خلافت اسلامی

فهرست کتاب

چهارم- زیدیه

چهارم- زیدیه

این‌ها شرایط زیر را در امام لازم می‌دانند:

۱- قریشی و فاطمی باشد، چه سید حسنی باشد یا حسینی.

از اینرو هرکس از فرزندان علی بن ابی طالبسکه مردم را به کتاب و سنت فرا می‌خواند، اطاعت و نصرت دادنش بر امت فرض می‌باشد.

۲- عالم و مجتهد باشد.

آنان در مورد اجتهاد نسبت به امام، به این حد اکتفا می‌کنند که بتواند به نظریات علماء مراجعه نموده، برخی را بر بعضی دیگر را ترجیح دهد.

این امر مستلزم آنست که بر زبان عربی تسلط کامل داشته باشد، تا بتواند به قرآن نظر کند و آنچه را خواستۀ حق است از آنچه خواستۀ او نیست تشخیص دهد. این امر اقتضا می‌کند که به توحید و عدل خداوند و آنچه از صفات که نسبت به خداوند جواز دارد یا جواز ندارد، و آنچه برای او واجب است یا واجب نیست، آگاه باشد، و همچنین باید دانا به نبوت حضرت محمدجباشد.

۳- پاکدامن و پارسا بوده و به سخنش اعتماد شود و از شر او در امان بوده و به او اطمینان شود.

۴- دلیر و کوشا و دارای قوت قلب و ثبات در کارها باشد.

این است مهمترین شرایطی که زیدیه آن را برای امام لازم دانسته اند.

قاضی القضات عبدالجبار بن احمد در کتابش «شرح الأصول الخمسة» دیدگاه‌شان را در مورد هریک از این شرط‌ها بیان داشته است.

او می‌گوید: «اما نخست این مطلب باید پذیرفته شود که امام قوام ویژه‌ای دارد، و اجماع هم برآن دلالت می‌کند، زیرا حضرت ابوبکرسهنگامی که در برابر جماعت ادعا نمود: «الأئمة من قریش» کسی بر او اعتراض ننمود، اما این شرط که عالم باشد در حدی که بتواند به نظریات علماء مراجعه کند و میان اقوال ضعیف و قوی فرق گذارد، برای آنست که هرگاه عالم نباشد نمی‌تواند به احکامی که مورد نیاز است مراجعه کند و آن را عملی سازد، اما پارسایی و پاکدامنی برای آن است که هرگاه از هوای نفس پیروی کند به حکم اجماع جایز نیست که وظیفۀ قضاوت و داوری و اجرای حدود و نگهداری مرزها به او سپرده شود.

اما شجاعت و قوت قلب برای آنست که هرگاه چنین نباشد، نمی‌تواند لشکرها را فرماندهی کند و مرزها را حفظ نماید و برای جهاد به سرزمین کفار حمله‌ور شود، همانگونه که ذکر کردیم این مسائل است که نیاز به امام را واجب می‌سازد [۵۸]. تمام مذاهب اسلامی علاوه بر شرایطی که ذکر شد مسلمان‌بودن امام را فرض دانسته‌اند.

همچنین امام باید مرد باشد، تعیین زن جائز نیست.

باید عاقل و بالغ باشد. بنابراین، تعیین دیوانه یا نابالغ خواه به سن تمییز رسیده باشد یا نه، جواز ندارد.

امامیه در این مورد مخالفت نموده و جایز می‌دانند که امام کودک باشد [۵٩].

ابن حزم می‌گوید: «لازم است در مورد شرایطی که اگر کسی واجب آن نباشد، نمی‌تواند وظیفۀ امامت را بدوش گیرد، دقت شود که عبارت است از:

۱- این که از قریش باشد، به دلیل احادیثی است که از رسول اکرمجروایت شده که امامت به ایشان اختصاصی دارد.

۲- و این که بالغ باشد به دلیل فرمودۀ آنحضرتجکه «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلاَثَةٍ، فَذَكَرَ الصَّبِىِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ، الْمَجْنُونِ حَتَّى يفِيقَ» «قلم (مسئولیت) از سه کس برداشته شده است، از پسر تا زمانی که بالغ شود و از دیوانه تا هوشیار شود».

۳- این که مرد باشد، زیرا رسول اکرمجمی‌فرماید: «لاَ يُفْلِحُ قَوْمٌ أَسْنَدُوا أَمَرَهُمْ إِلَى امْرَأَةٍ» «هرگز رستگار نمی‌شود قومی که کارشان را به زنی سپردند».

۴- این که مسلمان باشد، زیرا خداوند می‌فرماید: ﴿وَلَن يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لِلۡكَٰفِرِينَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ سَبِيلًا[النساء: ۱۴۱]. «و هرگز خداوند برای کافران بر مؤمنان راهی قرار نداده است». و خلافت بزرگترین راه‌هاست.

۵- این که در کارش پیشتاز باشد و به آنچه از فرائض دینی که بر او واجب است عالم باشد، پرهیزگار بوده و اشکارا به فسادکاری نپردازد، زیرا خداوند می‌فرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰن[المائدة: ۲]. «در نیکی و تقوی با یکدیگر همکاری کنید و بر گناه و تجاوز باهم همکاری مکنید». زیرا کسی که ناپرهیزگار را مقدم دارد و یا آن را که در هیچ چیزی تقوی ندارد یا آشکارا در زمین فساد می‌کند و امین نیست و یا کسی را که حکمی را جاری نمی‌کند یا از دینش چیزی را نمی‌داند.

همانا او بر گناه و تجاوز همکاری نموده و نه بر نیکی و تقوی.

رسول اکرم جنیز فرموده است: «مَنْ عَمِلَ عَمَلاً لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرنَا فَهُوَ رَدٌّ» «کسی که کاری را انجام دهد که شریعت ما آن را تائید نمی‌کند، آن عمل مردود است».

همچنان می‌فرماید: «يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّكَ ضَعِيفًا لاَ تَأَمَّرَنَّ عَلَى اثْنَيْنِ وَلاَ تَوَلَّيَنَّ مَالَ يَتِيمٍ» «ای اباذر! همانا تو ناتوانی، هرگز بر دو تن امیر مشو و سرپرستی مال یتیم را بدوش مگیر». خداوند هم می‌فرماید: ﴿فَإِن كَانَ ٱلَّذِي عَلَيۡهِ ٱلۡحَقُّ سَفِيهًا أَوۡ ضَعِيفًا[البقرة: ۲۸۲]. «پس اگر آن که بر او حق است بی‌خرد بود یا ناتوان».

مسلم است که سفیه و بی‌خرد و ناتوان و کسی که قادر به انجام کاری نیست و باید سرپرستی داشته باشد، تا امور او را سرپرستی و اداره نماید، جایز نیست که چنین شخصی (سفیه و ناتوان) قیم و ولی امر مسلمین باشد، از این مسلم است که ولایت کسی که این هشت شرط در او موجود نیست، باطل می‌باشد.

سپس مستحب است که به آنچه از امور دین که جنبۀ شخصی دارد از عبادات گرفته تا سیاست و احکام عالم باشد، همۀ فرائض را ادا کند و در هیچکدام آن اخلال نورزد و در آشکارا و نهان از همۀ گناهان کبیره دوری گزیند و هرگاه مرتکب گناه صغیره‌ای می‌شود آن را نهان دارد.

بنابراین، مکروه است که به این چهار صفت پایبند نیست، ولایت را بدوش گیرد و اگر چنانکه ولایت را بدوش گرفت، ولایت او صحیح است هرچند آن را مکروه می‌شماریم، و اطاعت او در مواردی که از خداوند اطاعت نمود واجب است و منع او از آنچه در آن اطاعت خدا را ننمود نیز واجب است.

ابن حزم بحث خویش را با این سخن به پایان می‌برد که آنچه در نهایت از امام انتشار می‌رود، این است که بدون ضعف و سستی نسبت به مردم مهربان بوده و در انکار منکر بدون این که راه عنف در پیش گیرد، سختگیر باشد و از آنچه واجب است تجاوز نکند، هوشیار باشد و غافل نباشد، شجاعت نفسی داشته باشد و مال را در مواردی که جایز است مصرف نماید و در راه باطل مصرف نکند که در مجموع به این نکته می‌رسیم که امام باید احکام قرآن و سنت را عملی نماید که این صفت فضائل را جمع می‌کند [۶۰].

[۵۸] شرح أصول الخمسة ص ٧۵۳. [۵٩] گفته شده که محمد مهدی÷ در سال ۲۶۰ ﻫ وظیفۀ امامت را به دوش گرفت، در حالی که بیش از پنج سال نداشت، زیرا تولدش شب نیمۀ شعبان ۲۵۵ ﻫ بوده است. عموم امامیه بر این عقیده‌اند که تا امروز زنده است و در آخر الزمان برمی‌گردد و دنیا را پس از آن که از ظلم و ستم پر شده، پر از عدل و داد می‌نماید، در این مورد به کتاب‌های الغیبۀ تألیف طوسی، الإمام مهدی، علی دخیل، العقل عند الشیعه از نویسندۀ این کتاب ص ۴٧ و الإمام الثانی عشر تألیف سید محمد موسوی، مراجعه شود. [۶۰] الفصل فی الـملل والنحل ۴ ص ۱۶۶ و ۱۶٧ – الأحکام السلطانیة – ماوردی ص ۴ و ۵ و احکام السلطانیة ابویعلی ص ۴ و ۵ و مقدمه ابن خلدون ص ۱٩۳.