۱- دلایل عقلی
از آنجا که قانونگذاری در اسلام کاملا بر مبنای نیازهای حقیقی است، عقل سلیم به بداعت حسن احکام آن را در مییابد و ضرورت آن را توجیه میکند. «عدالت صحابه وضرورت اتباع از آنان» نیز حکمی دینی است که از دریچه عقل از جنبههای متعدد قابل اثبات است. به طور مثال میتوان گفت:
اول- فاسق شدن احدی از صحابهش ثابت نیست، نه در قرآن، نه در حدیث ونه در تاریخ. بلکه آنچه ثابت است تقوا، فضل، برتری، وارستگی، زهد ووجوب اتباع آنان است. برای نفی عدالت از کسی، شرط اول اثبات فسق دایم و مستمر اوست.
دوم- با نگاهی به داستان ایمان آوردن صحابهش آشکار میشود که آنان در مسلمان شدن کوچکترین انگیزه و طمع دنیوی نداشتند که عدم حصول آن باعث تزلزل ایمان یا عقب گردشان گردد. در داستان زندگی آنان میخوانیم که در قبال قبول اسلام تحت طاقت فرساترین شکنجههای جسمی و روحی قرار گرفتند و با این حال از اسلام دست بر نداشتند. این کدامین مورد بود که بالاخره این کوههای ایمان واستقامت را از جا بر کند وصلاح وخلوصشان را پایمال کند؟!.
سوم- حضرت محمدص حامل آخرین پیام الهی برای انسانها بوده است چنین پیامبری قاعدتاَ میبایست در تربیت شاگردان وارائه الگوهای زنده برای تبلیغ و اشاعه آن پیام به تمام جهانیان از همه پیامبران، موفقترین بوده باشد. حال اگر صحابهش رافاقد عدالت و احیانا کسانی بدانیم که پس از ایشان - جزتنی چند - همه مرتد شدند یا عدالت و تقوایشان را از دست دادند، عقل چطور این امتیاز بزرگ را برای آخرین رسول و آخرین دین ثابت میکند؟
چهارم- وقتی شاگردان یک مدرسه و یک معلم همه یا اکثرشان آخرالأمر رفوزه شوند، پیکان اولین تیر سؤالات وانتقادات به سوی مسئولان آن مدرسه یا معلم متوجه میشود. اگر صحابهش شاگردان رسول خداص، پس از او در معرض چنین قضاوتی قرار گیرند، آیا این مطلب شیوه تربیتی و سازندگی آن بزرگترین معلم و مرشد انسانها را ناقص ثابت نمیکند؟ و آیا این منافی با شأن بلند آن برترین پیامبر خدا نیست؟
پنجم- اگر صحابهش پس از رسول خداصاز مسیری که او برایشان مشخص کرده بود منحرف شدند، باید شرمگینانه اذعان کرد که رسول اسلامصدر ادای رسالت خویش نا کام شد! وحتی فراتر از آن عقیده باید داشت که خداوند متعال آن همه توصیف و تمجید از صحابه را در قرآن و تضمین گسترش اسلام حقیقی نا بجا گفته است. معاذ الله.
ششم- صحابهش در کار نبوت و تثبیت احکام اسلام و پیش برد آن به طرف هدف نهایی، شریک رسول خداصبودند، آن گونه که ایشانصموفقیت خویش را در مقابله با دشمنان دین و ادای رسالت، پس از توفیق و امداد خداوند متعال در نصرت و تعاون آنان میدید. پیام آسمانی این حقیقت را چنین برای وی تبیین مینمود: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَيَّدَكَ بِنَصۡرِهِۦ وَبِٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[الأنفال: ۶۲]. «اوست آن ذاتی که تو را به یاری خویش و به وسیلهی مؤمنان کمک نمود». و نیز فرموده: ¬﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٦٤﴾[الأنفال: ۶۴]. «ای نبی! تو را خدا کافی است و مؤمنانی که از تو پیروی کردند».
حال چگونه صحیح خواهد بود که گفته شود این شرکای آخرین رسالت آسمانی که شرکت و همراهی صادقانه و مؤثرشان برای رسول از جانب خداوند متعال مورد تأکید و تأیید صریح قرار گرفته بود، بعد از او همه یا اکثرشان فاقد صلاحیت و عدالت شدند؟
هفتم- رسول خداصدر طول زندگی خویش تا واپسین دم نسبت به اصحاب خویش مطمئن بود و نظر مثبت داشت و برای همین با اطمینان خاطر وظایف مهم رسالت خویش را در میانشان تقسیم میکرد و از آنان تمجید مینمود و توصیف میکرد. اینها همه در حالی بود که وحی نازل میشد، همان وحی که کارها و اهداف پنهان منافقان را مو به مو برای ایشان بر ملا میکرد و آنان را به وی مینمایاند. نزول وحی خود دلیلی محکم بر صحت اطمینان رسول خداصاز اصحابش بود، زیرا اگر صحابه معتمد و حقیقتاً مؤمن نبودند، مثل منافقان به وحی معرفی میشدند و چنانچه پس از رسول خداصاز موقفشان انحراف میورزیدند نیز در کلام الهی مطالبی در خصوص آیندهشان ثبت میگردید. اما میبینیم که اینطور نیست.در قرآن کریم برای اصحابش برخلاف منافقان، در هر مورد تمجید و توصیف نازل شده ودر مورد آیندهشان نیز حقایقی مثبت و غیرقابل شک نازل شده است. مانند آیهی قتال با مرتدین که در آن «محب و محبوب خدا» معرفی شدهاند و... .
هشتم- اسلام به تمامه توسط صحابهش به دیگران رسیده است. اگر آنان در تبلیغ این دین دچار خیانت و آمیختن دروغ شدند یا حداقل تصور شود که چنین احتمالی وجود دارد، باید به کلی از اسلام دست شست. چون در این صورت با یک دین سرتا پا مشکوک سرو کار داریم و اصلا شایستگی دل بستن وتبلیغ کردن را ندارد.
نهم- دین توسط صحابهش هر جا که میرسید، به یک شکل و یک اندازه ویک رنگ بود. این ثابت میکند که آنان فقط مبلغ و پیام آور یک حقیقت (قرآن وحدیث) بودند ودر ابلاغ آن نه کمی روا داشتند نه بیشی. اگر آنان برای پیاده کردن اهداف خویش، هر کدام حقایقی را مخفی یا مطالبی از خود اضافه میکردند، آن وقت این یکپارچگی و وحدت شگفت انگیز دینی متحقق نمیشد.
دهم- اگر صحابهش عادل نبودند، قرآن که ستون فقرات و پیکره عظیم اسلام است نیز به این صلابت جاودانه پا بر جا نمیماند وهمان زمان در هم فرو میریخت. چون ناقلان قرآن، صحابهش بودند و بیاعتمادی نسبت به آنان، قرآن کریم را هم غیرقابل اعتماد میساخت. هر کس میتوانست بگوید: ازکجا مطمئن شویم که در این کتاب سخنان من در آوردی اصحاب وجود ندارد یا چیزی از آن توسط آنان کم یا تحریف نشده است؟ مطمئنا در جواب این اشکال کسی نمیتواند بگوید: «قرآن از خیانت محفوظ مانده، چون خداوند متعال خود اعلام فرموده: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾[الحجر: ۹]. و او تعالی این وعده، یعنی حفظ کامل آن را بر خویش نهاده است. چون آن اشکال روی همین آیه نیز رخ میداد: از کجا ثابت میشود که این آیه هم پرداختهی صحابه نیست تا بتوانند بدین بهانه مردم را بر قرآن تحریف کرده خویش دل خوش سازند؟!.
یازدهم- اسلام که مظاهر جذاب و فطری آن قلوب را فریفته و اثرات شگرف تعالیم وقوانین آن در هر زمان ارباب عقول را به تحسین واداشته، در اصل ارمغان صحابهش از منبع و شارع آن میباشد. اگر آنان مورد اعتماد نبودند و در رساندن این دین - معاذالله - دست به خیانتهایی از قبیل دروغ و... میزدند مطمئناً اسلام هیچ گاه وجههی آسمانی و معقول و فطری بودن خویش را حفظ نمیکرد وهیچ کس را تا به امروز به تحسین و تقلید وا نمیداشت. چون آن وقت، اسلام دینی نبود که کاملا آسمانی و بر مبنای فطرت استوار باشد، بلکه مجموعهای تحریف شده و شامل مطالب دروغین و تصرفات ناموجه انسانی بود. این عدالت صحابهش بود که باعث شد دین به نوعیت و کیفیت و میزانی که از طرف خدا و رسول او ترتیب یافته و کامل شده بود به ما برسد.
دوازدهم- امام ربانی، خواجه احمد سرهندی/به طریقی دیگر این حقیقت را ثابت کرده است و ایشان آنجا که در بیان پاکی اصحاب رسول خداصاز رذایل نفسانی محققانه سخن میراند، در آخر میگوید: «جماعتی که در صحبت اولیای این امت زندگانی مینمایند از این رذایل نجات مییابند، جمعی که در صحبت افضل الرسل علیه و علیهم الصلوات و التسلیمات عمر خود را صرف کرده باشند و برای تأیید و نصرت دین او بذل اموال و انفس نموده بودند چه احتمال دارد که ذمائم در حقشان توهم نموده آید؟ مگر آن که عظمت و بزرگی خیر البشر علیه وعلی آله الصلواة والسلام و التحیة از نظر ساقط شود عیاذ بالله سبحانه! و صحبت او علیه وعلی آله الصلواة والسلام از صحبت ولی امت ناقصتر متوهم گردد. نعوذ بالله سبحانه منه! و حال آنکه مقرر است که ولی امتی به مرتبه صحابی آن امت نرسد، فکیف به نبی آن امت» [۱۸].
سیزدهم- صحابهش در برابر اوامر و احکام خداوند متعال و رسول اوصتابعترین افراد بودند، آن گونه که در باب فرمانبری کامل از رهبر، تاریخ نظیر آن را در هیچ ملل و مکتبی سراغ ندارد. در این مورد فقط کافیست بدانیم برای هر حکم قرآنی که نازل میشد، صحابهش برجستهترین امتثال را از خود نشان میدادند و در مقابل اوامر و ارادههای رسول اللهصنیز چنان بودند که گویا اصلاً از خود ارادهای ندارند و مصداق بارز «کالـمیت في ید الغسال». «مثل مرده در اختیار شستشو دهنده» بودند. همین تابعیت محض، اصل و راز محبوبیت آنان در نزد خداوند متعال و رسولشصبود. وقتی ابوسفیانس در روزهای فتح مکه این پیروی آنان را دید، به شگفت آمد و از عباسس پرسید: مگر هرچه که او به اینان دستور میدهد، انجام میدهند؟! ایشان فرمودند: آری، به خدا سوگند اگر به ترک غذا و آب دستورشان دهد اطاعتش میکنند [۱۹]. رسول خداصبه این تابعان مطیع خود این دستور را هم داده بودند که دین را تمام و کمال به دیگران برسانند. پس، ما به پیروی از حضرت عباسش به خدا سوگند یاد میکنیم که آنان در این امر نیز اطاعتش کردند.
چهاردهم- از میان مطالب تاریخی مربوط به عرب دوران جاهلیت، این هم یک حقیقت مسلم است که آنان از دروغ و تحریف سخنان شدیداً اجتناب میکردند. چون این کار را خلاف مروت و مردانگی و عربیت خویش میدانستند. عرب در این خصلت چنان پیش رفته بودند که حتی حاضر نمیشدند به نفع خویش و برای ضرر دشمن، دروغ بر زبان بیاورند. قصهی ابوسفیانس معروف است. او زمانی که هنوز با مسلمانان سر جنگ و دشمنی داشت، وقتی به روم رفت و هرقل پادشاه روم از وی جویای احوال آنان و پیامبر اسلام شد، واقعیات را باز گفت، در حالی که بسیاری از آنان گفتهها به ضرر خودش بود. اما متذکر شده است که چون میترسیدم وصف دروغ گویی بر شخصیتم بچسبد، مجبور بودم حقایق را بگویم.
صحابهش، مانند بقیه عربها این خصلت را دارا بودند و بلکه به علت سلامت طبع --که اسلام آوردن دلیل آن بود- در این خصلت از دیگران بالاتر بودند. در اسلام این خصلت انسانی، وجههی آسمانی و دینی یافت و به سبب تزکیهی بزرگترین مزکی بشریت خالصتر و افزون گردید. اگر چنین نباشد، حداقل مورخان بیگانه و مستشرقان نامتعهد به راحتی میتوانستند بگویند: اسلام در این جنبه نتوانست اثرش را بیش از اثر عصبیت جاهلی یا مثل آن برگرویدگانش ثابت کند و بلکه بالعکس، به علل و عواملی راستگویانی در آن، دروغگو بار آمدند! معاذالله.
پانزدهم- صحابهش همه بدون استثنا روایات همدیگر را میپذیرفتند و به نظرات و برداشتهای فقهی یک دیگر احترام قایل بودند. این احترام و اعتماد متقابل در حساسترین زمانهای عهد صحابهش که همان دوران مشاجرات در اواخر نیمهی دوم خلافت راشده بود نیز به قوت خود باقی بود، به طوری که در حین جنگ و پس از آن هر کدام از آنان هر گاه حدیثی از افراد دستهی مقابل میشنید، بالوفور قبول میکرد.
با این وصف، به چه دلیل و کدام بهانه میتوان با قضاوت شخصی در میان آنان تفکیک قائل شد و روایات دستهای را مقبول و روایات دستهای دیگر را مردود دانست؟
شانزدهم- صحابهش پس از رحلت رسول خداصدر هیچ مقطعی از زمان آرام سر جایشان ننشستند. آنان با گرد آمدن پیرامون خلفای وی زندگیشان را صرف نشر و اشاعهی اسلام کردند، از دیار و کاشانه و آسایش بیرون آمدند و به اطراف عالم پراکنده شدند، مشقتهای سفر و شکنجههای دشمنان و کشته شدن و گرفتار آمدن در مصایب و دشواریها را تحمل نمودند، بدون اینکه خسته شوند یا از کسی واهمهای به خود راه دهند یا در مقابل برق خیره کنندهی طلاهای خزانههای سلاطین مغلوب و عظمت فتوحات و غنائم، ذرهای پای اخلاص و وارستگیشان بلرزد، بلکه به حصول چیزی دنیوی به وحشت میافتادند و از اینکه مبادا جزای زحماتشان باشد، از آن دوری میجستند و استغفار میکردند.
این، کار منافقان و کسانی که اهداف پنهان و اغراض دنیوی دارند نیست. مگر ممکن است جنگ جویان و کشورگشایان دنیاطلب پس از رسیدن به هدف، از آن بهره نگیرند و متمتع نشوند؟ آری، این کار مخلصان و صادقان و عادلان است، کسانی که ظاهر و باطنشان تصفیه شده و مظاهر فریبندهی دنیوی قادر نیست آنان را به نفاق و خیانت و دروغگویی مبتلا سازد.
به راستی که وجود قبور بیشمار صحابهش در بلاد مختلف دنیا، یاد آور صداقت و پاکبازی آنان و ایمانی که به هدف الهی خویش داشتند، میباشد.
هفدهم- صحابهش برای جهاد و تعلیم قرآن و حدیث به هر طرف پراکنده شدند.در حالی که ملازم ساده زیستی بودند و زندگیشان مالامال از زهد و قناعت و بسندگی به قوت لایموت بود و هیچ گاه از مردم در ازای زحمات و تعلیم و تدریسشان مزد طلب نمیکردند. این از نشانههای صداقت و عدالت است که خداوند متعال در قرآن به اتباع واجدین این وصف چنین امر میفرمایند:
﴿ٱتَّبِعُواْ مَن لَّا يَسَۡٔلُكُمۡ أَجۡرٗا وَهُم مُّهۡتَدُونَ ٢١﴾[یس: ۲۱]. «پیروی کنید کسانی را که از شما مزدی طلب نمیکنند و خود هدایت یافته هستند».
هجدهم- ارادهی خداوند متعال بر این هدف متمرکز بود که اسلام را بر تمام ادیان دیگر چیرگی بخشد. قرآن به این هدف چنین تصریح فرموده است: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا ٢٨﴾[الصف: ۹]. «اوست آن ذاتی که فرستاد رسولش را به همراه هدایت و دین حق تا آن را برهمهی ادیان غالب سازد ولو اینکه بر مشرکان این موضوع ناگوار افتد».
اگر تصور شود دست پروردگان آن رسول پیروز و اولین مبلغان آن دین غالب، بیاعتماد از آب در آمدهاند و در ادامهی آن رسالت عظمی ناتوان ماندند وغیر قابل اقتدا، باید پذیرفت که آن اراده خداوند متعال در همان مراحل ابتدایی نقش بر آب شد و اثری نبخشید. اما دیدیم که چنین نشد. چنان که خداوند فرموده بود، دین غالب شد و کافران و مشرکان در آتش حسادت سوختند و این همه توفیقی بود که خداوند متعال به صحابهس داد و آن اراده را توسط آنان بر منصهی تحقق و ظهور گذاشت. به عبارت دیگر: رسول خداصرا با تربیت دلخواه صحابهس بر آورده ساخت.
نوزدهم- رسول خداصاصحاباش را بدون استثنا به تبلیغ آن چه که از وی شنیده بودند به غایبان امر فرمود. مطمئناً صحابهس بسی والاتر و فراتر از این تصور شوم بودند که در ادای آن وظیفه مرتکب خیانت شوند. مگر اینکه بپذیریم - معاذ الله - رسول خداصنمیدانست چه کسانی را برای تبلیغ فرمودههایش مأمور میکند! در حالی که ایشان مسایل و ضروریات دین را به وحی میدانست و این را هم میدانست که اصحاب او از طرف خدا انتخاب شدهاند تا یاور او و رسانندهی صادق پیامش به جهانیان باشند و خود به این حقیقت چنین یادآوری فرموده بودند که: «هیچ پیامبری نیست مگر اینکه دارای یاران مخلص و اصحاب میباشد، آنان به سنتش چنگ میزنند و امرش را گردن مینهند. بعد از آنان، کسانی جایشان را میگیرند که چیزهایی میگویند که خود به آن عمل نمیکنند و کارهایی انجام میدهند که به آن دستور داده نشدهاند...» [۲۰].
بیستم- یکی از وظایف خلفای رسول، ارسال مبلغان که صحابی بودند به تمام اکناف عالم اسلامی تا مردم را قرآن بیاموزند و احادیث رسول خداصرا باز گویند و از طرف دیگر به مردم نیز امر میکردند سخنان آنان را بپذیرند و به آنان اقتدا نمایند. آیا این پندار موجه است که آن مبلغان فاقد عدالت بودند و کذب هم میگفتند و بدین طریق مردم دنیا اسلام را وارونه و خلاف اصل میشنیدند؟
بیست و یکم- صحابهس واسطه میان پیامبرصو امت او هستند. بعد از رسول، حامل و مبلغ تمام تعلیمات اسلام آنان بودند. حال اگر آنان از این وسط حذف شوند، امت به چه طریق خود را به سرچشمهی سلام و مهبط وحی و مصدر اصلی پیام الهی مرتبط میسازند؟ امام حرمین ابوالمعالی جوینی/به همین معنا گفته: «علت کنجکاوی نکردن درباره عدالت صحابه این است که آنان حاملان شریعت بودند. اگر در روایت آنان توقف میشد، در نتیجه شریعت منحصر و محدود در عصر رسول اللهصمیگردید وبه سایر اعصار نمیرسید» [۲۱].
بیست و دوم - تاریخ این حقیقت را فریاد میکند که: چون صحابهش جایی را فتح و تحت اداره خویش در میآوردند، در مدت بسیار کوتاه محبوب قلب مردمان آن دیار میشدند. مردم دیگر به هیچ قیمتی حاضر نمیشدند از زیر سایه آنان خارج گردند. خواننده در پرتو تجربه تاریخی به خوبی میداند که دغل و خیانت و فسق حکام وملل غالب، نتیجهای جز ایجاد تنفر وانزجار وبد نامی در میان رعایات و ملل مغلوب نداشته وندارند و افرادی با چنین اوصاف هرگز در ادای رسالت پاکی مانند اسلام موفق نخواهند شد.
ما میدانیم که علت محبوبیت صحابهش اولاَ برگزیدگی آنان از طرف خدا و رسول بود و ثانیاَ تعهد وعمل کامل آنان بر قرآن و سنت. در واقع بزرگترین عامل مقبولیت وپیشرفت سریع اسلام در ممالک مفتوحه در آن زمان، همین خصیصهی صحابهش بود.
بیست و سوم- از صحابه رسول خداصکرامات بیشمار ثابت است. این کرامات گاه خصوصی و منحصر به یک یا چند فرد بود که هیچ گاه نمیتوان آنها را در قید حصر وذکر در آورد وگاه عمومی که از دسته چند هزار نفری صحابهش صادر میشد ونمونههای برجستهی آن در تاریخ جهادهای صدر اسلام برای نشر و تبلیغ دین به وفورثابت وثبت شده است. کرامت دال بر وارستگی و ولایت الهی و قبولیت بنده و از اوصاف اولیای امت میباشد. اگر کسی فقط تاریخ جنگها و فتوحات صحابهش را مطالعه کنند، به این نوع خوارق عادات آنان که در بسیاری موارد موجب مسلمان شدن مردم میگردید، یقین پیدا خواهد کرد که این افراد، لشکری از اولیای خداوند متعال بودند و در عدالت و برگزیدگی آنان شک نخواهد کرد.
بیست و چهارم- آیا کسی پس از مرگ هم میتواند اعجاب آور و بدین طریق دلیل حقیقت اسلام باشد؟ اگر استناد از اصحاب رسول اللهصباشد، با اطمینان و افتخار میگوییم: آری! مثلاً: جسد پاک بسیاری از آنان پس از سالها و قرنها مثل روز اول وفات یا شهادت همچنان سالم و گرم کشف شده وجهانیان را به حیرت فرو برده است و این موضوع تا حالا هم در لیست عجایب غیر قابل توجیه طبیعت! جای دارد.
تحویل جسدهای پاک و سالم شهدای احد و از جمله حضرت حمزه و حضرت جابربن عبدالله و حضرت عمرو بن جموحش پس از ۴۶ سال مدفون بودن و انتشار بوی خوش از خاک قبرهایشان، واقعهی انتقال پیکر مطهرو همچنان سالم حضرت طلحهس ۶۳ سال پس از شهادت، نمایان شدن قسمتی از پای مبارک حضرت فاروق اعظمسدر زمان سلطنت سلطان نورالدین زنگی علیه الرحمه - که او مشرف به بوسیدنش گردید - و رویداد شگفتانگیز و ایمان افروز بیرون آوردن پیکرهای پاک و بسیار سالم دو صحابه بزرگ، حضرت حذیفه بن یمان و حضرت عبدالله بن جابربدر قرن بیستم (سال ۱۹۲۹ میلادی) در مدائن عراق که دنیا را تکان داد و موجب اسلام عدهی زیادی گردید و از جمله خیره کنندگی نور چشمان بازشان باعث مسلمان شدن یک چشم پزشک مسیحی گردید [۲۲]، از نمونههای معروف و انکار ناپذیر تاریخی در این مورد هستند و این به نوبهی خود از دلایل مقبولیت این بندگان در نزد پروردگار میباشد.
بیست و پنجم- پیروان تمام ادیان آسمانی از یاران پیامبر خود با احترام یاد میکنند، برایشان به مناسبتهای مختلف مراسم بزرگداشت منعقد مینمایند و در صورت اهانت با تمام توان از آنان دفاع میکنند. مثلاً اگر از یهود سؤال شود مصاحبان و یاران حضرت موسی÷ چه گونه افرادی بودند یا چون از مسیحیان پرسیده شود دربارهی حواریان حضرت عیسی مسیح÷ چه عقیدهای دارید: بی درنگ شروع به توصیف و تمجید آنان مینمایند و آنان را پس از پیامبرشان برترین افراد روی زمین معرفی میکنند. این طرز نگرش نسبت به شخصیتهای گذشته، برپیروان تمام مکاتب - ولو اینکه غیر آسمانی و کاملاً هم مسخره آمیز باشند مانند بوداییان و حتی کمونیستها - صدق میکند. به نظر شما در این میان، طرز نگرش ما مسلمانان در خصوص اصحاب پیامبرمانصباید چگونه باشد؟
بیست و ششم ـ خداوند متعال در کلام ازلی و ابدی خویش صحابهش را به بهترین اوصاف ستوده و وعدهی بهشت و باغهایی بهجت زا که زیرشان نهرها جاری است، داده و اعلام فرموده که از آنان راضی است و باز این فضل و شرف در کلام رسول خداصکه ناشی از وحی بود، در توضیح و بسط به اوج خود رسیده است، به طوری که حتی برای دستهی عظیمی از آنان فضایلی به طور انفراد و تخصیص وارد شده است. این فضیلتی است که جز صحابهش نصیب هیچ یک از افراد امت و بلکه جز انبیا† نصیب هیچ یک از انسانها نشده است. انکار عدالت صحابهش را چگونه میتوان با این حقایق قرآنی و حدیثی پیوند داد؟
بیست هفتم- رضای خداوند متعال از کسی و ثبت آن در قرآن کریم حایز توجه است. کسی که خداوند متعال از او راضی باشد و اضافه بر آن، این رضایت خویش را در کلام ازلی و ابدی خویش که تا قیامت تلاوت میشود و تا ابد برقرار میماند، اعلام نماید، به قضاوت عقل باید از نظر ایمان و عمل و ظاهر و باطن فردی فوق العاده و کاملا مؤید اله العالمین باشد. چون خداوند متعال فقط دربارهی کسی اعلام رضایت میفرماید که به علم محیط خود میداند او تا آخر عمرش موجبات رضای او تعالی را فراهم میکند. پس آن کس که خداوند متعال رضایت خویش را دربارهاش اعلام فرماید هیچ گاه مورد نارضایتی او تعالی واقع نمیشود. همچنین اگر اعلام فرماید که او را مغفرت کرده یا بهشت را برای او مهیا ساخته و از دوزخ نجات داده یا تزکیه کرده و.... چنین فردی بیهیچ تردیدی قابل اتباع است. بارزترین خصوصیت صحابهش در قرآن کریم همین رضای دایمی خداوند متعال است.
بیست و هشتم- خداوند متعال در قرآن کریم اصحاب رسول خویش را «شاهد» بر مردمان دیگر در روز قیامت خوانده و با وصف «امت وسط» که به معنی «امت عادل» است، متوجه موقعیت خطیر و بزرگشان قرار دادهاست. فرموده است:
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا...﴾[البقرة: ۱۴۳]. «و همچنین قرار دادیم شما را امتی وسط تا گواهانی بر مردم شوید و رسول بر شما گواه شود».
به تفسیر صحابهش «وسط» در اینجا به معنی «عدل» است [۲۳]که شرط صحت و قبولیت شهادت میباشد. در آیهای دیگر به مؤمنان همراه رسول خویش میفرماید: ﴿وَجَٰهِدُواْ فِي ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِۦۚ هُوَ ٱجۡتَبَىٰكُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖۚ مِّلَّةَ أَبِيكُمۡ إِبۡرَٰهِيمَۚ هُوَ سَمَّىٰكُمُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ مِن قَبۡلُ وَفِي هَٰذَا لِيَكُونَ ٱلرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيۡكُمۡ وَتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِۚ فَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱعۡتَصِمُواْ بِٱللَّهِ هُوَ مَوۡلَىٰكُمۡۖ فَنِعۡمَ ٱلۡمَوۡلَىٰ وَنِعۡمَ ٱلنَّصِيرُ ٧٨﴾[الحج: ۷۸]. این خطاب، صحابهش را با این انعامات و وظایف تذکر میدهد:
۱- در راه خدا جهاد کنید، آن چنان که حق جهاد است، با مال و جان و تمام وجود.
۲- خداوند متعال شما را برای دین خود برگزیده است.
۳- او تعالی ملت توحیدی پدرتان، ابراهیم÷را آیین شما قرار داده و در این دین هیچ حرج و مشکلی بر شما نیست.
۴- خلیل خدا، ابراهیم÷ پیش از این شما را «مسلمان» نام نهاد. او پس از اتمام بنای بیت الله، سه دعای جامع کرد که یکی از آنها، پیدا کردن یک امت مسلمه از نسل او بود: ﴿رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَيۡنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّكَ...﴾[البقرة: ۱۲۸].
۵- شما مسلمان و منقاد حقیقی خداوند قرار داده شدید تا رسول بر شما گواه باشد و شما خود گواهانی بر سایر انسانها شوید.
۶- نماز را قائم نگه دارید، زکات اموالتان را بپردازید (و بر سایر عبادات فرض و واجب عامل گردید).
۷- اعتماد و اعتصامتان در تمام کارها به خداوند متعال باشد و بس.
۸- خداوند متعال یاری دهنده و کارساز شماست، ذاتی که بهترین مولی و بهترین ناصر است.
از این دو آیه به وضوح ثابت میشود که یکی از اهداف و حکمتهای خداوند حکیم در ایجاد این امت، ایجاد یک امت عادل و مؤمن واقعی و موحد راستین بوده است تا در روز قیامت بر امم پیشین گواه باشند و با شهادت خویش نگذارند مردم پیامبرانشان را به عدم ابلاغ حکم خداوند متهم سازند و در این وصف عالی بدان پایه باشند که رسول او هم با اطمینان بر شهادتشان گواهی دهد.
در این دو خطاب، مخاطبان اصلی، اصحاب رسول اللهصهستند. چون آنان بودند که بلا واسطه طرف کلام الهی قرار داشتند و سایر مؤمنان حقیقی امت به تبع صحابهش در این خطاب ملحوظ میباشند.
بیست و نهم- هر مکتب دعوتگری برای تسخیر عقول و قلوب، نیاز به نمونههایی برجسته و پایدار به عنوان شواهدی بر خوبیها و اثرات مطلوب خود دارد. هیچکس با شنیدن صرف ادعای هیچ مکتبی سر تسلیم و خضوع در برابر آن خم نمیکند، مساوی است که آن مکتب اصلاً فاقد نمونه باشد یا نمونههایش همه یا اکثر پس از مدتی ریخت عوض کنند و از آثار ادعا شده تهی گردند. اسلام به عنوان آخرین، سازندهترین و جامعترین دین آسمانی، از هر مکتب دیگر بیشتر به این شواهد نیاز داشت. به اعتقاد مسلمانان و به تجربهی تاریخ، صحابهش نمونههای کامل و شواهد قانع کننده و پایدار أثرات اسلام بودند.
سیام- مکتبی که مدعی نفوذ و حرکت در تمام زمینههای زندگی در تمام عالم است، نیازمند الگوهای مجسم و محکم کثیری است تا اولاً مکتب پس از مرگ بنیانگذار، فاقد اسوه و الگوی زنده و عینی نشود و به بن بست مواجه نگردد، و ثانیاً در هر کجای دنیا گروه زیادی از آنان مبلغ علمی و نظری آن مکتب شوند. مکتب اصیل و آسمانی اسلام که همچنین قرار بود تمام دنیا را تحت سیطرهی قانون جاوید خود در آورد، به تعداد کثیری از این الگوها و اسوهها نیاز داشت. خداوند متعال با انتخاب ویژه و ساختن و پرداختن عدهی کثیری از انسانها به نام اصحاب پیامبر و سپس پراکنده ساختنشان در اکناف دینا پس از رحلت رسول اسلامصاین نیاز را به بهترین وجه بر آورده ساخت. فله الحمد و المنه. به عنوان دلیل آخر در این سلسله دلایل، باید پرسید: اصلاً انکار عدالت صحابهش برای کدام ضرورت است و این کار چه فایدهای برای اسلام یا امت اسلامی دارد؟
آیا عبادت و مؤجد ثواب است؟ - که هرگز چنین نیست. چون تنقیص و غیبت افراد و تهمت بر آنان نه فرض و واجب است نه مستحب و بلکه برعکس، در تمام ادیان و نظامهای اخلاقی گناهی بزرگ به حساب میآید. یس آیا مصلحت است؟ - فاسق گفتن یاران رسول خداصبر کدام مصلحت میتواند استوار باشد؟ جز اینکه با این کار یقیناً آب به آسیاب دشمنان اسلام ریخته میشود تا با این بهانه لاجوابترین انتقادات را به سوی اصالت و قداست اسلام نشانه روند و با این حربه بزرگترین ضربه را بر این دین وارد سازند. کسی که به ادعاهای اسلام به عنوان آخرین و کاملترین و موفقترین دین آسمانی، اعتقاد و به فلسفهی ظهور آن، شناخت کافی داشته باشد، این سری دلایل و مقتضیات عقلی و علمی به تنها وارستگی و عدالت یاران رسول خداش را برای وی مسلم میسازد. اما کلام خداوند متعال و بیان رسول او برای هر مؤمن این حقیقت را مثل آفتاب نیمروزی در دل آسمان صاف، روشن میکند و غبارهای شک و شبهه را از مقابل آن میزداید.
پس اینک فرازهایی از کلام الهی و اقوال نبوی در خصوص منزلت واقعی صحابهش:
[۱۸] مکتوبات امام ربانی، دفتر دوم، حصهی هشتم، مکتوب ۲۴. [۱۹] صحیح مسلم: ایمان/ باب ۲۱، ح ۸۰ و ۸۱ . [۲۰] تدریب الراوی (سیوطی): ۲/۲۱۴. [۲۱] سنن ترمذی: تفسیر . [۲۲] به تخریج عبد بن حمید (در منثور: ۲/۶۱). [۲۳] صحیح بخاری: مرضی/ باب ۶، ح ۵۶۵۲، صحیح مسلم البر والصلة/ باب ۱۵، ح ۲۵۷۶، سنن نسائی: طب/ باب۷، ح۱.