دیدگاه حضرت اسامهس درباره حدیث افک:
حضرت عایشه صدیقهل هنگام بازگشت از غزوه بنیمصطلق بدلیل این که دنبال گردنبند گم شده رفته بود از لشکر عقب ماند پس از قضای حاجت وقتی به جای خود بازگشت متوجه شد که قافله رفته است ناراحت شد، همیشه بعد از رفتن لشکر، پیامبرص چند نفر را تعیین کرده بودند تا اگر کسی جا مانده باشد او را به لشکر برساند، وقتی حضرت عایشهل آنان را دید چادرش را به خودش پیچید و از جایش حرکت نکرد. وقتی صفوان بن معطل از کنارش رد شد سیاهیاش را دید چون در کوچکی او را دیده بود او را شناخت و گفت: «إنا لله وإنا إلیه راجعون» همسر پیامبر خداص خدا بر تو رحم کند چه چیز باعث شده که عقب بمانید، بعد شترش را به او نزدیک کرد و گفت: سوار شو و خودش به عقب برگشت، حضرت عایشهل سوار شد و او مهار شتر را گرفت و با سرعت به دنبال لشکر به راه افتاد. هنگامی به آنان رسید که قافله وارد مدینه شده بود زمانی که مردم صفوان را دیدند اهل لشکر ناراحت شدند و عایشهل در مورد آنچه گفته میشد اطلاعی نداشت، رسول خداص در این مورد از اسامه سؤال کرد. او حضرت عایشهل را به خیر یاد کرد و گفت: به جز خیر و نیکی چیز دیگری در مورد او نمیدانم، سپس فرمود: یا رسول الله!در مورد خانواده شما ما بجز خیر و نیکی چیزی دیگر نمیدانیم و این حدیث و قضیه افک و دروغ و شایعهای باطل است و هیچ حقیقتی ندارد.