چکار میکنی با لا إله إلا الله:
پیامبرص دو سال قبل از وفاتش اسامه را نخستین بار برای فرماندهی لشکری بخاطر نبرد با مشرکین فرستاد و اسامهسدر آن مأموریت موفق شد و خبر آن به پیامبرص رسید و بسیار خوشحال شد، اسامهس میفرمایند: نزد رسول خداص رسیدم در حالی که مژده دهنده فتح جلوتر آمده بود.
از خوشحالی چهره مبارکش میدرخشید مرا به خودش نزدیک کرده سپس فرمود: قضیه را برایم تعریف کن. آنچه رخ داده بود تعریف کردم و گفتم: زمانی که لشکر دشمن شکست خورد، مردی را دیدم با نیزه سوی او حمله بردم گفت: لا إله إلا الله من او را ول نکردم و او را کشتم. چهره مبارک رسول خداص تغییر کرد و گفت: وای بر تو اسامه چکار میکنی با لا إله إلا الله که او گفته، یا گفت: چه کسی تو را در مقابل لا إله إلا الله کمک میکند و آن را همواره برای من تکرار میکرد تا حدّی که دوست داشتم کاش کل اعمالم از بین میرفت و از سر نو اسلام میآوردم، اسامه میگوید: بعد از شنیدن سخن رسول خداص گفتم: قسم به خدا هرگز کلمه گویی را به قتل نمیرسانم که لا إله إلا الله بگوید.
احادیث پیامبرص که اسامه آن را روایت کرده یا در آن روایات نام اسامه ذکر شده است
از حضرت عایشهل مروی است، میگویند: زمانی که رسول خداص هجرت فرمودند ما (همسران) و دخترانش را در مکه گذاشت و رفت، بعد از این که مدتی آنجا ماند زید بن حارثه و غلامش ابورافع را همراه او فرستاد و دو شتر نیز به او دادند و حضرت ابوبکر عبدالله بن اریقط را با دو شتر همراه او کرد به پسرش عبدالله بن ابی بکر نامه نوشت که مادرم ام رومان و مرا و خواهرم اسما و زید و ام ایمن و اسامه را بر شتر سوار کرده به مدینه انتقال دهد.