تثلیث، و شکنجه و کشتار!
از خرافات وابسته به تثلیث و الوهیّت مسیح که بگذریم، به رویدادهای بس غمانگیزی در تاریخ مسیحیّت میرسیم و ملاحظه میکنیم که روحانیّون عیسوی و راه تثبیت این آراء خرافی، چه دانشمندان پاکدلی را به قتل رساندند، و چه نفوس بیگناهی را به زیر شکنجههای سخت افکندند، و چه کتابهای علمی و سودمندی را دستخوش آتش ساختند، و چه اموالی را بناحق تصرّف نموده از این راه (شرافتنمندانه)! بر ثروت کلیسا افزودند.
شرح جنایات مزبور بیش از آنست که در خلال یک فصل از کتاب ما بگنجد، اینکار به نوشتن کتابی مستقل و مبسوط نیاز دارد و دانشمندان مسیحی، خود در این باره بنگارش کتابهای متعددی دست زدهاند و از «محکمههای تفتیش عقاید Inquisition» و فجایع آنها به تفصیل یاد کردهاند و ما در اینجا بذکر گوشهای از آن بیداد گریها بسنده میکنیم تا خوانندگان منصف مسیحی بیاد آورند که افسانۀ بیبنیاد تثلیث، چه اندازه برای بشریت گران تمام شده و چه آزارهای مهیبی به جامعۀ انسانی رسانده است؟!
از سال ۳۲۵ میلادی که روحانیان متعصب مسیحی در شورای نیقیه (Nicaea) رأی آریوس – کشیش یکتاپرست اسکندری – را محکوم کردند، سختگیری نسبت به روشنفکران و موحّدان مسیحی آغاز شد و به پشتیبانی کنستانتین – امپراطور روم – کوشیدند تا «اعتقادنامۀ شورای نیقیّه» را بر مردم تحمیل کنند. در اعتقادنامۀ مزبور چنین آمده است که: «ما ایمان داریم به خدای پدر و خداوند عیسی مسیح پسر خدا، مولود از پدر یگانه که مولود از ذات پدر است، خدا از خدا، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی که مولود است نه مخلوق. این یک ذات (است) با پدر، بوسیلۀ او همه چیز وجود یافت آنچه در آسمان است و آنچه بر زمین است. و او بخاطر ما آدمیان و برای نجات ما نزول کرده و مجسّم شده انسان گردید و زحمت کشید و روز سوّم برخاست و به آسمان صعود کرد ...»![۲۰۹]
این اعتقادنامۀ خرافی و شرکآمیز، ملاک تشخیص پاکدینان مسیحی از بدعتگذاران و روافض شد! و به استناد آن، در طول تاریخ هزاران تن را شکنجه دادند و مقتول ساختند. با پیشروی زمان، سختگیریهای کشیشان رو بفزونی نهاد تا در قرون وسطی به اوج و نهایت شدّت خود رسید، و بعنوان نمونه: اسقف سواسون در سال ۱۱۱۴ میلادی گروهی از بدعتگذاران! را زندانی ساخت و مسیحیان مخلص! آنها را کشان کشان به پای تلهای هیزم بردند و زنده در آتش افکندند![۲۱۰]
فردریک دوم در خلال سالهای ۳۹-۱۲۲۰ قوانینی وضع کرد که بموجب آن، هر کس به جرم «بدعتگذاری» از جانب کلیسا محکوم میشد، او را به حکومت تحویل میدادند تا در آتش بسوزاند[۲۱۱] ! در سال ۱۱۸۳ فیلیپ کنت فلاندر، بدستیاری اسقف اعظم «رنس» جمع کثیری از روحانیّون و روستاییان و دوشیزگان و زنان شوهردار و بیوگان... را زنده زنده در آتش سوزاند و اموال آنها را ضبط کرد[۲۱۲] . در سال ۱۲۱۵ پاپ اینوسان سوّم به کلیۀ حکّام تکلیف کرد تا رسماً سوگند یاد نمایند که کلیّۀ «رافضیان» را که کلیسا محکوم ساخته، معدوم نمایند و گرنه خود به جرم الحاد محکوم خواهند شد[۲۱۳] .
اینوسان چهارم (پاپ بزرگ)! در فرمان پانزدهم ماه مه سال ۱۲۵۲ تصریح نمود که بکار بردن «شکنجه» بمنظور قلع و قمع کردن بدعتگذاران، مجاز است! پس از وی، الکساندر چهارم (در سیام نوامبر ۱۲۵۹) و پاپ کلمان پنجم، نیز رأی او را تأیید نمودند[۲۱۴] .
پاپ اینوسان سوم، دخالت وکیلان را در دفاع از متّهمان، ممنوع اعلام کرد و در گردهمایی والنسیا در سال ۱۲۴۸ نیز رأی وی تأیید شد![۲۱۵]
شگفت آور آن که مفتّشهای انگیزیسیون، حتّی تعدادی از مردگان! را نیز محاکمه نمودند و سپس نعش آنها را در زنبیلها نهاده در شهر گرداندند و سپس همه را به آتش کشیدند![۲۱۶]
در برخی از مناطق هر دسته از کشیشان، زندان و پلیس و شکنجه گاهی ویژه داشتند و خود مختار بودند! دون فرانسیسکو. د. تولدو، نایب السلطنۀ پرو در سالهای ۱۵۸۱-۱۵۶۹ این ماجرا را به فیلیپ دوّم چنین گزارش کرده است: «امّا دربارۀ حکومت روحانی این قلمرو، از بدو ورودم متوجّه شدم که کشیشها و اسقفها و جامعۀ روحانیّت و صاحب منصبان مذهبی از هر طبقه، حاکم بلامنازع و مطلق العنان تمام مسائل عقیدتی میباشند، و در امور جاری جز خود هیچ مقامی را قبول ندارند، و این برای اعلیحضرت گران تمام شده است، زیرا کشتیهای شما تعداد زیادی از مبلّغان مذهبی را به هند غربی میآورند امّا بسیاری از کشیشان و مبلّغان مذهبی و صاحب منصبان کلیسا که ظاهراً برای موعظه و تبلیغ بومیان به اینجا آمدهاند، در حقیقت برای پر کردن کیسۀ خود از غارت بومیان و مکیدن خون آنها این مسؤولیت را قبول کردهاند تا ثروتمند به موطن خود باز گردند. هر یک از ایشان برای خود زندان و پلیس و شکنجه گاهی دارد که در سایۀ آنها هر مخالفی را مطابق میل و سلیقۀ شخصی مجازات میکند»[۲۱۷] .
ویل دورانت در «تاریخ تمدن» نشان میدهد که کلیسا چگونه با یکتاپرستان مسیحی امثلا برناردو اوکینو Ochino به خشونت رفتار میکرد چرا که: «افکار وی متّکی بر توحید کامل بود، نه تثلیث مسیحی»[۲۱۸] و در روزهای واپسین عمر خود گفت: «آرزوی من آنست که نه پیرو بولینگر باشم، و نه پیرو کالون، و نه پیرو پاپ، بلکه فقط یک نفر مسیحی باشم»[۲۱۹] . آری، یکتاپرستی صحیح از دیدگاه پاپها و اسقفها، گناه بزرگی (در ردیف انکار معاد و وحی الهی) بشمار میآمد! از اینرو تاریخنویس اروپایی جان بگنل بری John Bugnell Bury در کتاب «تاریخ آزادی فکر» مینویسد: «تعصّب پوریتانها در سال ۱۶۴۸ مسبّب صدور فرمانی شد که بموجب آن هر کس که تثلیث و الوهیّت مسیح و نزول کتاب مقدّس را بصورت وحی، و قیامت و دنیای دیگر را قبول نداشت در معرض اعدام قرار میگرفت»![۲۲۰]
با این همه، متأسّفانه اتّهامات افراد در دوران قدرت انگیزیسیون در بسیاری از موارد ناشی از «بدگمانی» بود نه آگاهی و اطّلاعات کافی! ویل دورانت در این باره از یادداشتهای یکی از مورّخان بزرگ کاتولیک چنین گزارش میکند: «پاپ شتابزده و خوشباور هر اتّهامی را هر چقدر ناروا بود بگوش قبول میپذیرفت... بازرسان تفتیش عقاید که دائماً مورد تحریک پاپ قرار داشتند، اجباراً در مواردی بوی ارتداد استشمام میکردند که داوری بیغرض و با احتیاط، اندک نشانی از آن نمییافت .... حسودان و مفتریان گرم در کار بودند تا کلمات اتّهام آوری را که به تصادف از لبان مردانی - حتّی همانهایی که در تمام عمر چون ستونهای استوار، کلیسا را در برابر بدعتگذاران برپا نگاهداشته بودند – بیرون میآمد، بربایند و اتّهام بیاساس ارتداد را بر آنها ببندند. ... حکومت ستمگرانۀ وحشتزایی بر پا شده و سراسر روم را از ترس پر ساخته بود»[۲۲۱] .
شاید گمان رود که این گونه تعصّبات و کشتارها، ویژۀ کاتولیکهای تیره رأی بود و پروتستانهای روشن فکر! با توحید سر جنگ نداشتند و هرگز دست بخون مخالفان تثلیث نیالودند! ولی با کمال تأسف، همواره این چنین نبود و مثلاً بنا بگزارش مورّخان غربی، یکی از دانشمندان اسپانیولی بنام سروه توس Servetus که برخلاف «تثلیث» مقالهای نگاشته بود، بدستور کالون (رهبر شهیر پروتستانها) در شهر لیون به زندان افتاد و پس از آنکه موفّق به فرار از زندان شد، روشنفکران مسیحی! او را بدام انداختند و در سال ۱۵۵۳ در ژنو محاکمهاش کردند و بجرم «کفرگویی»! وی را زنده در آتش افکندند![۲۲۲]
در اینجا بحث و پیگیری از صحنههای تأثر انگیز مزبور را بپایان میبریم و از شرح جنایات تاریخی که بر روشنفکران و یکتاپرستان و مخالفان تثلیث در جهان مسیحیّت، رفته است خودداری میکنیم به امید آنکه همین گفتار کوتاه، ما را در أدای مقصود کفایت نموده باشد.
[۲۰۹] تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، اثر: و. م. میلر، از انتشارات کلیسای انجیلی تهران، صفحه ۲۴۴. [۲۱۰] مقدّمهای بر سیر تفکّر در قرون وسطی، تألیف محمّد رضا فشاهی، صفحه ۹۵-۹۷. [۲۱۱] مقدّمهای بر سیر تفکّر در قرون وسطی، تألیف محمّد رضا فشاهی، صفحه ۹۵-۹۷. [۲۱۲] مقدّمهای بر سیر تفکّر در قرون وسطی، تألیف محمّد رضا فشاهی، صفحه ۹۵-۹۷. [۲۱۳] مقدّمهای بر سیر تفکّر در قرون وسطی، تألیف محمّد رضا فشاهی، صفحه ۹۵-۹۷. [۲۱۴] دیباچهای بر تاریخ تفتیش عقاید در اروپا و آمریکا، اثر: گی تستاوژان تستا، ترجمه دکتر غلامرضا افشار نادری صفحه ۵۲. [۲۱۵] دیباچهای بر تاریخ تفتیش عقاید در اروپا و آمریکا، صفحه ۵۰. [۲۱۶] دیباچهای بر تاریخ تفتیش عقاید در اروپا و آمریکا، صفحه ۳۳. [۲۱۷] دیباچهای بر تاریخ تفتیش عقاید در اروپا و آمریکا، صفحه ۱۵۰. [۲۱۸] تاریخ تمدّن، اثر ویل دورانت ترجمه پرویز مرزبان، ج ۲۰، صفحه ۴۵۹. [۲۱۹] تاریخ تمدّن، ج ۲۰، ص ۴۶۰. [۲۲۰] تاریخ آزادی فکر، اثر جان بگنل بری، ترجمه حمید نیّر نوری، صفحه ۵۳-۵۴. [۲۲۱] تاریخ تمدّن، ج ۲، ص ۵۱۸. [۲۲۲] تاریخ آزادی فکر، ص ۴۹ و تاریخ تمدّن، ج ۲۰، ص ۱۲۰.