بزرگان اهل بیت مرتبهی صحابهy را پاس میداشتند
اهل سنت هیچگاه از مرور سخنان عترت رسول خداصبرای کشف و درک بسیاری از موضوعات و مقولات دینی و عقیدتی خویش بینیاز نیستند و افتخار دارند آرا و عقاید و اعمالشان منطبق با سیرت و عقاید و اعمال آنان است.
مرتبه صحابیت در نظر اهل بیت رسول خداصنیز منحصر به فرد بود و آنان به نوبه خود در دفاع از آن مقام با سخنان بسیار جامع این حقیقت را به مردم نمایاندهاند. در سخنان حضرت علیس نمونههایی از این سخنان جامع را خواندیم. در اینجا اقوالی از سایر اهل بیت را نیز نقل میکنیم:
کلینی در «اصول کافی» روایت کرده است: منصور بن حازم گفت: «به ابو عبدالله [جعفر صادق/]گفتم: برای من درباره اصحاب رسول اللهصبگویید. آنان در روایت از رسول خداصراست گفتهاند یا دروغ؟ فرمودند: راست گفتهاند. پرسیدم: پس چرا در بعضی از روایاتشان اختلاف هست؟ فرمودند: مگر نمیدانی که گاهی یکی از رسول اللهصچیزی میپرسید و آن حضرت به او جواب میداد و بعد جوابی دیگر به او میداد که جواب قبلی را نسخ میکرد. بعضی از احادیث ناسخ بعضی دیگر است» [۱۱۵].
ابن عبدالبر/آورده: ابراهیم بن سعید جوهری گوید: «از ابو سلمه [زید بن علی بن حسینس]پرسیدم: از میان معاویه و عمربن عبدالعزیز چه کسی افضلتر است؟ فرمودند: ما هیچکس را با اصحاب محمدصبرابر نمیدانیم» [۱۱۶].
از پدرشان حضرت علی بن حسینس معروف به سجاد و زین العابدین/جامعترین و زیباترین الفاظ در وصف صحابهش نقل شده است. در صحیفهی کاملهی سجادیه این جملات محبانه از مناجات ایشان ثبت شده است: «خداوندا: به اصحاب گرامی محمد درود بفرست که حق صحبت ادا کردهاند و تکلیف دوستی و یاری کردن او را به درستی ایفا داشتهاند. آنانکه در رنجها و مشقتها و در پیکارهای خونین پروانه صفت در پیرامون شمع وجودش پرواز کردهاند. آنان که به تصدیق وی سبقت جستهاند و در برابر حجت الهی از مکابره و عناد پرهیز داشتهاند و در راه اعلای کلمه توحید چشم از زن و فرزند فروپوشیدهاند و حتی تیغ به روی پدران و پسران خویش کشیدهاند تا نام محمد را به عنوان نبوت تثبیت کنند. از جان و دل دوستش میداشتهاند و کالای عشق و محبت او ببازار آوردهاند و تجارتی که هرگز زیان نمیپذیرد به پیش گرفتهاند. آنان که به خاطر عقیدهی علیای خویش از همه نزدیکان و کسان خود بریدند و دین اسلام را قربت و قرابت شمردند. خدایا به آنان در مقابل آنچه که بخاطر تو و در راه تو ترک گفتهاند پاداش نیک ارزانی فرما، و چون قدم به قدم همراه با رسول تو مردم را به جانب تو خواندهاند، از دریای رضوانت آنان را سیراب از رضا گردان و به خاطر هجرت از دیار و اقوام و خارج شدن از آسایش زندگی به تنگیهای آن و تحمل ستم در راه تو سعیشان را مشکور بدار».
حضرت ابو جعفر (محمد باقر)/این ماجرای مشهور و آموزندهی پدرش زین العابدین/را حکایت کرده است: «عدهای از عراق نزد ایشان آمدند. آنان دربارهی ابوبکر و عمر و عثمان بدگویی کردند. وقتی سخنانشان تمام شد، از آنان پرسید: آیا شما از گروه مهاجران هستید که خداوند درباهشان فرموده است: ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ٨﴾[الحشر: ۸]. گفتند: نه. پرسید: پس آیا از گروه انصار هستید که خداوند دربارهشان فرموده: ﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٩﴾[الحشر: ۹]. گفتند: نه. فرمود: پس نیک بدانید که با این سخنان، خودتان را از هر دو گروه گسستهاید و من هم گواهی میدهم که شما از کسانی نیستید که خداوند دربارهشان فرمود: ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠﴾[الحشر: ۱۰]. سپس آنان را از خانهاش بیرون راند» [۱۱۷].
حضرت حسن بن حسن بن علیس میگوید: «مغیره بن سعید - کسی که به سبب زندقه زنده در آتش افکنده شد! - نزد من آمد و شروع کرد به بیان قرابت و شباهت من به رسول اللهصتا اینکه به ابوبکر و عمر رسید و آن دو را لعن کرد. ناراحت شدم و گفتم: ای دشمن خدا! نزد من آنان را لعن میکنی؟! سپس به گلویش چنگ انداختم و میان دو پنچه ام چنان فشردم که زبانش از دهان بیرون آمد!» [۱۱۸].
در «اصول کافی» از حضرت جعفر صادق/نقل شده که چون از ایشان دربارهی درجات ایمان سؤال شد، با بیان ترتیب درجات اصحاب و تبیین افضل بودن آنان بالاخص مهاجران و انصار و سپس تلاوت و تطبیق آیههای قرآن کریم با حالات نیک اصحاب، جواب را مدلل و شافی ارایه فرمود [۱۱۹].
از حضرت رضا/سؤال شد: حدیث: «أصحابي كالنجومِ، بأيِّهِم اقتديتم اهتديتم». و حدیث «دعوا لب اصحابی...» چگونهاند؟ فرمود: «صحیح است» [۱۲۰].
از همین شخصیت بزرگ خاندان نبوی در مورد آن آیهی مشهور در فضل صحابهش که آمده: ﴿رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ﴾[التوبة: ۱۰۰]. این تفسیر مروی است: «یعنی خداوند متعال به دلیل عنایت و توفیقی که پیشاپیش برایشان ثبت نموده راضی شد و آنان به سبب احسانی که خداوند به دلیل متابعت از رسول خدا و قبول هر چه که ایشان آورده به آنان کرده، از او راضی شدند» [۱۲۱].
و در «تفسیر صافی» این تفسیر از ایشان نقل شده: «خدا راضی شد از آنان به قبول کردن طاعت و پسندیدن اعمالشان و آنان راضی شدند از خدا به سبب نعمتهای دینی و دنیوی که او ارزانی فرموده بود» [۱۲۲].
و از بزرگان صحابهش تقلید میکردند.
بحث پیرامون این موضوع مجال وسیعتری میطلبد. در اینجا به عنوان نمونه، چند مورد از این اتباع و احتجاجها را که ثابت کنندهی عدالت صحابهش در نظر اهل بیت و اعتماد آنان بر سیرت یاران پاک رسول خداصمیباشد، یادآور میشویم.
قرآن کریم به اندازه و ترتیبی که از صدر اسلام تاکنون میان مسلمانان رایج است، جمع کرده و ترتیب یافتهی حضرت عثمانس است. این جمع و ترتیب به کمک سایر اصحاب رسول خداصانجام و مورد تأیید اجماعی قرار گرفت. حضرت علیس که خود در آن عمل بدیع و بسیار مستحسن مشاور و معاون بود، بر همان ترتیب عامل بود و پس از روی کار آمدن نیز آن را به حال خود برقرار داشت. سایر افراد اهل بیت نیز در طول تاریخ، همین قرآن را به همین ترتیب خواندهاند و ثابت نیست مصحفی با ترتیبی دیگر نزدشان باشد. این خود دلیل بر اتباع آنان از اصحابش در باب تعداد آیهها و ترتیب سورههای قرآن میباشد.
تنظیم سنت نبوی تراویح در ماههای رمضان به صورتی که تاکنون ادامه دارد، به تدبیر امیرالمؤمنین حضرت عمرس بود. بعد از وی خلفای دیگر و من جمله حضرت علیس آن را به همان ترتیب برقرار داشتند. ایشان با دیدن تأثیر این سنت مدون شده در احیای شبهای پر فضیلت رمضان و حفظ قرآن و ازدیاد شکوه مساجد، همواره برای آن خلیفهی حکیم دعای خیر مینمود.
از حضرت عبدالله محض/(نوهی حضرت حسن و حسینب) سؤال شد: آیا شما مسح موزه میکنید؟ فرمود: «آری، چون عمر مسح کرده است.» سایل گفت: من از خود شما سؤال میکنم! فرمود: «این جواب برای تو قانع کننده تراست؟ من از عمر خبرت میدهم و تو از رأی من سؤال میکنی؟ بدان که عمر از من و یک دنیا پر از من بهتر است.» گفتند: جناب! حتماً تقیه میفرمایید. حضرت ناراحت شد و فرمود: «ما در بین قبر و منبر قرار داریم. (فرصت تقیه کجا بود؟!) خداوندا! این سخن من در نهان و آشکار است و بعد از من سخن کسی دیگر را از طرف من قبول مکن!» [۱۲۳].
فرزند ایشان، حضرت محمد بن عبدالله/معروف به «نفس زکیه» میگفت: «قسم به خداوند که اگر امر مسلمانان در دست من میافتاد، در موضوع فدک به قضای ابوبکر قضاوت میکردم» [۱۲۴].
یکی از حضرت جعفر صادق/دربارهی حکم طلاکوب کردن قبضهی شمشیر پرسید. فرمودند: «جایز است، چون قبضهی شمشیر ابوبکر صدیق طلاکوب بوده است.» او پرسید: جناب، شما هم میگویید ابوبکر صدیق؟! آن حضرت چون متوجه منظور آن مرد شد، با ناراحتی از جا جست و فرمود: «بله، ابوبکرصدیق! بله، ابوبکرصدیق! بله، ابوبکرصدیق، کسی که او را صدیق نگوید، خداوند تا قیامت تصدیقش نکند!» [۱۲۵]از همین امام بزرگوار منقول است که فرمود: پدرم (محمد باقر/) از پدرش از پدرش(زین العابدین علی بن حسینس) این واقعه را تعریف میکرد: یکی نزد ایشان (زین العابدین) آمد و گفت: به من درباره ابوبکر بگویید. فرمودند: «درباره صدیق؟» مرد متعجبانه پرسید: شما هم او را صدیق مینامید؟! فرمودند: «مادرت به عزایت بنشیند! او را رسول اللهصو مهاجرین و انصار صدیق گفتهاند. هرکس او را صدیق نگوید، خداوند جل جلاله در دنیا و آخرت سخنش را تصدیق نکند! برو و ابوبکر و عمر را دوست داشته باش!» [۱۲۶].
از این واقعه ثابت میشود که حضرت زین العابدین/و فرزندان و نوههایش فعل مهاجرین و انصار را در ردیف فعل رسول خداصمیدانسته و از آنان تقلید میکردهاند.
[۱۱۵] ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله: ۲/۱۸۵. [۱۱۶] صحیفهی کاملهی سجادیه: ۷۶ الی ۸۲. با ترجمه و نگارش جواد فاضل طبع تهران، موسسهی انتشارات امیر کبیر اردیبهشت ۱۳۵۶. [۱۱۷] به تخریج دار قطنی (صواعق محرقه: ۵۵-۵۴) کشف الغمة (اردبیلی): ۲/۷۸. [۱۱۸] سیر أعلام النبلاء ۴/۴۸۶. [۱۱۹] اصول کافی: کتاب ایمان/ باب السبق إلی الإیمان، ح ۱، ترجمه و شرح سید مصطفوی: ۶۷ الی ۷۰. [۱۲۰] معانی الأخبار شیخ صدوق، عیون الأخبار بحار الأنوار، جامع الأسرار ملا حیدر آملی. [۱۲۱] به روایت صاحب کتاب السواد والبیاض (السیف الـمسلول: ۴۹). [۱۲۲] تفسیر صافی ۱۹۸. [۱۲۳] به تخریج دار قطنی (صواعق محرقة: ۵۲). [۱۲۴] همان: ۵۳. [۱۲۵] اردبیلی، کشف الغمة: ۲۲۰ سنن دارقطنی. [۱۲۶] به تخریج دارقطنی (صواعق محرقة: ۵۲).