گردنبند گرانبها در تخریج احادیث وصیّت پیامبر برای امیرالمؤمنین

ششم: مسند عبدالله بن مسعود س

ششم: مسند عبدالله بن مسعود س

در این مسند یک حدیث ـ در این باره ـ وجود دارد:

ابن المغازلی در (مناقب علی) [۱۳۳] آورده و گفته: ابو احمد حسن بن احمد موسی غندجانی برای ما خبر داد و گفت: ابو الفتح هلال ابو محمد الحفار برای ما خبر داد و گفت: اسماعیل بن علی بن رزین برای ما روایت کرد و گفت: پدرم و اسحاق بن ابراهیم دبری برایم روایت کردند و گفتند: عبدالرزاق برای ما روایت کرد و گفت: پدرم از مینا مولی [۱۳۴] عبدالرحمن بن عوف، از عبدالله بن مسعود برایم روایت کرد که گفته: رسول الله ج فرمودند: «أنا دعوة أبي إبراهيم»، قلنا: يارسول الله وكيف صرت دعوة أبيك إبراهيم؟ قال: «أوحى الله إلى إبراهيم: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ [البقرة:۱۲۴] فاستخفَّ إبراهيم الفرح، قال: يا رب، ومن ذريتي أئمة مثلي، فأوحى الله إليه أن يا إبراهيم إنّي لا أُعطيك عهداً لا أفي لك به ، قال: يا رب ما العهد الذي لا تفي لي به؟ قال: أعطيك لظالم من ذريتك ، قال إبراهيم عندها: ﴿وَٱجۡنُبۡنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعۡبُدَ ٱلۡأَصۡنَامَ٣٥ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ قال النبي ج: «فانتهت الدعوة إليَّ وإلى علي لم يسجد أحد منا لصنم قط، فاتخذني الله نبياً واتخذ علياً وصياً». «من همان استجابت دعاى پدرم ابراهیم هستم»، گفتیم: ای رسول خدا! چگونه استجابت دعای پدرت ابراهیم می‌باشی؟ گفت: «خداوند به ابراهیم وحی نمود: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗا [بقره: ۱۲۴]. «تو را رهبر و پیشوای مردم خواهم کرد».

(پس ابراهیم شاد و مسرور شد و گفت: ای خدای من! در نسل و فرزندانم پیشوایانی مثل من قرار بده. پس خداوند به ابراهیم وحی کرد که ای ابراهیم! من با توعهد و پیمانی نمی‌بندم که به آن وفا نکنم. ابراهیم گفت: خدای من! این چه عهد و میثاقی است که به آن، به من وفا نمی‌کنی؟ خداوند فرمود: به نسل و فرزندان ظالمت بدهم. در این هنگام ابراهیم گفت: ﴿وَٱجۡنُبۡنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعۡبُدَ ٱلۡأَصۡنَامَ٣٥ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ. «خدایا من و فرزندانم را از پرستش بت‌ها دور نگهدار، پروردگارا! این بت‌ها بسیاری از مردم را گمراه ساخته‌اند».

پیامبر ج گفت: «پس دعوت به من و به علی به پایان رسید، هیچ کدام از ما هرگز به بتی سجده نکردیم، پس خداوند من را پیامبر و علی را جانشین من قرار داد».

می‌گویم: در اسناد این حدیث میناء بن ابی مینا خرّاز، مولی عبدالرحمن بن عوف وجود دارد، حافظ ابن حجر درباره او می‌گوید «متروک است، و متهم به رافضی‌گری می‌باشد، و ابو حاتم او را تکذیب کرده است، و اما حاکم دچار وهم شده و او را صحابی پیامبر گفته است. و الله اعلم» [۱۳۵].

و از آنچه که دلالت بر خطای حاکم / می‌کند، این است که امام بخاری / در (التاریخ الکبیر)، در شرح حال همین میناء آورده است، و می‌گوید: «احمد از عبدالرزاق روایت کرد که گفته: پدرم به من خبر داد و گفت: مینا برای ما روایت کرد و گفت: سوره بقره و آل عمران را از أبوهریره یاد گرفتم، و زمانی به سن بلوغ رسیدم که برای عثمان بیعت گرفته می‌شد» [۱۳۶].

پس این واضح است که میناء پیامبر ج را ندیده است. [پس وی صحابی نیست].

شیخ‌الاسلام ابن تیمیه / در جواب این حدیث، بعد از ذکر صحیح نبودن این حدیث، و بعد از آنکه گفته این حدیث به اجماع علمای علم حدیث دروغ و جعلی است، در وجه سوم می‌گوید:

وجه سوم: همانا قول وی: «انتهت الدّعوة إلینا»، سخنی است که به هیچ وجه درست نیست به پیامبر ج نسبت داده شود، چون اگر اراده این بوده که این دعوت به کسانی که قبل از ما وجود داشته‌اند نرسیده، این غیر ممکن است، چون پیامبرانی که از نسل ابراهیم ÷ بودند در این دعوت داخل می‌باشند.

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ نَافِلَةٗۖ وَكُلّٗا جَعَلۡنَا صَٰلِحِينَ٧٢ وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِمۡ فِعۡلَ ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَإِقَامَ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءَ ٱلزَّكَوٰةِ [الأنبیاء: ۷۲-۷۳].

«و اسحاق، و افزون (بر اونوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم، و همه‌ی آنان را شایسته قرار دادیم * و (نیز) آن‌ها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می‌کردند، و انجام کارهای نیک و بر پاداشتن نماز و ادای زکات را به آن‌ها وحی کردیم....»

و هم چنین می‌فرماید:

﴿وَءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ وَجَعَلۡنَٰهُ هُدٗى لِّبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ [الإسراء: ۲].

«و (ما) به موسی کتاب (تورات) دادیم، و آن را (مایه‌ی) هدایت برای بنی اسرائیل گرداندیم....».

و خداوند متعال در باره بنی اسرائیل می‌فرماید:

﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ٢٤ [السجدة: ۲۴].

«و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می‌کردند، چون شکیبایی ورزیدند، و به آیات ما یقین داشتند».

و نیز فرموده است:

﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ٥ وَنُمَكِّنَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ [القصص: ۵-۶].

«و می‌خواهیم بر کسانی‌که در زمین به استضعاف کشیده شده‌اند، منت گذاریم و آنان را پیشوایان سازیم، و آنان را وارثان (زمین) قرار دهیم. * و آن‌ها را در زمین تمکّن (و حکومت) دهیم....».

این‌ها چند نصوص در قرآن بود که خداوند پیشوایانی از نسل ابراهیم ÷ را قبل از امت ما قرار داده است.

و اگر اراده این باشد که: دعوت به ما پایان یافته: و بعد از ما امامی نیست، لازم است که حسن و حسین و دیگران بعد از رسول الله و علی امام نباشند، و این به اجماع باطل است، سپس دلیل آورده که هرگز به بتی سجده نکرده است، حال آنکه این علت در سایر مسلمین بعد از ایشان موجود است.

وجه چهارم: این که شخصی که برای هیچ بُتی سجده نکرده فضیلتی است که در آن همه کسانی که بر اسلام به دنیا آمدند با یکدیگر شریک می‌باشند، با این وجود سابقین اولین از ایشان افضل‌ترند. پس چگونه مفضول مستحق این مرتبه می‌گردد اما فاضل نمی‌تواند چنین مرتبه‌ای داشته باشد؟

وجه پنجم: این که اگر گفته شود: امام علی برای هیچ بُتی سجده نکرد، برای این که قبل از بلوغ مسلمان شد، و بعد از این که مسلمان شد نیز برای هیچ بُتی سجده نکرد، پس هر مسلمانی چنان است و کودک قبل از بلوغ غیر مکلف است.

و اگر گفته شود: وی قبل از مسلمان شدنش بتی را سجده نکرده است، این نفی غیر معلوم است، و گوینده‌اش نیز بدان اطمینان ندارد.

گفته شده: هر کسی‌که کافر نشده باشد، یا گناه کبیره‌ای مرتکب نشده باشد، برتر از کسانی نیستند که کافر شده و گناه کبیره مرتکب گردیده و بعد توبه کرده‌اند، بلکه گاهی توبه کننده از کفر و فسق برتر از کسی است که کافر نشده و فسق نکرده‌ است، چنانکه قرآن مجید بر این دلالت دارد، زیرا خدای تعالی کسانی را که قبل از فتح انفاق ‌کردند و در راه خدا جهاد کردند، بر کسانی‌که بعد از فتح انفاق ‌کردند و جهاد نمودند برتری داده است، همه این‌ها بعد از کفر ایمان آوردند، اما در میان کسانی که بعد از فتح مکه انفاق می‌کردند کسانی وجود داشت که بر اسلام به دنیا آمده بود، و سابقین اولین را بر تابعین ‌که به نیکی از آن‌ها پیروی کردند برتری داده است، این‌ها بعد از کفر ایمان آوردند، و اکثر تابعین در اسلام متولد شدند.

و خداوند در قرآن ذکر نموده که لوط ÷ به ابراهیم ÷ ایمان آورد، و خداوند او را به پیامبری مبعوث کرد، و شعیب ÷ گفت:

﴿قَدِ ٱفۡتَرَيۡنَا عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا إِنۡ عُدۡنَا فِي مِلَّتِكُم بَعۡدَ إِذۡ نَجَّىٰنَا ٱللَّهُ مِنۡهَاۚ وَمَا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّعُودَ فِيهَآ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّنَا [الأعراف:۸۹].

«اگر ما به آیین شما باز گردیم، بعد از آنکه الله ما را از آن نجات داد، بتحقیق بر الله دروغ بسته‌ایم، و شایسته‌ی ما نیست که به آن باز گردیم، مگر آنکه الله، پروردگار ما بخواهد».

و هم چنین خدایتعالی فرموده:

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِرُسُلِهِمۡ لَنُخۡرِجَنَّكُم مِّنۡ أَرۡضِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا [إبراهیم: ۱۳].

«و کسانی‌که کافر شدند به پیامبران‌شان گفتند: ما قطعاً شما را از سرزمین خود بیرون خواهیم کرد، یا این که به آیین ما باز گردید».

و به تحقیق خداوند از برادران یوسف ÷ از کارهایی که با او کردند خبر می‌دهد، سپس بعد از توبه آن‌ها را آگاه می‌سازد، آن‌ها نوادگان کسانی بودند که به الله متعال در سوره بقره و آل عمران و نساء به ما دستور می‌دهد به آنچه که به آن‌ها نازل شده ایمان بیاوریم، و هر گاه در میان آن‌ها کسانی پیغمبر می‌شد، پس می‌دانستند که پیامیران از غیر خود برترند [۱۳۷].. ) تا آخر آنچه که او / می‌گوید.

[۱۳۳] (شماره: ۳۲۲). [۱۳۴] (این کلمه با معناهای گوناگون آمده است مثلاً ـ مالک ـ سید ـ آقا ـ بنده ـ آزادکننده بنده ـ بنده آزاد شده ـ ولی نعمت داده شده ـ دوست و مهمان و شریک ـ بن ـ بن عمو ـ داماد ـ نزدیک و... اما معمولاً در چنین مواردی معنای بنده از آن أخذ می‌کنند). (مترجم) [۱۳۵] التقریب: (۷۱۰۸). [۱۳۶] (۸/۳۱). [۱۳۷] منهاج السنه: (۷/۱۳۳- ۱۳۵).