عایشه رضی الله عنها همسر، همراه و همراز پیامبر

دوران ابوبکر صدیق و عمر فاروق آرامش برای اندیشیدن

دوران ابوبکر صدیق و عمر فاروق آرامش برای اندیشیدن

پیامبرصدرگذشت. پس از او رویدادهای مختلفی رخ داد. مسلمانان بی‌درنگ ابوبکر، پدر عایشه، را پس از پیامبرصبرای خلافت انتخاب نمودند. ابوبکرسچیزی بیش از دو سال خلافت کرد. خلافت ابوبکرسمصادف با مراحل آغازین رویارویی با ایرانیان و رومیان بود. با درگذشت پیامبرص، عده‌ای از اعراب مرتد شدند. ابوبکر نخست، این شورش‌ها را ـ که مبنای فکری داشتند ـ خواباند. سپس (بعد از خفه کردن این شورش‌ها در نطفه)، بی‌درنگ حملات مسلمانان به حوزه قدرت حکومت ایران و روم آغاز گردید. نخست مستعمر‌ه‌های این دو کشور را ـ که نواحی قابل توجهی از سوریه و عراق را شامل می‌شدند ـ از یوغ این دو استعمارگر پیر و قدرتمند خارج نمودند. سپس سپاهیان مسلمان به درون قلمرو این دو حکومت حمله بردند. در کوران این جنگ‌ها، ابوبکر درگذشت. عایشه می‌گوید:

بیماری ابوبکر از آن‌جا شروع شد که در روز دوشنبه هفتم جمادی الآخر ـ یک روز بسیار سرد ـ غسل کرد. پانزده روز کامل بیمار شد. در این مدت نمی‌توانست برای نماز برود. این بود که به عمر امر می‌کرد تا برای مردم نماز بگذارد. مردم مرتب به عیادتش می‌آمدند، اما هر روز مریضی وی بیشتر می‌شد. در این زمان او در خانه‌ای به سر می‌برد که پیامبرصبه وی داده بود ـ که امروزه کنار خانه عثمان قرار دارد ـ در این بیماری، عثمان مدام در کنارش بود. سرانجام شب سه‌شنبه بیست و دوم جمادی الآخر در سال سیزدهم درگذشت.... [۸۹] در همان شب او را به خاک سپردند.

* * *

پس از ابوبکر، عمرسسر کار آمد. مردی نیرومند، مقتدر و بااراده که از حساسیت و وسواس خاصی برخوردار بود. عمر بن خطاب به عنوان خلیفه انتخاب گردید. در این زمان موج جنگ‌ها به حرکت درآمده بود و او بر این موج سوار شد. او بیش از ده سال خلافت کرد. در این مدت، بیشترین قسمت ایران به دست مسلمانان افتاد. حکومت روم، نخست در تنگنا قرار گرفت. دوران خلافت عمر در تداوم همان رویارویی‌هایی گذشت که زمان ابوبکر صدیق آغاز شده بود. در اینمیان، عایشه با روح بلند و روحیه حساس خود، به دقت اوضاع را زیرنظر داشت. سرانجام عمر بن خطاب توسط فیروز مجوسی (ابولؤلؤ)[۹۰] مورد سوء قصد قرار گرفت. بامداد روز چهارشنبه بود. عمر با مردم نماز صبح می‌خواند که در محراب، فیروز با یک چاقوی دو لبه چند ضربه به او وارد نمود. خلیفه را به خانه بردند. نوشیدنی و شیر به وی نوشاندند. از محل زخم، خارج شد. دانستند که زنده نخواهد ماند. مرد و زن همه می‌آمدند. سخت از اوضاع نگران بودند. پرده سیاهی بر مدینه کشیده شده بود. در آسمان مدینه، هیچ ستاره امیدی نمی‌تابید. حفصه با گروهی از زنان به خانه پدر آمد. چند لحظه‌ای کنار پدر مجروح اشک ریخت. عمر که دید زنده نخواهد ماند، پسرش، عبدالله، را خواست. به او گفت که نزد ام المؤمنین عایشه برود و به او بگوید: عمر به تو سلام می‌رساند، اما نگوید امیرالمؤمنین، چئ اکنون دیگر امیرالمؤمنین نیست و از تو می‌خواهد که کنار دو دستش دفن شود.

عبدالله رفت. سلام کرد و اجازه ورود خواست. داخل که شد، دید عایشه نشسته و اشک می‌ریزد. عبدالله درخواست عمر را مطرح نمود. عایشهبکه پیام عمربن خطاب را شنید، گفت: این امکان را برای خودم در نظر داشتم، اما اکنون او را بر خودم ترجیح می‌دهم.

عبدالله برگشت. عمربن خطاب که از بازگشت پسرش باخبر شد، گفت: مرا بلند کنید.

مردی او را به خود تکیه داد. عمر رو به پسرش، عبدالله کرد و گفت: با خود چه داری؟

عبدالله گفت: همان چیزی که دوست داری. او اجازه داد.

عمر گفت: خدا را شکر. برایم هیچ‌چیز بیشتر از این موضوع اهمیت نداشت. هرگاه فوت نمودم، مرا حمل کنید. به آن‌جا که رسیدید، عبدالله! به عایشه سلام بده و بگو: عمر بن خطاب اجازه می‌خواهد. اگر اجازه داد، مرا وارد نمایید و اگر اجازه نداد مرا به گورستان مسلمانان بازگردانید[۹۱] .

* * *

در نهایت عمر بن خطاب درگذشت. مسلمانان او را در کنار دو دستش به خاک سپردند. شخصیت عمر برای عایشه بی‌نهایت اهمیت داشت. به او احترام می‌گذاشت و به شخصیت قوی و بااراده وی متعرف بود. می‌گفت: هرکسی عمر را می‌دید، می‌دانست که او جهت بی‌نیاز ساختن اسلام آفریده شده است. به خدا سوگند او شخصی باکفایت و منحصر به فرد بود. برای هر کاری متخصص آن کار را در اختیار داشت[۹۲] .

در زمان عمر و پس از او حوادث مختلفی رخ داد. در این میان، عایشه در برخی از این حوادث، خود بازیگر و نقش‌آفرین بود و در برخی دیگر، تماشاگر و ناظر. با توجه به علم و دانشی که داشت، برای مردم، یک مرجع مهم به شمار می‌رفت. در زمان ابوبکر وعمر، او به عنوان یک فرد صاحب‌نظر در مسائل دینی تلقی می‌گردید. مردم به او مراجعه می‌کردند و مشکلات خویش را حل می‌نمودند. فهم عمیقی که او از متون و منابع دینی داشت، از او یک وزنه دینی ساخته بود. عمر بن خطاب شخصاً اگر در برخی مسائل در تنگنا می‌افتاد، فردی را نزد عایشهبمی‌فرستاد و بدین‌سان خود را از بن‌بست خارج می‌نمود. نظر عایشه به عنوان اولین و آخرین حرف تلقی می‌شد. چون او علاوه بر این که نظر خود را مطرح می‌نمود، دلایل گسترده و عمیق آن را که زاییده ژرف‌نگری وی در منابع دینی و سنت‌های اجتماعی بودند، نیز با قاطعیت تمام ارائه می‌کرد. همراهی ممتد با پیامبر و زیر باران تند وحی قرار گرفتن، این امکان را برای او فراهم نموده بود تا در هر موردی نظری خاص و مستدل کسب کند. در دوران حکومت ابوبکر صدیق و عمر فاروق با توجه به این که عایشه از ویژگی‌های فکری عمیقی برخوردار بود، از وی یک مرجع فتوا برای عموم مردم، ساخته شده بود. کاری که عایشه در دوران خلافت این دو نفر انجام می‌داد، عموماً فکری و فرهنگی بود. در این دو مقطع زمانی در شرایط اجتماعی، سیاسی و دینی جامعه هیچ تحولی پدید نیامده بود. به این جهت هیچ تفاوتی در عملکرد عایشه در این دو مقطع به چشم نمی‌خورد.

[۸۹] اسدالغابه، ج ۳، ص ۲۲۹؛ الطبقات الکبری؛ ابن سعد، ج ۳، صص ۱۴۴-۱۴۳. [۹۰] البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۱۴۱. [۹۱] اسد الغابه، ج ۳، ص ۶۷۲. [۹۲] عیون الاخبار، ج ۲، ص ۳۳۷؛ العقد الفرید، ج ۱، ص ۵۳.