نفی شریعت!
ثانیاً: موضوع «شریعت زدایی» که در فلسفۀ مسیحیّت آمده به هیچوجه قابل دفاع نیست. اگر گمان کنیم که: خالق گیتی، چون دید آدمیان نمیتوانند از راه «عمل به احکام شریعت» رستگار شوند ناگزیر «ایمان به پسرش» را جانشین آن ساخت! دچار خطایی بس روشن شدهایم زیرا خود مسیح÷شریعت زدایی را باطل شمرده و بنابر گزارش متّی فرموده است: «پس هرگاه کسی حتّی کوچکترین احکام شریعت را بشکند و به دیگران چنین تعلیم دهد، در پادشاهی آسمانی، پستترین فرد محسوب خواهد شد حال آنکه هر کس شریعت را رعایت کند و به دیگران چنین تعلیم دهد در پادشاهی آسمانی بزرگ خوانده خواهد شد»[۱۹۰] .
آری، این پولس بود که قید شریعت را از مسیحیان برداشت و آشکارا گفت: «اکنون از قید شریعت آزاد شدهایم»[۱۹۱] ! امّا مسیح÷و حواریّون چنین تعلیمی را نیاوردند. پولس میگوید: «هیچ کس با اجرای مقررّات شریعت در حضور خدا کاملاً نیک محسوب نمیشود بلکه فقط بر اثر ایمان به عیسی مسیح، نیک محسوب میگردد. ما خود نیز به مسیح عیسی ایمان آوردهایم تا بوسیلۀ ایمان – و نه با اجزای شریعت – نیک شمرده شویم. نه فقط ما بلکه هیچ بشری از راه انجام احکام شریعت نمیتواند نیک محسوب شود»![۱۹۲]
در حالی که یعقوب – برادر مسیح – گفته است: «انسان از اعمال، عادل شمرده میشود نه از ایمان تنها»[۱۹۳] ! و باز میگوید: «ای برادران من! چه سود اگر کسی بگوید ایمان دارم وقتی که عمل ندارد»؟[۱۹۴]
راستی اگر آدمی از عمل به شریعت در پیشگاه خدا رستگار نگردد، پس تکلیف پیامبران پیش از مسیح و پیروان آنها چه میشود؟ مگر نه اینکه ایشان علاوه بر ایمان بخدا، دستورات او را نیز اجراء کردند و از راه «ایمان و عمل» به رستگاری پیوستند؟ بنابراین، طرفداران پولس چه میگویند؟ آیا آنها عقیده دارند که خدای سبحان رأی خود را در مورد نجات بشر – که از امور اساسی در دعوت پیامبران شمرده میشود – تغییر داده و راه حلّ بهتری در این باره کشف کرده است؟! در حقیقت این پندار نادرست بدین نتیجه میانجامد که پولسیها مبدء هستی و بخشندۀ همۀ کمالات را موجودی ناقص فرض میکنند و او را همچون پدیدههای گیتی «قابل تکامل» میانگارند و پیدا است اکه این گمان، به «خداناشناسی» میپیوندد؟
تعلیم پولس موجب شد که ارزش و اهمّیّت عمل – در میان مسیحیان – رو به کاهش نهد و روشن است هنگامی که عمل، اعتبار خود را از دست دهد، بیبندوباری و لاابالیگری جای آن را میگیرد و کار به فساد کشیده میشود.
بنابراین، پولس را تا اندازهای باید مسؤول فسادی دانست که در جهان مسیحیّت رواج دارد و این مسؤولیت بویژه برای یک رهبر مذهبی، مسؤولیّتی بس گران است!
گواه روشن بر تنزّل عمل در مسیحیّت آنست که نگرانی مهمّ ارباب کلیسا در قرون وسطی آن بود که چرا دستهای از آئین کاتولیک روی بر تافتهاند و به مذهب پروتستان گرویدهاند! و یا رأی و نظری را – بر خلاف استنباط ایشان – از کتاب مقدّس، دریافتهاند! و بجرم این کار، افراد بسیاری را شکنجه داده و از میان برداشتند. امّا اعمال ضدّ اخلاقی و ناپسند مردم، نگرانی زیادی در کشیشان پدید نمیآورد زیرا انواع فسق و فجور را از طریق مراسم اعتراف به گناه و جرمبخشی و بهشتفروشی میتوانستند جبران کنند! از اینرو در دوران سلطه و قدرت علمای مسیحی «گالیلهها» به محاکمه کشیده میشدند ولی «دونژونها» به شبگردی و عیّاشی سرگرم بودند! و این روش، از اندیشههای پولس تأثیر میپذیرفت که در ترازوی عدالت، تنها کفّۀ ایمان به مسیح را سنگین و معتبر میدانست و کفّۀ عمل به احکام شریعت را سبک و بیاهمیّت میشمرد.
هماکنون نیز بیبندوباریها و تجاوزات عملی و فساد اخلاقی که در میان مسیحیان ملاحظه میشود بیرابطه با فلسفۀ پولسی نیست، چرا که بسیاری از این تباهکاران، به عیسی مسیح÷بعنوان پسر حقیقی خدا! «ایمان» دارند و بدو اظهار «محبّت» مینمایند! و هر چند در مرحلۀ عمل بدستورات مسیح پایبند نیستند ولی امیدوارند که با اعتراف به گناه در پیشگاه نمایندگان او (یعنی کشیشان) آمرزیده شوند و از این راه، وجدان دینی خود را آسوده میسازند و با اعتماد به گناه بخشی، برای تجدید بزهکاری آماده میشوند!
پس، اگر مسیحیان خردمند بخواهند آئین خود را از آلودگی و انحراف بپیرایند، لازمست «پولس زدایی» را بجانشینی «شریعتزدایی» برگزینند و سخنان موثّق مسیح را بجای تعالیم ناصواب پولس بکار گیرند و توحید خالص را در جای تثلیث موهوم نشانند.
[۱۹۰] متّی، باب ۵، شماره ۱۹. [۱۹۱] نامه پولس به رومیان، باب ۷، شماره ۶. [۱۹۲] نامه پولس به غلاطیان، باب ۲ شماره ۱۶. [۱۹۳] رساله یعقوب، باب ۲، شماره ۲۴. [۱۹۴] رساله یعقوب، باب ۲، شماره ۱۴.