کشتن عمرو بن عبدود العامری:
یکی از قهرمانان بنی عامر توانست که از خندقی که حضرت رسول اکرمص در جنگ خندق حفر کرده بود عبور کند و شروع به مبارزه طلبیدن کرد در حالی که تا دندان مسلح بود وقتی حضرت علیسصدای او را شنید به رسول خداص فرمود: ای رسول خداص من اهل مبارزه با او هستم پیامبرص فرمود: او عمرو است سرجایت بنشین. عمرو دوباره حرف قبلی خود را تکرار کرد مسلمانان با خود به رایزنی پرداختند که چه کسی با او مبارزه کند. عمرو گفت: به من خبر دهید بهشتی که شما گمان میکنید هر کسی کشته شود وارد آن میشود کجاست؟ حضرت علیسدو مرتبه درخواستش را تکرار کرد پیامبرص دوباره جواب داد او عمرو است، تا این که حضرت علیسجواب داد اگر چه عمرو هم باشد با او مبارزه میکنم پیامبرص به او اجازه مبارزه داد حضرت علیسبه طرف عمرو رفته و این اشعار را با کمال فصاحت و بلاغت سرودند:
به مبارزه ات آمدم عجله کن
اجابت کننده صدایت شخص ناتوان وترسویی نیست
به مقابله با تو با هدف و آگاهی، آمده ام
و وسیله نجات هر انسان موفق راستگویی است
امیدوارم با آمدنم نوحۀ عزا بر تو خوانده شود
با ضربهای آشکارا که یاد آن در تاریخ جنگها باقی خواهد ماند
بعد حضرت علیسبه عمرو گفت: تو گفتهای که هیچکس تو را به دو صفت خوب دعوت نمیکند مگر اینکه تو یکی از آن دو صفت را قبول میکنی عمرو گفت: آری. حضرت علی فرمود: تو را به طرف الله و رسولش دعوت میکنم، پاسخ داد من نیازی به آن ندارم فرمود: پس تو را به مبارزه فرا میخوانم عمرو گفت: از عموهایت کسانی بزرگتر از تو هستند تو هنوز بچهای نمیخواهم تو را بکشم. حضرت علیسفرمود: ولی من تمایل کشتن تو را دارم. عمرو عصبانی شد و شمشیرش را که گویی شعله آتشی بود از غلاف کشید و به طرف علیسرفته و با شمشیر بالای سرش قرار گرفت، حضرت علیسبا سپر روبروی او ایستاد، امّا چون سپر از پوست بود پاره شد و شمشیر به سر او اصابت کرد و زخمی شد با ریسمانی که بالای گردنش بود به عمرو حمله کرد بر اثر این حمله عمرو افتاد و صدای تکبیر مسلمانان در منطقه پیچید و همه متوجه پیروزی حضرت علیسشدند و دانستند که حضرت علیسعمرو را کشته است.
حضرت علی در این باره دو بیت سروده است:
او بعلّت بی خردی سنگها را عبادت میکرد
و من به دلیل خردمندی ربّ محمد را میپرستم
ای گروه و جماعت، خداوند را رها کننده نصرت من و پیامبرش نپندارید.
شجاعت او همراه با چندین خصلت بود که زیبایی آن را چند برابر میساخت. اول: این که شجاعتش بخاطر دفاع از حق بود که او را بر ظلم و سرکشی چیره میساخت. دوّم این که تا زمانی که راه و گریزی وجود داشت هرگز آغازگر جنگ نبود به فرزندش امام حسنسمیفرمود: فرزندم هرگز آغازگر جنگ مباش و دعوتگر آن نیز مباش اگر به آن فرا خوانده شدی آن وقت اجابت کن زیرا دعوت دهنده به جنگ یاغی و سرکش است و یاغی به زمین زده میشود و هلاک میشود، خیلی شجاع و دلیر بود به یارانش سفارش میکرد که فراری و زخمی را در میدان جنگ به قتل نرسانید و کشف ستر کسی را نکیند، خانهها را ویران و اموال را غارت نکنید.