پیشگفتار:
کسی که نظریات اندیشمندان مسلمان را در موضوع مقام خلیفه مطالعه مینماید، به این نتیجه میرسد که آنان در این مورد به دو گروه تقسیم میشوند:
۱- این که خلافت منصبی است الهی و خلیفه سلطه و نیرو و اراده و امر و نهی خود را از سلطه و نیرو و اراده و امر و نهی خداوند کسب میکند.
بنابراین، امت چارهای جز اجرای اوامر و پرهیز از منهیاتش را ندارد، و در سختی و آسانی، خوشی و ناخوشی، مکلف به شنیدن و فرمانبرداری از او است، زیرا اطاعت او اطاعت خداوند و معصیت او معصیت خداوند به شمار میرود.
بنابراین، هیچیک از افراد امت یا همه امت حق ندارند با خلیفه مجادله و مناقشه نمایند یا نظر او را رد کند، زیرا کسی که فرمان او را رد میکند مانند این است که فرمان خدا را رد نموده باشد و او به مقام شرک نزدیکتر است. بنابراین، وقتی چنین باشد، امت حق گزینش و انتخاب خلیفه را ندارد، همچنین قدرت عزل او و تعیین دیگری را به جایش ندارد.
خلاصه با توجه به این نکته که خلیفه سلطۀ خود را از خداوند دریافت میکند، خداوند به او حق میدهد که از تصرف و عملکرد مطلق در مورد امت برخوردار باشد، زیرا او بنا به تعبیر برخی، «سایۀ خدا در زمین است». از این رو امت مجبور است از او فرمانبرداری نموده در برابر اراده اش تسلیم مطلق باشد، و اوامر و نواهی او را مو به مو رعایت نماید.
در این صورت امت نه حق اعتراض دارد و نه هم حق گزینش، زیرا تعیین خلیفه از سوی خداست یا از سوی خلیفهای که پیش از او بوده است که پرچم این اندیشه را شیعۀ امامیه بدوش میکشد.
شیخ مظفر در عقاید الإمامیه میگوید: «ما معتقدیم که أئمه، اولوالامرهایی هستند که خداوند به اطاعت از ایشان امر فرموده است، و آنان گواهان بر مردم و دروازههای رحمت خدا و راههای رسیدن به او و دلیل و راهنما به سوی او میباشند.
آنان ذخائر علوم و مترجمان وحی و ارکان توحید و گنجینههای معرفت اویند، از این رو پناهگاه اهل زمین اند همانگونه که ستارگان پناهگاه اهل آسمان اند، همچنین ما معتقدیم که امرشان امر خدا و نهیشان نهی خدا، اطاعتشان اطاعت خدا و معصیتشان معصیت حضرت اوست، همانگونه که دوستشان دوست خدا و دشمنشان دشمن خدا میباشد.
بنابراین، رد امرشان جائز نیست و کسی که نظر و امرشان را نمیپذیرد و رد میکند، مانند کسی است که امر رسول اللهجرا رد نموده باشد، و آن که امر رسول اللهجرا رد کند، مانند کسی است که امر خداوند را رد کرده باشد.
از این رو تسلیمشدن به ایشان و پذیرش فرمان و امرشان و عمل به گفتارشان واجب است [٧۸].
اما نکتهای که باید بدان اشاره شود این است که کسانی که خلیفه یا امام را بلندتر از مقام بشری دانسته و به اواین صلاحیتهای فراوان و قدرتهای مطلقه را داده اند، این قدرت و صلاحیت را برای هر خلیفه و امام قائل نشده اند، بلکه این قدرت عالی را مخصوص تعداد معینی از آل بیتشدانستهاند که از تاریخ ۲۴۵ ﻫ به بعد در سلک مردگان درآمدهاند و در عمل فرصت حکومت جز برای یکی از ایشان – امام علیس- مساعد نشد.
اما در سوای این نکته در مورد خلیفه، مقام شرعی، شیوۀ تعیین، حقوق و مسئولیتها و حکم برکناری او، با جمهور مسلمین موافقت دارند.
۲- این که خلیفه قدرت و سلطۀ خود را از سوی امت کسب میکند. بنابراین، امت منبع قوت او هست و او صرفاً وکیل و نمایندهای است که امت او را برمیگزیند و از دیدگاه شریعت ناگزیر به اطاعت او میشود، تا زمانی که جز به آنچه که خیر و حق مصلحت است حکم ننماید.
لیکن هرگاه از راه حق منحرف شود، امت وظیفه دارد او را نصیحت و راهنمایی کند، هرگاه راه راست را برگزید، بر مسندش باقی میماند، و گرنه عزل او و تعیین دیگری به جای او بر امت واجب میشود.
این است نظریهای که عموم مسلمین بدان معتقدند.
شیخ امام محمد عبده میگوید: «خلیفه در نزد مسلمین معصوم نیست و در ارتباط با وحی هم نمیباشد و نمیتواند تفسیر کتاب و سنت را به خود اختصاص دهد».
پس اطاعت او واجب است، مادامی که بر راه صواب و در مسیر کتاب و سنت گام بردارد، و مسلمین در کمین اویند تا هرگاه از روشی که او را برای حفاظت آن نصب کرده اند منحرف گردید و کجروی اختیار نمود، او را با نصیحت هدایت نمایند و بر او بهانهگیری کنند «لا طَاعَةَ لِمَخْلُوْقٍ فِيْ مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ» «فرمان بردنی برای مخلوق در معصیت خالق نیست».
لیکن اگر از قرآن و سنت در عمل طفره رفت، بر ایشان واجب است کس دیگری را به جای او برگزینند، مشروط بر آن که این کار به فسادی برتر از مصلحت کشانیده نشود.
پس امت یا نایبی از جانب امت امام را نصب میکند، و امت صاحب اختیار در سیطره و قدرت اوست و امت است که هرگاه مصلحتش تقاضا نمود، او را برکنار میکند، و از این رو او از هر جهت حاکمی مدنی به شمار میرود [٧٩].
[٧۸] عقائد الإمامیة ص ٧۰ و ٧۱. [٧٩] الإسلام والنصرانیة ص ۶۳ و به کتاب نظام الحکم فی الإسلام، دکتر محمد یوسف موسی ص ۲۱۱ مراجعه شود که میگوید: «نظام اسلامی برای رئیس دولت یا امام صفت الهی یا حق الهی در بدستگرفتن قدرت قائل نیست، بلکه او قدرت خود را از امت به دست میآورد و آنهم زمانی که او را به این مقام بزرگ برمیگزیند، او در حقوق و مسئولیتها مانند یکی از ایشان است، هرچند بار او دشوار و مسئولیتهای او سنگینتر میباشد».