لحظههای جدایی
حادثه غمانگیز «افک» سپری شد. گذشت روزها آن را در لابهلای خود در هم پیچید. صفا، امنیت و آرامش بار دیگر به خانه پیامبرصبازگشت. روزها سپری شدند. عایشه صدیقه از زندگی ساده خود در کنار پیامبر خداصاحساس خوشبختی میکرد. هر اندازه که میتوانست از پیامبرصاستفاده مینمود و میکوشید طبق رضایت پیامبرصعمل کند. اما قطار زندگی شتابان گذشت. پیامبرصشصت و سه پاییز از عمر خود را سپری نمود. راستی که بهار این زندگی چه قدر از گلهای سرخ شگفته شده بود، تابستانش چه قدر پربار از میوه شده بود و زمستانش چه قدر لبریز از خیرات و برکات گردیده بود!.
وظیفه محمدصبه پایان رسید. او به مردم همه چیز را آموخت. عربها را متحد و منسجم نمود و کلیدهای جهان را به آنان سپرد. اکنون وظیفه او روی زمین به پایان رسیده بود و وظیفه اصحاب او آغاز میشد. آنان باید مسئولیت دعوت را به دوش میگرفتند، مانند او میکوشیدند و به سان او با حکمت و فرزانگی به جهاد و مبارزه میپرداختند.
بیماری راه خود را به سوی پیکر پیامبر خداصگشود. پیامبر از همسرانش اجازه گرفت تا در خانه همسر محبوبش عایشه پرستاری شود. زنان به او اجازه دادند. سرانجام پیامبرصدر خانه و کنار همسر عزیزش، عایشه، واپسین نفسهای خود را در این جهان کشید. عایشه صدیقهبمیگوید:
پیامبر خداصدر حالی درگذشت که در آغوشم بود. شخصی از بستگان ابوبکر در دست مسواکی سبز داشت، وارد خانه شد. پیامبرصبه دستان او طوری خیره شد که من دریافتم، مسواک او را میخواهد. مسواک را از او گرفتم. نرمش کردم و به پیامبرصدادم. پیامبرصبا آن چنان شدید مسواک زد که هیچگاه قبل از آن ندیده بودم. مسواک را زمین گذاشت. دیدم پیامبر خداصدر آغوش من سنگین میشود. تا چهرهاش را نگاه کردم، دیدم چشمانش خیره شدهاند و میگوید: بلکه، رفیق برتر را از بهشت میخواهم.
پیامبر خداصدرست در برابر چشمان عایشه و در دامان او با جهان وداع نمود. قبلاً وصیت کرده بود که هر کجا درگذشت همان جا به خاک سپرده شود. اتاق عایشه برایش آماده شد. در آن اتاق پاکترین پیکری که خورشید بر آن تابیده، آرام گرفت. عایشه برای عزیز از دست رفته و همسر مهربانش گریست. او برای کسی که نسبت به خانوادهاش از همه بهتر بود اشک ریخت. او برای کسی گریست که، آخرین سفارشش چنین بود: «سفارش مرا در مورد خوبی کردن با زنان بپذیرید»[۸۷] .
او برای کسی اشک ریخت که در حجة الوداع گفته بود: «در مورد رعایت حقوق زنان از خدا بترسید. چون آنان نزد شما معلق هستند. و برای خود مالک چیزی نیستند»[۸۸] .
عایشه اندوه درد را فرو بلعید و در خانه قلب خود را ـ که با از دست دادن عزیزش زخمی و مجروح شده بود ـ بست. عزیزی که او را در اعماق قلب خود جای داده بود؛ غبار واویلا و بیتابی را از خود دور نمود. به سوی زندگی خیز برداشت و جهت گسترش هدایت گامی فرا پیش نهاد. او در مسیر دعوت، پابهپای پیامبرصحرکت میکرد. پیشوای او در این زمینه پیامبرص: یعنی آموزگار بزرگ نسلها بود. مسیر گامهای خویش را ترسیم مینمود و از او کسب هدایت مینمود. تنها هدف او در این راستا، کسب رضایت خداوند و خدمت به دین او بود.
[۸۷] صحیح بخاری، ج ۳، ص ۲۵۷. [۸۸] مسند امام احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۷۳.