چرا صحابه را عادل می دانیم؟

۳ دلایل روایتی: (احادیث رسول اللهص)

۳ دلایل روایتی: (احادیث رسول اللهص)

سخنان رسول خداصنیز در این مورد به دو دسته - احادیث فضیلت و احادیث اقتدا - تقسیم می‌شود.

از میان این طیف احادیث، سخنانی عمومی (درباره‌ی کل اصحاب) هست و سخنانی مخصوص‌تر نیز که درباره‌ی گروهی خاص یا یک صحابی بیان شده است. در اینجا بعضی از این روایات را ذکر می‌کنیم:

۱- روایات التزام به «سواد اعظم» و «جماعت»:

روایت مشهور از رسول خداص: «امت من هرگز بر گمراهی اجتماع نمی‌کند» [۳۱]، و به روایتی دیگر: «خداوند امت مرا بر گمراهی جمع نمی‌کند» [۳۲]. (هرچه اجماع آنان است، از طرف خدا و عین هدایت و بر مسلمانان حجت است. مانند جمع شدن آنان بر خلافت ابوبکر صدیقس و پس از او به ترتیب بر خلافت عمر فاروقس و خلافت عثمان ذوالنورینس و خلافت علی مرتضیس و اجماع آنان بر مصحف ترتیب داده‌ی عثمانس و نمونه‌های بی‌شماره دیگری از این اجماع).

این سخن حضرت علیس در «نهج البلاغة» تفسیر همین حدیث نبوی است: «لازم گیرید آنچه را که ریسمان جماعت به آن محکم شده است». و این فرموده‌ی ایشان در شرح نهج البلاغة: «... و خداوند آنان را بر گمراهی جمع نمی‌کند».

۲- روایت ابن عمرس از رسول خداص: «امت من - یا امت محمد - برگمراهی جمع نمی‌شود و دست خدا با جماعت است و هر کس تنها شود و کنار گیری کند، در آتش دوزخ می‌افتاد» [۳۳].

۳- روایت ابن عباس و ابوهریرهش از رسول خداص: «هر کس یک وجب از جماعت فاصله گیرد، چون بمیرد، به مرداری جاهلیت مرده است!» [۳۴]. در روایت ابوذر و حارث اشعریش این فاصله گرفتن مترادف با بازکردن حلقه‌ی اسلام از گردن گفته شده است: «هرکس یک وجب از جماعت فاصله بگیرد، حلقه‌ی اسلام را از گردن باز کرده است، مگر اینکه دوباره رجوع کند» [۳۵].

۴- روایت حضرت عمرس از رسول خداصدر خطبه‌ی معروفش در جایبه‌ی شام: «شما را به اصحابم و کسانی که بعد از آنان می‌آیند، توصیه می‌کنم. پس از آن دروغ شایع می‌گردد... بر شما باد جماعت و مبادا که راه تفرقه در پیش گیرید! چون شیطان با یک نفر تنهاست و از دو نفر دورتر از یک نفر است. هر کس خواهان بهشت است، باید همراه با جماعت شود....» [۳۶].

۵- روایت انسس از رسول خداص: «از سواد اعظم [بزرگ‌ترین گروه مسلمانان] پیروی کنید. هر کس کناره گیری کند، در آتش جهنم می‌افتد» [۳۷]. عین این وصیت از حضرت علیس (در نهج البلاغة: جزء دوم / خطبه ی۱۲۷) نیز مروی است، با اضافه‌ی این فرمان ایشان که: «آگاه باشید! هر کس به این شعار [دور ماندن از جماعت و سواد سواد اعظم] دعوت دهد، بکشیدش! اگر چه در زیر عمامه‌ی من باشد [خود من باشم]».

۶- روایت انسس از رسول خداص: «سه چیز هست که قلب مؤمن در آن دچار حسد و شقاوت نمی‌شود: اخلاص عمل برای الله و نصیحت اولوالامر - به روایتی: نصیحت برای هر فرد مسلمان - و چنگ زدن به جماعت مسلمانان».

برای همه روشن است که اولین جماعت و سواد اعظم مسلمانان را صحابهش تشکیل می‌دادند و بنا بر این، بنیاد جماعت و سواد اعظم آنانند و بعد از آن هم همواره کسانی‌اند که پیرو آنان باشند. پس با این هشدار رسول خداص، آن کس که مدعی دیانت اسلام است، هیچگاه نمی‌تواند خود را از جماعت صحابهش بی‌نیاز بداند و جدا نگه دارد.

۷- روایت عرباضس از رسول خداص: «من اثر دعای خلیل هستم» [۳۸].

در آیه قرآنی خواندیم که حضرت ابراهیم خلیل الله÷ و فرزندش حضرت اسماعیل÷ دعا کردند در ذریت آنان پیغمبری از خودشان مبعوث گردد تا آنان را آموزش دهد و تزکیه کند و برای‌شان آیات الهی را تلاوت نماید. همچنین خواندیم که خداوند متعال دعا را به طور کامل اجابت فرمود. بنابراین، اصحاب رسول خداصمانند خود ایشان اثر دعای آن پیامبر حنیف بودند و به برکت دعا و صحبت کیمیا اثر آن رسول مبعوثصتعلیم یافتند و تزکیه شدند. ظاهر است آن کس که از رسول خداصتعلیم یافته و در ضمن آن تزکیه نیز شده، درون و برون و ظاهر و باطنش روی معیار شرع قرار دارد و بدون شک عادل و قابل اتباع است.

۸- روایت رعوهم بن ساعدهس از رسول خداص: «خداوند مرا بر گزید و برای من اصحاب مرا بر گزید و از آنان برای من وزیرانی و پدر زنانی و دامادهایی نیز انتخاب فرمود. هر کس آنان را بد گوید، لعنت خدا و ملایک و انسان‌ها همه بر او باد....» [۳۹].

۹- روایت جابر بن عبداللهس از رسول خداص: «آتش جهنم به کسی که مرا دیده و آن کس که بیننده‌ی مرا دیده، نمی‌رسد» [۴۰].

(هیچ یک از صحابه‌ی رسول خداصو تابعین حقیقی آنان به دوزخ نمی‌رود).

۱۰- روایت عبدالله بن عمرس از رسول خداص: «امت من به هفتاد و سه فرقه متفرق خواهد شد، همه‌ی آن‌ها دوزخی هستند، مگر یکی». پرسیدند: آنان چه کسانی هستند؟ فرمودند: «کسانی که بر راه من و اصحاب من قدم بر می‌دارند» [۴۱].

۱۱- روایت ابن عباسش از رسول خداص: «اصحاب من مانند ستارگانند، به هر کدام‌شان اقتدا کنید، هدایت خواهید یافت» [۴۲].

از علمای امامیه، ملا حیدر علی آملی در «جامع الإستفسار» از حضرت رضا/و طبرسی در «الإحتجاج» از حضرت جعفر صادق/نیز این حدیث را روایت کرده است [۴۳].

۱۲- روایت انسس از رسول خداص: «مثال اصحاب من در امت من، مانند نمک (در غذا) است که غذا بدون آن خوب در نمی‌آید» [۴۴].

۱۳- روایت ابو موسی اشعری و ابو برده از پدرشش از رسول خداص: «وجود ستارگان در آسمان، نشانه‌ی امنیت آسمان است. آن‌گاه که ستارگان از بین بروند، وعده‌هایی که در مورد آسمان شده، برای او پیش خواهد آمد. به همین ترتیب من برای اصحاب خویش سبب امن هستم. پس از من بر اصحابم چیزهایی وارد می‌شود که وعده داده شده‌اند. اصحاب من برای امت من سبب امن هستند، چون آنان بروند، بر امت من چیزهایی رخ می‌دهد که وعده داده شده‌اند» [۴۵].

۱۴- روایت جابر و ابو سعیدش از رسول خداص: «بر مردم زمانی می‌گذرد که در آن گروهی به جهاد می‌روند. از آنان پرسیده می‌شود آیا در شما کسی هست که با رسول اللهصصحبت داشته؟ گفته می‌شود بله و خداوند به برکت او به آنان فتح و پیروزی عنایت می‌کند. سپس زمانی می‌آید که از گروه جهاد گر پرسیده می‌شود آیا در میان شما کسی است که با اصحاب رسول اللهصصحبت داشته؟ گفته می‌شود بله و خداوند به برکت او به آنان فتح می‌دهد. سپس زمانی می‌آید که از لشکر مجاهدان پرسیده می‌شود که آیا در میان شما کسی است که با یاران و مصاحبان اصحاب رسول اللهصمصاحبت داشته؟ گفته می‌شود بله و خداوند به برکت او به آنان فتح و پیروزی عطا می‌کند» [۴۶].

۱۵- روایت زید بن ارقم پس از رسول خداص: «من در میان شما دو چیز گرانقدر باقی گذاشته‌ام: کتاب خدا وعترتم، اهل بیتم را. پس نیک بنگرید که بعد از من با این دو چگونه رفتار می‌کنید. چون این دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا اینکه در حوض بر من وارد گردید» [۴۷].

۱۶- روایت عبدالرحمن بن عوفس از رسول خداص(وقتی که در مرض وفات از آن حضرت÷ وصیت خواستند): «شما را به نیکی با سابقان اول - مهاجران و انصار - و پس از آنان با فرزندان‌شان توصیه می‌کنم. اگر چنین نکنید، نه فرایض‌تان قبول می‌شود نه نوافل تان» [۴۸].

۱۷- روایت انس س: زمانی که مهاجران و انصارش دور مدینه خندق حفر می‌کردند [برای مقابله با احزاب] و خاک‌ها را در دامن‌هایشان حمل می‌نمودند، این شعر را می‌خواندند:

نحن الذین بایعوا محمداً
علی الإسلام ما بقینا ابداً

«ما کسانی هستیم که با محمدصبیعت کرده‌اند که تا زنده‌اند بر اسلام و خواسته‌های آن پایبند باشند».

و رسول اللهصدر جواب، این بیت را زمزمه می‌فرمود:

اللهم لا عیش الا عیش الآخرة
فبارك في الانصار و الـمهاجرة [۴۹]

«خدایا! جز زندگانی لذت بخش آخرت، زندگی گوارای دیگری نیست، پس برکت فرست در انصار و مهاجران».

درباره‌ی میزبانان جان نثار اسلام - انصار، که آن حضرت÷ بسیار دوست‌شان داشت - به طور خصوص فرمودند: «نیکی‌هایشان را قبول کنید و از بدی‌هایشان در گذرید» [۵۰]. و فرمودند: «اگر همه‌ی مردم به راهی بروند و انصار به راهی دیگر، من راه انصار را انتخاب می‌کنم» [۵۱].

۱۸- روایت بهز بن حکیم از پدرش از جدشش از رسول خداص: «با شما [اصحاب و پیروان من] هفتاد امت کامل شده است و شما نزد خداوند بهترین و عزیزترین هستید» [۵۲].

۱۹- روایت عبدالله بن مغفلس از رسول خداص: «در حق اصحاب من از خدا بترسید و پس از من آنان را هدف اعتراض و انتقاد قرار ندهید. هر کس آنان را دوست داشته باشد، به دوستی من دوست‌شان می‌دارد [مرا دوست می‌دارد] و هر که آنان را مبغوض بدارد، به بغض من مبغوض‌شان می‌دارد [مرا مبغوض می‌دارد]» [۵۳]. در حدیثی دیگر آمده است: «اصحاب مرا بد مگویید».

به راستی کدام اهانت و بدگویی می‌تواند بزرگتر از این باشد که چنین شخصیت‌هایی غیر عادل یعنی فاسق گفته شوند؟ اعاذنا الله منها! در «جامع الاخبار» - از کتب معتبر امامیه -این روایت نقل شده که رسول اللهصبه رستم فرمودند: «هر کس مرا بد بگوید، کافر شده است و هر کس اصحاب مرا بد بگوید، شلاقش بزنید» [۵۴].

۲۰- روایت عبدالله بن مسعودس از رسول خداص: «هیچ کدام‌تان نزد من بدی‌های دیگری را تعریف نکند، چون من دوست دارم به میان شما بیایم در حالی قلبم نسبت به شما [اصحاب] صاف باشد» [۵۵].

۲۱- روایت سلمان فارسی و جابر و ابوهریره و ام المؤمنین عایشه و...ش از رسول خداص: «الها، من یک انسان هستم و مثل سایر مردم در مواردی ناراحت می‌شوم، در حالی که تو مرا رحمتی برای عالمیان مبعوث فرموده ای. پس به هر کس از امتم که در حالت غضب کلمه‌ی تندی بگویم یا لعنت کنم، آن را روز قیامت برای‌شان رحمتی قرار ده!» [۵۶].

۲۲- روایت حضرت جابرس از رسول خداص: «از آنان که زیر درخت بیعت نمودند، یک نفر هم به دوزخ نمی‌رود» [۵۷].

از امامیه، علامه کاشانی در تفسیر «منهج الصادقین» و کسانی دیگر عین همین روایت را از حضرت جابرس نقل کرده‌اند و علامه کاشانی با این الفاظ: «یک کس بدوزخ نرود از آن مؤمنان که در زیر شجره بیعت کردند» [۵۸].

اشاره‌ی حدیث به اصحاب بیعت رضوان در جریان صلح حدیبیه است. در ترجمه‌ی آیه‌ی مربوط به آن ماجرا خواندیم که خداوند متعال رضایتش را از تمام بیعت کنندگان اعلام و یادآوری فرمود که از قلوب‌شان نیز خبر داشت که صادق هستند و برای همیشه ایمان و وصف تقوا را ملازم و قرین شخصیت‌شان کرده است: ﴿[الفتح: ۲۶].

۲۳- روایت رافع بن خدیج س: جبریل یا فرشته‌ای دیگر نزد رسول اللهصآمد و از ایشان پرسید: اهل بدر نزد شما چه جایگاهی دارند؟ فرمود: «آنان نزد ما برترین انسان‌ها محسوب هستند». فرشته گفت: نزد ما نیز فرشتگانی که در آن جنگ شرکت کرده بودند، چنین‌اند [۵۹].

۲۴- روایت علیس از رسول خداص(در مورد حاطبس که دچار لغزشی شد و عمر س اجازه خواست گردنش را بزند): «آیا او از اهل بدر نیست؟ خداوند از حالات اهل بدر خبر داشته که فرموده: هر چه خواستید بکنید که من شما را مغفرت کرده‌ام» [۶۰].

جابرس درباره‌ی همین صحابی گوید: غلام حاطب از او نزد رسول اللهصشکایت کرد وگفت: حاطب به دوزخ می‌رود. رسول اللهصفرمودند: «دروغ می‌گویی. او به دوزخ نمی‌رود. چون در بدر و حدیبیه شرکت داشته است» [۶۱].

۲۵- روایت سعید بن زید و عبدالرحمن بن عوفش از رسول خداصکه معروف به «حدیث عشره مبشره» است: «ابوبکر به بهشت می‌رود، عمر به بهشت می‌رود، عثمان به بهشت می‌رود، علی به بهشت می‌رود، طلحه به بهشت می‌رود، زبیر به بهشت می‌رود، عبدالرحمن بن عوف به بهشت می‌رود، سعد بن ابی وقاص به بهشت می‌رود، سعید بن زید به بهشت می‌رود و ابو عبیده به بهشت می‌رود» [۶۲].

۲۶- روایت عرباض بن ساریهس از رسول خداص: «بر شما باد سنت من و سنت خلفای راشد هدایت یافته، آن را محکم بگیرید» [۶۳].

۲۷- روایت ابو قتادهساز رسول خداص: «اگر مردم از ابوبکر و عمر اطاعت کنند، هدایت خواهند یافت» [۶۴].

۲۸- روایت ابن غنم اشعریساز رسول خداص(خطاب به ابوبکر و عمرب): «اگر شما دو تا بر چیزی اتفاق کنید، من مخالفت‌تان نمی‌کنم» [۶۵].

۲۹- روایت حذیفه و ابن مسعودباز رسول خداص: «به دو نفری که بعد از من می‌آیند – ابوبکر و عمر – اقتدا کنید» [۶۶].

۳۰- روایت ابوذرس از رسول خداص: «خداوند حق را بر زبان و قلب عمر نهاده است» [۶۷].

روایت شده که روزی جوانی صالح از جلوی حضرت عمرس رد شد. آن حضرتس فرمود: چه جوان خوبی است! حضرت ابوذرس که حضور داشت، برخاست و او را دنبال نمود. چون به او رسید، گفت: برای من آمرزش بخواه! جوان گفت: ابوذر! تو صحابی رسول اللهصهستی. من برای تو آمرزش بخواهم؟! فرمود: آری، برای من آمرزش بخواه. جوان ابا ورزید و گفت تا حقیقت را به من نگویی، نمی‌توانم برای تو استغفارکنم. ابوذرس فرمود: تو بر عمر گذشتی و او درباره‌ی تو گفت: چه جوان صالحی است! و من از رسول اللهصشنیده‌ام که فرمود: «خداوند حق را بر زبان و قلب عمر نهاده است» (و برای همین مطمئنم درباره‌ی تو حق گفته و بنابراین، دعایت اجابت می‌شود) [۶۸].

حضرت فضل بن عباسش از آن حضرت÷ روایت کرده که فرمودند: «بعد از من، حق با عمر است، هر جا که باشد» [۶۹].

۳۱- روایت علیس از رسول خداص: «الها، حق را با علی دایر گردان، هرجا که باشد» [۷۰].

۳۲- روایت انسس از رسول خداص: «برای هر امت امینی بوده است و امین ما ابوعبیده بن جراح است» [۷۱].

تمام این دلایل حدیثی که نظایر صحیح آن به کثرت روایت شده - و ما باز هم در طول کتاب به مناسبت‌های دیگر بعضی دیگر از آن‌ها را متذکر می‌شویم -، اولین مطلبی را که در ذهن محکم می‌کند، فضل، صلاح، تقوا و عدالت بسیار عالی صحابهش می‌باشد.

[۳۱] شرح نهج البلاغة ابن ابی حدید: ۱ جزء سوم/ ۳۹. [۳۲] جامع ترمذی: فتن/ باب ۷، ح ۲۱۶۷. معجم کبیر طبرانی: ۱۲/ ۳۴۲، ح ۱۳۶۲۳ هیثمی در مجمع الزوائد ۵/۲۱۸ سند آن را حسن گفته و روایتش را توثیق کرده است. [۳۳] صحیح بخاری: فتن/ باب ۷، ۷۰۵۴ و أحکام/ باب ۴، ح ۷۱۴۳، صحیح مسلم: امار/ باب ۱۳، ح ۱۸۴۷ و ۱۸۴۹. [۳۴] صحیح مسلم: اماره، سنن ترمذی: ح ۶۳۲۸ وقال: حسن صحیح غریب، سنن نسایی: ۷/۱۲۳، سنن کبرای بیهقی: قتال أهل البغی/ باب الترغیب في لزوم الجماعة...، ح ۱۷۵۸۱، شعب الإیمان: ۶/۵۹، باب ۵۰، ح ۷۴۹۴، مسند احمد: ۵/۳۴۴. [۳۵] سنن ترمذی: فتن/ باب «ما جاء في لزوم الجماعه»، ح ۲۰۹۱، تاریخ کبیر بخاری: ۱/۱ (۱۰۲) مسند احمد: ۱/۸، ح ۱۱۴ و ۱۷۴ (مسند العشرة الـمبشرین بالجنة: ح ۱۰۹) مصنف عبدالرزاق: ۱۰/ ۲۹۶ (کتاب الجامع/ باب لزوم الجماعة/ ح ۲۰۸۷۶) معجم اوسط طبرانی: ۲/۱۷۵، ح ۲۹۲۹ صحیح ابن حبان: ح ۲۲۸۲ مسند ابویعلی: ۱/ ح۱۳۶ و ۱۳۸. [۳۶] سنن ترمذی: فتن/ باب «ما جاء في لزوم الجماعة»، ح۲۰۹۳، سنن ابن ماجه: فتن/باب ۸، ح۳۹۵۰، مسند ابویعلی از چند صحابه: ۸/۳۶، ح ۳۹۳۸ و ۳۹۴۴. [۳۷] مسند احمد: ۵/۲۶۲، دلائل النبوة: ۱/۸۶الی ۷۲، معجم کبیر طبرانی: ۱۸/۲۵۳، ح ۶۲۹و ۶۳۰ و ۶۳۱، حلیة الأولیاء ابو نعیم: ۶/۸۹ و ۹۰ تاریخ کبیر دمشق (ابن عساکر): ۲۳/ ح ۴۸۹۵. [۳۸] مستدرک حاکم، معجم طبرانی، مجمع الزوائد، الکفایة: ۹۶. [۳۹] جامع ترمذی: مناقب/ باب ۵۷، ح ۳۸۵۸. [۴۰] جامع ترمذی: ایمان/ باب ۱۸، ح ۲۶۴۱، سنن ابن ماجه: فتن/ باب ۱۷، ۳۹۹۲ و ۳۳۹۳، مستدرک حاکم: ۱/۱۲۹ – ۱۲۸ و وافقه الذهبی. [۴۱] الکفایة (از خطیب): ۹۵ (باب «ما جاء في تعدیل الله و رسوله الصحابة»). رزین (مشکاة الـمصابیح) محب طبری در حاشیه‌ی مجمع الفوائد: ۲/۴۹۲ مسامره: ۳۱۴ الریاض النضرة: جلد ۹.... بعضی روی سند این حدیث بحث کرده‌اند. نزد محققان این روایت به درجه‌ی حسن صحیح است و دارمی و ابن عساکر و بیهقی و محدث سجزی و بسیاری دیگر آن را روایت کرده‌اند. [۴۲] احتجاج: ۲/۳۵۵ طبع سعید، مشهد -نشر مرتضی- سال ۱۴۰۳ ه. ق. [۴۳] به تخریج ابن بطه (أعلام الـموقعین: ۲/۴۲۰ – ق ۴۱۹) مسند احمد: ۴/۲۶۷، مصنف عبدالرزاق از حسن: جامع/ باب ۱۷۹ (القلب). [۴۴] صحیح مسلم: فضائل الصحابة/ باب ۵۱، ح ۲۵۳۱، مسند احمد: ۶ (مسند مغیرهس)/ ح ۱۸۲۱۹، صحیح ابن حبان (با ترتیب ابن بلبلان فارسی): ۶/۳۸۳ – ۲۸۲، ح ۷۲۵۸. [۴۵] صحیح بخاری: جهاد/ باب ۷۶، ح ۲۸۹۷، ایضاً، ح ۳۵۹۴ و ۳۶۴۹. صحیح مسلم: فضایل الصحابة/ باب ۵۲ ح ۲۵۳۲ (۲۰۸ و ۲۰۹). مصنف عبدالرزاق (به همین مفهوم): جامع/ باب ۱۸ ح ۲۰۵۴۶. مسند احمد: ۳/ ۷. [۴۶] سنن کبرای نسایی: ۵/ باب ۲۷، ح ۸۴۶۴. [۴۷] معجم اوسط طبرانی: ۱/۲۵۵، ح ۸۷۴ و ۶/۱۵۱، ح ۸۳۲۹، مسند بزار با رجال ثقات، مجمع الزوائد: ۱/۱۷. [۴۸] صحیح بخاری: جهاد/ باب ۳۴ «حفر الخندق»، ح ۲۸۳۵ و مغازی/ باب «غزوة الخندق وهي الأحزاب»، ح ۴۱۰۰، سنن کبرای بیهقی: سیر/ باب «ما یفعله الامام من الحصون...»، ح ۱۸۳۹۱. [۴۹] صحیح بخاری از انس: مناقب اصحاب (مناقب انصار)/ باب ۱۱ ح ۳۷۹۹ سنن کبرای نسایی: مناقب/ باب ۶۲، ح ۸۳۲۴ و باب ۶۳، ح ۸۳۲۸. [۵۰] همان منابع، سنن ابن ماجه: مقدمه «السنة»/ باب ۱۱، ح ۱۶۴، معجم کبیر طبرانی: ۷/ ح ۶۶۶۵، مصنف عبدالرزاق: جامع/ باب ۱۸، ح ۲۰۰۸۷. [۵۱] سنن ترمذی: تفسیر/ سوره آل عمران/ ح ۳۰۰۱ و گفته: «هذا حدیث حسن». سنن ابن ماجه: زهد/ باب «صفة امة محمد ج»، ح ۴۲۸۷ و ۴۲۸۸. مسند احمد: مسند بصریین/ ح ۱۹۱۶۲ و ۱۹۱۷۱ و ۱۹۸۰۹. مستدرک حاکم: ۴/۸۴ با تصحیح ذهبی، سنن دارمی: رقاق/ باب ۴۷، ح ۲۷۶۳ ... . [۵۲] جامع ترمذی: مناقب/ باب ۵۹، ح ۳۸۶۲. [۵۳] جامع الأخبار: فصل ۱۲۵، صفحه ۱۸۲. [۵۴] - سنن ابو داود از ابن مسعود س: السنة/ ادب، «باب رفع الحدیث من الـمجالس». سنن ترمذی: مناقب/ باب ۶۴، ح ۳۸۹۶. الریاض النضرة: ۱/۱۳. [۵۵] صحیح بخاری: دعوات/ باب ۳۴، ح ۶۳۶۱، صحیح مسلم: البر والصلة/ ۲۵، ح ۲۰۶۰ الی ۲۰۶۳، سنن ابوداود: السنة/ ح ۴۴۹۴. [۵۶] صحیح مسلم: فضائل/ باب ۳۷، ح ۲۴۹۶، سنن ابوداود: السنة/ ح ۴۴۸۸ و ۴۶۵۳، جامع ترمذی: مناقب/ باب ۵۸، ح ۳۸۶۰، سنن نسایی/ تفسیر سوره فتح، ح ۵۲۸، مسند احمد: ۳/۳۵۰. [۵۷] منهج الصادقین: ۸/۸۶۵، حیات القلوب مجلسی به روایت از شیخ طبرسی. [۵۸] صحیح بخاری: مغازی/ باب «شهود الـملائکة بدراً» ح ۳۶۹۲ و ۳۶۹۳، صحیح ابن حبان (با ترتیب ابن بلبلان فارسی): ۶/۳۷۵، ح ۷۲۳۳. سنن ابن ماجه: مقدمه/ باب ۳۰ «فضل أهل البدر»، ح ۱۵۶. [۵۹] صحیح بخاری: مغازی/ باب ۹، ح ۳۹۸۲ و در چند جای دیگر صحیح مسلم: فضائل/ باب ۳۶، ح ۲۴۹۴ جامع ترمذی: تفسیر/ سوره ممتحنه، ح ۳۳۰۵ سنن ابوداود: السنة/ ح ۴۴۸۹ و جهاد/ باب ۹۸ سنن نسایی: مناقب جامع ترمذی: ابواب تفسیر/ ممتحنه، باب ۱ مسند احمد: ۳/۳۵۰ صحیح ابن حبان: ۵/۱۰۵، ح ۴۸۰۴ و ۶/۷۱۲۸. [۶۰] صحیح مسلم: فضائل أصحاب النبیج/ باب ۳۶، ح ۱۶۲ (۲۴۹۵) مصنف عبدالرزاق: جامع/ باب ۱۸۰، ح ۲۰۵۸۶ جامع ترمذی: مناقب/ ۵۹، ح ۳۸۶۴، صحیح ابن حبان: ۵/ ۱۰۶، ح ۴۸۰۶ و ۶/۷۱۲۹. [۶۱] سنن ترمذی: مناقب/ ح ۳۷۵۷ سنن ابوداود: السنة/ باب الخلفاء، ح ۴۶۴۸ سنن ابن ماجه: مقدمه (السنة)/ باب ۱۱، ح ۱۳۳ مسند احمد: ۳/۱۰۹ -۱۰۸، ح ۱۶۲۹. [۶۲] جامع ترمذی: علم/ باب «الأخذ بالسنة»، ح ۲۶۷۶ سنن ابن ماجه: مقدمه/ باب ۶، ح ۴۲ سنن ابوداود: السنة/ ح ۴۶۰۷ سنن دارمی: مقدمه/ باب ۱۶، ح ۹۶. [۶۳] صحیح مسلم صحیح ابن حبان (به ترتیب ابن بلبلان فارسی): ۶/۲۵۵، ح ۶۹۱۰ تاریخ کبیر دمشق (ابن عساکر): ۴۷/ ۱۸۹، ح ۱۰۷۳۲. [۶۴] تاریخ کبیر دمشق (ابن عساکر): ۳۲/۷۶، ۶۵۴۳ مجمع الزوائد: ۹/۷۱. [۶۵] جامع ترمذی: مناقب/ باب ۱۶، ح ۳۶۶۲ و ۳۶۶۳ صحیح ابن حبان: فضایل سنن ابن ماجه: مقدمه/ باب ۱۱، ح ۹۷ تاریخ کبیر دمشق (ابن عساکر): ۴۷/ ح ۱۰۷۱۸ الی ۱۰۷۳۱. [۶۶] سنن ترمذی: مناقب/ باب ۱۸، ح ۳۶۸۲ تهذیب سنن ترمذی (از طنجی): ۳/ ۴۹۲ مسند عبد بن حمید: ۷ و ۸ سنن ابو داود: خراج/ باب «في تدوین العطاء»، ح ۲۹۶۲ سنن ابن ماجه: مقدمه/ ح ۱۰۸ مسند احمد: ۲/ ح ۵۱۴۵ و ۵۷۰۱ تاریخ ابن عساکر: ۴۷/ح ۱۰۴۸۳ الی ۱۰۵۱۰ و ۱۰۳۸۴. [۶۷] همان منابع. [۶۸] تاریخ کبیر بخاری: ۷/۳ ح ۹۸۴۰/۵۰۲، سیر اعلام النبلاء (سیرة الخلفاء الراشدین): ۲/ ۳۲۰. [۶۹] سنن ترمذی: مناقب/ باب ۲۱، ح ۳۷۱۴، مسند ابویعلی تاریخ کبیر ابن عساکر. [۷۰] صحیح بخاری: فضائل/ باب ۲۱، ح ۳۷۴۴ مسند احمد: ۱/۳۵. [۷۱] صحیح بخاری: فضائل/ باب «فضائل أصحاب النبی ج» ح ۳۶۵۱، صحیح مسلم: فضائل الصحابةش / ح ۲۵۳۳ سنن ترمذی: مناقب/ باب ۵۷، ح ۳۸۵۹.