
خداوند پاک و بیهمتا را میستاییم و بر همۀ پیامبران و برگزیدگانش درود میفرستیم.
فراخواندن مسیحیان به توحید، دعوت شگفتی نیست و نباید مایۀ خشم و موجب رنجش آنان شود، زیرا هر چند مسیح ÷خود منادیِ یکتاشناسی و یکتاپرستی بود چنانکه در انجیل یوحنّا میخوانیم: «و حیات جاودانی اینست که تو را خدای واحدی حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی بشناسند (یوحنّا: ۱۷-۳)». و نیز در انجیل مرقس آمده: «اوّل همۀ احکام اینست که بشنو ای اسرائیل! خداوند، خدای ما خداوندِ واحد است و خداوند، خدای خود را به تمامی دل و تمامی جان و تمامی خاطر و تمامی قوّت خود محبّتنما (مرقس: ۱۳-۳۰)». با این همه، پیروان مسیح ÷متأسّفانه از راه راستِ توحید به کژ راهه رفته و به «تثلیث» که از شرک کمترین فاصلهای ندارد گراییدهاند، و این انحراف در پیروان ادیان توحیدی ناممکن و بیسابقه نیست، چنانکه در تورات میخوانیم بنی اسرائیل پس از رهایی از سمتهای فرعون مصر و گام نهادن در صحرای سینا، همین که چند شبی از فیض حضور پیامبر و منجی خود موسی÷محروم شدند به «گوساله پرستی» گرفتار آمدند و از دائرۀ توحید، پای بیرون نهادند[۲] . البته انحراف مسیحیان، موجبات گوناگون و از جمله علل اجتماعی و تاریخی روشنی دارد که در این رساله بدانها اشاره خواهیم کرد. همچنین در این نوشته، به توجیهات ناموجه و «شبه دلائل» برخی از مبلغین مسیحی میپردازیم و وجوه بطلان آنها را ارائه میدهیم. آرزوی ما این است که مسیحیان منصف به توفیق خداوند یکتا از اندیشۀ منحرفانۀ تثلیث به توحید خالص باز گردند و بیقین دریابند که در تعالیم حقیقی مسیح÷جایی برای أقانیم ثلاثه (The Trinity) باز نبوده است. همچنین امیدواریم پیروان عیسی÷علاوه بر توجّه به توحید ذات و صفات خداوند، به توحید پرستش او نیز گرایش یابند تا موضوع «یکتاشناسی» از ذهن و اندیشۀ آنان به زندگانی و رفتار ایشان منتقل شود و به «یکتاپرستی» یا توحید عملی بیانجامد یعنی در جریان حیات اجتماعی خود، راه تعبّد و رقیّت در برابر احدی جز خدا را پیش نگیرند و تسلیم هیچ قدرتی جز مقام یکتای پروردگار و قوانین او نباشند چنانکه پیامبر بزرگ اسلام جدر روزگار فرخندۀ ظهور خویش، پادشاهان و امپراتوران مسیحی را بهمین شاهراه دعوت فرمود و در خلال نامههای تکان دهندهاش با ذکر شصت و چهارمین آیه از سورۀ آل عمران، پیام اعلای یکتاپرستی را (که در سرآغاز این رساله آمده) بدیشان ابلاغ کرد[۳] . متأسّفانه اعتقاد به «تثلیث» و تعبّد در برابر دستگاه پاپ، چنان در ژرفنای روح مسیحیان رخنه کرده که مصلحان بزرگِ مسیحی هم نتوانستهاند با کجرویهای مزبور بمبارزه برخیزند و اگر احیاناً با یکی از آنها، روی مخالفت نشان دادهاند ناگزیر با انحراف دیگر سازش نمودهاند چنانکه لوتِر، مصلح مشهور مسیحی و بنیانگذار مذهب پروتستان، اگر چه در برابر فرمانهای بیچون و چرای پاپ ایستادگی کرد و از تعبّد و تسلیم محض نسبت به ارباب کلیسا سر باز زد ولی با تثلیث هماهنگی نشان داد و نتوانست این رأی ناصواب را از ذهن پیروان خود بزداید. همچنین کالون و زوینگلی و دیگران مانند لوتر، تثلیث را پذیرا شدند و نتوانستند به «توحید ناب» راه یابند و اندک کسانی همچون: آرْیوس و پریستْلی و مارتینو که الوهیّت مسیح را انکار نمودند، در تاریخ مسیحیّت روی هم رفته پیروان فراوانی نیافتند و تأثیر گسترده و پایداری بجای نگذاشتند.
در روزگار ما نیز، کشیشانی که در آمریکای لاتین از مسئلۀ: الهیّاتِ رهایی بخش Theology of Liberation سخن میگویند و میکوشند تا تئولوژی مسیحی را با تاریخ و عمل منطبق سازند و ویژگیهای اجتماعی آن را نشان دهند، متأسفانه از مخالفت با «تثلیث» سرباز زده و مشکل نفوذ شرک در جهان مسیحیّت را حل نکردهاند[۴] .
مسیحیان ایران نیز با آنکه در کشوری بسر میبرند که قرنها است در برابر زنگهای سه گانۀ کلیسا (بعلامت تثلیث)، آوایِ توحیدیِ لا إله إلا الله از مأذنههای آن بگوش میرسد، همچنان راه پیشینیان خویش را در اعتقاد به تثلیث میپیمایند بلکه اخیراً به تلاش تازهای در استحکام دکترین متناقض خود، دست زده و جزوهای با عنوان «خدای متجلّی» در این باره انتشار دادهاند. در مقدّمۀ جزوۀ مزبور آمده است: «عقیدۀ تثلیثِ اقدس که بطور کلّی اصول و اساس ایمان مسیحیان بشمار میرود، در عین حال یکی از مشکلترین و پیچیدهترین عقاید مسیحیان نیز میباشد ... حتّی بعضی از مسیحیان که سالها خویشتن را مسیحی خوانده و در کلیسای مسیح عضویّت رسمی داشتهاند، این عقیده برای آنها مجهول و مبهم بوده است»[۵] !
راستی چگونه میتوان دیانت مقدّس إلهی را بر اصول غامض و اساس پیچیدهای استوار دانست که بنیادهای مزبور بر کسانی که سالها در کلیساها تعلیم دیدهاند نیز مجهول و مبهم مانده باشد؟! آیا مسیح÷در دو هزار سال پیش، این اصول نامفهوم را برای عامّۀ مردم، در کوچه و بازارهای «اورشلیم» مطرح ساخت و انتظار داشت که همه آن را بپذیرند؟! یا این فلسفهبافیها، زاییدۀ اندیشههای دیگران پس از روزگار مسیح÷است؟
ما مسلمانان عقیده داریم که مسیح÷مردم را به بندگی خدای یگانه فرا میخواند و به اصولی واضح و روشن در این زمینه دعوت میکرد و در یکتاپرستی با دیگر پیامبران خدا علیهم السلام هم آواز و هم آهنگ بود بطوری که شناخت دیانت او بر عقل طبیعی گران نمیآمد و بر فطرت آدمی سنگینی نمیکرد. ما این تعلیم را از قرآن کریم فرا گرفتیم و چون به انجیل نگریستیم چیزی مخالف با آن نیافتیم مگر خطاهای پارهای از گزارشگران و تفسیرهای نابجا از سوی ارباب کلیسا. از اینرو درصددِ نگارش این رساله بر آمدیم و در خلال آن به جزوۀ «خدای متجلّی» و دیگر سخنانی که برخی از روحانیّون مسیحی در اثبات تثلیث آوردهاند پرداختهایم و از ره انصاف، دلائل نارسای آنها را در ترازوی نقد نهادهایم. امیدواریم این رسالۀ کوتاه راهگشای راه جویندگان حقیقت باشد و دلهای منصف مسیحی را به آیین اصیل توحید رهنمون گردد.
تجریش: مصطفی حسینی طباطبائی
۱۴۱۱ هجری
۱۹۹۱ میلادی
[۱] «مگویید سه (اقنوم)، از این سخن باز ایستید که بنفع شما است، جز این نیست که خدا معبودی یگانه است». [۲] به تورات، سفر خروج، باب ۳۲ نگاه کنید. [۳] برای دیدن نامههای مزبور به پادشاهان روم و مصر و حبشه (هرقل، مقوقس، نجاشی) به کتاب نفیس «مجموعة الوثائق السیّاسیّة للعهد النّبویّ والخلافة الرّاشدة» تألیف دکتر محمد حمید الله چاپ لبنان (دار النّفائس) رجوع کنید. [۴] برای آگاهی از طرز فکر کشیشان مزبور و موضع پاپ و کلیساهای کاتولیک در برابر ایشان، به کتاب: «الهیّات رهایی بخش» اثر: خوان خوزه ماداریگا، از انتشارات «مؤسسه بین المللی کتاب» رجوع کنید. [۵] «خدای متجلّی» از انتشارات «نور جهان» صفحه ۳.