اندیشۀ آگوستین دربارۀ تثلیث
بتدریج که مسیحیان از دورانهای نخستین فاصله گرفتند و به آراء غلو آمیز و افراطی نزدیک شدند، متکلّمانی در میانشان بظهور پیوستند که از پندار تثلیث و خدایی مسیح دفاع نمودند. و سرانجام، اعتقاد مزبور را در جهان مسیحیّت وسعت بخشیدند. از میان متکلّمان قدیمِ مسیحی که کتاب مستقلّی دربارۀ تثلیث نگاشتهاند، میتوان آگوستین Agostin را نام برد که در سال ۳۵۴ میلادی در یکی از شهرهای الجزائر چشم به جهان گشود. آگوستین در دوران جوانی به کیش مانوی گرایش پیدا کرد ولی پس از مدّتی به آیین مادرش یعنی مسیحیّت، بازگشت و در نظام کشیشان، بمقام اسقفی نائل شد. مسیحیان، وی را بسی بزرگ شمردهاند، و لقب سنت Saint بمعنای «مقدّس» به وی دادهاند.
چنانکه اشاره نمودیم آگوستین کتابی تحت عنوان: «دربارۀ اقانیم سه گانه De Trinitate» برشتۀ تحریر در آورد و مباحث مفصّلی را در پیرامون این موضوع بمیان کشید، امّا جالب آنست که خود او با کمال صراحت در کتابش اذعان مینماید که موضوع تثلیث و الوهیّت مسیح، ریشۀ عقلی ندارد و با دلائل منطقی به اثبات آن نمیتوان رسید! کارل یاسپرس – نویسنده و متفکّر آلمانی – ضمن کتابی که در بارۀ آگوستین نگاشته در این زمینه میگوید: «آگوستین یک نکته را هیچگاه از یاد نمیبرد و بارها با اصرار تمام بزبان میآورد. خدا در اندیشه و زبان نمیگنجد. یگانه است، هیچ تصوّری نمیتواند به او برسد و هر اندیشه و پنداری دربارۀ او نادرست است، راز اقانیم سه گانه تنها بر وحی و کتاب مقدّس مبتنی است».![۶۵]
با این اعتراف، آگوستین راههای عقلی را در اثبات تثلیث بکلّی مسدود میداند و برای اقناع خوانندگانش (علاوه بر مقداری تشبیه و تمثیل)[۶۶] ! به کتاب مقدّس، دست میآویزد. ولی در کتاب مقدّس نیز بارها به یگانگی خداوند تصریح شده است،و برخی از تعابیر آن – که دستاویز آگوستین قرار گرفته – با مراجعه به تعبیرات مشابه و روشنترِ انجیل حل میشود (چنانکه بزودی از این موضوع سخن خواهیم گفت). بنابراین، باید گفت که کوشش آگوستین در اثبات تثلیث یا الوهیّت مسیح، با توفیق همراه نبوده و بجایی نمیرسد.
نکتۀ مهم اینجا است که تثلیث نه تنها از راههای عقلی، اثباتپذیر نیست بلکه با حکم عقل، آشکارا تضاد و مخالفت دارد! چنانکه این ضدّیّت را در آثار آگوستین بوضوح میتوان نشان داد. توضیح مطلب بدین صورت است که آگوستین در خلال کتاب خود، در چهرۀ یک متفلسف فلوطینی[۶۷] ظاهر شده و از «بسیط بودن» ذاتِ الهی سخن بمیان آورده است، همانطور که دلیل عقلی بر این امر گواهی میدهد و متفکّران نامدار یهودی و مسیحی و مسلمان آن را پذیرفتهاند[۶۸] . آگوستین در این باره مینویسد: «اگر بتوانیم باید خدا را چنین بشناسیم که او نیک است، بیکیفیّت نیکی، بزرگست، بیکمیّت. برتر و فراتر از همه چیز است بیآنکه در مکان باشد. محیط بر همه چیز است، بیآنکه چیزها را حاوی باشد. تماماً در همه جا هست، بیآنکه مکانش معیّن باشد. ابدی است، بیآنکه در قید زمان باشد. و آفرینندۀ همۀ دگرگون شوندهها است، بیآنکه خود دگرگون شود. چون هر بیانی دربارۀ او نارسا است بهتر آنست که بگوییم: بسیط است زیرا هیچ چیز را نمیتوان در او باز شناخت، نه جوهر را از عرض و نه موصوف را از صفت»[۶۹] .
این سخنان آگوستین که از فلسفۀ نوافلاطونی سرچشمه گرفته، هر چند منطقی بنظر میرسد، ولی با پندارهای مسیحی او به هیچوجه نمیسازد زیرا که آگوستین، ذات پروردگار را در عین بساطت از سه اقنوم (پدر، پسر، روح القدس) مرکّب میشمارد! و بعلاوه، اعتقاد دارد که خدای دگرگون ناشونده، در روزگار پیشین دگرگون شده! و بصورت عیسی مسیح، تجسّد اختیار کرده است! آیا میتوان ادّعا نمود که: بر طبق حکم عقل، ذات الهی ذاتی بسیط و غیرقابل تغییر است، و بر طبق حکم انجیل، ذات پروردگار مرکّب از سه اقنوم و متغیّر میباشد، و هر دو رأی هم کاملاً صحیحاند؟!
آگوستین در خلال سخنان خود نشان میدهد که میخواهد از این تناقض گویی وارهد ولی این کار برای او بسیار دشوار بوده است، پس بناچار اظهار میدارد: «(خداوند) به صورت بندهای درآمد بیآنکه جامۀ الوهیّت را از خود دور کند»!![۷۰] .
در این تعبیر، آگوستین میگوید که خداوند به نحوی تغییر پذیرفته که مقام الوهیّت در او دگرگون نشده است! و با این بیان کوشیده تا تئوری خود را از «جمع نقیضین» بر کنار دارد! ولی این تفسیر، تئوری وی را از خطر نقیضگویی رهایی نمیبخشد، زیرا بنا بر فرض مزبور، باید بپذیریم که آگوستین، ذات احدیّت را موجودی مرکّب از «جوهر و عرض» پنداشته تا بتواند ادّعا کند که بهنگام دگرگونی وی، جوهر یا اصل الوهیّتش ثابت مانده و صورت یا عرض آن تغییر یافته است! و این حکم، با بساطت ذات الهی که آگوستین آن را پذیرفته به هیچوجه نمیسازد، مگر نه آنکه آگوستین بهنگام بحث از ذات پروردگار نوشته بود که: «بسیط است و هیچ چیز را نمیتوان در او باز شناخت، نه جوهر را از عرض، نه موصوف را از صفت»؟ بنابراین، راه آگوستین از هر طرف به بنبست میرسد!
در چنین مواردی، برخی از مسیحیان حکم عقل را رها میکنند و به «ایمان» متوّسل میشوند! امّا آگوستین نمیتوانست به این راه حل! پناه برد، زیرا از دیدگاه او «بصیرت عقلی» و «ایمان قلبی» با یکدیگر تنازعی ندارد چنانکه میگوید: «بینش پیدا کن تا بتوانی ایمان بدست آری، و ایمان بدست آر تا بتوانی بینش بیابی .... کسی که نتواند تفکّر کند، ایمان نمییابد ... بینش، ایمان را از میان نمیبرد بلکه استوارترش میسازد»[۷۱] .
اگر فرض کنیم که آگوستین برخلافِ مبانی خود، از بینش عقلی صرفنظر مینمود و تنها به «کتاب مقدّس» مینگریست به امید آنکه مشکلِ دگرگونی در ذات حق را حل کند، باز هم به گِرِهی ناگشودنی برخورد میکرد! زیرا در کتاب مقدّس ضمن رسالۀ «ملاکی نبی» میخواند که خداوند بزرگ گفته است: «من که یهوه هستم تبدیل نمیپذیرم»[۷۲] .
همچنین در «رسالة یعقوب» میخواند که وی نوشته است: «تمام بخششهای نیکو و هدایای کامل از آسمان و از جانب خدایی میآید که آفرینندۀ نور است، و در او تغییر و تیرگی وجود ندارد»[۷۳] .
پس، از دیدگاه کتاب مقدّس، خدای جهان ذاتی منزّه از تبدیل و تغییر است، و از اینرو ممکن نیست چنین ذاتی بصورت انسان در آید و به زندگی زمینی مشغول شود! شاید همین دشواریها سبب شده است که آگوستین، کتاب: «دربارۀ اقانیم سه گانه» را با این کلمات به پایان رساند: «آرزو میکردم آنچه را به آن ایمان دارم با دیدۀ خرد بنگرم... آنچه گفتم سخن درازی نبود چون به حدّ ضرورت قناعت کردهام ... خدایا، مرا رهایی بخش... هنگامی هم که لب فرو میبندم اندیشهام خاموش نمیماند ... ولی اندیشههایم فراوانند هر چند همه، مانند همۀ اندیشههای بشری تهی و بیثمرند ... به من یاری کن تا آنها را تأیید نکنم، بلکه هنگامی هم که مرا به نشاط میآورند از آنها بیزاری بجویم».![۷۴]
در اینجا به اعتراف عالمی مسیحی میرسیم که چون نخواسته از عقیدۀ تثلیث سرباز زند، ناگزیر راه «تأویل و توجیه» را پیش گرفته است، ولی در پایان کتاب، وجدان او از پیمودن این راه ناخشنودی نشان میدهد و سنگینی بار توجیه را تحمّل نمینماید. و چه بسیارند علمای مذاهب مختلف که در میان آراء تقلیدی و احکام عقلی گرفتار شدهاند و متأسفانه از شجاعت روحی و قاطعیّت لازم برخوردار نیستند که در پرتو آن بتوانند به داوری عقل، گردن نهند و مأنوسات نادرست خود را انکار کنند و افکارشان را از قید و بندهای غلط آزاد سازند. پس به تأویلهای بعید روی میآورند و آراء ناصوابشان را از دست نمیدهند، در حالی که وجدان و خرد آنان از چون و چرا و تشویش، آرام نیست!
[۶۵] آگوستین، اثر کارل یاسپرس، ترجمه محمد حسن لطفی، صفحه ۷۵. [۶۶] آگوستین، با تلاش ویژهای به نشان دادن «سه گانگی» در روان آدمی و جهان آفرینش پرداخته است تا نشان دهد که این سه گانگیها، مظهر تثلیث در ذات یکتای الهی بشمار میآیند! بنظر آگوستین، مثلاً در روح انسان: (هستی، شناسایی، زندگی) و در پدیدههای گیتی: (از چه ترکیب یافتهاند؟ چه فرقی با یکدیگر دارند؟ از چه حیث با هم مطابقند)؟ و نمونههای دیگر ... جلوهگاه تثلیث خدایی هستند! و البته به سهولت میتوان این سه گانگیها را به شمار بالاتری رساند و بعنوان مثال نسبت به روان آدمی گفت: (هستی، حیات، معرفت، اراده، محبّت ...) و نسبت به پدیدههای گیتی گفت: (از چه آمدهاند؟ از چه ترکیب شدهاند؟ چه مشابهتی با هم دارند؟ چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟ چه مراحلی را میگذارنند؟ ...) و نسبت به عالم گفت که: (مادّه، نیرو،حیات، حرکت، نظم ...) تثلیث را باطل میسازند! و اقانیم را به بالاتر از تثلیث (تربیع، تخمیس ...) میرسانند. [۶۷] فلوطین Plotin فیلسوف و عارفی اسکندرانی بوده که در قرن سوّم میلادی میزیسته است. وی را بنیانگذار فلسفه «نوافلاطونی» شمردهاند و اندیشههای او در ارباب کلیسای تأثیری فراوان بجای نهاده است. [۶۸] حکمای اسلامی میگویند: هر واحدی که از اجزاء یا اقانیمی ترکیب یافته باشد، البته برای تحقّق وحدتش، بدان اجزاء نیازمند است و همین امر نشان میدهد که او در وحدتِ کلّی خود، غنیِّ با لذّات نیست بلکه در مرتبه فقر و «امکان» قرار دارد و در نتیجه چنین واحدی، مبدأ هستی (یا واجب الوجود) شمرده نمیشود. [۶۹] آگوستین، اثر کارل یاسپرس، صفحه ۶۳. [۷۰] آگوستین، اسر کارل یاسپرس، صفحه ۶۱. [۷۱] آگوستین، اثر کارل یاسپرس، صفحه ۴۹. [۷۲] ملاکی نبی، باب ۳، شماره ۶. [۷۳] رساله یعقوب، باب ۱، شماره ۱۷. [۷۴] آگوستین، اثر کارل یاسپرس، صفحه ۷۵.