طریق اول: عکرمه از ابن عباسب.
خطیب بغدادی در (تاریخش) [۱۲۳]، و ابن عساکر از طریق وی در (تاریخش) [۱۲۴]، و ابن الجوزی در (الموضوعات) [۱۲۵] از محمد بن مظفر روایت کردهاند که گفته: عبدالجبار بن احمد بن عبدالله سمسار ـ در بغداد ـ برای ما روایت کرد و گفت: علی بن مثنی الطُهَوی برای ما روایت کرد و گفت: زید بن حباب برای ما روایت کرد و گفت: عبدالله بن لهیعه برای ما روایت کرد و گفت: جعفر بن ربیعه از عکرمه، از ابن عباس ب برای ما روایت کرد که گفته: رسول خدا ج فرمودند: «ما في القيامة راكب غيرنا نحن أربعة» فقام إليه عمه العباس بن عبد الـمطلب فقال ومن هم يا رسول الله؟ قال: «أما أنا فعلى البراق، وجهها كوجه الإنسان، وخدها كخد الفرس، وعرفها من لؤلؤ ممشوط، وأذناها زبرجدتان خضراوان، وعيناها مثل كوكب الزهرة؛ توقدان مثل النجمين الـمضيئين، لها شعاع مثل شعاع الشمس، بلقاء محجلة، تضئ مرة، وتنمي أخرى، يتحدر من خدها مثل الجمان، مضطربة في الخلق أذنها، ذنبها ذنب البقرة، طويلة اليدين والرجلين، أظلافها كأظلاف البقر من زبرجد أخضر، تجد في مسيرها، ممرها كالريح، وهي مثل السحابة، لها نفس كنفس الآدميين، تسمع الكلام وتفهمه، وهي فوق الحمار ودون البغل»، قال العباس: ومن يا رسول الله؟ قال: «وأخي صالح على ناقة الله وسقياها، التي عقرها قومه» قال العباس: ومن يا رسول الله؟ قال: «وعمي حمزة بن عبد الـمطلب، أسد الله، وأسد رسوله، سيد الشهداء على ناقتي العضباء» قال العباس: ومن يا رسول الله؟ قال: «وأخي علي على ناقة من نوق الجنة، زمامها من لؤلؤ رطب عليها محمل من ياقوت أحمر، قضبانها من الدر الأبيض على رأسها تاج من نور، لذلك التاج سبعون ركناً، ما من ركن إلا وفيها ياقوتة حمراء، تضئ للراكب الـمحث، عليه حلتان خضراوان، وبيده لواء الحمد، وهو ينادي: أشهد أن لا إله إلا الله، وأن محمدا رسول الله. فيقول الخلائق: ما هذا إلا نبي مرسل، أو ملك مقرب، أو حامل عرش. فينادي مناد من بطنان العرش: ما هذا ملك مقرب، ولا نبي مرسل، ولا حامل عرش. هذا علي بن أبي طالب وصي رسول رب العالمين، وإمام الـمتقين، وقائد الغر الـمحجلين». «در روز قیامت غیر از ما چهار نفر هیچ کس دیگر سواره نیست»، عمویش عباس بن عبدالمطلب از جایش برخاست و به سویش رفت و گفت: ای رسول خدا! آنها چه کسانی هستند؟ پیامبر فرمود: «اما من سوار بر براق هستم، صورت براق مانند صورت انسان است، گونهاش مانند گونه اسب است؛ و یالش از مروارید بافته است، و دو گوشش مانند دو یاقوت سبز رنگ است، و دو چشمش مانند ستاره زهره است که مانند دو ستاره میدرخشند، و بدنش را شعاعى هست مانند شعاع خورشید تابان، دست و پایش سیاه و سفید است که نورانی هستند، یک مرتبه بلند میشوند و یک مرتبه کوتاه میگردند، و از سینه او به جاى عرق، مروارید غلطان جارى است، گوش هایش پیوسته در حرکت است، کمترین دُم آن مانند دُم گاو میباشد، و دست و پای درازی دارد، سُمهایش مانند سُم گاو و از زبرجد [۱۲۶] سبز هستند، مسافت و مسیر خود را مانند باد طی میکند، و مانند یک پاره ابر میباشد، و مانند انسان روح و روان دارد، کلام و سخن را میشنود و میفهمد، از اُلاغ بزرگتر و از أستر کوچکتر است». عباس گفت: دیگر چه کسی ای رسول خدا؟ پیامبر فرمود: «برادرم صالح سوار بر شتر خداوند است که آن را قومش پی کردند». عباس گفت: دیگر چه کسی ای رسول خدا؟ گفت: «و عمویم حمزه بن عبدالمطلب، شیر خدا و شیر رسول خدا، و سید شهدا، بر روی شتر من سوار است». عباس گفت: دیگر چه کسی ای رسول خدا؟ پیامبر گفت: «برادرم علی که سوار بر شتری از شترهای بهشت میباشد، افسار این شتر از مروارید نرم و نازک است، بر روی این شتر کجاوهای از یاقوت سرخ میباشد، شمشیرش ـ یعنی شمشیر علی ـ از مروارید سفید است، بر سرش تاجی از نور است، و آن تاج ۷۰ جزء دارد، و در هر جزء آن یک یاقوت سرخ وجود دارد که مسیری طولانی را برای سواره روشن میسازد، و بر او دو حُله سبز پوشانده شده است، و به دستش پرچم حمد است، و فریاد میزند ـ أشهد أن لا إله إلا الله و أن محمدا رسول الله، پس خلایق میگویند: این پیامبری صاحب کتاب است، و یا فرشته مقرب میباشد، سپس ندا دهندهای از درون عرش ندا میدهد: این نه فرشته مقرب است و نه نبی مرسل، و نه حامل عرش، این علی بن ابی طالب است، جانشین رسول رب العالمین، و امام متقین، و پیشوای پرهیزگاران و فرمانده رو سفیدهای روز قیامت».
خطیب بغدادی درباره این حدیث میگوید: «این حدیث را جز با این اسناد ننوشتهام، و حدیث ابن لهیعه از درجه اعتبار ساقط است».
میگویم: این حدیث موضوعی است، و چنان که حافظ ذهبی [۱۲۷] گفته: ألفاظ آن زشت و مبتذل هستند، کسیکه به جعل این حدیث متهم شده عبدالجبار بن احمد سمسار است.
حافظ ذهبی میگوید: «این حدیث از علی بن مثنی طُهوی روایت شده، که در فضائل علی خبرهای جعلی داده است»، سپس این حدیث را ذکر کرده است.
و اما این که خطیب بغدادی این حدیث را به علی بن لهیعه نسبت داده، و او را متهم به وضع این روایت نموده است، ابن جوزی نیز همانند این را گفته است، حال آن که این گفته از سوی آن دو شایسته نیست، و خصوصاً که در اینجا کسی هست که از او ـ ابن لهیعه ـ سزاوارتر میباشد، و برای همین حافظ ابن حجر کلام بغدادی را اصلاح کرده و به دنبال گفته است: «ابن لهیعه با وجود ضعفش از ساختن این خبر برئ است، و اگر سوگند داده شوم، در بین رکن و مقام سوگند یاد میکنم که این حدیث را هرگز او روایت نکرده است» [۱۲۸].
یعنی: به نام او ساخته شده، و این چیزی است که حافظ ذهبی در (تلخیص الموضوعات) بدان اشاره کرده است، و بعد از این که ذکر مینماید این خبری رکیک و زشت و دروغ است، میگوید: «حدیثی که ابن جوزی به آن تمسک جسته، غیر از حدیث ابن لهیعه است؛ و به گمان من این حدیث بعد از ابن حباب ساخته شده است» [۱۲۹].
[۱۲۳] (۱۱/۱۱۲). [۱۲۴] (۴۲/۳۲۶-۳۲۷). [۱۲۵] (۲/۱۷۸). [۱۲۶] «زبرجد سنگی است قیمتی که ترکیبش عبارت است از سیلیکات طبیعی منیزیوم و آهن و جزو سنگهای خانواده بریده است». (مترجم) [۱۲۷] تلخیص الموضوعات: (ص ۱۳۲). [۱۲۸] اللسان: (۳/۳۸۷). [۱۲۹] تلخیص الموضوعات (ص ۱۳۲).