چرا صحابه را عادل می دانیم؟

تفسیر یک آیه و شرح یک حدیث:

تفسیر یک آیه و شرح یک حدیث:

در پایان این مبحث، توضیحی درباره‌ی یک آیه و یک حدیث ضروری است تا معنای ظاهری آن‌ها برای بعضی در موضوع «عدالت صحابهش » سؤال و اشکال ایجاد ننماید.

الف) تفسیر آیه:

در سوره‌ی حجرات این آیه را می‌خوانیم: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ أَن تُصِيبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِينَ ٦[الحجرات: ۶].

«ای مؤمنان! اگر یک فاسق برایتان خبری آورد، تحقیق کنید تا نا دانسته بر قومی حمله نکنید که بعد به سبب کاری که کردید پشیمان می‌شوید».

مفسران سبب نزول این آیه را واقعه‌ای نوشته‌اند که خلاصه‌ی آن بدین قرار است:

مردم قبیله‌ی بنی مصطلق وقتی اسلام را قبول کردند، حاضر شدند زکات اموال‌شان را به کسی که رسول خداصبه نزدشان می‌فرستد، تحویل دهند. رسول خداصدر موعد مقرر ولید بن عقبهش را برای این هدف به سوی بنی مصطلق فرستاد. ولیدش در جاهلیت با بنی مصطلق عداوت داشت و به همین سبب از ناحیه‌ی آنان بر خود بیمناک بود. وقتی به نزدیکی آبادی آنان رسید، افراد آن جا برای استقبال او بیرون آمده بودند. ولید فکر کرد آنان برای کشتن او چنین جمع شده‌اند و به سوی او می‌آیند. او به قصد نجات خویش از آن جا بر گشت و به مدینه آمد و به رسول خداصگفت آنان به جای دادن زکات، در صدد قتل او بر آمده بودند. آن حضرت ناراحت شد و لشکری به قصد تأدیب آنان فراهم نمود. اما به زودی حقیقت آشکار گشت و همه فهمیدند که مؤمنان بنی مصطلق چنین اراده‌ای نسبت به قاصد رسول خداصنداشته‌اند. به دنبال این جریان بود که آیه‌ی مذکور نازل گردید.

برخی از ظاهر آیه استدلال کرده‌اند که در میان صحابهش هم وجود فاسق ثابت است و این با قاعده‌ی مجمع علیه «الصحابة کلهم عدول» منافات دارد.

در رفع این اشکال به طور خلاصه باید گفت:

اولاً، فاسق شدن یک نفر، به معنی دوام فسق او نیست. چون ممکن است توبه کند یا دست به اعمال نیک بزند و به سبب آن، گناه و فسق محو گردد که خداوند متعال قانون نهاده: ¬﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ[هود: ۱۱۴]. «بی‌تردید نیکی‌ها، گناهان را از بین می‌برد». و این در حق صحابهش که به نص قرآن و حدیث صاحب فضایل و کمالات بزرگ و علی الخصوص رضای الهی بودند، بلا ریب است. در مورد ولیدش هم این سؤال به همین جواب می‌تواند برطرف گردد.

ثانیاً، دلیلی نیست که در آیه منظور از فاسق، ولیدش بوده باشد. چون طبق قانون قرآنی بسیاری از آیه‌ها دارای سبب نزول خاص، اما حاوی حکم عام هستند، این جا نیز همین طور است. واقعه‌ای که ولید مسبب آن بود، سبب نزول این حکم (تبیین خبر فاسق) قرار گرفت، بدون اینکه شخص او فاسق گفته شود. می‌توان مفهوم آیه را با سبب نزول آن چنین پیوند داد: وقتی خبر یک نفر صالح هم گاهی اوقات به قراین قوی مشتبه و غیر قابل عمل می‌گردد، خبر یک نفر فاسق به طریق اولی در معرض چنین اشتباهاتی قرار دارد و باید درباره‌ی آن تحقیق شود.

ثالثاً، به گواهی روایات و تاریخ، از ولیدش گناهی که او را فاسق گرداند، صادر نشده بود و برای همین رسول خداصبه وی اعتماد کامل داشت و بر وی مسئولیت نهاد.

ب) شرح حدیث:

در حدیثی می‌خوانیم، رسول خداصفرمودند: «من قبل از شما در کنار حوض خواهم بود. مردانی از شما به سوی من آورده می‌شوند. ولی همین که بخواهم به آنان آب بدهم، به عقب کشیده می‌شوند و من می‌گویم: پروردگارا! اصحاب من! می‌فرماید: تو نمی‌دانی که اینان بعد از تو چه چیزهایی پدید آوردند» [۱۴].

مخالفان عدالت صحابهش می‌گویند از این حدیث ثابت می‌شود بعضی از اصحاب رسول خداصدر آخرت ناکام می‌گردند که با این معنا، نافی عمومیت عدالت بر همه‌ی صحابهش است. اما این معنا، مقصود حدیث نیست. برای تبیین مقصود و مصداق حدیث، حتماً باید دو احتمال را بررسی کرد:

همه‌ی اصحاب مقصود هستند.

گروهی خاص مقصود می‌باشند.

احتمال اول صد در صد باطل است. چون اولاً، اگر بپذیریم بعد از رسول خداصصحابه همه مرتد یا حداقل فاسق شدند، از اسلام چه باقی می‌ماند؟ چنان چه چند نفر استثنا شوند، باز هم این سؤال و ایراد به قوت خود باقیست و به دلایلی که درباره‌ی عدالت صحابهش ارایه می‌شود، این احتمال به هیچ وجه پذیرفته نیست. ثانیاً، قرینه‌ای نیز برای این تعمیم وجود ندارد. ثالثاً، الفاظ حدیث خود دال بر این است که فقط گروهی (مردانی) از حوض طرد می‌شوند.

احتمال دوم را باید پذیرفت. آنان گروهی خاص هستند. به نظر بعضی از علما، این گروه همان نو مسلمانان هستند که در اول خلافت ابوبکر صدیقش مرتد شدند و با آنان پیکار شد و از دم تیغ گذشتند و در حال کفر مردند. برخی از محققان همین توجیه را ترجیح داده‌اند. بعضی دیگر، منافقان را منظور حدیث دانسته‌اند، آنان به سبب اعمال اسلامی، اول با مسلمانان حشر می‌شوند ولی در لحظات سرنوشت ساز قیامت به همین طریق به آن حضرت علیه السلام معرفی و از گروه مخلصان جدا می‌گردند [۱۵]. این توجیه در احادیث دیگر هم مؤید دارد و بعضی از احادیث، بعضی دیگر از احادیث را تفسیر می‌کند. محدثان روایت کرده‌اند: روزی رسول خداصهمراه با عده‌ای از یارانش به مقبره رفت و پس از دعا برای اموات، فرمود: «دوست داشتم برادرانمان را می‌دیدم». گفتند: یا رسول الله! مگر ما برادران شما نیستیم؟ فرمودند: «شما اصحاب من هستید. برادران ما کسانی هستند که هنوز نیامده‌اند و بعداً خواهند آمد. من در روز قیامت پیش از آنان بر سر حوض خواهم بود...» و ماجرای طرد شدن بعضی از آنان را بیان فرمود [۱۶]. چنان که ظاهر است در این حدیث آن حضرت÷ اصحاب خود را صراحتاً مستثنی فرمود و آن حالت اخروی را برای بعدی‌ها گفت [۱۷].

به هر حال، تنها به یکی از این سه توجیه یا جمعاً به همه‌ی توجیهات مذکور است که حدیث با آیه‌ها و احادیث صحیح دیگری که در بیان مقام و فضایل صحابهش نازل و وارد شده است، وفق پیدا می‌کند. علاوه بر این، با عنایت به حقایق برجسته و محفوظ و نظر به تاریخ زندگی و حالات صحابهش هم ثابت می‌گردد که منظور آن حدیث قطعاً نمی‌تواند اینان باشند. زیرا بدعت از حریم ایمانی صحابهش فرسنگ‌ها فاصله داشت. مجموعه‌ی اسلام که تماماً ارمغان صحابهش است و حرص و ولع بی‌مثال آنان در حفظ و اجرای دقیق سنت و تنفرشان از بدعت و مخالفت شدید با هر امر نو پدید که نمونه‌های آن بسیار فراوان و غیر قابل حصر است، گواه‌های این حقیقت‌اند. به طور مثال عنوان می‌شود: جمع سوره‌ها و آیات قرآن از مصاحف پراکنده و گرد آوری و ترتیب آن‌ها در یک مصحف اصلی، واقعاً نیاز اسلام و مسلمانان بود. اما صحابهش در اوایل از ترس اینکه مبادا این کار بدعت باشد - چون رسول خداصآن را انجام نداده بود - از مبادرت به آن امتناع می‌کردند تا آن گاه که در زمان امیر المؤمنین حضرت عثمانش امری نا گزیر ثابت شد و با مشاورت‌های پیاپی بالاخره عملی گردید. وقتی صحابهش در امور مهم و اساسی با ترس و تقوا قدم بر می‌داشتند، ارتکاب و پدید آوردن بدعت از سوی آنان را نمی‌توان حتی تصور کرد.

[۱۴] صحیح بخاری: رقاق/ باب ۵۳، ح ۶۵۷۶ و مشابه آن ح ۷۰۴۸ الی ۷۰۵۰. [۱۵] ر. ک. فتح الباری (شرح صحیح بخاری از عسقلانی): ۱۶/۲۸۸ و ۲۸۷ مقام صحابهش(از: مفتی اعظم مولانا محمد شفیع دیوبندی/، ترجمه مولوی عبدالرحمن سربازی ۶۰ – ۵۹ – چاپ مظاهری ۱۳۶۳). [۱۶] مولانا مهر محمد میانوالوی، عدالت حضرات صحابه کرامش: ۲/۲۶۱ – ۲۶۰. [۱۷] صحیح ابن حبان (با ترتیب ابن بلبان فارسی) ۶/۳۸۰ - ۳۷۹، ح ۷۲۵۰، موطای امام مالک: ۵۳ تمهید ابن عبدالبر: ۶/۳۱۱ و ۳۳۰ - ۳۲۹ صحیح ابن خزیمه: کتاب الوضوء/ باب ۶: «ذکر علامة النبي»، ح ۱ (۶).