شکوه عایشه
در مورد خصوصیات ظاهری عایشه آن چه به صورت قطع میدانیم، این که وی زیبا و سفیدپوست بوده؛ چون پیامبرصاو را به «حمیراء» ملقب نموده بود. از نظر قد متوسط و چهارشانه و اندکی متمایل به درازی بوده است. چون به کسانی که کوتاهقد بودند، خرده میگرفت ـ همچنان که در واقعه صفیه ـ در کودکی، لاغراندام و تکیده بود. حتی کسانی که هودج وی را خالی حمل مینمودند، خیال میکردند او در آن قرار دارد. چندسال بعد اندکی گوشت گرفت و چاق شد.
از لابهلای سخنان خود او پی میبریم که او یک مرتبه بیمار شده، به گونهای که موهایش ریزش نمودند. از ماجرای جمل نیز به این نکته پی میبریم که او دارای صدایی بم و بلند بوده، تا جایی که از هودج خود به سپاه خطاب مینموده و مردم هم به راحتی صدایش را میشنیدهاند. دارای طبیعتی زیبا و شاد و جسمی بانشاط و فعال بوده است. پدرش نیز دارای چنین طبیعتی بود[۱۶۰] .
همچنین اندامی زیبا و متناسب داشته است. لباسی که میپوشیده به زیبایی او میافزوده است. گهگاه نیز لباس نو و زیبا میپوشید. در بخاری آمده که ایمن میگوید:
نزد عایشه رفتم. پیراهنی پنبهای و درشت به قیمت پنج درهم پوشیده بود. به من میگفت: «چشمت را به کنیزک بینداز و نگاهش کن. از این که آن پیراهن را در خانه بپوشد به خود میبالد. من در زمان پیامبرصپیراهنی داشتم که هرگاه زنی را برای عروسی میآراستند، دنبالش میفرستادند و از من عاریه میگرفتند»[۱۶۱] .
* * *
بخشی از صفات مهم و اساسی عایشه را که او به آنها متصف بوده و خداوند با لطف و کرم خویش به او ارزانی داشته، یادآور شدیم. پیامبر خداصنیز به بزرگی و عظمت عایشهبارج مینهاد. بدین جهت او را در قلب خود جای داده بود. کسی دیگر منزلت عایشه را نزد پیامبر نداشت. خداوند نیز به سبب او خیرات و برکات بیشماری به مسلمانان عنایت نمود.
خود او نقل میکند: گردنبندی که از اسماء به عاریه گرفته بودم، در راه بازگشت از سفری که همراه پیامبرصرفته بود، در محلی به نام «ابواء» گم شد. پیامبر خداصچند نفر از اصحاب خود را برای پیدا کردن آن فرستاد. سپاه نیز از حرکت خود باز ایستاد، تا آنان بازگردند.
توقف سپاه طولانی گشته، آب تمام شده و وقت نماز نیز فرا رسید. گردنبند هنوز پیدا نشده بود. مردم از خستگی و درماندگی خود به ابوبکر صدیقسشکایت نمودند.
ابوبکر صدیق نزد عایشه رفت و او را سرزنش نمود و از بس از دست او و گردنبندش خشمناک بود، تلنگری به او زد. عایشه همچنان ساکت بود و هیچ حرکتی از خود نشان نمیداد؛ چون پیامبر خداصخواب بود و سرش را روی پای او گذاشته بود.
دیری نگذشت که پیامبر خداصبیدار گردید. او تنگنایی را که سپاه در اثر کمبود آب با آن روبهرو بود دید. بیدرنگ راهحل موضوع از آسمان نازل گردید. آیه جواز تیمم نازل شد. مسلمانان بسیار شاد و خوشحال شدند و به حکمت موضوع پی بردند. اُسَید بن حُضَیر از کنار عایشه رد شد و گفت: این نخستین برکت شما نیست ای آل ابوبکر! خداوند به شما جزای خیر دهد. به خدا سوگند، هیچ موضوعی برای تو پیش نیامده، مگر این که خداوند برای آن راهحلی در نظر گرفته و آن را برای مسلمانان مبارک نموده است[۱۶۲] .
سرانجام سپاه آهنگ حرکت نمود. شتر عایشه برخاست. به ناگاه دیدند گردنبند زیر پای شتر است. تعیین این حکم خدایی نعمت بزرگی از سوی خدا بود و در حق عایشه و خانواده ابوبکر، یک لطف بزرگ به شمار میآمد.
او بر همسالان خود فخر میفروخت و میگفت: به ده چیز بر دیگران برتری داده شدهام[۱۶۳] : «جبرئیل عکسم را در کف دست خود نزد پیامبر خداصآورد تا او را نگاه کند. با دوشیزهای جز من ازدواج ننموده است. هیچ زنی به جز من پدر و مادرش مهاجر نیستند. خداوند برائتم را از فراز آسمان نازل کرده است. زمانی که پیامبرصبا من بود، وحی بر او نازل میشد. من و او از یک ظرف غسل میکردیم. در حالی که من جلوی او دراز کشیده بودم، نماز میخواند. پیامبر روی سینه من در خانه من و در شب نوبت من درگذشت و سرانجام در خانه من به خاک سپرده شد».
این ده خصلتی است که عایشه در آنها بر دیگر زنان برتری دارد. اما او فضیلتی بزرگتر از این ده خصلت دارد. این فضیلت به علم و دانش فراوان و کوششهای مداوم و خستگی ناپذیرش در راه دین اسلام برمیگردد.
این دانش فراوان و بیکران او را سزاوار لقب بزرگترین زن محدث در عصر خود به گواهی اصحاب و تابعین بزرگ نموده است. مسروق گفته است: «شیوخ بزرگ اصحاب محمد را میدیدم که در مورد فرایض از او سئوال میکردند»[۱۶۴] .
مسروق هرگاه از او روایت میکرد، میگفت :«به من حدیث گفت، صدیقه دختر صدیق، محبوبه رسول خداصکه از فراز هفت آسمان به عقد او درآمده است».
عایشه صدیقه خود نقل میکند که پیامبرصفرمود: «ای عایشه! این جبرئیل است که به تو سلام میگوید. من گفتم: بر او نیز سلام و رحمت و برکات خداوند باد. اما (ای پیامبر!) چیزهایی میبینی که من نمیبینم»[۱۶۵] .
در طبقات ابن سعد آمده که عایشه یک بار جبرئیل را دیده و به خاطر همین بر دیگر زنان مباهات می نمود[۱۶۶] . عروه میگوید: کسی را که به قرآن، احکام قرآن، حلال و حرام، شعر، رویدادهای عرب و انساب از عایشه داناتر باشد، ندیدهام[۱۶۷] .
تابعی بزرگ، عطاء بن رباح در مورد او گفته است: عایشه، فقیهترین و عالمترین مردم بود و در مورد مسائل عمومی از همه نظر بهتری داشت[۱۶۸] .
امام زرکشی نیز در «المعتبر» گفته است: عمر بن خطاب و علی بن ابیطالب شدر مورد مسائل گوناگون فقهی از او سئوال میکردند[۱۶۹] .
در فتح الباری نیز آمده: «عایشه بینهایت فقیه بود. حتی گفته شده: ربع احکام شرعی از او نقل شده است»[۱۷۰] .
ذهبی نیز میگوید: عایشه، فقیهترین زن امت است. او فضیلت جهاد در راه خدا را نیز کسب کرده است. در غزوات با پیامبرصهمراه میشد و در برخی جنگها خود شرکت میکرد. در جنگ احد چون مسلمانان شکست خوردند، انس نقل میکند که: عایشه و ام سلیم (مادر انس) را دیدم که دامن را بالا زده بودند، به گونه ای که خلخال پاهایشان دیده میشد، آنان مشکها را بر پشت خود حمل میکردند و میآوردند و آب را در دهان مردم (مجروحین) میریختند. پس از آن دوباره برمیگشتند، مشکها را از آب پر میکردند و میآوردند و در دهان مردم (مجروحین) میریختند[۱۷۱] .
او زندگی خود را در راه کوشش و تحقیق و جستن سپری نمود. حافظ «مزی» گفته است: «او (عایشه) هرگاه چیزی میشنید که آن را نمیدانست، برمیگشت و تحقیق میکرد تا آن را یاد بگیرد. چون یاد میگرفت، برمیخاست و به مردم ابلاغ مینمود و در راه نشر آن میکوشید».
او (عایشه) زندگی خود را صرف عبادت، تهجد و روزهداری مینمود. مدام روزه میگرفت. به جز روزهای عیدفطر و عید قربان، روزه نمیخورد. شب را به نماز میایستاد و آن را در راز و نیاز و نیایش با خدای خویش سپری مینمود. او از خداوند هیچ چیز دنیوی نمیخواست. بزرگترین آرزوی او این بود که خداوند او را بیامرزد. میگفت: «اگر شب قدر را بیابم، به جز گذشت و سلامتی چیزی نمیخواهم».
عروه نقل میکند که روزی نزد عایشه رفت. ناگاه دید که به نماز ایستاده، تسبیح میگوید، میخواند، نیایش میکند و اشک میریزد. عروه ایستاد، تا اینکه سرانجام از ایستادن خسته شد. در پی کاری که داشت به بازار رفت و دوباره برگشت. باز دید که عایشه همچنان به نماز ایستاده و میگرید.
عایشه صدیقهبصدقه بسیار میداد. نسبت به فقیران و بینوایان مهربان و دلسوز بود. یتیمها را پرورش می داد و برایشان انفاق مینمود. او، بانو صمیمه لیثی را در دامن خود تربیت نموده بود که بعدها یکی از راویان حدیث گردید[۱۷۲] . بریره[۱۷۳] و سلمیه بنت مالک (ام قرفه الصغری)[۱۷۴] را آزاد نموده بود.
روزی سوگند خورد که با خواهرزادهاش عبدالله بن زبیر حرف نزند. چون جدایی میان آنان طولانی گردید، عبدالله از مسور و عبدالرحمن خواست میان او و عایشه میانجیگری کنند. این دو نفر آنقدر اصرار کردند، تا اینکه سرانجام عایشهببا عبدالله حرف زد و برای نذر خود چهل برده را آزاد ساخت. بعدها او از این نذر خود یاد میکرد و میگریست[۱۷۵] .
سخاوت، بخشندگی و صدقه دادن مداوم او به جایی رسیده بود که روزی عبدالله بن زبیر در زمان امارت خود، صدهزار درهم برایش فرستاد. عایشه که در آن روز روزه بود، یک سینی خواست و درهمها را میان مردم توزیع نمود. چون شب فرا رسید به کنیزش، ام ذره، گفت: «کنیز! افطاریام را بیاور».
ام ذره گفت: ای امالمؤمنین! مگر نمیتوانستی به وسیله یک درهم از پولهایی که انفاق نمودی مقدار گوشت بخری تا با آن افطار کنی؟
عایشهبگفت: با من تندی مکن. اگر به یادم میآوردی این کار را میکردم[۱۷۶] .
[۱۶۰] ر. ک: الصدیقه بنت الصدیق، صص۸۶-۱۸۵ در المجموعه الکامله. عباس محمود عقاد. [۱۶۱] بخاری، کتاب الهبه و فضلها. [۱۶۲] صحیح بخاری، ج ۲، صص ۲۹۱-۳۰۸. [۱۶۳] صحیح بخاری، ج ۳، ص ۹۴ ـ سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۶۵۵ ـ منتخب کنزالعمال، ج ۵، ص ۱۱۷ ـ الاصابه ـ الاستیعاب. [۱۶۴] اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۰۵. [۱۶۵] مسند امام احمد بن حنبل. [۱۶۶] الطبقات الکبری از ابن سعد ج ۸، ص ۶۷ ـ کنز العمال، ج ۵، ص ۱۱۹. [۱۶۷] اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۰۵. [۱۶۸] همان، ص ۱۰۶. [۱۶۹] همان. [۱۷۰] اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۰۶. [۱۷۱] اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۲۷. [۱۷۲] الاصابه، ج ۴، ص ۳۵۱. [۱۷۳] الاصابه؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص ۴۷۴. [۱۷۴] الاصابه، ج ۴، ص ۳۳۲. [۱۷۵] اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۲۶. [۱۷۶] اعلام النساء، ج ۳، ص ۳۶۱ و ج ۳، ص ۱۲۶.