خاتمه
خداوند انسان را گرامی گردانیده، مقام و منزلش را بلند کرده و او را بر دیگر مخلوقاتش فضیلت دادهاست.
﴿وَلَقَدۡ كَرَّمۡنَا بَنِيٓ ءَادَمَ﴾[الإسراء: ٧۰]. «و همانا بزرگ ساختیم فرزندان آدم را».
همچنین زمین را برای اقامت و زیستن آماده نموده است.
﴿أَلَمۡ نَجۡعَلِ ٱلۡأَرۡضَ مِهَٰدٗا ٦﴾[النبأ: ۶]. «آیا زمین را فرشی قرار ندادیم».
﴿ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ مَهۡدٗا وَسَلَكَ لَكُمۡ فِيهَا سُبُلٗا﴾[طه: ۵۳]. «آن که گردانید برای شما زمین را فرشی و روان کرد برای شما در آنجا راهها».
و تمام آنچه را که در آن وجود دارد برای وی مسخر گردانیده است.
﴿وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا مِّنۡهُ﴾[الجاثیة: ۱۴]. «و مسخر گردانید برای شما همۀ آنچه را که در اسمانها و زمین است».
﴿وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ﴾[النحل: ۱۲]. «و مسخر گردانید برای شما شب و روز و آفتاب و مهتاب را».
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي سَخَّرَ ٱلۡبَحۡرَ﴾[النحل: ۱۴]. «و اوست که دریا را برای شما مسخر گردانید».
﴿وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلۡأَنۡهَٰرَ﴾[ابراهیم: ۳۲]. «و مسخر گردانید برای شما جویها را».
خداوند انسان را طوری سرشته که دوست دارد با همجنسان خویش یکجا زندگی کند و با ایشان همکاری و پیوند داشته باشد، و آنهم برای تأمین نیازهای ضروری و مصالح اساسی اش که ضامن بقای نوع و استمرار نژاد اوست.
مکدوگل میگوید: «وجود غریزۀ اجتماعی انسان را به ارتباط با دیگران از راه همگانی اجتماعی وامیدارد».
او تذکر میدهد که آنچه او را به این امر وامیدارد، این است که «او به تنهایی نمیتواند زندگی کند و از همنوعان خویش دوری گزیند. او همراه با وجود دیگران احساس آرامش میکند و خود را با ایشان همآهنگ میسازد و میتواند آرزوها و اهداف خود را در زندگی براساس وجود ایشان برآورده سازد. او بدون وجود افراد بسیاری که با او پیوند دارند و برای تحقیق مصلحت او اجتماع با او همکاری میکنند، نمیتواند از محیط خود و حوادثی که در آن به وقوع میپیوندد، تفسیرهای معقولی بنماید» [۱۰۱].
لیکن غرایز انسان مانند غریزۀ دوستی، چیرهشدن بر دیگران و غریزۀ مالکشدن، در بسیاری موارد به مصالح دیگران اثر منفی میگذارد و زیانهای سنگینی به مصالح اجتماعی وارد میسازد.
از این رو انسان به تنظیم این روابط اجتماعی، به شکلی که خیر و مصلحت را برای همه تحقق بخشد، حقوق هر فرد را در اجتماع تضمن نموده، وظایف او را به او شناسانده و او را از تجاوز و زیانرسانیدن به دیگران باز دارد، احساس ضرورت نمود.
خلاصه آن که انسان اهمیت، بلکه ضرورت تعیین سلوک و رفتارش را در محدودهای معین درک نموده، از این رو نیاز به تشکیلات و قوانین، نیازیست انسانی که وجود خود انسان و برخورد او با دیگر همنوعانش آن را لازم میگرداند. این تشکیلات و قوانین یا از سوی خود انسان وضع شده و اندیشمندان جامعه و دانشمندان و پیشگامان آن، آن را پیشنهاد نمودهاند.
یا آن که وحی الهی است که به وسیلۀ یکی از افراد اجتماع که خداوند او را برای این مأمولیت برگزیده و به قوت و نیروی خویش او را تائید کرده است، بر انسان فرض و لازم گردیده است (که این واسطه پیامبر است). قوانین نخست به نام قوانین وضعی (ساختۀ فکر بشر) نامیده میشود که هدف آن فقط برآورده ساختن نیازهای دنیوی و امور زندگی انسان است.
بنابراین، این قوانین بر پایههای تئوریکی استوار میباشد.
و نوع دوم بنام قوانین دینی یا شریعت الهی نامیده میشود که هدف آن برآورده ساختن مصالح دینی و اخروی انسان است که این قوانین بر اصول تئوریکی و پراتیکی (نظری و عملی) استوار است.
از این رو این قوانین برای انسان مفیدتر بوده و در تعیین رفتار او مؤثرتر است. و همین برتری آن را بس که سعادت دنیا و آخرت انسان در آن نهفته است. خلافت در اسلام نیز از این جمله است، زیرا خلافت در حقیقت نیابت از صاحب شریعت [۱۰۲]در نگهبانی دین و سیاست دنیا میباشد.
بنابراین، ضمن این که خلیفه یا رئیس دولت در اسلام مؤظف است مصالح دنیوی افراد امت را تأمین نموده و زیانها و مفاسد را از ایشان بازدارد، در عین حال وظیفه دارد که برای نگهبانی دین و برآوردهساختن مصالح اخروی شان کار نماید.
در برآوردهساختن این اهداف و اغراض نه تنها خلیفه مسئول است، بلکه هر فرد در دولت اسلامی به اندازۀ طاقت و بر حسب مقام خویش در تحقق آن مسئولیت دارد، «همۀ شما شبانید و همۀ شما از رعیت خویش مورد سؤال قرار خواهید گرفت».
از این رو خلیفه مقامی جز نمایندۀ اجتماع و نائبشان ندارد، و جامعه هم جز اجراکنندۀ ارادۀ خداوند و نائب او، و تحققدهندۀ ارادۀ خداوند در آفرینش انسان و آبادانی زمین به وسیلۀ او و خلافتش بر زمین نمیباشد.
[۱۰۱] در اسات تحلیلیة فی الـمجتمع الـمعاصر ص ۳۲/ احسان محمد الحسن. [۱۰۲] الرسول.