طریق اول: سعید بن جبیر از ابن عباسب
ابن المغازلی در (مناقب علی) [۱۰۴] و حافظ ابن عساکر در (تاریخش) [۱۰۵] از ابو عمر محمد بن عباس بن حیویه خزاز ـ با اجازه ـ روایت کرده که گفته: ابو عبدالله حسین بن علی دهان ـ معروف به أخی حماد ـ برای ما روایت کرد و گفت: علی بن محمد بن خلیل بن هارون بصری برای ما روایت کرد و گفت: محمد بن خلیل جهنی برای ما روایت کرد و گفت: هشیم، از ابو بشر، از سعید بن جبیر، از ابن عباس برای ما روایت کرد که گفته: «كنت جالساً مع فتية من بني هاشم عند النبي ج إذ انقض كوكب، فقال رسول الله ج: «من انقض هذا النجم في منزله فهو الوصي من بعدي»، فقام فتية من بني هاشم فنظروا، فإذا الكوكب قد انقض في منزل علي بن أبي طالب ÷، قالوا: يا رسول الله لقد غويت في حب علي، فأنزل الله تعالى: ﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ١ مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ وَمَا غَوَىٰ٢ وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤ عَلَّمَهُۥ شَدِيدُ ٱلۡقُوَىٰ٥ ذُو مِرَّةٖ فَٱسۡتَوَىٰ٦ وَهُوَ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡأَعۡلَىٰ٧﴾ [النجم: ۱-۷]. «با جوانانی از بنی هاشم نزد پیامبر ج نشسته بودم، ستارهای در حال فرود آمدن بود، پیامبر ج فرمود: «این ستاره در منزل هر کسی فرود آمد، آن شخص جانشین من، بعد از من خواهد بود»، پس جوانان بنی هاشم بلند شدند و نگریستند، دیدند ستاره در منزل علی فرود آمد، گفتند: یا رسول الله! در حب علی منحرف شدهای (گمراه شدهای)؟ سپس خداوند این آیات را نازل کرد»: ﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ١ مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ وَمَا غَوَىٰ٢ وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤ عَلَّمَهُۥ شَدِيدُ ٱلۡقُوَىٰ٥ ذُو مِرَّةٖ فَٱسۡتَوَىٰ٦ وَهُوَ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡأَعۡلَىٰ٧﴾ [النجم: ۱-۷]. «سوگند به ستاره چون فرود افتد* (که) یار شما (محمد ج) گمراه نشده و راه را گم نکرده است* و از روی هوای نفس سخن نمیگوید* این نیست جز آنچه به او وحی میشود (و بجز وحی چیزی نمیگوید) * (فرشتۀ) بس نیرومند (جبرئیل) او را تعلیم داده است، * (همان فرشتۀ) نیرومندی که آنگاه راست و درست (به شکل حقیقی فرا رویش) ایستاد. * در حالیکه او در افق اعلی (آسمان) بود».
حافظ ابن عساکر میگوید: «این حدیث منکر است، و در بین ابو عمر و هشیم کسانی وجود دارند که شناخته نشدهاند».
میگویم: این حدیث چنانکه حافظ ابن عساکر / گفته منکر است، و در اسناد آن ۴ علت وجود دارد:
علت اول: تدلیس هشیم بن بشیر است، حافظ ابن حجر / میگوید: «مورد اعتماد است ـ ثابت است، اما تدلیس و ارسال خفی [۱۰۶] او زیاد است» [۱۰۷].
علت دوم: محمد بن خلیل جهنی است، هیچ اطلاعی درباره او ندارم، و احتمال دارد وی محمد بن خلیل بن اسد ثقفی باشد، و گفته شده: نخعی کوفی است با کنیه أبا عبدالله، این قول را ابن نجاشی در (رجالش) [۱۰۸] ذکر کرده است، و او را تایید نموده است. اما نامی از او در نزد ما نیست. والله أعلم.
علت سوم: علی بن محمد بن خلیل بن هارون بصری است، از او نیز هیچ گونه اطلاعی در دسترس نیست.
علت چهارم: حسین بن علی بن حسین بن حکم ابو عبدالله اسدی دهّان الکوفی است، خطیب بغدادی در کتاب (تاریخش) [۱۰۹] شرح حال او را نوشته است. اما در مورد او هیچ جرح و تعدیلی [۱۱۰] نیاورده است.
[۱۰۴] (شماره: ۳۵۳). [۱۰۵] (۴۲/۳۹۲). [۱۰۶] ارسال خفی یا مرسل خفی عبارت است از اينكه كسی از ديگری كه همديگر را ملاقات كرده باشند يا هم عصر يكديگر باشند، حديثی را روايت كند، در صورتی كه آن حديث را از آن فرد نشنيده باشد؛ ولی در الفاظ حديث چنان وانمود شود كه از او حديث شنيده و او را ملاقات كرده است. (مُصحح). [۱۰۷] التقریب: (رقم:۷۳۶۲). [۱۰۸] (۲/۲۳۴). [۱۰۹] (۸/۷۱). [۱۱۰] تعدیل: درلغت به معنی راستکار خواندن ـ راست کردن ـ پارسا داشتن آمده است، اما در اصطلاح: علمی است که پیرامون راویان حدیث سخن میگوید درباره چیزهایی که آنها را با تقوا به حساب میآورد، البته با الفاظ مخصوص.(مترجم)