۲- ادبیات
عایشه یک ادیب کامل بود. به ندرت شعر میسرود، اما در حافظه خود، گنجینهای از شعر داشت. این اشعار متعلق به شاعران بزرگ دوران جاهلیت بود. تسلط کامل وی بر شعر، در سخنوری به او استعداد خاصی داده بود. هنگامی که به سخن گفتن میپرداخت، بزرگترین شاعران و ادیبان عصر، خود را در برابرش کوچک میدیدند. البته، این امر شگفت نیست، چون بستر زندگی عایشه را در مراحل مختلف، ادیبان بزرگ شکل میدادهاند. نخست در خانه پدر، همه زمینههای ادبی را کسب نمود. پدر در اعراب یک تبارشناس کامل بود. بر تاریخ عرب تسلط خاصی داشت. این ویژگیهای ادبی پدر، به طور کامل به دختر منتقل شدند. پس از آن که پا به خانه محمدصگذاشت، این حرکت ادبی تداوم یافت. حضرت محمدصخود یک ادیب کامل بود. هرچند شعر نمیگفت، اما زبانی رسا و بلیغ داشت. در جملاتی کوتاه، مفاهیم بلند را بیان مینمود (جوامع کلم). عایشهسدر خانه شوهر، خود را آماج یک حرکت ادبی میدید. وانگهی، قرآن، کلام خداوند، صبحگاهان و شامگاهان، در خانه و در بستر او فرود میامد. کلامی که بزرگترین ادیبان در برابرش به کرنش میافتادند و ناچار به عظمت و اعجاز آن اعتراف مینمودند. گذشته از این، خانه وی مرکز تجمعات و رفت و آمدها بود. هیأتهای اعراب از گوشه و کنار عربستان به مدینه میآمدند. مسجد نیز کنار خانهاش بود و او به راحتی میتوانست سخنانی را که در مسجد رد و بدل مشد، بشنود و به خاطر بسپارد. این هیأتها هنگامی که به مدینه میآمدند، برای دیدار حضرت محمدصبه مسجد میشتافتند. مسلماً در آغاز، سخنوران توانای آنان به سخن گفتن میپرداختهاند و میزان خلوص و فرمانبرداری خود را نسبت به پیامبر در قالب سخنانی شورانگیز و رسا بیان مینمودهاند. عایشه نیز با حساسیت فراوان به این سخنان گوش فرا میداده و آنها را به خاطر میسپرده است.
باید دانست، که عایشهبدر یک فرهنگ شفاهی میزیسته است بدین معنی که کتابت و خواندن در آن فرهنگ، قرب و منزلتی نداشته و افراد باسواد از وجهه اجتماعی خاصی برخوردار نبودهاند. در چنین فرهنگی، مغز مردم برای انتقال گفتوگوها و مکالمات روزمره به حافظه، از قدرت شایانی برخوردار است. عایشه نیز در این سنت، گوی سبقت را از همه ربوده است. به ندرت از حافظه نیرومندش، مطلبی گم میشد ، یا موضوعی فراموش میگردید.
نبوغ و توانایی او در زمینه زبان و بلاغت و احاطه بر سبکهای بیانی مختلف و تسلط بر ادبیات دوران جاهلیت در عرصههای گوناگون شعر، نثر، خطابه و امثال آن از او یک ادیب صاحب سبک ساخته بود. او زبانی رسا و گفتاری نافذ و بلیغ داشت. هرگاه سخنرانی مینمود، توجه مردم را به خود جلب میکرد. بر دلها چنگ میانداخت. چشمها خیره میشدند. دلها میتپیدند و اندیشهها به جولان میافتادند. احنف بن قیس یک ادیب مشهور است. او میگوید:
«سخنرانی ابوبکر، عمر بن خطاب، عثمان بن عفان، علی بن ابیطالب و سایر خلفا را تا به امروز شنیدهام، اما سخن هیچ مخلوقی گیراتر، رساتر و زیباتر از سخنی نیست که از زبان عایشه خارج میشد»[۲۲۰] .
هنگامی که معاویه پسر ابوسفیان در زمان خلافت خود نزد وی آمد، برخاست. خداوند را ستود. از رسول خداصو ابوبکر و عمر یاد نمود و سپس از معاویه خواست که به آنان اقتدا کند و پا به پای آنان حرکت نماید. پس از آن خاموش شد، اما معاویه پسر ابوسفیان از ترس این که مبادا نتواند همچون او سخن بگوید، از سخنرانی کردن خودداری نمود، بلکه فیالبداهه و به صورت ارتجالی، به سخن گفتن پرداخت. چون از خانه خارج شد گفت: به خدا سوگند پس از رسول خداصتا به امروز سخنرانی رساتر و بلیغتر از عایشه ندیدهام[۲۲۱] .
زیاد بن ابیه از سخنوران مشهور بود. روزی معاویه با تأکید از او پرسید: زیاد، زبان چه کسی از همه مردم بلیغتر و رساتر است؟
زیاد گفت: یا امیر! حالا که سوگندم دادهای، پس بدان که زبان امالمؤمنین عایشه دختر ابوبکر از همه بلیغتر و رساتر است.
معاویه به عنوان تأیید نظر زیاد افزود: درست است، به خدا هر دری را که میگشود، اگر میخواست آن را ببندد میبست. و هر دری را که میبست اگر میخواست آن را بگشاید، میگشود[۲۲۲] .
این سخنوری عایشه، به ویژه در ماجرای شهادت عثمان به خوبی قابل مشاهده است. ردپای این پدیده در صدای بم و بلند وی دیده میشود. عایشه در فاجعه قتل عثمان، از این امتیاز خدادادی، به خوبی بهرهبرداری نمود. سخنرانیهای وی در اماکن و شرایط مختلف، در شنوندگان هیجانی گرم پدید میآورد. اما رد این سخنوری را در جاهای دیگر نیز میتوانیم بگیریم. در جایی پدرش را چنین توصیف نموده است:
پدر! خدا به تو رحم کند! اگر دیگران به دنیا پرداختهاند، تو دین را استوار نمودهای. به خصوص زمانی که پایههای دین سست شد، شکافهایش فراخ گردید و کنارههایش لرزید و تکان خورد. از آنچه دیگران بدان متمایل شدند، تو خودداری نمودی و به سوی آن چه دیگران سستی و درماندگی نشان دادند، آستین بالا زدی. از دنیا آن چه را که آنان بزرگ شمردند، تو کوچک شمردی. دینت را بر دیگر چیزها ترجیح دادی. آنان به سوی مهار امور سرکشیدند و تو بر مرکب احتیاط نشستی. بنابراین دینت را نشکستی و فراموش ننمودی. این بود که در مسابقه، تیر قمار تو برنده شد. تو از آن چه دیگران احساس سنگینی میکردند، سبک دوش شدی[۲۲۳] .
باری دیگر کنار قبر پدر ایستاد و گفت:
«خدا تازه رویت کند و کوششهای نیکت را بپذیرد! تو با روی برتافتن از دنیا، آن را خوار نمودی و با اقبال خویش به آخرت، به آن عزت دادی. اگر پس از رسول خداص، در برابر بزرگترین رویدادها وجود نداری و در برابر بزرگترین مصیبتها نیستی، اما بدون تردید، کتاب خداوند مایه تسلی ما و جایگزین خوب تو خواهد بود. من با شکیبایی نمودن در فقدان تو، از خداوند صمیمانه میخواهم وعدهاش را عملی نماید و با دعا نمودن برای تو از او جایگزینی برایت میطلبک. بیتردید ما از آن خداییم و به سوی خدا خواهیم رفت. سلام و رحمت خداوند بر تو باد! ما به خاطر از دست دادن تو هیچ نفرتی نداریم و تقدیر را به خاطر فقدانت سرزنش نمیکنیم»[۲۲۴] .
عایشه انبوهی از واژگان را با خود به همراه داشت. این گنجینه لغوی به او امکان میداد، سخنرانیهای خود را به هر صورت که میخواهد، شکل دهد. به خاطر این بود که در برخی مواقع سخنانش سخت هیجانانگیز و شورانگیز و در برخی مواقع آرام و روان مینمایند. در پدید آمدن این گنجینه لغوی، اشعار شاعران پیش از وی نقش عمدهای داشتند. از لبید حدود هزار بیت شعر حفظ داشت. لبید تقریباً معاصر وی بود. از شاعران قبل از لبید نیز اشعار فراوانی در حافظه داشت. خواهرزادهاش عروه میگوید: هر اتفاقی که میافتاد، عایشه دربارهاش شعر میگفت.
به مردم نیز سفارش میکرد به فرزندان خود شعر بیاموزند، تا زبانشان شیرین بشود. این نکته را نیز باید در نظر داشت، که او در یک جامعه انقلابی و سراپا هیجان میزیسته است. در این جامعه یک جنگ روانی مداوم وجود داشته است؛ دشمنان پیامبرصمرتب در هجو او شعر میسرودند. این دشمنان از بزرگترین ادیبان زمان خود بودند. از طرفی پیامبر در مقابل آنان، شاعران به نامی داشت که از وی دفاع میکردند. خود پیامبرصدر مسجد مینشست و این شاعران و به خصوص حسان بن ثابت در کنار وی میایستادند و مشرکان را هجو مینمودند. مسلماً عایشه از این موقعیت بهترین بهره را برده است. این نکته را نیز باید افزود که در زبان عربی، وی از لهجه قریش برخوردار بوده: لهجهای که قرآن به آن نازل شده است.
[۲۲۰] اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۱۲. [۲۲۱] اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۲۳. [۲۲۲] صفه الصفوه، به نقل از نساء اهل البیت، ص ۱۵۹. [۲۲۳] عباس محد عقاد، الصدیقه، بن الصدیق در المجموعه الکامله، ج ۳، ص ۱۹۴. [۲۲۴] عباس محد عقاد، الصدیقه، بن الصدیق در المجموعه الکامله، ج ۳، ص ۱۹۵.