حدیث دوم:
این حدیث را ابن مغازلی در کتابی به نام (مناقب علی س) [۱۴]، و جورقانی در کتابی به نام (الأباطیل و المناکیر) [۱۵]، و ابن الجوزی در (الموضوعات) [۱۶]، از سلیمان بن احمد بن یحیی بن عثمان مصری روایت کردهاند که گفته: ابو قضاعه ربیعه بن محمد طائی برای ما روایت کرد و گفت: ثوبان بن ابراهیم برادر ذوالنون مصری برای ما روایت کرد و گفت: مالک بن غسان نهشلی گفت: ثابت از انس بن مالک برای ما روایت کرد که گفته: «انقض كوكب علی عهد النبی ج، فقال رسول الله ج: «انظروا إلی هذا الكوكب، فمن انقض في داره، فهو الخليفة من بعدي»، فنظرنا فإذا هو في منزل علي بن أبي طالب، فقال جماعة من الناس: قد غوى محمد في حب علي، فأنزل الله تعالی: ﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ١ مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ وَمَا غَوَىٰ٢ وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤﴾ [النجم: ۱-۴]».
یعنی: «در زمان پیامبر ج ستارهای سقوط کرد، رسول خدا فرمود: «به این ستاره بنگرید بر روی خانه چه کسی فرود میآید، ـ به خانه هرکس که فرود آمد ـ آن شخص جانشین من خواهد بود» انس گفت: به ستاره نگاه کردیم، آن به خانه علی بن ابی طالب فرود آمد. گروهی از مردم گفتند: محمد در محبت بسیار به علی گمراه شده است، پس خدایتعالی این آیه را نازل کرد: ﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ١ مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ وَمَا غَوَىٰ٢ وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤﴾ [النجم: ۱-۴] «سوگند به ستاره چون فرود افتد * (که) یار شما (محمد ج) گمراه نشده و راه را گم نکرده است * و از روی هوای نفس سخن نمیگوید * این نیست جز آنچه به او وحی میشود (و بجز وحی چیزی نمیگوید)».
میگویم: این حدیث به چهار دلیل باطل است:
سبب اول: به سبب مالک بن غسان نهشلی، حافظ ذهبی میگوید: (مالک بن غسان نهشلی شناخته شده نیست، و گفته شده: وی مالک بن سلیمان است) [۱۷].
حافظ ابن حجر میگوید: «حسینی یقین دارد که اسم پدرش سلیمان است، و اما غسان کنیه وی بوده است».
و اما ابن عدی گفته: «مالک بن غسان نهشلی، بصری است، سپس از أبی یعلی، از شیخی از وی این حدیث را روایت کرده است: «أفطر الحاجم والمحجوم»، حجامت کننده و حجامت شده روزهی خود را افطار کنند. (یعنی روزه ایشان باطل است)، و گفته: این روایت از ثابت شنیده نشده است» [۱۸].
حافظ ذهبی در (المُغنی در باب الضُعفاء) میگوید: «مالک بصری که از ثابت نقل میکند شناخته شده نیست، و حدیث او منکر است» [۱۹].
سبب دوم: ثوبان بن ابراهیم برادر ذوالنون مصری است.
دارقطنی میگوید: «از مالک احادیثی روایت کرده که اسناد آنها اشکال دارد» [۲۰].
جورقانی این حدیث را ضعیف شمرده چنان که خواهد آمد.
حافظ ذهبی گفته: «احادیث بسیار اندکی روایت کرده است، و در علم حدیث تبحر و اتقان نداشته است» [۲۱].
میگویم: اگر در علم حدیث تبحر نداشته و به همین سبب از وی اندک روایت شده است، پس سخن چنین شخصی قابل حجت نیست.
سبب سوم: ربیعه بن محمد، ابو قُضاعه طائی است که متهم میباشد. حافظ ذهبی میگوید: «ربیعهبن محمد، ابو قُضاعه طائی از ذوالنون مصری خبرهای باطل روایت کرده است» [۲۲].
سپس این حدیث را ذکر میکند و آن همین حدیث انس س است.
سبب چهارم: سلیمان بن احمد بن یحیی است، وی سلیمان بن احمد بن یحیی بن عثمان بن أبی صَلاَیة، ابوایوب مَلَطِی است [۲۳].
خطیب بغدادی گفته: «سلیمان ملطی بسیار دروغگو است» [۲۴].
و ابن حِنزابه و دار قطنی گفتهاند: «ضعیف است» [۲۵].
حافظ ذهبی گفته: «دار قطنی او را دروغگو دانسته است» [۲۶].
و هم چنین حافظ ذهبی گفته: «وی ثقه و مورد اعتماد نیست» [۲۷].
و در کتاب (المغني في الضُعَفاء) گفته: «به وی اطمینان نمیشود، و دارقطنی او را درغگو دانسته است» [۲۸].
جورقانی در مورد این حدیث گفته: «این حدیث صحیح بودنش ممکن نیست، و برای این حدیث اصلی از حدیث انس مالک و یا حدیث ثابت وجود ندارد، و هر حدیثی که به خلاف سُنت باشد متروک است، و گوینده آن مهجور میباشد. و ابوالفضل العطار [۲۹]، و سیلمان بن احمد مصری، و مالک بن غسان، هر سه نفر مجهولالحال هستند. و ثوبان شخصی پارسا و مُتّقی و اهل تصوف بوده، اما در حدیث ضعیف بوده است. و این ابو قضاعه متروک و منکر الحدیث است» [۳۰].
میگویم: قبلاً گفته شد: سلیمان بن احمد مصری دروغگو بوده است.
ابنجوزی میگوید: «این همان حدیث قبلی است [۳۱]، ولی بعضی از این راویان آن را سرقت کرده و اسنادش را تغییر دادهاند، و از غفلت آن را به انس نسبت دادهاند. زیرا انس نه در زمان معراج و نه در زمان نزول این سوره در مکه نبوده است، و معراج یک سال قبل از هجرت بوده است، و انس، رسول الله ج را در مدینه شناخته است» [۳۲].
برای این حدیث شاهدِ جعلی و موضوعی از حدیث ابن عباس ب وجود دارد که به زودی در مسند ابن عباس در مورد آن بحث میشود.
[۱۴] شماره: ۳۱۳. [۱۵] (۱/۱۳۷-۱۳۸). [۱۶] (۲/۱۴۶). [۱۷] میزان الاعتدال،۳/۴۲۸. [۱۸] اللسان (۵/۶)، الکامل لابن عدی، (۶/۳۸۲). [۱۹] (۲/۵۳۹). [۲۰] تاریخ بغداد: (۸/۳۹۳)، اللسان (۲/۴۳۷). [۲۱] سیر أعلام النبلاء: (۱۱/۵۳۳). [۲۲] میزان الاعتدال: (۲/۴۵). [۲۳] تاریخ دمشق ـ المخطوط ـ: (۷/۵۳۷)، تکملة الاکمال ابن نقطة: (۳/۶۰۰)، و توضیح المشتبه ابن ناصر الدین دمشقی: (۵/۴۴۳). [۲۴] المتفق و المفترق: (۲ م ۸۷۶)، و انظر: اللسان: (۳/۷۳). [۲۵] سوالات حمزة السهمی للدار قطنی: (رقم: ۲۹۹). [۲۶] میزان الاعتدال: (۲/ ۱۹۵). [۲۷] دیوان الضعفاء: (رقم: ۱۷۲۴). [۲۸] (۱/ ۲۷۷). [۲۹] او از سلیمان پسر احمد الملطی روایت میکند و این حدیث در سند الجورمانی پشتیبانی شده و محور و مدار نزد کسیکه این حدیث را تخریج کرده بر علی، سلیمان پسر احمد است. [۳۰] الأباطیل و المناکیر: (۱/ ۱۳۸- ۱۳۹). [۳۱] یعنی حدیث ابن عباس، که در مسند خودش خواهد آمد. [۳۲] الموضوعات: (۲/ ۱۴۶).