عایشه رضی الله عنها همسر، همراه و همراز پیامبر

تعهدات اخلاقی زن مسئول

تعهدات اخلاقی زن مسئول

عایشه صدیقه، پیش از آن که وارد خانه پیامبرصشود، عشق خداوند در قلب او جای گرفته بود؛ ایمانش مستحکم و ریشه‌دار شده بود. حقیقت در برابر چشم بصیرتش روشن گشته بود و یقین کرده بود که خداوند مردمان را برای هدفی بزرگ و متعالی آفریده است؛ آبادانی زمین با خیرات و خوبی‌ها و اموری که برای بشر سودمند هستند و آنان را اصلاح می‌کند. این آبادانی زمین، به طور عموم باید در اطاعت و فرمانبرداری از خداوند، تجلی یابد.

او برای جستن و یافتن الگو و آموزگار خویش، رنج زیادی متحمل نگشت؛ چون این الگو از همه به او نزدیک‌تر بود و در قلبش از همه محبوب‌تر. بنابراین به جستجوی آموزه‌های او و عملی ساختن دستوراتش پرداخت ... . آخر چگونه این چنین نباشد. او که همسر عزیزش و فرستاده خداوند بود. عایشه صدیقه از پیامبر شنیده بود: «عالم باش یا متعلم»[۱۸۴] .

بنابراین، در حیات پیامبرصزندگانی خویش را به فراگیری و پس از درگذشت او، به آموزش دیگران متمرکز نمود. او در هر یک از ادوار زندگی خود، از رهبران بارز میدان فکر و اندیشه به شمار می‌رفت. و در اوج دعوت اسلامی قرار داشت. تا می‌توانست همه توان خود را در راه فراگیری دین، بیان حقایق و آموزش مردم صرف می‌نمود.

پیش از آن‌که به شیوه دعوت ام‌المؤمنین عایشه بپردازیم، ناگزیر باید مطالبی درباره اخلاق دعوتگران درج کنیم. نخستین خصلتی که انسان دعوتگر باید دارای آن باشد، اخلاق خوب یا خوش اخلاقی است؛ چون می‌توان گفت که دین اسلام در دو موضوع تجلی می‌یابد؛ یکم، رابطه خوب با خداوند: یعنی عبادت و خلوص نیت به خداوند. دوم، رابطه خوب با مردم: یعنی برخورد نیک با بندگان خدا.

کسی که مردم را به سوی دین اسلام فرا می‌خواند، مادام که این دو خصلت در او تجلی نیافته باشند و در تمام زندگی‌اش به صورت دو شاخص جدانشدنی و لاینفک در نیامده باشند، نمی‌تواند یک دعوتگر واقعی باشد.

عایشه صدیقه، آن بانوی با ایمانی که از زمان کودکی و نوجوانی در سایه اطاعت و بندگی خداوند، رشد کرده و بالیده بود، شایستگی آن را دارد که از خصلت رابطه خوب با خداوند برخوردار باشد. او به این طریق، محبوب‌ترین مخلوق خداوند به شمار می‌رفت. هم‌چنان که پیامبرصفرموده بود: «از جمله محبوب‌ترین مخلوقات خداوند، جوانی است کم‌سن و سال و دارای صورتی زیبا، که جوانی و زیبایی خود را به خداوند و طاعت او اختصاص داده است».

عایشه صدیقه، در خانه بهترین صحابه: یعنی ابوبکر از پله‌های ایمان و عبادت بالا رفت. پس از آن به خانه بهترین انسان : یعنی حضرت محمدصمنتقل شد. هیچ‌گاه لوث کفر و شرک او را آلوده نساخت. ایمانش به خداوند، زلال و شفاف بود و رابطه‌اش نیز با او مدام عمیق، نیرومند و ریشه‌دار بود.

او همواره به عبادت و شب‌زنده‌داری و روزه‌داری می‌پرداخت. پیش از این گفتیم که او پیوسته روزه می‌گرفت. به نماز که می‌ایستاد، مدت‌ها ایستاده می‌ماند، مرتب می‌گریست و نیایش می‌کرد. همه اموالی را که به دستش می‌رسید، صدقه می‌نمود. عروه می‌گوید: «عایشه را دیدم که هفتاد هزار صدقه می‌نمود».

معاویه پسر ابوسفیان، زمانی که خلیفه بود یک سینی طلا که مشتمل بر یک جوهر به ارزش صدهزار بود، برای عایشه فرستاد. صدیقه همه آنها را میان همسران پیامبرصتوزیع نمود. او از پیامبرصشنیده بود که خطاب به زنان فرموده بود: «جهادکن الحج»: «جهادتان حج است»[۱۸۵] .

بنابراین به طور تقریبی همه ساله حج می‌گزارد. عبادات مداوم عایشه صدیقه، دلالت بر رابطه عمیق او با خداوند دارد. برای همین پیامبر خداصاو را شاد نموده و به او مژده بهشت داده است:

«انه لیهون علی انی رأی بیاض کف عائشه في الجنة».

«از این که سفیدی کف دست عایشه را در بهشت دیده‌ام، مرگ بر من آسان شده است»[۱۸۶] .

دومین خصلت، رابطه خوب با مردم است. ام‌المؤمنین عایشه درست مانند پدر خود، همزیستی و معاشرت شیرینی داشت و از روح بزرگوارانه‌ای برخوردار بود.

نخستین جایی که این خصلت در آن تجلی یافت، اطاعت از شوهر، عشق ورزیدن به او و اظهار شادمانی کردن نزد وی بود. پس از آن این خصلت در تماس برقرار نمودن با خویشاوندان ظهور یافت. او از هر کسی که نزد وی می‌آمد، به گرمی استقبال می‌نمود. وظیفه میزبانی را انجام می‌داد و فضل هیچ کسی را انکار نمی‌کرد.

او با وسواس و امانت‌داری ویژه دعوتگران سخن می‌گفت. از اقوام و خویشاوندان شوهرش ستایش می‌کرد و به فضل و برتری آنان گواهی می‌داد. در مورد فاطمه، دختر هوویش خدیجهبکه بارها نسبت به او دچار غیرت و حسادت شده بود، می‌گفت: «ما رأیت قط افضل من فاطمه غیر أبیها».

«هرگز کسی بهتر از فاطمه به جز پدرش ندیده‌ام»[۱۸۷] .

می‌بینیم او به فاطمه پس از پیامبرص، در فضیلت و برتری، جایگاه نخست را به فاطمه اختصاص می‌دهد. گذشته از این، او در مورد ام‌المؤمنین خدیجه نیز سخن گفته و مطالبی در فضیلت و محبت پیامبرصنسبت به او نقل نموده که دیگران نقل نکرده‌اند. با این که او نخستین هووی عایشه بوده و بارها نسبت به عشق پیامبرصبه خدیجه دچار غیرت و حسادت شده است و تا می‌توانسته کوشیده است قلب پیامبرصرا از خدیجه منصف کند و مجذوب زیبایی و جوانی خود گرداند.

عایشه صدیقه اعتراف می‌کند که خدیجه از او بهتر بوده است. او این موضوع را ـ هرچند برایش دردناک است ـ خود از زبان پیامبرصنقل نموده است، اما امانتداری و ایمان زن مسئول، نزد او جایگاهی برای هوس‌ها و کشش‌های نفس، باقی نمی‌گذارد. ام‌المؤمنین عایشه مطلبی را که پیامبرصدر مورد خدیجه گفته روایت می‌کند: «به خدا، خداوند کسی بهتر از او را جایگزین وی ننموده است. زمانی که مردم کفر ورزیدند او ایمان آورد. هنگامی که تکذیبم کردند، او باورم نمود و چون مردم محرومم ساختند، او با سرمایه‌اش با من همدردی کرد و خداوند از میان همسرانم تنها از او به من فرزند داده است».

عایشه صدیقه زمانی که این حدیث را روایت می‌کند، گویی برای عموم چنین اعلام می‌کند: درست است که من نسبت به خدیجه دچار غیرت و حسادت می‌شوم، اما این غیرت و حسادت مرا از گفتن این حقیقت که او از من بهتر است و مال و جان خود را فدای پیامبرصنموده، او را تصدیق کرده و با او همدردی نموده باز نمی‌دارد.

عظمت روح عایشه و اخلاق خوب او، در روابطش با هووهای وی تجلی می‌یابد. دوست دارم اندکی این‌جا درنگ کنم تا روان و اخلاق عایشه را از نظرگاه خودمان ـ نظرگاه ما زنان ـ بکاوم. این عمل را برای آن انجام می‌دهم تا ادعاهای خاورشناسان و دیگر نویسندگانی را که پا به پای آنان حرکت می‌کنند، رد کنم؛ چون این گروه عایشه را به صورت زنی ترسیم نموده‌اند، که صرفاً دنبال هوس‌های خود است. غیرت و حسادت او را به نارو و نیرنگ زدن به هووهایش و خرده گرفتن بر آنان و ضایع نمودن حقوق‌شان وا می‌دارد. تمام چیزی که در زندگی او وجود دارد و تمام هم و غم او همین است و بس.

من هرگز منکر این حقیقت نیستم که او دچار غیرت و حسادت شده است؛ چرا که غیرت و حسادت، قلب جوان و عاشق او را می‌فشرد و می‌گزید. این یک پدیده طبیعی و بدیهی برای دختران حوا می‌باشد: دخترانی هم‌چون عایشه که دارای عاطفه‌ای سرشار، احساساتی لطیف و لبریز از نشاط، طراوت و سرزندگی می‌باشند. گهگاه همین حسادت و عشق نسبت به پیامبرصاو را به ارتکاب اشتباه وا می‌داشت.

یک بار با ام‌المؤمنین حفصه هماهنگ نمود تا پیامبرصرا از نوشیدن عسل نزد زینب ـ هوو و رقیب عایشه ـ باز بدارند، تا بیش از دیگران نزد زینب نماند[۱۸۸] .

اما به راستی، آیا در زندگی و همراهی طولانی این دو همسر پیامبرصبه جز داستان عسل، چیز دیگری نمی‌یابیم؟ اگر عایشه صدیقهسیکی دو روز پیامبر را از نوشیدن عسل نزد زینب محروم نموده، ولی بارها و بارها به فضیلت زینب گواهی داده است، در مورد او گفته است:

«هرگز زنی دین‌دارتر، باتقواتر و راستگوتر از زینب و هم‌چنین کسی که از او بیشتر رابطه خویشاوندی را برقرار نماید، امانت‌دارتر باشد و بیشتر صدقه دهد، ندیده‌ام»[۱۸۹] .

در مورد او هم‌چنین روایت نموده است: «پیامبرصفرموده است: از میان شما کسی زودتر به من می‌پیوندد که دستش درازتر باشد». پس از درگذشت پیامبرصهرگاه در خانه یکی کنار هم جمع می‌شدیم، دست‌هایمان را پای دیوار دراز می‌کردیم، تا درازی آنها را مشخص کنیم. ما مدام این کار را می‌کردیم تا این که زینب درگذشت. او زنی کوتاه‌قد بود و از ما درازتر نبود. در این زمان دانستیم که منظور پیامبرصاز دراز بودن دست، صدقه دادن است. او زنی صالح بود. مدام روزه می‌گرفت. شب‌ها بیدار می‌ماند، صنایع دستی می‌ساخت. پوست‌ها را دباغی می‌کرد و مشک می‌ساخت و سپس همه آنها را در راه خدا صدقه می‌نمود[۱۹۰] .

بنابراین ام‌المؤمنین عایشه صدیقه در تصویر احساسات و عواطف و ابراز غیرت خویش نسبت به زینب که با او همدوشی می‌کرد و در بهره‌مندی از پیامبرصبا او رقابت می‌نمود، کاملاً صادق است.

او، هم‌چنین در حق زینب صادق بود و زمانی، پس از مرگ وی (زینب) به فضیلت و تقوای او اعتراف نمود: «آن کسی که مورد ستایش مردم بود، مدام به عبادت می‌پرداخت، و پناهگاه یتیمان و بیوگان بود، رفت ...».

از این‌رو ما حق نداریم قصه غیرت و حسادت را ذکر کنیم و رشته سخن را در مورد آن به درازا بکشیم و در کنار آن از ستایش‌های عایشه نسبت به هووی خویش، چشم بپوشیم.

با هر زنی، آتش غیرت و حسادت مشتعل شده از عشق خالصانه و پاک و زلال نسبت به شوهر بزرگ به کشمکش می‌پردازد. اما او با اخلاق ایمانی و داعیانه خود، به هر صاحب حقی، حقش را می‌دهد. او نسبت به هووی خود دچار غیرت و حسادت می‌شود، اما دیری نمی‌گذرد که در قلبش را برای او می‌گشاید و برایش به منزله یک خواهر و یک همراز جلوه‌گر می‌شود. با وجود تداوم یافتن غیرت و حسادت، خوش اخلاقی و پابه‌پای آن حرکت نمودن نیز تداوم می‌یابد و بدین‌سان به منادی ایمان، تزکیه، تطهیر و تعالی روح، لبیک می‌گوید.

هرگاه غیرت و حسادت او را از راستای راه خارج می‌نمود، بی‌درنگ توبه می‌کرد و آمرزش می‌خواست. از پیامبرصمی‌شنید که مدام صفیه را می‌ستود. روزی گفت: در مورد صفیه همین تو را بس که قدکوتاه است.

پیامبر خداصخشمناک شد و فرمود: «عایشه! سخنی گفتی که اگر در دریا انداخته شود، آن را آلوده و بدبو می‌کند»[۱۹۱] .

عایشه گفت: ای پیامبر خداص! من چیزی گفتم که در او وجود دارد!.

پیامبرصفرمود: اگر چیزی می‌گفتی که در او وجود نداشت، در واقع به او تهمت زده بودی.

عایشه صدیقه گفت: ای رسول خدا! من توبه می‌کنم. برایم آمرزش بخواه.

پیامبرصمی‌دانست که غیرت و حسادت عایشه، چیزی نیرومندتر از اراده او است. بنابراین او را معذور به شمار می‌آورد؛ چون خداوند طبیعت او را بر همین اساس، سرشته است.

روایت شده که: شبی پیامبرصاز خانه عایشه خارج شد و به بقیع برای زیارت قبرها رفت. عایشه صدیقه گمان کرد که پیامبرصنزد یکی دیگر از همسران خود رفته است. بنابراین او را دنبال نمود. چون پیامبر را کنار قبرستان بقیع دید از گمان نادرست خود نسبت به پیامبرصپشیمان شد و گفت: «ای رسول خداص! پدر و مادرم فدایت، من دنبال حاجت خودم هستم و تو در پی خواسته پروردگارت هستی».

در همین حال یکی از اصحاب او را دید و رو به پیامبرصگفت: «این عایشه است».

پیامبر خداصگفت: وای بر او! اگر می‌توانست این کار را نمی‌کرد[۱۹۲] .

این جمله، نوعی تأیید است از سوی پیامبرص، مبتنی بر این که غیرتی که به طور ناگهانی در قلب عایشه موج می‌زند، با قصد و اراده خود او نیست، بلکه چیزی فراتر از اراده او است که خداوند در فطرت او نهاده و بنابراین او نمی‌تواند آن را پس بزند و از خود دور کند.

این تعادل شخصیت عایشه از یک سو میان غیرت و حسادت و از سوی دیگر میان ستایش و اعتراف به فضیلت دیگران، صرفاً در خصوص زینب نبود، بلکه نسبت به دیگر زنان پیامبرصجریان داشت.

به عنوان نمونه، جویریه بنت حارث بزرگ بانوی «بنی مصطلق» خود را به پیامبرصنزدیک می‌کند، تا از او کمک مالی دریافت نماید و خود را از اسارت بردگی آزاد سازد. اما تا عایشه او را می‌بیند غیرت به او دست می‌دهد و از این بانوی زیبا و عزیز، نسبت به پیامبرص، دوست عزیز و گرانبهای خود دچار ترس و دلهره می‌شود. درباره جویریه می گوید: «او زنی ملیح و شیرین بود. تا کسی او را می‌دید، شیفته‌اش می‌شد. روزی نزد پیامبر خداصآمد، تا از او برای فدیه خود کمک بخواهد. به خدا سوگند تا او را دم در اتاقم دیدم، از او چندشم آمد. چون دانستم پیامبر خداصدر وجود او همان چیزی را خواهد دید که من دیده‌ام»[۱۹۳] .

این سخن ام‌المؤمنین عایشه، بیانگر اوج و نهایت اظهار تعادل در روحیه او است؛ چون اولاً او را می‌ستاید و با بیانی بدیع و دل‌انگیز، زیبایی‌اش را توصیف می‌کند. بدین‌سان صداقت خود را در حق جویریه نشان می‌دهد. ثانیاً احساسات و عواطف خود را نسبت به او نیز بیان می‌کند و اظهار می‌دارد که در غم و اندوه این که مبادا پیامبرصاو را بر عایشه ترجیح دهد، از جویریه متنفر شده است. بنابراین در حق خود نیز صداقت دارد، و روراست است. اما دیری نمی‌گذرد که برای عموم مردم فضیلت و برکات جویریه را اعلام می‌کند و می‌گوید: «چون پیامبر با او ازدواج نمود ـ او از بین مصطلق بود ـ مردم اسیرانی را که از این قبیله در دست داشتند، آزاد نمودند. خداوند به وسیله جویریه صد خانواده را آزاد نمود. هیچ زنی را نمی‌شناسم که برای قوم و قبیله‌اش از او بابرکت‌تر باشد»[۱۹۴] .

زنان پیامبرصنیز منزلت و جایگاهی را که عایشه نزد پیامبر داشت، دریافته بودند. بدین جهت برخی به خاطر عشق و علاقه و احترامی که نسبت به پیامبرصداشتند و برخی دیگر از روی اطاعت و فرمانبرداری، به این قضیه تن در داده بودند.

به عنوان مثال، ام‌المؤمنین سوده بنت زمعه، هنگامی که سالخورده شد و سنش بالا رفت، شب خود را تنها به عایشه بخشید نه به دیگران. عایشه خود نیز از روحی متعالی و بزرگ برخوردار بود. نسبت به محبت و دوستی سوده سپاسگزار بود و به این کار خوب او اعتراف می‌نمود و مدام می‌گفت: «دوست ندارم روز قیامت در پوست کسی باشم (یعنی هنگام حساب در کنار او باشم) به جز سوده»[۱۹۵] .

روزی صفیه پیامبر خداصرا عصبانی می‌کند. بنابراین، دست به دامن عایشه می‌شود و به او پناه می‌برد و می‌گوید: «ممکن است پیامبر را از من راضی کنی و در عوض روزم (نوبتم) مال تو باشد؟».

عایشه صدیقه می‌گوید: بله. و پس از آن شاد و خوشحال راه می‌افتد و با دوست خود پیامبر روبه‌رو می‌شود تا این شب را با او خوش باشد. ولی فراموش نمی‌کند که از پیامبر بخواهد از صفیه گذشت کند و پیامبر هم جواب مثبت می‌دهد[۱۹۶] .

اکنون ام‌المؤمنین ام حبیبه را می‌بینیم که در بستر مرگ قرار دارد. برای واپسین دیدار و آخرین وداع، عایشه صدیقه را می‌خواهد. عایشه خود می‌گوید: «ام حبیبه در لحظه مرگ مرا فرا خواند و گفت: ممکن است مسائلی که معمولاً بین هووها اتفاق می‌افتد میان ما هم اتفاق افتاده باشد. بنابراین حلالم کن. من حلالش کردم و برایش آمرزش خواستم. به من گفت: شادم کردی. خدا شادت کند! پس از آن برای همین منظور دنبال ام سلمه فرستاد».

بنابراین می‌بینیم که عایشه این طور نبوده که در زندگی هم و غمی جز حسادت نداشته باشد. او در عشق ورزیدن خود، در احساسات و عواطف خود و در غیرت و حسادت خود یک زن تمام‌عیار بود و با هووهای خود یک خانواده را تشکیل می‌داد.

خود او نقل می‌کند که همه زنان پیامبرصنزدیکی جمع می‌شدند و در کنار پیامبر با هم به شب‌نشینی می‌پرداختند. پس از آن همه به خانه‌هایشان می‌رفتند و پیامبر در کنار کسی که شب نوبت او بود، باقی می‌ماند.

آنان، همه زنانی نیک، عابد و پرهیزگار بودند. گاه غیرت و حسادت آنان را به حرکت وامی‌داشت و گاه نیز مصالح دین و دعوت آنان را به جستجو تحریک می‌نمود. از این‌رو بود که گهگاه همه در مورد روایتی یک نظر می‌دادند و گهگاه نیز سخنان و روایات همدیگر را تصحیح می‌نمودند.

روایت شده که: عبدالله بن زبیر پس از نماز عصر دو رکعت نماز می‌خواند. از او در این مورد سئوال شد، گفت: «عایشه برایم روایت نموده که پیامبر خداصاین کار را انجام داده است». کسانی که از عبدالله بن زبیر سئوال نموده بودند نزد عایشه رفتند و از او پرسیدند. عایشه در جواب گفت: ام سلمه همین‌طور برایم روایت نمده است، ولی به خدا من هیچ‌وقت ندیده‌ام پیامبر این دو رکعت را خوانده باشد. بنابراین، نزد ام سلمه رفتند و از او پرسیدند. ام سلمه چنین پاسخ داد: خدا به عایشه رحم کند! من به او گفته‌ام که پیامبر در آغاز این دو رکعت را می‌خواند، اما بعداً مردم را از آن منع نمود».

بدین سال عایشهببا خصلت‌های زیبایی که شخصیت او برخوردار بود، کانون توجه همسران پیامبرصبود. آنان دیافتند که چرا پیامبر خداصدر قلب خود چنین جایگاه بلندی به او اختصاص داده است.

صحابه شنیز فضیلت، اخلاق و رسایی و زیبایی سخن او را شناختند. به همین خاطر، ترجیح می‌دادند هدایای خود را در نوبت عایشه برای پیامبرصبیاورند. بیشتر کسانی که دوست داشتند در مورد برخی از مسائل از پیامبرصسئوال کنند؛ چه مرد، چه زن، به جای دیگران، به اتاق عایشه صدیقه می‌آمدند. آنان اگر پیامبر را نمی‌یافتند، مشکل خود را با عایشه در میان می‌گذاشتند و او با پاسخ آن را می‌دانست و جواب می‌داد یا این که می‌گفت: منتظر باشید تا پیامبر بیاید... .

از آن‌جا که او همسر پیامبر بود و زندگی شیرینی داشت، در همه مناسبات میان زنان جایگاه خاصی داشت و یا شاید جایگاه نخست به او اختصاص داشت. می‌بینیم او در عروسی فارعه بن أبی امامه (اسعد بن زراره) بر خانواده عروس مقدم است. می‌گوید» «دختر یتیمی از انصار را به خانه شوهر بردیم. چون بازگشتیم پیامبر خداصگفت: چه گفتید؟

گفتم: او را تحویل دادیم و برگشتیم.

پیامبرصفرمود: انصار، مردمانی شیفته سرگرمی و غزل هستند. عایشه! چرا نگفتی (چرا ابیات زیر را نخواندی؟) أتیناکم أتیناکم فحیونا نحییکم لولا الذهب الأحمر ما حلت بوادیکم ولولا الحنطه السمراء ما سنت عذرایکم[۱۹۷] بدین سان می‌بینیم که عایشه همزمان هم رابطه‌اش با خداوند خوب و عمیق است و هم رابطه‌اش با مردم خوب و دوستانه است. بنابراین او تجسم کامل یک زن مسئول است که با اعمال و اخلاق خود به مردم آموزش می‌دهد ... .

[۱۸۴] روایت دارمی. [۱۸۵] اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۲۷. [۱۸۶] مسند امام احمد بن حنبل؛ البدایه و النهایه، ج ۸، صص ۹۳-۹۲. [۱۸۷] الاصابه، ج ۴، ص ۳۱۸. [۱۸۸] صحیح البخاری، ج ۳، ص ۲۰۵؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج ۴، ص ۳۸۷. [۱۸۹] الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۱۰۸؛ البدایه و النهایه، چ ۱۰، ص ۱۰۴. [۱۹۰] الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۱۰۸. [۱۹۱] روایت ابوداود و ترمذی. [۱۹۲] مسند امام احمد بن حنبل. [۱۹۳] تراجم سیدات بیت النبوه، ص ۳۵۵. [۱۹۴] الاستیعاب فی معرفه الاصحاب؛ الاصابه؛ سیره ابن هشام. [۱۹۵] الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج ۴، ص ۳۲۴. منظور عایشه این است که سلوک و رفتار سوده را داشته باشد، به گونه‌ای که گویی در پوست او قرار دارد. [۱۹۶] منتخب کنز العمال، ج ۵، ص ۱۲۱. [۱۹۷] صحیح بخاری، ج ۳، ص ۲۵۳؛ الاصابه، ج ۴، ص ۳۷۴؛ بیت دوم و سوم را طبرانی در «الاوسط» آورده است.