۵- امر به معروف و نهی از منکر
عایشه صدیقهبدر زمان حیات پیامبرصبه مقوله امر به معروف و نهی از منکر دست مییازید. او کلیه لوازم از قبیل احکام حلال و حرام و نیکی و بدی را میدانست و میشناخت. به همین جهت با خود عهد نموده بود، که آنها را به مردم برساند.
او اگر منکری میدید، هیچگاه آرام نمیگرفت و ساکت نمینشست. بلکه شتابان و سریع به آن فرد تذکر میداد و او از کارش باز میداشت. روایت است که: یک بار همراه با ام مسطح بیرون رفت. ام مسلح لغزید و گفت: مرگ بر مسطح!.
عایشه صدیقهبگفت: حرف بدی زدی. مردی را که در جنگ بدر حاضر بوده، دشنام میدهی![۲۱۱] .
روزی خنساء، شاعره معروف با موهایی که از جلو، سرزده و ظاهر شده بودند، نزد عایشهبآمد. عایشه به او گفت:
ای خنساء، رسول خداصاز این چیز نهی نموده است[۲۱۲] .
همچنان که پیش از این گذشت، به حبیبه دستور میداد که احادیث پیامبرصرا حفظ نماید. راستی، چه معروفی سودمندتر از حفظ احادیث پیامبرصو عمل به آنها است؟
[۲۱۱] الاصابه، ج ۴، ص ۴۹۶.
[۲۱۲] الاصابه، ج ۴، ص ۲۸۹؛ البته داستان از این قرار است که : چون امالمؤمنین عایشه به او این سخن را گفت، پاسخ داد که نمیدانستم. اما این عمل سرگذشتی دارد. پدرم مرا به عقد مردی درآورد که هرچه داشت تلف میکرد و بر باد میداد. داراییاش تمام شد. نزد برادرم صخر آمدم. او پولهایش را به دو قسمت تقسیم نمود و قسمت بهتر را به من داد. باری دیگر شوهرم پول را به همان سرنوشت همیشگی دچار نمود. دوباره برادرم پولهایش را با من قسمت نمود و قسمت بهتر را به من داد. زنش به او گفت: این بس نیست که نصف پولت را به او بدهی که قسمت بهتر را میدهی؟ صخر گفت:
ولالله لا امنحها شرارها
و هی التی ادحض عنی عارها
و لو هلکت خرقت خمارها
واتخذت من شعر صدارها
به خدا قسمت بدتر را به او نمیدهم، در حالی که او لکه ننگ مال را از من شسته است. اگر تباه شوم او خمار خویش را پاره میکند و قسمتی از موهایش را جلو نگه میدارد (به علامت عزا).
بنابراین، او به خاطر عزای برادرش، موهای سر خود را از جلو ظاهر نموده بود. (مترجم)