تثلیث و آراء خرافی!
این موضوع روشن است که افراد با شعور هرگز نمیتوانند انسانی را که روزی زاده شده و روز دیگر مرده است، مبدأ ازلی و مرجع ابدی هستی شمارند، و با آگاهی از ضعفها و نیازهای بشری (همچون گرسنگی و تشنگی و ترس و غفلت و درد و اضطراب ...) در او، وی را خدای بینیاز و دگرگون ناشدنی بدانند، و اگر روزی تحت تأثیر پارهای از امور بخواهند این عقیدۀ باور نکردنی را با یکی از پسران آدم تطبیق کنند، ناچار به «فلسفهبافی»! روی میآورند، و رأی خود را بدستاویز اندیشههای ساختگی «توجیه» میکنند. بنابراین، باید انتظار داشت که در جهان مسیحیّت، فلسفهای برای موجّه نشان دادن تثلیث و الوهیّت مسیح پدید آمده باشد هر چند فلسفۀ مزبور بنظر اهل تحقیق از صحّت و استحکام برخوردار نباشد که البتّه آراء خرافی و نامعقول، جز بکمک مغالطههای فکری یا افسانههای موهوم (اساطیر) توجیه نمیشوند!
فلسفهای که ضمن آثار و مقالات مسیحیان در پیرامون تثلیث ملاحظه میشود بطور خلاصه اینست که:
«انسان نخستین (آدم) بعلّت خوردن از شجرۀ ممنوعه، به گناه آلوده شد و این گناهکاری از آدم به فرزندان وی انتقال یافت، و در میان آنها موروثی گردید، یعنی همگی بطور فطری مجرم شدند! خالق عالم که میخواست فرزندان آدم از گناه و نتایج زیانبار آن نجات یابند ملاحظه کرد که آنها نمیتوانند از راه عمل به قوانین شریعت رهایی پیدا کنند، از اینرو تصمیم گرفت که دست به فداکاری زند! برای این کار، اقنومی از وجود خود (یا پسر یگانۀ خویش) را بصورت انسانی که از مریم مقدّس زاده شد، بجهان فرستاد تا در راه رستگاری انسانها به رنج و سختی افتد و مورد اهانت قرار گیرد و بالأخره به دار آویخته شود تا هر کس بدو ایمان آورد، آمرزش و نجات یابد! و عیسای مسیح همان اقنوم إلهی است که بجهان ما آمد و بکمک اقنومی دیگر بنام روح القدس، انسان را رهبری نمود و سرانجام بدست دشمنان، مصلوب و مقتول گردید و سپس زنده شد و به دست راست خدا نشست».!!
این فلسفۀ خرافی و شگفتانگیز که از جنبههای گوناگون قابل نقد و ایراد است، از روزگاران کهن در آثار مسیحیان دیده میشود ولی سرچشمۀ آن – چنانکه خواهد آمد – انجیل مسیح و تعالیم او نیست، بلکه اساطیر و پندارهایی است که در قدیم میان اقوام بتپرست شایع بوده و متأسفانه عالم مسیحیّت را بطور گستردهای تحت تأثیر قرار داده است.
اهالی سوریّه که به زادگاه مسیح ÷یعنی فلسطین، نزدیک بودند، خدای موهومی بنام «تموز» را میپرستیدند که بگمان آنها از زنی باکره تولّد یافته بود. تموز بنابر اساطیری سوری، در راه نجات انسانها فداکاری نمود تا آنجا که بدار آویخته شد. مردم سوریّه در هر سال، روز ویژهای را برای یادآوری از منجی خود به سوگواری میگذراندند و مجسّمهای از او ساخته آن را بر بستر مینهادند و در پیرامونش گرد میآمدند و گریه میکردند[۱۷۶] .
در آتن، نزدیک پانصد سال پیش از میلاد مسیح، شاعری بنام اسیوس، داستان غمانگیزی را به نظم کشیده بود. این داستان، زندگی خدای فداکاری بنام گراسیوس را بازگو میکرد که بخاطر نجات انسانها، دردها و رنجهای بسیار کشید و تازیانه خورد و سرانجام بدار آویخته شد![۱۷۷]
در هند قدیم، داستان تولّد و فداکاری و مرگ کریشنا، قرنها پیش از ظهور مسیح، بر سر زبانها بود و با قصّهای که مسیحیان از عیسی حکایت میکنند شباهت بسیار داشت.
ماکس مولر M. Muller خاورشناس شهیر آلمانی در کتاب: «تاریخ زبان سانسکریت» مینویسد: بوداییان عقیده دارند که بودا گفته است: «همۀ گناهانی را که در دنیا رخ میدهد بگردن من گذارید تا جهان رستگار گردد»[۱۷۸] ! و این سخن، فلسفۀ فداء و نجات را در مسیحیّت یادآوری میکند.
در روزگاران گذشته، در میان دیگر اقوام بتپرست نیز نظایر این عقاید موهوم، بفراوانی یافت میشد و متأسّفانه پندارهای مزبور نظر برخی از مسیحیان قدیم – و در رأس آنها پولس – را بخود جلب کرد و برایشان اثر نهاد بطوری که تقریباً شبیه همان تخیّلات را دربارۀ عیسی÷بمیان آوردند. پولس به سرزمینهایی که افسانههای مزبور در آنجا رواج داشت – مانند یونان و سوریّه (دمشق) و دیگر نواحی – سفر کرد و در عقاید و اساطیر اقوام غیر یهودی، کنجکاوی نمود و نتوانست از تأثیر آنها بکلّی برکنار ماند و بقول خودش: «به یونانیان و بربریان و حکماء و جهلاء نیز مدیون»[۱۷۹] بود! از اینرو در آثارش میبینیم که بیپروا «شریعت» را نفی میکند و بجای آن، ایمان به «فدا شدن مسیح» را مینهد و نجات را تنها در سایۀ این عقیده، ممکن میشمرد و با آنکه دیگر حواریّون (بویژه پطرس و یعقوب) با روی برتافتن از احکام شریعت مخالف بودند، به سخنان ایشان اعتنائی نمیکند و در نامههای خود مینویسد: «هیچ کس در حضور خدا از شریعت عادل شمرده نمیشود»[۱۸۰] ! و باز مینویسد: «چون زمان به کمال رسید، خدا پسر خود را فرستاد که از زن زاییده شد و زیر شریعت متولّد (گشت) تا آنانی را که زیر شریعت باشند فدیه کند»![۱۸۱]
پولس، بدار آویخته شدن مسیح را بدینصورت تفسیر کرد که عیسی، از آنرو مصلوب شد تا «لعنت شریعت» را بپذیرد و از پیروانش بردارد! همانگونه که مینویسد: «مسیح ما را از لعنت شریعت فدا کرد چونکه در راه ما لعنت شد چنانکه مکتوب است: ملعونست هر که بردار آویخته شود»[۱۸۲] !! پولس به گناهکار بودن همۀ انسانها – بسبب گناه آدم – نیز اعتقاد داشت و ظاهراً این رأی را از عقاید گنوسیان Gnostics و تلفیق آنها با داستان آدم در تورات گرفته بود. و از اینرو در نامۀ خود مینویسد: «چنانکه در آدم، همه میمیرند، در مسیح، نیز همه زنده خواهند گشت»[۱۸۳] ! یعنی با گناه آدم، همۀ فرزندان او گناهکار میشوند و با ایمان به مسیح همگی میتوانند پاک و رستگار گردند. باری بعلّت شهرت و اهمّیّتی که پولس در میان مسیحیان پیدا کرد ذهن بسیاری از راهبان و کشیشان مسیحی را متوجّه خود ساخت و در قرنهای پس از او، متفکّرانی چون آگوستین، مجذوب وی شدند و فلسفۀ «الوهیّت مسیح» و «فداء» و «نجات» و «گناهکاری موروثی انسان» را از پولس بمیراث بردند. آگوستین با کمال صراحت، به تناقضگویی روی آورد تا از عقاید پولس مقدّس! دفاع کند و اعلام داشت که: «خدای یکتای توانا، برای نجات آدمیان، صورت بندهای را میپذیرد و کمال تواناییاش در ناتوانی کامل، متجلّی میشود و تغییرناپذیری یگانهاش، در نابودی (کشته شدن) بدست این دنیا»![۱۸۴]
فلسفۀ مسیحیّت از دیدگاه آگوستین که او را «بزرگترین متفکّر روحانی در مغرب زمین» میشناسند، در این افسانه خلاصه میشود که: «آدم یعنی انسان اوّلیّه، از آزادی اراده که بخشش إلهی بود بر ضدّ خدا استفاده کرد و تمام فرزندان خود را با خود به سقوط کشانید. مسیح فرستاده شد که انسان را به وضع اوّلیّۀ خود برگرداند»[۱۸۵] .
و این ادّعاء جز همان فلسفۀ پولسی! مقولۀ دیگری نیست.
پس از این دوران، «اعتقادنامههای مسیحی» یکی پس از دیگری، فلسفۀ مزبور را تصدیق کردند و آن را لوازم تثلیث و الوهیّت مسیح شمردند و هنوز هم مسیحیان به این اسطورۀ باور نکردنی پایبندند و گذشته از کاتولیکها، پروتستانهای روشنفکر! نیز از آن دفاع میکنند چنانچه دکتر فندر در کتاب «میزان الحق» و نیز در «سنجش حقیقت» چند فصل از کتابش را به تشریح این پندار نادرست اختصاص داده است با آنکه کمترین نوری از حقیقت در آن دیده نمیشود، و از جهات گوناگون قابل ایراد است.
در اینجا پارهای از اغلاط فلسفۀ مذکور را میآوریم و وجدان پاک مسیحیان منصف را به داوری میطلبیم:
[۱۷۶] به کتاب: «عقائد الوثنیّة فی الدّیانة النّصرانیّة» فصل دوّم، چاپ بیروت نگاه کنید. [۱۷۷] به کتاب: «عقائد الوثنیّة فی الدّیانة النّصرانیّة» فصل دوّم، چاپ بیروت نگاه کنید. [۱۷۸] به کتاب: "History of ancient’s Sanskrit literature" صفحه ۸۰ نگاه کنید. [۱۷۹] رساله پولس به رومیان، باب ۱، شماره ۱۴. [۱۸۰] رساله پولس به غلاطیان، باب ۳، شماره ۱۱. [۱۸۱] رساله پولس به غلاطیان، باب ۴، شماره ۴-۵. [۱۸۲] رساله پولس به غلاطیان، باب ۳، شماره ۱۳-۱۴. [۱۸۳] رساله اوّل پولس به قرنتیان، باب ۱۵، شماره ۲۲. [۱۸۴] آگوستین، اثر پاسپرس، ترجمه لطفی، صفحه ۶۱-۶۰. [۱۸۵] راهنمای الهیات پروتستان، اثر ویلیام هوردرن، ترجمه میکائلیان، صفحه ۲۱.