نامهای از قرن اوّل میلادی!
برای آنکه روشن شود که در سدۀ نخستینِ مسیحی، تئوری تثلیث یا الوهیّت مسیح، در میان عیسویان اساساً رایج نبوده است، در اینجا نامهای بسیار قدیمی را گزارش میکنیم که از قرن اوّل میلادی باقی مانده و در کتاب: «تاریخ بشر» اثر نویسندۀ هلندی: «هاندریک وان لون» منعکس شده است. این نامه را یکی از پزشکان روم بنام: «اسکولاپیوس کولتلوس Esculapius Cultellus» در سال ۸۱۵ رومی (مطابق با ۶۲ مسیحی) به برادرزادۀ خود که در شمار افسران ارتش روم در سوریّه بوده نگاشته است. پزشک مذکور در خلال نامهاش از برخورد با پولس سخن گفته و از برادرزادۀ خویش خواسته است تا هنگامی که به ژرزالم (بیت المقدس) میرود از پیامبری که پولس دربارۀ او سخن میگفته، اطّلاعاتی بدست آورد و برای او بفرستد. افسر مزبور ارتش روم بوده است، پس از مدّتی به عموی خود چنین پاسخ میدهد:
«عموی عزیز من! نامۀ شما را دریافت داشتم و دستورهای شما را عمل بستم. دو هفته پیش گروهان ما به بیت المقدس اعزام گردیده بود. در قرن گذشته انقلابات متعدّدی در این شهر رخ داده و از ابنیۀ آن کمی سالم مانده است. ما در آن شهر یک ماه توقّف نموده و فردا راه خودمان را بسوی پترا Pétra که در میان بعضی قبائل عربِ آن هیجانهایی دیده میشود ادامه خواهیم داد. من عصر خودم را صرف تحقیقاتی خواهم کرد تا بتوانم بسؤالات شما جواب بدهم. ولی در هر صورت خواهشمندم منتظر گزارش مفصّلی نباشید. با چند نفر از مردمان پیر در شهر گفتگو کردهام ولی نتوانستهاند اطّلاعات صریحی به من بدهند. این روزها اخیر یک نفر طوّاف به اردوی ما آمد، پس از خریدن چند زیتون ازو سؤال کردم آیا از مسیحِ معروفی که در جوانی کشته شده اطّلاعی دارد؟ وی در جواب گفت که کاملاً او را بخاطر میآورد، زیرا پدرش او را به گولگوتا (تپۀ نزدیک شهر) برده بود تا در اعدام آن شخص حاضر شده و سرنوشت دشمنان ملّت یهود را نشان بدهد. سپس آدرس شخصی بنام یوسف را که دوست به اصطلاح، مسیح موعود بوده به من داد و اضافه نمود که اگر بخواهم اطّلاعات صحیحی داشته باشم بهتر است پیش او رفته و با وی مذاکره نمایم.
امروز صبح پیش یوسف که مرد سالمندی است بودم. او در یکی از دریاچههای این ناحیه به صید ماهی میپرداخته، حافظۀ او خیلی قوی است و صحبت مفصّلی از دورۀ اغتشاشات که پیش از تولّد من بوده است کرد. در آن زمان تیبر Tibère امپراتور بزرگ و با افتخار ما، در رم حکومت میکرد، و افسری بنام پونس پیلات Ponce Pilate حاکم ژده و ساماری بود. یوسف، پیلات را خوب نمیشناخت. بنظر میآید که وی حاکم درستکاری بوده است. در سال ۷۸۳ یا ۷۸۴ (یوسف، درست بخاطر نمیآورد) پیلات به ژرزالم (بیت المقدس) فراخوانده شد تا شورش کوچکی را بخواباند. مرد جوانی فرزند یکنفر نجّار از اهالی نازارت[۳۸] Nazarêth متّهم بود باینکه عصیانی علیه حکومت برپا کرده بوده است. عجب اینست که سازمان اطلاعات ما که معمولاً خوب در جریان امور است حرفی که در این باب نشنیده بود و وقتی که مأمورین اطّلاعات ما، تحقیقات خود را انجام دادند گزارش دادند که نجّار مزبور، مرد بسیار خوبی است و هیچ علّتی برای متّهم کردن او وجود ندارد ولی بنا بگفتۀ یوسف، کشیشان مذهب یهود بمناسبت وجههای که عیسی در میان طبقات بیچیز ملت یهود بدست آورده بوده علیه او سخت عصبانی بودند. آنها به پیلات گفته بودند که عیسی در ملأعام اظهار داشته که: یکنفر یونانی، یک نفر رومی، حتّی یک نفر فلسطینی که شرافتمندانه و عادلانه رفتار و زندگی مینماید همانند یک نفر یهودی که شب و روز خود را بمطالعۀ احکام قدیم میپردازد، ارزش و استحقاق دارد. گویا پیلات از گفتهها و دلائل آنها زیاد متأثّر نگردیده ولی وقتی که مردم در اطراف معبد، اجتماع و عیسی و طرفداران او را تهدید به قتل کردهاند، پیلات برای نجات جان عیسی اجباراً او را به زندان فرستاده است. پونس پیلات، اصولاً از علّت این هیجان مردم سر در نمیآورد، هنگامی که از کشیشان یهود درخواست نمود که ایرادات خودشان را شرح بدهند آنها فقط نعره کشیده و میگفتند: مرتد، خائن، مرتد! بالأخره بنا بقول یوسف، پیلات، عیسی را احضار کرده و سؤالاتی از وی نموده است. عیسی جواب داده که مسائل و امور سیاسی، مورد عنایت و علاقۀ او نیست. منظور او نجات حیات معنوی مردم است. او میخواهد که: همۀ مردم، اطرافیان خودشان را مانند برادر خود دوست بدارند و خدای یگانهای را که پدر تمام موجودات است پرستش نمایند.
پیلات که گویا از فلسفۀ رواقیّون و فلاسفۀ دیگر یونان اطّلاع داشته چیز گمراهکنندهای در گفتههای عیسی پیدا نمینماید و گویا اعدام او را بتأخیر انداخته، ولی ملّت یهود که بدست کشیشها تحریک میشد عصبانی و خشمگین میگردد. کشیشها گزارشهایی بمقامات سزار، ارسال داشته و اظهار میدارند که پیلات، گمراه تبلیغات عیسی گردیده است و احضار او را به عنوان دشمن امپراتور درخواست مینمایند. البته میدانید که حکام ما دستورهای شدیدی دارند که حتی الإمکان از ناراضی کردن أتباع خارجی ما خودداری نمایند، بالأخره برای جلوگیری از بروز یک جنگ داخلی، پیلات مجبور شد زندانی خود را فدا نمایند. عیسی در حین مرگ متانت فوقالعاده از خود نشان داده و تمام دشمنان خود را بخشیده است، و در میان هیاهو و خندههای دشنام آمیز مردم، بدار آویخته شده است.
اینست آنچه یوسف بمن نقل کرد و در حین نقل، اشک بر گونههای پیرش جاری بود»[۳۹] .
از این نامه بروشنی فهمیده میشود که در میان مسیحیان نخستین، موضوع «تثلیث» یا «خدایی عیسی» شایع نبوده است، و مسیح÷مردم را به پرستش خدای یگانه فراخوانده، همان خدایی که عیسی÷وی را – نه تنها پدر خود بلکه – بمنزلۀ «پدر تمام موجودات» معرّفی کرده است. (شواهد این موضوع را از اناجیل در پایان همین فصل میآوریم). و همچنین نامۀ مزبور نشان میدهد که عیسی مسیح÷نژاد یهود و روحانیّون آنها را برتر از دیگر اقوام نمیشمرد. و این عقیده، یهودیان را که به اصالت نژاد و فضیلت خاخامهای خود معتقد بودند سخت خشمناک ساخت و هیجان آنها، حاکم رومی را وادار کرد تا بنا بملاحظات سیاسی و بخاطر جلب رضایت یهودیان، به قتل عیسی÷فرمان دهد. در این نامه، هیچگونه سخنی از اینکه عیسی÷ادّعای خدایی داشته یا خود را اقنومی الهی میشمرده مطرح نیست، در صورتی که اگر مسیح÷بچنین ادّعائی برخاسته بود، دشمنانش بآسانی میتوانستند این موضوع را دستاویز مناسبی برای تکفیر وی قرار دهند« و البتّه چنین مسئلۀ قابل توجّهی در خلال نامۀ افسر رومی منعکس میشد. بنابراین، باید گفت که در قرن اوّل مسیحی، موضوع «تثلیث» میان مسیحیان راه نیافته بود و حتّی کوششهای افراطی پولس نیز نتوانست اعتقاد به الوهیّت مسیح÷را در پیروان عیسی÷فراگیر سازد، ولی بتدریج که مسیحیّت وارد سرزمینهای مختلف شد با توجه به «عقاید تثلیثی» که در آن کشورها رواج داشت، افکار پولس بیش از پیش مورد استقبال قرار گرفت و در میان عیسویان جای باز کرد در حالی که طبقۀ اوّل آنان بویژه حواریّون مسیح÷از این عقیده دور و بیخبر بودند.
[۳۸] همان شهر «ناصره» که مسیح÷بدان منسوب است. [۳۹] «تاریخ بشر» اثر هاندریک وان لون، ترجمه علی اکبر بامداد، صفحه ۸۰.