لشکر اسامه س:
پیامبرص به اسامه بن زید بدستور دادند که به اهل اُبنی در فلسطین و قلعه الداروم نزدیک غزه و منطقه البلقاء حمله کند، بعد فرمود: برو بنام خدا، اسامهس همراه پرچم و لشکرش در مکانی بنام جُرف نزدیک مدینه رفت و همه سربازان پس از آماده شدن به لشکر ملحق میشدند بزرگان صحابه مانند ابوبکر، عمر و ابوعبیده، و سعد ابن ابی وقاص و سعید بن زید، و قتاده ابن نعمان در این غزوه فرا خوانده شدند.
عیاش ابن ربیعه و بعضی صحابه گفتند: این بچه از مهاجرین اول هم کار میگیرد. و این گفتگو به سمع رسول خداص هم رسید آنحضرت بر بالای منبر تشریف برده و حمد و تعریف خدا را بیان کردند و بعد فرمودند: ای مردم چه سخنان و ایراداتی پیرامون فرماندهی اسامه بگوش من میرسد، به خدا سوگند اگر شما درباره فرماندهی او معترض هستید شما قبلاً درباره فرماندهی پدر او نیز اعتراض داشتید به خدا قسم که پدرش به امارت و فرماندهی شایستگی داشت و او نیز شایستگی دارد. در نزد من پدرش از برگزیدگان شما است. بعد رسول خداص از منبر پایین آمد و داخل خانهای شد و آن روز شنبه دهم ربیع الأول سال یازدهم هجری بود. مسلمانانی که از لشکر اسامهس بودند آمدند پیش پیامبرص و خداحافظی کردند و رسول خداص میفرمود: بروید ای لشکر و سربازان اسامه، مردم به لشکر رفتند و شب شنبه را خوابیدند و روز یکشنبه اسامهس خدمت پیامبرص رسید و پیامبرص بیمار و بدحال بود و بیماریش شدت گرفت اشکهای اسامه جاری شد و بر روی آنحضرت افتاد و او را بوسه داد. رسول خداص صحبت نمیکرد دستهایش را بطرف آسمان بلند کرد و بعد به سر اسامه مالید، اسامه فهمید که رسول خداص برای او دعا میکند، بعد به محل لشکرش بازگشت. رسول خداص روز دوشنبه دوازدهم ربیع الأول سال یازدهم هجری وفات کردند.
«إنا لله وإنا إليه راجعون»