دو تصویر متضاد

فهرست کتاب

سیره و رفتار اهل بیت در آیینه تاریخ

سیره و رفتار اهل بیت در آیینه تاریخ

اعضای خانواده پیامبرصو اهل بیتش و در پیشاپیش همه آن‌ها علی مرتضیسو فرزندانش در مورد نسبتی که با پیامبرصداشتند به شدت بر این نسبت حساس بودند و آن‌ها از این نسبت برای به دست آوردن منافع استفاده نمی‌کردند مانند فرزندان خانواده‌های رهبران دینی در ادیان و ملت‌های دیگر که از نسبت خود با رهبران برای تحصیل منافع دنیوی بهره برداری می‌نمایند. در هر حالی که باشند پیروان آن مذاهب از روی عظمت وتقدس به آن‌ها می‌نگرند و با آن‌ها به سان افرادی فراتر از بشر رفتار می‌نمایند و نیز اهل بیت پیامبرصهریک از دنیا طلبی و ثروت اندوزی و بر افراشتن کاخ‌ها افتخار بر استخوان‌های پدران خویش بسیار فاصله داشتند، وقایع عزت نفس و استغنا و قناعت آن‌ها که در کتاب‌های تاریخ و سیره آمده است کاملاً با سیره طبقه - براهمه و کاهنان - که بنام دین شکم خود را سیر می‌نمایند کاملاً متفاوت است، زیرا - براهمه و کاهنان - و مردان دینی دیگر ملت‌ها افرادی مقدس و بزرگ پنداشته می‌شوند چون در خانواده‌ای مقدس به دنیا آمده‌اند و این افراد نیازی به کسب و کار ندارند و لازم نیست که برای تامین زندگی خود اندکی از خود کوشش و تلاش ابراز دارند و اینک برخی واقعه‌ها را از این نوع ارائه می‌دهیم تا بتوانیم جایگاه اهل بیت و سیرت درخشان آن‌ها را اندازه کنیم:

«حسن بن علیببه بازار آمد او می‌خواست کالایی بخرد و قیمت آن را از صاحب مغازه پرسید، صاحب مغازه قیمت واقعی کالارا بیان کرد سپس متوجه شد که این فرد حسن بن علیسنوه پیامبرصاست در این هنگام به احترام و بزرگداشت حسن قیمت را کم کرد اما حسن نپذیرفت و آن چیز را نخرید و گفت: من نمی‌پسندم که از جایگاه و نسبتی که با پیامبرصدارم در کالایی نا چیز استفاده کنم. » و جویریه بن اسماء که از خادمان خاص سیدنا علی بن بن حسین معروف به زین العابدین بود می‌گوید: علی بن حسین هرگز با استفاده از نسبت خود با پیامبر یک درهم نخورده است [٩۴]. و هر گاه امام رین العابدین به سفر می‌رفت خودش را معرفی نمی‌کرد،‌مردم از او پرسیدند که چرا چنین می‌کنی؟ گفت: من این را نمی‌پسندم که با نام پیامبرصچیزی را بگیرم که با آن نمی‌توانم آن را بدهم [٩۵].

اهل بیت و فرزندان علی ابن ابی طالبسو نوادگانش از شهامت و شجاعت که شعار خاندان پیامبر بود بر خوردار و با آن آراسته بودند، شجاعتی که میراث بجا مانده‌ی علی مرتضیسو حسین بن علی شهید کربلا بود، آن‌ها به هیچ مصیبتی توجه نمی‌کردند و درراه اعلان حق خطرها را به جان می‌خریدند و برای راهنمایی و توجیه درست مسلمین و حفاظت دین از هر نوع تحریف با خطرات سهمگین رو در رو قرار می‌گرفتند.

زید بن علی بن حسین در سال ۱۲۲ﻫ علیه خلیفه اموی هشام بن عبدالملک بن مروان قیام کرد - حکومت هشام قوی‌ترین و بزرگ‌ترین حکومت در زمان خودش بود - و زید بن علی لشکرهای بزرگ حکومت را شکست داد و به درجه رفیع شهادت نایل [٩۶].

و در رجب سال ۱۴۵ هـ محمد بن عبدالله المحض بن حسن مثنی ابن حسن بن علی ابن ابی طالبسمعروف به «ذی النفس الذكیة»علیه خلیفه عباسی منصور در مدینه منوره قیام کرد، چنانکه برادرش پرچم جهاد را در بغداد برضد منصور در ذی الحجه سال ۱۴۵ هـ بر افراشت و امامان بزرگوار مالک و ابوحنیفه به بیعت با ابراهیم فتوا دادند و ابوحنیفه او را کمک مالی کرد تا اینگونه حمایت و یاری کردن او را اعلام نماید که بعدها سبب شد تا ابوحنیفه مورد سرزنش و شکنجه منصور قرار بگیرد. محمد بن عبدالله المحض ذوالنفس الزکیه در پانزدهم رمضان ۱۴۵ ﻫ در «احجار الزیت» مدینه منوره جوانمردانه و دلیرانه به شهادت رسید و نیز برادرش در ۲۴ ذی الحجه در کوفه شهید شد.

چنین به نظر می‌آید که اگر خون هاشمی در رگ‌های این سرداران جاری نمی‌بود در کل نمی‌توانستند پرچم جهاد برعلیه خلفای عباسی بلند کنند که قسمت بزرگی از آسیا و آفریقا در قلمرو فرمانروایی آن‌ها بود و اسلام از طریق آن‌ها به کشورهای دور دست می‌رسید، با این که در مقر خلافت امنیت بر قرار بود و قسمت بزرگی از تعالیم اسلام تحقق یافته بود. وقتی آن‌ها این را اندازه کردند از ایجاد هر گونه اضطراب یا ریختن خونی که بظاهر ثمرات و نتیجه‌های خوبی نداشت مانند تلاش‌های پدران و نیاکان دلیر و جوانمرد آنان - پرهیز کردند.

بنا براین سکوت آنان و مشغول شدن‌شان به رهبری دینی مسلمین و فعالیت آن‌ها در زمینه تربیت اخلاقی و باطنی مسلمانان بر اساس تساهل یا گرایش به راحتی و کاری نداشتن به کار کسی نبود و نه آن‌ها بر اساس عمل کردن به اصول ‌«تقیه» که به این شخصیت‌های قهرمان نسبت داده شده است، چنین می‌کردند. جا دارد آنچه را که به مناسبت بیان این حقیقت تاریخی در جلد اول کتاب «‌رجال الفكر و الدعوة»اثر مولف آمده نقل کنیم:

نباید فراموش کرد در این عصر - عصر بنی امیه و بنی عباس - دین همچنان بر جان و دل مردم حاکم و بر ای‌شان بیش از همه چیز عزیز بود و توده مردم به علماء و به اهل دین و استقامت و اخلاق محترمانه و با بزرگداشت نگاه می‌کردند و هر کس که به ثروت دنیا علاقه‌ای نداشت و از فرمانروایان و حکام به سبب قناعت و عزت نفس و بی‌توجهی به مطامع و منصب‌ها دوری می‌کرد و به دعوت دادن به سوی خدا و نشر علم و خیر خواهی برای خدا و پیامبرش و عموم مسلمین مشغول بود مورد احترام و بزرگداشت مردم قرار داشت. وچنین کسانی از بسیاری افراد که دارای مقام و نفوذ و ثروت بودند عزیز‌تر و محترم‌تر بودند و حتی در بعضی وقت‌ها ار خلفا و امرا نیز محترم‌تر بودند و می‌توان گفت که نفوذ خلفا و امرا در دایره خاصی که دایره سیاست و دایره طبقه‌ای که در این عصر «اشرافی‌گرایی و حکومت نجبا» نامیده می‌شود منحصر بود، اما بیرون از این دایره و بیرون از این محیط اهل اصلاح و دانش و اهل زهد و پرهیزگاری و صالحان و علما از فرزندان اصحاب و سادات اهل بیت حاکم بودند و هرگاه فردی که از این طبقه صالح سادات تابعین و اهل علم و دین نمایندگی می‌کرد وفردی که بنمایندگی ازحکومت و امارت و مقام وسلطه می‌آمد وهردو جمع می‌شدند، سلطه دین و سلطه روحی بر پادشاه سیاست و فرمانروایی چیره می‌شد.

واقعه‌ای که برای هشام بن عبدالملک در زمانی که ولیعهد بود با علی بن حسین معروف به زین العابدین پیش آمد بسیار زیبا این مطلب را به تصویر می‌کشد، تاریخ نویسان روایت کرده‌اند، هشام بن عبدالملک در زمان پدرش به حج رفت و طواف کرد و کوشید که به سنگ حجر الاسود برسد تا آن را ببوسد اما به علت شلوغی زیاد نتوانست موفق شود بنابراین برای او منبری نصب شد و او بر آن نشست و به مردم نگاه کرد گروهی از اشراف شام همراه او بودند در همین حال ناگهان زین العابدین علی بن حسین بن علی بن ابی طالبسآمد او چهره‌ای زیبا و بویی خوش داشت امام زین العابدین به گرد کعبه طواف نمود وقتی به سنگ حجر الاسود رسید مردم دور شدند تا او سنگ را استلام نماید و ببوسد، مردی از اهل شام گفت: این چه کسی است که مردم تا این حد به او احترام می‌گذارند؟ هشام از ترس این که مبادا اهل شام به او علاقمند شوند و او را پادشاه بنمایند گفت: او را نمی‌شناسم. فرزدق حضور داشت گفت من او را می‌شناسم، شامی گفت او کیست ای ابافراس؟ در جواب فرزدق در اشعاری زیبا او را توصیف کرد که با این شعر آغاز می‌شود.

هذا الذی تعرف البطحاء وطائة
والبیت یعرفه والحل والحرام

ترجمه: «این کسی است که سنگلاخ مکه محل قدم اورا می‌شناسد و خانه‌ی کعبه و حل و حرام اورا می‌شناسند».

این داستان به ظاهر گرچه ساده می‌نماید اما به این دلالت می‌نماید که اهل فضل و دین و مردان خاندان نبوی و سادات تابعین از نفوذ و احترام زیادی میان مردم بر خوردار بوده‌اند و سیدنا حسن مثنی بن حسن بن علی بن ابی طالب و فرزندش عبدالله المحضی، و سالم بن عبدالله بن عمر، و قاسم بن محمد بن ابی بکرسو سعید بن مسیب و عروة بن زبیر جایگاه والایی در دل‌های مردم داشتند و سخن آن‌ها اثر بزرگی داشت واین جایگاه و این نفوذ روحی و این بزرگداشت و محبت عمیق که ملت نسبت به آن‌ها ابراز می‌کردند قدرتی بود که برای ملت شکوه و اهمیت دین را حفظ می‌نمود و ملت را از جهش نا آگاهانه به سوی خوشگذرانی و زندگی جاهلیت و انجام آشکار گناهان و منکرات باز می‌داشت [٩٧].

[٩۴] البداية والنهاية ابن کثیر ٩/۱۰۶. [٩۵] وفيات الاعيان ابن خلکان ۲/۴۳۴ چاپ نهضت ۱٩۴۸ قاهره. [٩۶] برای اطلاع بیشتر به کتاب‌های تاریخ ابن جریر، ابن کثیر و ابن اثیر مراجعه کنید. [٩٧] رجال الفكر والدعوة في الإسلام ۱/۳٧-۳۸ .