انجیل و الوهیّت مسیح!
اینک به تعالیم مسیح÷در «انجیلها» نگاه میکنیم تا دریابیم که آیا مفاد آنها با این حقیقت هماهنگی دارد یا نه؟
میدانیم که «تورات» پیش از انجیل، بروشنی و با تأکید از یگانگی یهوه (= خدای ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب ...) سخن بمیان آورده و هیچ کس و هیچ چیز را در الوهیّت با او شریک و قرین ننموده است. در تورات میخوانیم که: «ای اسرائیل بشنو! یهوه خدای ما، خدای واحد است»[۴۰] . پیامبران بنی اسرائیل نیز همگی مردم را به یگانگی خدا دعوت میکرد و در این مسئله، کمترین فاصلهای از تورات نگرفتند بعنوان نمونه: اشعیاء نبی÷از قول پروردگار جهان چنین آورده است: «من اوّل هستم و آخر هستم و غیر از من خدایی نیست»[۴۱] . مسیح÷هم تصریح نموده که هرگز فرستاده نشده تا تعالیم انبیاء گذشته را دگرگون کند و اصول آموزشهای پیامبران خدا را باطل سازد همانگونه که در انجیل متّی میخوانیم: «گمان مبرید که آمدهام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم»[۴۲] . پس دلیلی وجود ندارد که عیسی÷توحید ناب و خالص را به تثلیث که از دیدگاه هر منصفی، نظریّهای شرکآمیز جلوه میکند، مبدّل ساخته باشد بلکه دلائل واضحی در انجیلها وجود دارد که خلاف این مدّعا را به اثبات میرساند. مثلاً بنظر طرفداران تثلیث «خدا و عیسی و روح القدس» هر سه، در جوهر الوهیّت با یکدیگر همسنخ و شریکاند ولی بنا بمندرجات انجیل، این تئوری در خلال تعالیم مسیح÷بکلّی ردّ شده است. در انجیل متّی و مرقس و لوقا میخوانیم که: «شخصی آمه وی (مسیح) را گفت: ای استادِ نیکو! چه عملِ نیکو کنم تا حیات جاودانی یابم؟ (عیسی) وی را گفت: از چه سبب مرا نیکو گفتی و حال آنکه کسی نیکو نیست جز خدا فقط! لیکن اگر بخواهی داخل حیات (جاودانی) شوی، احکام را نگاهدار»[۴۳] . از این عبارت بآسانی فهمیده میشود که مسیح÷خود را غیر خدای جهان بشمار میآورده و نفس خویش را هرگز با ذات الهی، همسنخ و همشأن نمیدانست، آنچنانکه «نیک بودن» را ویژۀ ذات پروردگار معرّفی کرده و اجازه نداد تا وی را مانند آفرینندۀ گیتی نیکو شمرند و این رأی صریح، با ادّعای کشیشان مسیحی مبنی بر آنکه مسیح از «جوهر خدایی» برخوردار بوده و اقنومی الهی است، کاملاً مغایرت دارد. همچنین عیسی÷بنابر آنچه در انجیلها بازگو شده، نشان داد که در گوهر ذات از «روح القدس» هم جدایی دارد و با او متّحد و همسنخ نیست بدانگونه که در انجیل متّی و لوقا از قول مسیح÷میخوانیم که فرمود: «هر کس برخلاف پسر انسان (عیسی مسیح) سخن گوید آمرزیده میشود امّا کسی که برخلاف روح القدس (سخن) گوید، در این عالم و در عالم آینده هرگز آمرزیده نخواهد شد»[۴۴] ! از این کلام مسیح÷بروشنی فهمیده میشود که وی بلحاظ ذات، با روح القدس نیز اتّحاد نداشته و در شأن و مرتبت از او جدا بوده است، و این حکم هم با رأی قائلین به تثلیث که «خدا و مسیح و روح القدس» را ذاتی یگانه و مشترک در الوهیّت میپندارند، منافات دارد.
علاوه بر اینها، در همۀ انجیلها بطور مکرّر از عبادتهای مسیحی و بندگی او در پیشگاه خدا، سخن رفته است، مثلاً در انجیل متّی و لوقا آمده که چون ابلیس به عیسی پیشنهاد کرد که در برابر من سجده نما تا همۀ ممالک جهان را بتو دهم! عیسی در پاسخ او گفت: «ای شیطان! مکتوب است که خداوند، خدای خود را پرستش کن و غیر او را عبادت منما»[۴۵] . و همچنین در انجیل لوقا میخوانیم که: «در آن روزها عیسی برای دعا به کوهستان رفت و شب را با دعا بدرگاه خدا به صبح رسانید»[۴۶] . و باز در انجیل متّی آمده است که: «در این وقت عیسی با شاگردان خود به محلّی بنام جتسیمانی رسید و به آنان گفت: در اینجا بنشینید، من برای دعا به آنجا میروم، او پطرس و دو پسر زبدی را با خود برد، غم و اندوه بر او مستولی شد و به آنان گفت: جان من از شدّت غم نزدیک به مرگ است شما در اینجا بمانید و با من بیدار باشید. عیسی کمی جلوتر رفت، رو به زمین نهاد (سجده کرد)»[۴۷] . این قبیل گزارشها که در اناجیل بفراوانی یافت میشود، نمایشگر آنست که عیسی مسیح مانند دیگر بندگان صالح خدا، بدرگاه او آداب عبودیّت میگزارده و رسم بندگی بجای میآورده است، و چنین کسی را بیتردید نتوان خدای بینیاز و معبود مطلق دانست یا یکی از اقانیم سه گانۀ الوهیّت! شمرد، بلکه باید اعتراف کرد که وی، همانند دیگر پیامبران راستین، «بندۀ برگزیدۀ خدا» بوده است، چنانکه در انجیل متّی آمده که خدای متعال دربارۀ مسیح ÷فرمود: «اینست بندۀ من که او را برگزیدهام»[۴۸] .
از مؤیّدات این مطلب آنست که بنا بگزارش انجیل، معاصران مسیح که بدیدار او نائل آمدند نیز حقیقت مزبور را دریافته بودند و مؤمنان ایشان، عیسی÷را انسانی (از نوع خودشان و از اهالی ناصره) میشمردند که بمقام پیامبری فائز گشته نه شخصی که از آسمان آمده و حائز مقام الوهیّت باشد! از اینرو در انجیل متّی میخوانیم: «همین که عیسی وارد اورشلیم شد تمام مردم شهر به هیجان آمدند و عدّهای پرسیدند: این شخص کیست؟ جمعیّت پاسخ میدادند: این عیسای پیامبر است که از ناصرۀ جلیل آمده است»[۴۹] . ولی متأسّفانه همانطور که گفتیم پس از عصر مسیح÷گروهی از دوستان نادان! تحت تأثیر اقوام بیگانه دربارۀ مسیح راه غلوّ و مبالغه پیش گرفتند و عیسای پیامبر را بعنوان: «خدای آسمانی» که در سیمای «انسان زمینی» جلوهگر شده، معرّفی کردند! با اینکه عیسی جز بنده و فرستادۀ خدا نبود چنانکه در انجیل یوحنّا از قول وی آمده است که در دعا به پیشگاه پروردگار میگفت: «و حیات جاودانی اینست که تو را خدای واحد حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی بشناسند»[۵۰] . و نیز در انجیل متّی آمده که عیسی به شاگردان و حاضران در مجلس خود فرمود: «هیچ کس را بر زمین پدر مخوانید[۵۱] زیرا که پدر شما یکی است که در آسمان است، و پیشوا خوانده نشوید زیرا که پیشوای شما یکی است یعنی مسیح[۵۲] !» در این عبارت، «پیشوای مردم» که با عیسی تطبیق شده از «پدر آسمانی مردم» که خدای یکتا باشد جدا گشته، و بعلاوه، چنانکه ملاحظه میکنید آفرینندۀ جهان بمنزلۀ پدری آسمانی برای همۀ حاضران معرّفی شده است، همانگونه که در گزارش افسر رومی به عمویش، این معنی را خواندید.
[۴۰] سفر تثنیه، باب ۶، شماره ۴. [۴۱] کتاب أشعیاء، باب ۴۴، شماره ۶. [۴۲] انجیل متّی، باب ۵، شماره ۱۷. [۴۳] متّی، باب ۱۹، شماره ۱۷-۱۸ و مرقس، باب ۱۰، شماره ۱۷-۱۸ و لوقا، باب ۱۸، شماره ۱۸-۱۹. [۴۴] متّی، باب ۱۹، شماره ۱۷-۱۸ و مرقس، باب ۱۰، شماره ۱۷-۱۸. [۴۵] لوقا، باب۴، شماره ۸ و متّی، باب ۴، شماره ۱۰. [۴۶] لوقا، باب ۶، شماره ۱۲. [۴۷] متّی، باب ۲۶، شماره ۳۶-۳۹. [۴۸] متّی، باب ۱۲ شماره ۱۸. [۴۹] متّی، باب ۲۱، شماره ۱۰-۱۱. [۵۰] یوحنّا، باب ۱۷، شماره ۳. [۵۱] مقصود «پدر روحانی» است نه جسمانی، ولی متأسّفانه کشیشان مسیحی این نام را هم غصب کرده و بر خود نهادهاند! [۵۲] متّی، باب ۲۳، شماره ۹-۱۰.