چرا صحابه را عادل می دانیم؟

تذکر چند نکته‌ی اصولی درباره صحابهش،

تذکر چند نکته‌ی اصولی درباره صحابهش،

۱- صحابهش با آن همه فضل و بزرگواری و تقدس و عظمت که در قرآن و حدیث در حقشان ثابت است، هیچ زمان و در هیچ مورد خودشان را از خطاها مأمون نمی‌پنداشتند. خوانیدم که آنان در قرآن چنین وصف شده‌اند: ﴿تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ[الفتح: ۲۹]. و این اوصاف متقیان و خائفان است.

اصحاب رسول خداصبر مبنای تقوای خویش به صراحت اعتراف می‌کردند که از لغزشهای انسانی معصوم نیستند و این سخن از برترین یارن رسول خداصمثلاً از عشر مبشره و بالاخص از خلفای راشده ثابت است. من باب مثال، وقتی حضرت صدیق اکبرس به خلافت برگزیده شد، در اولین خطبه‌ای که ایراد فرمود، گفت: «... ای مردم! من هم مثل شما هستم. شاید تکالیفی برمن نهید که فقط رسول اللهصقادر به حمل آن بود. اما بدانید که خداوند عزوجل محمدصرا انتخاب و از آفات معصوم نگه داشته بود. در حالی که من یک پیرو هستم و آغاز گر هیچ چیز نیستم. اگر استقامت ورزیدم و راه درست پیمودم، دنبالم بیایید و اگر منحرف شدم، راستم نمایید (راه صحیح را به من متذکر شوید)» [۱۵۳].

حضرت علی مرتضیس در یکی از خطبه‌هایش - در نهج البلاغه - به صراحت فرمود: «سخنان حق و مشوره‌های صحیح‌تان را از من دریغ مدارید. چون من خودم را بالاتر از این نمی‌دانم که خطا کنم و در کارهایم از لغزش ایمن نیستم، مگر اینکه خداوند مرا یاری رساند که قدرت او در آن کار بیش از من است. من و شما بندگان و مملوکان پروردگاری هستیم که جز او پروردگاری دیگر نیست» [۱۵۴].

به یقین این سخنان از آن دو خلیفه‌ی راشد و قطعاً بهشتی و نظایر آن از سایر صحابه که در ذخیره‌ی روایات اسلامی به وفور یافت می‌شود، بیان گر کمال تقوا و خشیت آنان است. این اعتراف به حقیقت بشری، برای ما روشن می‌سازد که صدور لغزش از چند نفر معدود اصحاب رده‌های پایین‌تر از خلفای راشدین، هیچ هم عجیب و مخل عدالت آنان نیست.

۲- آنچه از لغزش‌های صحابهش که در قرآن روی آن انگشت گذاشته می‌شود، بدون استثنا عفوومغفرت خداوند متعال نیز در کنار آن ثبت شده است. در احادیث نیز همین رویه از پیامبر صروایت شده، به توبه‌شان اعتقاد داشت و عذرشان را می‌پذیرفت.

۳- آنچه که زمانی دراز پس از رسول خداصدر میان بعضی از صحابهش به صورت مشاجره رخ می‌نمود، نیز تحقق وعده‌ها و پیش گویی‌های رسول خداصبود که مقتضای تقدیر الهی حتماً باید از آن افراد پاک وعادل صادر می‌شد تا امت به وسیله‌ی آن حوادث نخستین اسلام، مورد «آزمونی امتیاز دهنده» قرار گیرد، تاریخ هم ثابت کرد که این حوادث، روی هم رفته به ضرر دشمنان و منافقان و به نفع اسلام تمام شد.

۴- مسلمان نباید در شناسایی شخصیت‌ها و تفسیر رویدادها که مستقیماً به اسلام و قرآن و رسول خداصپیوند دارند، خود را از قید قرآن وحدیث رها سازد و آزادانه به جولان در این میدان حساس بپردازد. زیرا شرعاً فرض است که هرگونه نتیجه گیری او منطبق با کلام خداوند متعال و کلام رسول او و سازگار با روح اسلام باشد. رویه‌ی سلف ما چنین بوده است آنان در بررسی وقایع مربوط به صحابهش به کمک آیه‌های قرآن واحادیث نبوی پیش می‌رفتند، آیه‌هایی که اصحابش را در عظمت و فضل و شرف، فراتر از مرز سایر انسان‌ها ثابت می‌کنند، و احادیثی که علاوه بر تأکید و تفسیر آن آیه‌ها، حقایقی را نیز در مورد مشاجرات آنان پیشاپیش برای امت روشن ساخته تا درباره‌ی آن انسان‌های برگزیده، مثل سایر مردم قضاوت نشود و مزید بر آن، پیامبر خداصبه عنوان قاعده‌ی کلی در اینگونه موارد فرموده‌اند: «اختلاف اصحاب من برای شما مایه‌ی رحمت است» [۱۵۵]. و هشدار داده‌اند: «وقتی ذکر اصحاب من به میان آید، خودتان را از هر گونه اسائه‌ی ادب باز دارید!» [۱۵۶]و: «در حق اصحاب من از خدا بترسید و پس از من آنان را هدف اعتراضات قرار مدهید...».

۵- از آن جایی که صحابهش همه در مرتبه‌ی صحابیت یکسان و مساوی بودند، اختلاف نظر هیچ یک از آنان در هیچ مورد موجب جرح و مجوز نقد و نافی تقوا و عدالت وی نبود، با اضافه‌ی این حقیقت که در آن اختلافات کوچکترین انگیزه‌ی نفسانی و دنیوی دخالت نداشت و تماماً بر مبنای اکتشاف و اثبات حق بود.

۶- آنچه از وقایع وحالات صحابهش مربوط به جنگ‌های جمل و صفین ثبت شده، از سری گزارش‌ها و حکایات تاریخ محض است که در صورت تعارض با قرآن وحدیث به پشیزی نمی‌ارزد و واجب الرد می‌شود.

در همین خصوص نباید این واقعیت را از نظر دور داشت که تاریخ در اسلام، علمی بود که مدت‌ها پس از عهد صحابهش تدوین گردید و خدا می‌داند که در باب صحابهش چه اندازه‌ی آن صحیح است و چه اندازه مشوه به تحریف یا آلوده به اغراض. بنابراین، برای کشف هویت و مرتبه‌ی اصلی و واقعی صحابهش اکتفا به تاریخ صد در صد، کاری غلط و احیاناً گمراه کننده است. مرتبه‌ی این انسان‌های برگزیده را باید در کلام بلاریب یعنی قرآن و حدیث جستجو کرد [۱۵۷].

۷- استدلال از پاره‌ای سخنان درشت مربوط به زمان جنگ که در بعضی تواریخ به برخی از آن بزرگواران نسبت داده می‌شود، برای نفی تقوا و عدالت آنان موجه نیست. چون اولاً، محققان اغلب آن روایت را مخدوش و تحریفی ثابت کرده‌اند. ثانیاً، به فرض صحت آن سخنان می‌توان گفت صحابهش هم انسان بودند و این مخلوق در شرایطی بی‌اختیار چیزهایی می‌گوید که قلباًً به آن راضی نیست و در شرایط عادی هرگز آنها را بر زبان نمی‌آورد. وقتی دست کسی به شمشیر رفت، عادتاً زبان هم تیز و برنده می‌شود و معمولاً غیر قابل اعتنا. در جنگ حلوا تقسیم نمی‌شود! نباید این حقیقت را نادیده گرفت که صحابهش در آن ایام در شرایط حساس و نازکی قرار گرفته بودند. خلاصه، این نوع سخنان از پیامدهای طبیعی جنگ است. با این همه، آنچه به یقین و تواتر ثابت است این است که صحابهش چون از طرف خداوند متعال دارای محبت و ارادت قلبی متقابل بودند، در همان شرایط غیر عادی نیز، نسبت به هم زیباترین الفاظ محبت آمیز را به کار می‌بردند و این آدمی را به تعجب و تحسین وا می‌دارد. شاید خواست خداوند متعال بود تا با اظهار این سخنان زیبا از زبان آنان، برای آیندگان ثابت کند که مشاجرت آنان از جنسی دیگر بود و ضرری بر محبت و اتحاد دینی فی ما بین‌شان وارد نکرده بود.

تکرار می‌شود که این اتفاقات از جنبه‌ای - چنان که حضرت÷ خبر داده بود - مایه‌ی رحمت برای مسلمانان و اسلام و موجد ضرر برای دشمنان بود. چون در طی این اتفاقات، آب سردی روی دست منافقان فرصت طلب ریخته شد و آنان را از ضربه زدن به اسلام و تغییر مجرای اصلی‌اش مایوس کرد و فرقه‌هایی کج رو مانند خوارج و... هم مجبور شدند، در حالی که مومنان حقیقی دو طرف درگیر‌ی‌ها مثل قبل با هم برادر و همچنان در دایره‌ی جماعت و سواد اعظم باقی ماندند.

به هر حال، نگاه به کیفیت و نوعیت لغزش‌های انسانی آن انسان‌های برگزیده و بررسی و کنکاش علل و انگیزه‌های مشاجرات آنان و نگاه به حقایق پشت صحنه‌ی نبردها، هماهنگی شخصیت آنان با کلام الهی و اقوال نبوی را در اذهان شکاک مبرهن می‌سازد.

[۱۵۳] همان: ۶/۳۰۰. [۱۵۴] نهج البلاغة: جزء چهارم/ خطبه‌ی ۲۰۷. [۱۵۵] به روایت بیهقی در مدخل از ابن عباسس، طبرانی در معجم، دیلمی در مسند فردوس، نصر مقدسی در کتاب الحجة، أبان بن ابی عیاس در کتاب العلم والحکمة، خطیب در الکفایة: ۹۵ ، سخاوی در مقاصد حسنه (۴۷-۴۶، تحت حدیث ۳۹) و ملا علی قاری در موضوعات کبری (۵۱ الی ۵۳، تحت حدیث ۱۶۰) روی آن بحث کرده و به وجوه متعدد آن را صحیح گفته اند. طبرسی شیعی در «احتجاج» (۲/۳۵۵ – طبع سعید، مشهد، نشر مرتضی، سال ۱۴۰۳ﻫ. ق) از عبدالمؤمن انصاری از حضرت جعفر صادقسنیز صحت این حدیث را یادآور شده است. [۱۵۶] معجم کبیر طبرانی از ابن مسعودس: ۲/۹۳. تمهید (ابن عبد البر): ۶/ ۶۸ ابن عدی: ۶/ ح ۲۱۲۷ احیا علوم الدین: ۱/ ۵۰ (کتاب العلم). عراقی در ذیل احیاء، حدیث مذکور را حسن گفته است. [۱۵۷] بخوانید بحث انیق مولانا مفتی محمد شفیع دیوبندی رحمه الله را در: مقام صحابهy: ۲۸ الی ۴۸ (ترجمه مولانا عبدالرحمن سربازی).