تثلیث، دستاویز انکار دین!
هر چند بنیاد دیانت با سرشت آدمی پیوند دارد و از اینرو در همۀ جای زمین و در میان همۀ اقوام، به نحوی، از دینداری اثری دیده میشود و هر چند که با تفکّر در پدیدههای آفرینش، بدلیل «هدفداریها» و «پیشبینهایی» که در ساختمان موجودات ملاحظه میکنیم، میتوان به وجود خداوند و صفات او پی برد ولی روی هم رفته، رفتار دینداران در جلب نظر مردم نسبت به بنیاد دیانت بسیار مؤثر شمرده میشود بویژه که دینداران مزبور از طبقۀ روحانیّون یعنی دعوتگران به مذهب باشند که روشن اندیشی و پاکزیستی ایشان میتواند عامل مؤثّری در جذب قلوب بسوی دین بشمار آید همانگونه که خرافی بودن و فساد اخلاقی این طبقه، آثار بسیار بدی در دور کردن مردم از دیانت بجای مینهد.
در جهان مسیحیّت بعلّت روش خشونتبار روحانیّون در گذشته، و بدلیل اندیشههای موهومی که هماکنون نیز کلیسا عرضه میکند، بسیاری از مردم متمدّن نسبت به اساس دیانت بدبین و بیاعتقاد شدهاند و حتّی افراد فراوانی به الحاد گراییدهاند. و اگر از سر انصاف بنگریم هرگز نمیتوانیم کلیسا را در برابر این انحراف، تبرئه نموده و مسؤول نشماریم.
ما در صفحات گذشته، شمّهای از شیوۀ خشونتآمیز کشیشان مسیحی را در برخورد با مردم و روشنفکران نشان دادیم و اینک جا دارد چند سطری دربارۀ افکار خرافی آنان و آثار زیانبار آنها نیز بنگاریم.
اسکارلند برگ – فیزیکدان آمریکایی – مینویسد: «در خانوادههای مسیحی اغلب اطفال در اوایل عمر بوجود خدایی شبیه انسان ایمان میآورند مثل اینکه بشر بشکل خدا آفریده شده است! این افراد، هنگامی که وارد محیط علمی میشوند و بفرا گرفتن و تمرین مسائل علمی اشتغال میورزند، این مفهوم انسانی شکل و ضعیف خدا، نمیتواند با دلائل منطقی و مفاهیم علمی جور در بیاید و بالنّتیجه بعد از مدّتی که امید هر گونه سازش از بین میرود، مفهوم خدا بکلّی متروک و از صحنۀ فکر خاج میشود»![۲۲۳] .
آیا منشأ این لغزش فکری را چیز دیگری جز همان تعالیم کشیشان باید دانست که هرگاه از خدا سخن بمیان میآورند از کسی سخن میگویند که در حقیقت (و نه مجاز) پدر مسیح است؟!
آیا این اندیشۀ نادرست، امثال زیگموند فروید اتریشی را برنیانگیخته که بگوید: «(از نظر پسیکانالیز) استنباط مذهبی ما از کائنات مشروط به وضع طفولیّت ما میباشد»[۲۲۴] ! و نیز بگوید: «پسیکا لانیز بما تذکّر میدهد تا به سخن معتقدین به خدا، هنگامی که از خدا بصورت پدری سخن میگویند اعتماد کنیم»[۲۲۵] . و اظهار دارد که: «معتقدین به خدا اصل تکوین عالم را بر پایۀ فکر خدا – پدر – ترتیب میدهند»[۲۲۶] . و فرد معتقد بخدا: «ایجاد عالم را شبیه خود تصور میکند»[۲۲۷] ! آری، چنانکه ملاحظه میشود خدایی که در فرویدیسم محکوم شده و از آثار احساسات کودکی! تلقّی میگردد، همان «خدای پدر» یعنی خدای کشیشان کاتولیک و پروتستان و ارتدکس است و با خدای مسلمانان که: «نزاییده و زاده نشده = ﴿لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ ٣﴾[الإخلاص: ۲] . و «منزّه است از آنکه فرزندی داشته باشد = ﴿سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ﴾[النساء: ۱۷۱] و «هیچ چیز همانند او نیست = ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞ﴾[الشوری: ۱۱] مناسبتی ندارد.
هنگامی که ارباب کلیسا، خدایی را بمردم متمدّن معرّفی میکنند که ذاتی دگرگون شونده و متحوّل دارد و او را از مرتبۀ فوق مادّه، به تجسّد میکشانند و بدارش میآویزند! و به پندار نادرست پولس: «ملعونش میسازند تا لعنت بندگان را باز خرید کند»! و سپس دوام جهان بیکران را بر عهدۀ چنین موجود متحوّل و مردنی و محکومی مینهند، البتّه جا دارد که ماتریالیسم، با این شیوه از خدا شناسی به پیکار برخیزد و بگوید: «خدا انسانها را نساخته است بلکه انسانها خدا را ساختهاند»! پس آیا کلیسا تا حدود زیادی مسؤول شیوع الحاد و مادّیگری در غرب نیست؟ و آیا نباید «تثلیث» و «ابن اللهی» و لوازم خرافی آنها را رها کند تا از بار مسؤولیتش در پیشگاه إلهی، قدری کاسته شود؟
در اینجا مناسب میدانیم سخنانی را از فیلسوف شهیر روسی، کنت لئوم تولستوی در کتاب: «اعتراف» گزارش کنیم تا معلوم شود که افراد متفکّر در برخورد با تعالیم کلیسا با چه دشواریهایی روبرو میشوند؟
«.... بخود گفتم «او» وجود دارد و فقط در همین لحظه که وجود او را تصدیق کردم حیات در من دمیده شد و من امکان زندگی را احساس کردم و لذّت وجود را درک نمودم امّا چون پس از تصدیق بوجود خدا در پی آن رفتم که نسبت خود را با او بدانم و چون در این مقام به تبعیّت قوم، تصوّر خدایی را کردم که خالق ما است و در سه شخص تجلّی کرده و پسر خویش عیسی مسیح – نجات دهندۀ ما را – فرستاده است، آن خدا باز از من و جهان جدا گشت، و چون تکّه یخی در مقابل دیدگانم آب شد و باز چیزی در من باقی نماند و باز چشمۀ حیات در من خشک شد و من همچنان مأیوس ماندم ...»[۲۲۸] .
این وصف الحال، نه تنها وضعی روحی تولستوی را در برابر الهیّات خرافی کلیسا نشان میدهد بلکه آینۀ روحیّات بسیاری از متفکّران غرب شمرده میشود. آیا کلیسا چارهای برای اصلاح این موضوع اندیشیده است؟!
[۲۲۳] اثبات وجود خدا، تألیف گروهی از دانشمندان، مقاله اسکارلند برگ، ترجمه احمد آرام، صفحه ۱۶. [۲۲۴] به کتاب فروید و فرویدیسم، اثر فلیسین شاله، ترجمه وکیلی نگاه کنید. [۲۲۵] به کتاب فروید و فرویدیسم، اثر فلیسین شاله، ترجمه وکیلی نگاه کنید. [۲۲۶] به کتاب فروید و فرویدیسم، اثر فلیسین شاله، ترجمه وکیلی نگاه کنید. [۲۲۷] به کتاب فروید و فرویدیسم، اثر فلیسین شاله، ترجمه وکیلی نگاه کنید. [۲۲۸] اعتراف، اثر تولستوی، ترجمه هوشمند فتح اعظم، صفحه ۸۹-۹۰.