بخش هفتم: ایجاد هماهنگی میان تجدد و سنتگرایی[١٣٦]
تقریباً میتوان گفت: آنهایی که در دوران ما در بارۀ اسلام، پیام این دین و تمدن آن به نگارش میپردازند، به دو گروه مخالف تقسیم میشوند: گروهی جنبۀ انعطافپذیری و «تجدد» را در قوانین و آموزههای اسلام به گونهای برجسته نشان میدهند که گویی این دین خمیری است کاملاً نرم و شکلپذیر که بدون هیچگونه محدودیتی، به هر اندازه و فرمی که مردم بخواهند، درمیآید.
در طرف دیگر، گروهی قرار میگیرد که جنبۀ ثبات و استواری و جاودانگی را در قوانین و راهنماییهای این دین آن اندازه برجسته و اصیل نشان میدهند که دین تخته سنگی سفت و سخت به نظر میآید که نه حرکتی دارد و نه انعطافی.
عیب بسیاری از افراد بشر همین است که همواره فقط از یک دیدگاه و یک جنبۀ خاص، و به صورت گزینشی به قضایا مینگرند و جوانب دیگر آن را علیرغم اهمیت و حساسیت قابل ملاحظهای هم که داشته باشند، فرو میگذارند و بدانها توجه نمیکنند، در نتیجه به افراط یا تفریط میگرایند.
از میان نویسندگان، کمتر نویسندهای را میتوان یافت که از آفت زیادهاندیشی افراطیون و کوتهبینی کوتهاندیشان سالم مانده و به این برنامۀ ربانی بیهمتا که بر مبنای آن جامعهای ربانی و انسانی، و تمدنی پیشرو و متوازن بنا گردید، نگاهی درست و روشن داشته باشد.
حقیقت این است که جامعۀ مسلمان با پدیدهای استثنایی و بینظیر ممتاز شده است که از جملۀ برجستهترین ویژگیهائی به شمار میآید که آن را از دیگر جوامع مشخص میسازد. این پدیده عبارت است از: توازن، و یا میتوان گفت: پدیدۀ «میانهروبودن» که این فرمودۀ خداوند بزرگ بدان اشاره مینماید:
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا﴾ [البقرة: ١٤٣].
«و بدین ترتیب شما را امتی میانهرو (و بدور از افراط و تفریط) قرار دادیم».
که ما پیشتر به گونهای مفصل در بارۀ آن به بحث برداختیم.
از برجستهترین و آفتابیترین نمادهای توازن و میانهروی که «نظام اسلام» و به دنبال آن جامعۀ اسلامی بدان وسیله از دیگران تمایز مییابند، عبارت است از: ایجاد هماهنگی میان سنت و تجدد یا ابدیت و تغییر. اسلام این دو جنبه را در صورتی هماهنگ و جالب و شگرف باهم گرد میآورد، و هرکدام را در جایگاه مناسب و حقیقی خود قرار میدهد... ثبات در جایی که جاودانگی و دوام لازم است، و انعطافپذیری در جاهایی که نیاز به نوشدن و دگرگونی احساس میگردد.
این ویژگی برجستۀ رسالت اسلام، در هیچ شریعت آسمانی و بشریِ دیگری سراغ نمیرود. آسمانیها که – بنابه رسم و عادت – نمایانگر ثبات[١٣٧] و حتی در مواردی جزمیت، جمود و تفکر استخوانی میباشند تا جایی که تاریخ، مقابلۀ بسیاری از رجال آنها در برابر حرکتهای بزرگ علمی و آزادیبخش، و نیز تجدد ستیزی آنان را در میدان اندیشه، قانون و تشکیلات به ثبت رسانده است.
شریعتها و قوانین بشری هم که – بنابه رسم عادت – نمایانگر انعطافپذیری مطلق و بیقید و بندند. از این رو میبینیم که همواره در حال تغییرند و تقریباً بر هیچ حالتی پایدار نمیمانند، حتی قوانین اساسی که مادر قوانین به شمار میروند بسیاری اوقات با گردش یک قلم از سوی حاکمی سلطهجو، شورای انقلاب یا پارلمان منتخب – سلامت و تقلبیبودن انتخابات هم بماند! لغو و باطل میگردد، به گونهای که مردم شب و روز را در حالی میگذرانند که مطمئن نیستند آیا ماده یا قاعدهای قانونی که دیروز مورد احترام و عنایت بود، دوام و بقا خواهد داشت یا خیر؟!
اما اسلام که خداوند پیامها و برنامههای آسمانی را با آن پایان داده است، هم عنصر ثبات و ماندگاری و هم عنصر انعطافپذیری و تجدد، هردو از سوی خداوند در آن به ودیعت نهاده شدهاند، و این امر از جمله شاهکارهای اعجاز در این دین، و نشانهای از نشانههای جهان شمولی و جاودانگی و صلاحیت فرازمانی و فرامکانی آن به شمار میآید.
زمینههای سنتگرایی و ثبات مداری، و زمینههای تجددگرایی شریعت اسلام و رسالت فراگیر و جاودانهاش را میتوان اینگونه مرزبندی و مشخص نمود:
ثبات و پافشاری در مورد اهداف و آرمانها، و انعطاف پذیری در ابزارها و روشها. سختگیری و سنتگرایی در اصول و کلیات، و آسانگیری و تجدیدپذیری در فروع و جزئیات.
پافشاری و سنتگرایی در زمینۀ ارزشهای دینی و اخلاقی، و انعطافپذیری در اشکال و قالبها و کارهای دنیوی و علمی.
[١٣٦]- مقصود از سنت در اینجا، سنت در مقابل مدرنیته است نه سنت در مقابل بدعت. و معنای آن عبارت است از: باورها و هنجارهایی که از گذشته در ما ریشه دوانده است و بر ما و رفتار ما تأثیر گذاشته و آن را سوق میدهد که در انگلیسی به آن (Tradition) میگویند. (مترجم)
[١٣٧]- چنانچه ملاحظه میشود شریعتهای آسمانی پیش از اسلام همگی مرحلهای، برای زمانی مشخص و برای ملتی ویژه بودند و لذا به انعطافپذیری که شایستگی همگانیشدن و جاودانگی را به آنها ببخشد، نیازی نداشتند، برخلاف اسلام که پیامآورش به سوی تمامی مردمان فرستاده شده، و روند نبوت با وی پایان یافته است.
سنتگرایی و تجدد در زندگی و در هستی:
چه بسا که شخصی میپرسد: اسلام چرا چنین روشی دارد؟ نمیشد خداوند یا تجدیدپذیری مطلق و یا سنتگرایی را در آن منظور میداشت.
و اما پاسخ: اسلام در نتیجۀ اتخاذ این روش، به صورت ویژه با طبیعت زندگی انسانی و به طور کلی با طبیعت این جهان گسترده و بزرگ، سازگاری و هماهنگی مییابد، چرا که این دین با فطرت انسان و فطرت هستی همنواست.
خود طبیعت زندگی بشری را که در نظر آوریم، میبینیم که دارای دو دسته عناصر میباشد: نخست عناصری پایدار و ثابت که همگام با بقای انسان، باقی خواهند بود، دوم عناصری انعطافپذیر، تغییرپذیر و نوشونده.
مثلاً انسان کنونی، فهم و معلومات وی گسترده شده، دانشهای وی پیشرفت نموده، و توانایی وی در زمینۀ به خدمتگرفتن نیروهای موجود در جهان پیرامونش و نیز در بهرهبرداری از آنها افزایش بسیار یافتهاند تا جایی که توانست پای بر کرۀ ماه بگذارد، چند روزی بر روی آن زندگی کند، مجهولات آن را کشف کند و نمونههایی از خاک و سنگهای آن را با خود به زمین بیاورد.
اما آیا گوهر انسان امروزی در مقایسه با انسان ماقبل و مابعد تاریخ تغییر کرده است؟
آیا گوهر وجودی انسان معاصر که به سیارۀ ماه صعود کرده است، با آن انسانی که نمیدانست جنازۀ برادرش را چگونه پنهان نماید و کلاغ این کار را به وی آموخت، تفاوت یافته است؟
هرگز! بلکه گوهر وجودی انسان همواره یگانه خواهد ماند، هرچند که آگاهیها و دانشهای وی دگرگون، و تواناییهایش دوبرابر و چندبرابر شوند.
انسان از دوران نیای اصلی خود تا به امروز، میخورد و مینوشد و دوستدار جاودانگی است، و اراده و عزم وی در برابر انگیزههای شخصی درونی، یا وسوسهافکنیهای برونی، ضعیف و ناتوان میگردد و در نتیجه دچار گناه و معصیت میشود و فریب میخورد، سپس وجدانش بیدار و هوشیار میگردد، و احساس گنهکاری وجودش را فرا میگیرد، لذا راه بازگشت در پیش میگیرد و بر در توبه میکوبد، بدین امید که صفحهای سفید و زرین را از نو آغاز کند.
این را در داستان آدم ابوالبشر، مشاهده نمودیم. جریان از این قرار است که شیطان وی را وسوسه نمود و اندک اندک فریبش داد و او را به دام غلط و اشتباه انداخت که بله، آن درخت، درخت جاودانگی و دارایی زوالناپذیر است، تا اینکه بالاخره آمده از آن درخت ممنوع خورد:
﴿وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ ١٢١ ثُمَّ ٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ فَتَابَ عَلَيۡهِ وَهَدَىٰ ١٢٢﴾ [طه: ١٢١ – ١٢٢].
«و بدینگونه آدم از پروردگارش سر پیچید و راه اش را گم نمود . سپس پروردگارش او را برگزید و توبهاش را پذیرفت و هدایت یافت».
در میان فرزندان بشر همواره افراد «بداندیش» دیده خواهند شد که در نتیجه حسادتورزی و بدخواهی، از ریختن ناحق و ظالمانۀ خون همنوعان بیگناه خود ابا و پرهیز نخواهند نمود.
همچنین همواره افراد «نیکاندیش» و پارسا و پاکسرشت دیده خواهند شد که نه مرتکب پلیدی و زشتی میشوند، و نه در بارۀ بزهکاری میاندیشند، نه بدکردارند، نه بدخواه و بداندیش، و نه بدی را با بدی پاسخ میگویند! این را هم در داستان دو فرزند آدم که خداوند آن را به صورت یک حقیقت برایمان بازگو فرموده است، مشاهده کردیم. آنگاه که یکی بر دیگری حسادت ورزید و دست به خونش آلود و بدین ترتیب در جملۀ شقاوتمندان و زیانکاران جای گرفت، و این در حالی بود که دیگری از اینکه دست خشونت بر وی بگشاید ابا داشت و میگفت:
﴿إِنِّيٓ أَخَافُ ٱللَّهَ رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾ [المائدة: ٢٨].
«آخر من از خداوند (یعنی) پروردگار جهانیان میترسم».
ما همواره تجلی عینی این داستان را در هزارها و میلیونها نفر از فرزندان آدم که نمایانگر شخصیت «قابیل» و «هابیل» - آنگونه که بدین نامها مشهورند – باشند خواهیم دید، و بشریت نیز همواره تا پایان کار جهان و جهانیان تکرار عملی و عینی این امر را بارها مشاهده خواهد کرد.
به هستی پیرامون خود که بنگریم، مشاهده میکنیم چیزهایی را در بر دارد که ثابت و استوارند، هزار و بلکه هزاران سال گذشتهاند اما این عناصر ثابت همچنان به همان صورت خود باقی ماندهاند: زمین و کوهها، شب و روز، خورشید و ماه و ستارگان که به اجازه و دستور خدا رام گشته و هرکدام در مدار خود شناورند.
همچنین در آن، عناصری جزیی و تغییرپذیر وجود دارند: کشتزارهایی پدید میآیند، دریاچههایی خشک میشوند، کانالهایی حفر میگردند، آبهایی به خشکی تجاوز میکنند، خشکی در آب پیش میرود، زمینی موات آباد میگردد، کویرهایی خشک سرسبز میگردند، سرزمینهایی آباد و جاهایی ویران میگردند، گیاهانی میرویند و بالندگی مییابند، و برخی دیگر خشک میگردند و به صورت علفهایی در آغوش باد درمیآیند و به هر طرفی برده میشوند...
این است طبیعت و عادت انسان و طبیعت هستی. در آن واحد هم ثابتند و هم تغییرپذیر، اما ثبات در کلیات و اصول و گوهر، و تغییر در جزئیات و اشکال و قالبها و نمادهای بیرونی.
پس اگر تجدد و نوشدن قاعدهای است موجود در هستی و در زندگی، بیگمان و بیهیچ روی، ثبات و دوام نیز قانونی است که بر زندگی و هستی حاکم میباشد.
و اگر از دیر باز عدهای از فلاسفه اصل «شدن» و تغییرپذیری را به عنوان یک قانون ازلی حاکم بر تمامی هستی قلمداد کردهاند، در مقابل عدهای هم بودهاند که قائل به خلاف آن اصل بوده و ثبات و تغییرناپذیری را اساس، و اصل کلی فراگیر و حاکم بر تمامی هستی به حساب آوردهاند.
حقیقت این است که هردو اصل ابدیت و تغییر، در هستی و در زندگی کارآیی و عمل مشترک دارند، همانگونه که به صورتی عینی و ملموس، دیده میشود.
پس شگفتآور نخواهد بود اگر میبینیم شریعت اسلام که با فطرت انسان و فطرت کل وجود سازگاری دارد، جامعه دو عنصر ثبات و تجدد بوده و میان آنها آشتی برقرار میسازد.
لذا جامعۀ اسلامی با برخورداری از این مزیت میتواند با سنتگرایی و پافشاری بر اصول، ارزشها و آرمانهای خود، و بانوگرائی در زمینۀ دانشها، تکنیک و روشها و ابزارها زندگی کند، استمرار یابد و پیشرفت نماید، این جامعه با سنتگرایی و تکیه بر اصل ثبات میتواند بر عوامل فروپاشی و نابودی، یا ذوبشدن در دیگر جوامع یا تجزیهشدن به چند جامعۀ به ظاهر متحد اما در اصل متضاد و ناسازگار، فایق آید و ماندگاری خود را تضمین کند. در سایۀ ثبات، قانونمداری نهادینه شده و اعتماد عمومی و اطمینان دوجانبه در اجتماع گسترش مییابد، معاملات و روابط بر ستونهای استوار و بنیانهایی تزلزلناپذیر بنا میگردند که طوفان خودسریها و اهوا و دگرگونیهای احتمالی سیاسی و اجتماعی، تأثیری بر آنها نخواهد گذاشت در همین حال این جامعه با نوگرایی و انعطافپذیری میتواند خود و روابط خود را با دگرگونیهای عصر، و تغییرات شرایط زندگی همنوا و همراه سازد، بدون اینکه ویژگیها و اصول بنیادین خود را از دست بدهد.
اما جلوههای سنت و تجدد در شریعت اسلام کدامند؟ و چه دلایلی برای این امر میتوان ارایه نمود؟ این موضوعی است که ما ان شاء الله در صفحات بعد به بیان آن خواهیم پرداخت.
دلایل سنتگرایی و تجدد در منابع و احکام اسلام:
سنتگرایی و نوسازی، نمادها و دلایل فراوانی دارند که میتوان آنها را در منابع اسلام شریعت و نیز تاریخ این دین یافت.
این ثبات و سنتگرایی در «منابع اصلی، نصی و قطعی قانونگذاری» که عبارتند از: کتاب خداوند و سنت پیامبر خدا ج، جلوهگر میباشند. قرآن سرچشمۀ اصلی و قانون اساسی، و سنت، تفسیر نظری و بیان عملی قرآن بوده، و هردو منبعی الهی و معصوم میباشند که هیچ مسلمانی حق رویگردانی از آنها را ندارد:
﴿قُلۡ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَۖ﴾ [النور: ٥٤].
«بگو از خدا و پیامبر اطاعت کنید».
﴿إِنَّمَا كَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ أَن يَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ﴾ [النور: ٥١].
«مؤمنان هنگامی که به سوی خدا و پیغمبرش فرا خوانده شوند تا میان آنان داوری کند، سخنشان تنها این است که میگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم».
تجددگرایی در «منابع اجتهادی» که میان فقهای مسلمان در میزان حجیت و اعتبار استدلالی آنها اختلاف نظرهای گسترده و فراوانی وجود دارد، نمود پیدا میکند. منابعی مانند: اجماع، قیاس، استحسان، مصالح مرسله، قول صحابی، احکام شریعتهای پیش از اسلام ودیگر منابع اجتهاد و روشهای استنباط.
با دقت در احکام شریعت[١٣٨]، مشاهده میکنیم که این احکام به دو بخش مشخص تقسیم میگردند:
١) بخشی ثابت و ابدی.
٢) بخشی انعطافپذیر و تجدیدپذیر.
میبینیم که ثبات و ابدیت در عقاید پنجگانۀ بنیادین، یعنی: ایمان به خداوند، فرشتگان، کتابهای آسمانی، پیامبران خدا و روز آخرت نمود مییابد. این باورها همانهایی هستند که قرآن در جاهای گوناگون بدانها اشاره میکند، از جمله:
﴿۞لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّۧنَ﴾ [البقرة: ١٧٧].
«نیکی فقط این نیست که به جانب مشرق و مغرب روی آورید، بلکه نیکی، (کردار) کسی است که به خدا روز واپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیغمبران ایمان آورده باشد».
﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا﴾ [النساء: ١٣٦].
«هرکس که به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبران او و به روز رستاخیز کافر شود (و یکی از اینها را نپذیرد) واقعاً در گمراهی دور و درازی افتاده است».
ثبات همچنین در ارکان پنجگانۀ عملی یعنی: شهادتین، برپاداشتن نماز، پرداخت زکات، روزهداشتن ماه رمضان، و حج خانۀ محترم خداوند، متجلی میگردد. اینها همان اصولی هستند که بنابه فرمودۀ قطعی پیامبر ج زیربنا و بننیان دین اسلام محسوب میگردند.
ازدیگر نمادهای ابدیت در شریعت اسلام: محرمات یقینی یا کارهای هستند که حرامبودن آنها شک و تردید برنمیدارد، مانند: جادوگری، آدمکشی، زنا، رباخواری، خوردن مال یتیمان، تهمت ناروا به زنان مؤمن بیگناه و پاکدامن، فرار از جبهۀ جنگ، غضب، دزدی، غیبت، سخنچینی و جاسوسی و دیگر مواردی که به صورت قطعی در قرآن و سنت تحریم شدهاند.
جلوهگاه دیگر ثبات، ارزشهای بنیادین و فضایل والا میباشند، فضایلی چون: راستگویی، امانتداری، پاکدامنی، شکیبایی، وفاداری، حیا و دیگر ارزشهای اخلاقی که قرآن و سنت آنها را از شاخههای ایمان به حساب آوردهاند.
و بالاخره از دیگر نمادهای سنتگرایی و ثبات در شریعت اسلام میتوان از: قوانین طبیعی دین اسلام در مورد: ازدواج، طلاق، ارث، حدود و کیفر، قصاص و دیگر موارد مشابه نام برد که قطعیبودن آنها با نصوص یقینزا و تردیدزا به اثبات رسیده است. اینها دستوراتی ثابت و تغییرناپذیرند که حتی اگر کوهها هم از جای خود برکنده شوند، اندک تکانی نخواهند خورد و نباید هم تغییر یابند. این قطعیان را قرآن بیان داشته و احادیث مؤید آنها نیز به حد تواتر رسیدهاند و آحاد امت اسلامی هم در بارۀ قطعیت آنها به توافق جمعی رسیدهاند. از این رو هیچ همایشی، هیچ کنفرانسی و هیچ خلیفهای از خلفا یا حاکمی از حاکمان حق ندارد چیزی از آنها را لغو کند و یا معطل و مسکوت بگذارد، چرا که اینها کلیات دین و پایهها و بنیانهای آن و یا به گفتۀ پژوهشگرانۀ شاطبی «مجموعهای هستند جاودانی و تغییرناپذیر که زیربنای دنیا قلمداد شده و آنگونه که تجربه هم نشان داده است، از رهگذر آنها مصالح دنیوی تحقق یافتهاند. شریعت اسلامی هم هماهنگ با همان ابدیت ارایه شده است، به همین دلیل آن قوانین کلی همواره تا پایان عمر جهان و جهانیان باقی خواهند بود»[١٣٩].
در مقابل این دسته از قوانین ثابت، دستهای دیگر یافته میشود که انعطافپذیری و نوگرایی شریعت اسلام در آنها جلوهگر میشود. جزئیات احکام شریعت و شاخههای عملی آن، بویژه در زمینۀ حکومت دینی در لیست این بخش از قوانین دین قرار میگیرند.
امام ابن قیم در کتابش به نام «إغاثة اللهفان» میگوید:
«احکام دو گونهاند: گونهای، تغییرناپذیر، ابدی و فراتر از زمانها و مکانها و اجتهاد اندیشمندان، مانند: وجوب تکالیف، حرامبودن محرمات، حدود و کیفرهای شرعی و دیگر موارد مشابه که نوگریز و اجتهادناپذیرند.
گونۀ دوم: احکامی هستند که در صورت اقتضای مصلحت و ضرورتهای زمانی، مکانی و شرایط حاکم، تن به تغییر میدهند، مانند: میزان، نوع و چگونگی تعزیرات که شارع بنابه مصلحت به صورت قطعی آنها را مشخص و مرزبندی نکرده و در مورد آنها قائل به تنوع و گوناگونی میباشد. ابن قیم در اینجا به ذکر نمونههایی از اجرای عملی این امر، در سنت پیامبر ج و روش خلفای راشدین میپردازد، سپس چنین ادامه میدهد:
«و این بابی است گسترده که بیشتر مردم در آن به غلط افتاده و احکام ثابت، ضروری و تغییرناپذیر را با تعزیرات که وجود و عدم وجود آنها به مصلحت و اقتضای شرایط بستگی دارد، اشتباه گرفتهاند و هردو را درهم آمیختهاند»[١٤٠].
[١٣٨]- مراد ما از شریعت در اینجا فراتر از صورت عملی دین و «جنبه قانونی» رسالت اسلام میباشد و عبارت است از: تمامی آنچه از باورها، عبادات، معاملات و اخلاق و... که پیامبر ج آنها را به ارمغان آورده است. همانگونه که تهانوی هم در کتاب خود با عنوان: «کشاف اصطلاحات العلوم والفنون» چنین تعریفی ارائه داده است.
[١٣٩]- الموافقات.
[١٤٠]- اغائة اللهفان، جلد اول، ص ٢٤٦ و ٣٤٩.
سنتگرایی و تجدد در روش قرآن:
با قرآن پژوهی و اندیشه در کتاب خداوند، میتوان از میان گلزار آیات مقدس آن انبوهی دلیل برای اثبات این ویژگی برجسته از ویژگیهای امت مسلمان، ارایه نمود که عبارت است از: ایجاد هماهنگی عادلانه و متوازن میان سنتگرایی و نوگرایی.
از آنجا که میگویند: «بالمثال یتضح المقال»: نمونهآوری مفهوم سخن را آفتابی و روشن میسازد، لذا بیمناسبت نمیبینیم که جهت روشنترشدن گفتههای بالا به ارایۀ چند مثال بپردازم:
(الف) از جلوههای ایجاد هماهنگی میان تجدد و سنتگرایی، میتوان به عنوان نمونه اصل شورا را در نظر گرفت: مطابق این آیه از قرآن که در توصیف مؤمنان میباشد، اصل شورا به عنوان یک ارزش، ثابت و تغییرناپذیر میباشد:
﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ﴾ [الشوری: ٣٨].
«مؤمنان ادارۀ امورشان از طریق رایزنی و برپایۀ مشورت و اندیشۀ جمعی صورت میگیرد».
همچنین خداوند خطاب به پیامبرش میفرماید:
﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ﴾ [آل عمران: ١٥٩].
«در کارها (و تصمیمگیریهای اجتماعی) با آنان مشورت کن و نظرشان را جویا شو».
بر همین اساس، هیچ حاکمی و هیچ جامعهای حق ندارد که اصل شوری را از متن زندگی سیاسی و اجتماعی خود حذف نماید، و هیچ حاکمی مجاز نیست که با زور و اجبار، مردم را برخلاف خواستۀ آنها به پذیرش چیزی که نمیخواهند وادار سازد.
تجدیدپذیری و نوگرایی هم در اینجا نمایان میشود که شریعت، یک قالب شورایی فرازمانی و فرامکانی الزامآور و یک روش شورایی مشخص تعیین نکرده است و در جامعه با رعایت آن قالب ابدی، به هنگام بروز تحولات اجتماعی ناشی از تغییر محیط، زمان یا شرایط، دچار آسیب و خسارت گردد. عدم تعیین این قالب به دینداران امکان میدهد که در هر عصری فارغ از تمامی قید و بندهای دور از شکل گرایی اجباری، فقط به تناسب شرایط و نیز جایگاهشان در مسیر تجدد، در هر قالب و با هر روشی که بهتر و آسانتر باشد، فرمان خداوند مبنی بر شورا و استفاده از اندیشۀ جمعی را به اجرا درآورند[١٤١].
(ب) یا عدالتورزی را در نظر آورید. ثبات و ابدیت این امر، در این فرمودۀ خداوند تبلور مییابد:
﴿وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ﴾ [النساء: ٥٨].
«[خداوند به شما دستور میدهد] هنگامی که میان مردم به داوری نشستید، دادگرانه قضاوت کنید».
و نیز در این فرمودهاش:
﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن يَفۡتِنُوكَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ﴾ [المائدة: ٤٩].
«در میان آنان مطابق چیزی حکم کن که خداوند نازل کرده است و از امیال و آرزوهایشان پیروی مکن، و مواظب باش که آنان (با کذب و حقپوشی و خیانت و غرضورزی) تو را از برخی چیزهایی که خدا بر تو نازل کرده است، به دور و منحرف نکنند».
بدینگونه میبینیم که دین اسلام دادگری، پایبندی به تمامی فرمانها و ضوابط الهی، و پرهیز از ملاک قراردادن امیال و هوسها را لازم شمرده و تساهل و سهلانگاری در این امور را قاطعانه رد میکند و نسبت به این امر هشدار میدهد. بدین ترتیب، خداوند با تأکید بر لزوم عدالت، جنبۀ ابدیت و ثبات را در میدان داوری و قضاوت متجلی ساخته است. تجدد و انعطافپذیری هم در عدم تعیین یک فرم و چهارچوب ویژه برای داوری و دادخواهی، جلوهگر میشود. و نیز عدم تعیین اینکه آیا دادرسی فقط یک مرحله دارد یا بیشتر؟ آیا قضاوت با روش قضاوت یک نفر قاضی صورت میگیرد یا به صورت قضاوت گروهیِ تعدادی از قضات و هیأتمنصفه؟ آیا میتوان دادگاهی به نام دادگاه جنایی و دیگری را به نام دادگاه مدنی تشکیل داد یا خیر؟ و آیا... . تمامی اینها از سوی شریعت مسکوت ماندهاند تا کارشناسان مسایل قضایی، و حقوقی خود به اجتهاد و انتخاب مناسبترین شیوه بپردازند. هدف شارع در این زمینه، فقط برپایی عدالت، رفع ستم و جلب مصلحت و دفع مفسده میباشد.
شارع خود، اهداف و «ارزشها» را با اعلام نص قاطع مشخص کرده است، اما تعیین ابزارها و «روشها»ی تحقق اهداف را به انسان وانهاده است تا وی به تناسب زمان، محیط زندگی و وضعیت و شرایط خود، شخصاً بهترین شیوه را اتخاذ کرده و ساز و کار و فرم لازم را تعیین نماید.
(ج) ابدیت و ثبات در این فرمودۀ خداوند متجلی است:
﴿لَّا يَتَّخِذِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَلَيۡسَ مِنَ ٱللَّهِ فِي شَيۡءٍ﴾ [آل عمران: ٢٨].
«مؤمنان نباید مؤمنان را رها کنند و کافران را به جای ایشان به دوستی گیرند، و هر که چنین کند بهرهای از دین خدا و رحمت او نخواهد داشت».
تجلی انعطاف و تغییرپذیری را میتوان در صدور جواز نقض این دستور به هنگام ضرورت، مشاهده نمود، آنجا که میگوید:
﴿إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗۗ﴾ [آل عمران: ٢٨].
«مگر اینکه (ناچار شوید که) خویشتن را از (اذیت و آزار) ایشان مصون دارید».
به همین صورت باز میفرماید:
﴿إِلَّا مَنۡ أُكۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِيمَٰنِ﴾ [النحل: ١٠٦].
«به جز آنان که (تحت فشار و اجبار) ناچار میگردند و در همان حال دلهایشان بر ایمان ثابت است».
و نیز:
﴿۞لَّا يُحِبُّ ٱللَّهُ ٱلۡجَهۡرَ بِٱلسُّوٓءِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ إِلَّا مَن ظُلِمَۚ﴾ [النساء: ١٤٨].
«الله بانگ زدن به بدی را دوست ندارد (که افراد بشر پردهدری کنند و سخنان ناشایست بگویند و) زبان به بدگویی گشایند، مگر آن کسی که مورد ستم قرار گرفته باشد».
این استثناها و امثال اینها در کتاب خداوند، به کسانی که در نتیجۀ جبر شرایط فردی و اجتماعی، امکان رعایت قواعد اصیل رفتاری را ندارند، نوعی جواز و فراخی اعطا میکنند، و اما هشدار و صد هشدار که این استثناها به قواعد تبدیل نشوند، و به صورت یک اصل در اندیشه یا رفتار آدمی درنیایند.
(د) [در مورد تحریم خوراکیها] ابدیت در این فرمودۀ خداوند نمود مییابد:
﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ وَلَحۡمُ ٱلۡخِنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦ وَٱلۡمُنۡخَنِقَةُ وَٱلۡمَوۡقُوذَةُ وَٱلۡمُتَرَدِّيَةُ وَٱلنَّطِيحَةُ وَمَآ أَكَلَ ٱلسَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡ وَمَا ذُبِحَ عَلَى ٱلنُّصُبِ وَأَن تَسۡتَقۡسِمُواْ بِٱلۡأَزۡلَٰمِۚ ذَٰلِكُمۡ فِسۡقٌۗ ٱلۡيَوۡمَ يَئِسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِۚ ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ﴾ [المائدة: ٣].
«بر شما حرام است: (خوردن گوشت) مرده، خون (جاری)، گوشت خوک، حیواناتی که به هنگام ذبح نام خدا بر آنها برده نشود و به نام دیگران سر بریده شوند، حیواناتی که خفه شدهاند، حیواناتی که با شکنجه و کتک کشته شدهاند، یا از بلندی پرت شده و مردهاند، یا بر اثر شاخزدن حیوانات دیگر مردهاند، حیواناتی که درندگان از بدن آنها چیزی خورده و بدان سبب مردهاند، مگر اینکه (قبل از مرگ بدانها رسیده و) آنها را سر بریده باشید، حیواناتی که برای نزدیکی به بتان قربانی شدهاند، و بر شما حرام است که با چوبههای تیر (و امروزه با: دانههای تسبیح، مهرههای نرد، جام قهوه، اوراق پاسور ودیگر چییزهای نامشروع) به بختآزمایی و پیشگویی بپردازید، همۀ اینها برای شما جرم و گناه، و خروج از فرمان الله است، از امروز کافران از (نابودنکردن) دین شما مأیوس گشتهاند. پس از آنان نترسید و از من بترسید. امروز (احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آیین خداپسند برای شما برگزیدم».
انعطافپذیری شریعت، در ادامۀ فرمودۀ خداوند، تجلی پیدا میکند:
﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِي مَخۡمَصَةٍ غَيۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾ [المائدة: ٣].
«اما کسی که در حال گرسنگی ناچار شود، (از محرمات سابق چیزی بخورد تا هلاک نشود) و متمایل به گناه نباشد (و عمداً نخواهد چنین کند، مانعی ندارد) چرا که خداوند بخشایندۀ مهربان است».
خداوند با این کار، اصلِ «رعایت ضرورتها» را مقرر و تصویب نموده است، اما نه به صورت افسار گسیخته و مطلق، بلکه آن را با عبارت ﴿غَيۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ﴾ مقید و محدود میسازد، یعنی: غیر متمایل به حرام و عدم گرایش به زیادهروی و تجاوز از حد، همانند گفتۀ خداوند در دیگر آیات:
﴿غَيۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ﴾ [البقرة: ١٧٣، الأنعام: ١٤٥ و النحل: ١١٥].
«به حق دیگران تجاوز نکند و از اندازۀ نیاز فراتر نرود».
و این قیدی است برای اصل «رعایت ضرورتها» تا مردم با بهانه قراردادن آن در استفادۀ اضطراری از حرام گستاخی و زیادهروی نکنند. از همین جا اصلی دیگر اخذ شده است بدین مضمون که «آنچه به واسطۀ ضرورت مجاز گردیده است، میزان استفاده از آن هم با ملاک ضرورت و نیاز تعیین میگردد، لذا استفاده از آن فقط به اندازۀ رفع نیاز مجاز خواهد بود»[١٤٢].
(هـ) نمود آشکار ابدیت و ثبات را در تحریم صریح و قاطعانۀ خرابکاری و فسادورزی در زمین، میتوان دید به عنوان نمونه به این دو فرمودۀ خداوند توجه کنید:
﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا﴾ [الأعراف: ٥٦].
«و در زمین، بعد از اصلاح آن (به وسیله پیامبران یا اصلاحگران) فساد و تباهی به راه نیندازید».
﴿وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ﴾ [البقرة: ٦٠ و هود: ٨٥].
«و همچون تباهکاران در زمین به حدودشکنی و تجاوزگری و حقکشی نپردازید».
و این اصلی است کلی.
تجدید و تغییرپذیری هم، در استثنانمودن شرایط جنگی، و مقتضیاتِ پیکار با دشمن و وادارکردن وی به تسلیم با کمترین خسارت ممکن، نمودار و جلوهگر میشود. خداوند در این مورد میفرماید:
﴿مَا قَطَعۡتُم مِّن لِّينَةٍ أَوۡ تَرَكۡتُمُوهَا قَآئِمَةً عَلَىٰٓ أُصُولِهَا فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَلِيُخۡزِيَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٥﴾ [الحشر: ٥].
«هر درخت خرمایی را که بریدید، یا بر پایهها و ریشههای خود بر جای گذاشتید، به فرمان خدا و اجازۀ او بوده است (و گناهی متوجه شما مسلمانان نمیباشد، خدا این اجازه را بدین خاطر داده است) تا کژرفتاران و حدودشکنان را خوار و رسوا گرداند».
این آیه هنگامی فرود آمد که لشکر پیامبر ج یهودیان بنی نضیر را در محاصره گذاشته بود و برخی از درختان خرمای آنان را برید. یهودیان هم به خاطر این کار به طعنهزنی پرداختند و میگفتند: ای محمد! تو که پیشتر خودت از خرابکاری و فسادورزی نهی میکردی، و از خرابکاران عیب و ایراد میگرفتی، اکنون این بریدن درختان خرما و آتشزدن آنها دیگر چیست؟! و آیۀ فوق در پاسخ آنان نازل شد کهاین کار به دستور خدا و برای رسواکردن تجاوزگران و حدودشکنان صورت گرفته است.
(و) و در زمینۀ اجتهاد، تبلور ثبات و ابدیت را میتوان در اینجا دید که قرآن کریم اجتهاد در مقابل نصِ قاطع را رد کرده است، به این دلیل که رأی و نظر مخلوق با حکم خداوند برابری نمیکند و اصلاً غیر قابل مقایسهاند... بر همین اساس کتاب عزتبخش قرآن، کسانی را که با وجود حکم خداوند مبنی بر حلالبودن خرید و فروش و حرامبودن رباخواری – که طبعاً جایی برای قیاس و اظهار نظر باقی نمیگذارد – به صورت خودسرانه و با مشابهخواندن ربا و خرید و فروش، اقدام به حلالکردن رباخواری نمودند، قاطعانه رد نموده است. در این مورد خداوند میفرماید:
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَيۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَيۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ﴾ [البقرة: ٢٧٥].
«این بدان خاطر است که (رباخواران در توجیه کار پلیدشان) میگویند: خرید و فروش نیز همانند رباست. و حال آنکه خداوند خرید و فروش را حلال، و ربا را حرام نموده است».
در همین حال، نوگرایی و تغییرپذیری را در این امر میتوان دید که قرآن در امور قضایی و موارد مشابه که میدان اختلاف اندیشهها و گوناگونی نظرات میباشند، تلاش فکری انسان برای حکمیابی و اجتهاد را به رسمیت میشناسد. در این مورد در قرآن چنین آمده است:
﴿وَدَاوُۥدَ وَسُلَيۡمَٰنَ إِذۡ يَحۡكُمَانِ فِي ٱلۡحَرۡثِ إِذۡ نَفَشَتۡ فِيهِ غَنَمُ ٱلۡقَوۡمِ وَكُنَّا لِحُكۡمِهِمۡ شَٰهِدِينَ ٧٨ فَفَهَّمۡنَٰهَا سُلَيۡمَٰنَۚ وَكُلًّا ءَاتَيۡنَا حُكۡمٗا وَعِلۡمٗاۚ﴾ [الأنبیاء: ٧٨ – ٧٩].
«(و یاد کن) داود و سلیمان را، هنگامی که در بارۀ کشتزاری که گوسفندان مردمانی، شبانگاه در آن چریده و تباهش کرده بودند، داوری میکردند، و ما شاهد داوری آنان بودیم. ما درستترین راه حل را به سلیمان فهماندیم، و به هر یک از آن دو قدرت داوری و دانش عطا کردیم».
میبینیم که فهم درست را فقط به یکی از آن دو یعنی به سلیمان – بر مبنای موافق افتادن نظر پیشنهادی وی با حقیقت – نسبت میدهد و در عین حال هردو نفرشان را به داشتن قدرت داوری و دانش میستاید، هرچند که یکی از آنها در قضاوت به راه خطا رفته بود، چرا که وی نیز در جهت حل یک قضیۀ مبهم به جستجو و اجتهاد پرداخته بود.
[١٤١]- «شکلگرایی» و «ارزشگرایی» در برخورد با متون دینی، به هنگام تلاش برای چارهجویی مشکلات اجتماعی انسان، نقشی حساس و تعینکننده دارند و هرکدام رنگ خاصی به نظرات اجتهادی محقق در بارۀ مسایل گوناگون اجتماعی بشر میبخشند و نتایجی خاص و متفاوت به بار میآورند. نظر به اهمیت این موضوع، توصیه میشود به کتابهای: «احیای فکر دینی در اسلام» نوشته اقبال لاهوری، «هرمنوتیک کتاب و سنت» از مجتهد شبستری، «الإسلام وقضایا العصر» از دکتر قرضاوی، «نظام الإسلام، الحکم والدولة» از محمد المبارک، مراجعه شود. (مترجم)
[١٤٢]- «الأشباه والنظایر» نوشتۀ: ابن نجیم حنفی، ص ٤٣.
سنتگرایی و تجدد در روش پیامبر صلی الله علیه وسلم:
در روش پاک پیامبر ج – چه گفتاری، چه رفتاری و چه تقریری یا امضایی – که بنگریم مشاهده خواهیم کرد که سرشار از نمونهها و دلایل انبوهی است که ابدیت و تغییر یا سختگیری و انعطافپذیری، در کنار همدیگر در آنها تجلی و نمود عملی پیدا میکنند.
(الف)
عدم سهلانگاری و سستی، و کوتاهنیامدن پیامبر ج در امور مربوط به تبلیغ وحی و کلیات دین، و نیز در ارزشها و بنیادهای اعتقادی و اخلاقی آن، مظهر ثباتاندیشی و استواری و تزلزلناپذیری به حساب میآید.
هرچقدر که مخالفان تلاش مینمودند تا از رهگذر سازشکاریها و چانهزنیها، یا تهدیدها و دیگر انواع روشهای تأثیرگذاری بر درون انسان، پیامبر را به تسلیم یا عقبنشینی وادار سازند، اما با این حال وی گامی عقب ننشست و موضعگیریش همواره عبارت بود از: رد قاطعانه، همان موضعی که قرآن در بسیاری موارد آن را به وی آموخته بود. مثلاً هنگامی که مشرکان به او پیشنهاد کردند که بر سر تقسیم دین به دو بخش باهم توافق نمایند، بدین ترتیب که آنان مقداری از دین وی را بپذیرند و او هم مقداری از دین آنها را بپذیرد، یا قسمتی از سال را آنان به عبادت خدای محمد ج بپردازند و در مقابل او هم مدتی به عبادت و بندگی معبودان آنها بپردازد، جواب قاطع و برندۀ وحیانی، از طریق سورهای از قرآن نازل شد که به چانهزنیهای سازشکارانه و مذاکرات آنان برای همیشه پایان داد، و اینک سورۀ فوق:
﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ ١ لَآ أَعۡبُدُ مَا تَعۡبُدُونَ ٢ وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ ٣ وَلَآ أَنَا۠ عَابِدٞ مَّا عَبَدتُّمۡ ٤ وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ ٥ لَكُمۡ دِينُكُمۡ وَلِيَ دِينِ ٦﴾ [الکافرون].
«بگو: ای کافران! آنچه را که شما (به جز خدا) میپرستید، من نمیپرستم. و شما نیز نمیپرستید آنچه را که من میپرستم. همچنین نه من به گونۀ شما پرستش را انجام میدهم و نه شما به گونۀ من پرستش را انجام میدهید. آیین خودتان برای خودتان و آیین خودم برای خودم».
هنگامی که آیات روشنگر خداوند را در رد چند خدایی و تفکر شرکآمیز و لجاجت آنان، و در بیان به سرآمدن دوران گمراهی و فرارسیدن مرگ و بدبختی منکران سرسخت، بر آنان میخواند، در واکنش به مواضع او میگفتند:
﴿ٱئۡتِ بِقُرۡءَانٍ غَيۡرِ هَٰذَآ أَوۡ بَدِّلۡهُۚ﴾ [یونس: ١٥].
«قرآنی غیر از این بیاور، یا آن را تغییر بده (و آیات توحیدی و شرکستیز آن را حذف کن)».
آن پاسخ دندانشکن و قاطع پیامبر ج تلقین و الهامی بود از سوی خداوند:
﴿قُلۡ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أُبَدِّلَهُۥ مِن تِلۡقَآيِٕ نَفۡسِيٓۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۖ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ ١٥ قُل لَّوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا تَلَوۡتُهُۥ عَلَيۡكُمۡ وَلَآ أَدۡرَىٰكُم بِهِۦۖ فَقَدۡ لَبِثۡتُ فِيكُمۡ عُمُرٗا مِّن قَبۡلِهِۦٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ١٦﴾ [یونس: ١٥ – ١٦].
«بگو: من نمیتوانم خودسرانه آن را تغییر دهم. من فقط تابع چیزی هستم که بر من وحی میشود. اگر از فرمان پروردگارم تخطی کنم، از عذاب روز بزرگ و هولناک میترسم. بگو: اگر خدا میخواست (قرآنی بر من نازل نمیکرد و من) آن را بر شما نمیخواندم (و خدا توسط من) شما را از آن آگاه نمیکرد. (به هرحال من تنها مبلغ قرآنم نه مؤلف آن، و در این باره اختیاری از خود ندارم) من که پیش از این عمری با شما به سر بردهام (و از این نوع سخنان چیزی نگفتهام) مگر نمیفهمید؟».
و این چنین پیامبر ج از وحی خداوند آموخت که در اعتقادات و امور مربوط به آن، کوتاهآمدن و تساهل و تسامح جایی ندارند.
یکبار عتبه بن ربیعه، به نمایندگی از سوی قریش با پیامبر ج سخن میگوید و امتیازاتی جذاب به وی پیشنهاد میکند که دنیاطلبان علاقۀ شدیدی بدانها دارند و برای رسیدن به آنها سر و دست میشکنند، بدین امید که تمام و یا برخی از آنها را پذیرفته و در مقابل، از پیام توحیدی ظلمستیز و عدالتگسترش که آب در خوابگاهشان ریخته بود، دست بردارد. در ضمن پیشنهادهایش چنین گفت: ای برادرزاده! اگر مقصود تو از این دعوت – که جامعۀ ما را به تفرقه و چنددستگی گرفتار کرده است – دستیابی به ثروت و دارایی است، آن قدر برایت ثروت فراهم خواهیم نمود که ثروتمندترین مردمان شوی، اگر در پی حکومت و فرمانروایی هستی، حکومت و ریاست خود را به تو خواهیم سپرد، و اگر به دنبال کسب وجاهت اجتماعی هستی، تو را به عنوان سرور خود میپذیریم و بدون نظرخواهی و کسب تکلیف از شما، دست به هیچ کاری نخواهیم زد.
وقتی پیشنهادهایش را به پایان رساند، پیامبر ج به وی فرمود: سخنانت تمام شد ای اباولید؟ پاسخ داد: آری. فرمود: و اما اینک نوبت توست که به من گوش بسپاری. و در اینجا پیامبر ج آیات نخست سورۀ فصلت را بر وی خواند تا به این آیه رسید:
﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَقُلۡ أَنذَرۡتُكُمۡ صَٰعِقَةٗ مِّثۡلَ صَٰعِقَةِ عَادٖ وَثَمُودَ ١٣﴾ [فصلت: ١٣].
«اگر (مشرکان مکه از پذیرش ایمان) رویگردان شدند، بگو: شما را از صاعقهای همچون صاعقۀ عاد و ثمود میترسانم و به شما هشدار میدهم».
همینکه عتبه این آیه را شنید چنین پنداشت که نزدیک است آن صاعقه بر وی و قومش فرود آید، لذا به پیامبر ج گفت: ای برادزاده! به خدا و پیوند خویشاوندی سوگندت میدهم که دیگر بس کن.
قریش مرتب تلاش مینمود عمویش ابوطالب را تحت فشار قرار دهد، تا وی با تکیه به وجاهت قبیلهای و نفوذ سنتی خود، برادرزادهاش را وادار کند که از دعوتش دست بردارد، یا حد اقل از شدت شور و حرارت خود بکاهد. قریشیان حتی یکبار ابوطالب و بنی هاشم را به رویارویی مستقیم تهدید کردند و بر ادامۀ پیکار تا نابودی یکی از دو طرف یا عقبنشینی فکری محمد و خودداری از تعرض به خدایان، گمراه و کژفهم خواندن پدران و دادن نسبت حماقت و کمخردی به بزرگان آنها، تأکید کردند. یک بار ابوطالب در برابر این تهدیدها، احساس ترس و ضعف کرد، و به برادرزادهاش پیشنهاد کرد، خواستههای آنان را مورد بازبینی و بررسی مجدد قرار داده و تسلیم شود و در میان سخنانش به وی چنین گفت: مرا به انجام کاری که فوق طاقتم باشد، مجبور مکن. پیامبر ج از لحن عمویش احساس کرد که از حمایت وی دست خواهد کشید و وی را به قریش تسلیم خواهد کرد. لذا چشمانش غرق در اشکهائی شد که تعبیری از مقاومت و ایستادگی والا و بینظیر بود، و هما نجا بود که جملۀ تاریخی خویش را بیان داشتند:
«عموجان! به خدا سوگند! اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند تا از این دعوت دست بردارم، هرگز دست برنخواهم داشت تا اینکه بالاخره خداوند آن را آشکار و فراگیر سازد و یا خود در این راه قربانی گردم».
نمونۀ مشابه دیگر، موضعگیری پیامبر ج است در برابر یکی قبایل عرب – فرزندان عامر فرزند صعصعة -[١٤٣] وقتی که در یکی از موسمهای حج دعوت خود را در مکه به آنها عرضه نمود و آنان را به پذیرش اسلام فرا خواند، آنان هم واکنش مثبت نشان دادند و گفتند: دینت را میپذیریم و از تو حمایت خواهیم کرد، اما مشروط بر اینکه پس از خودت حکومت را به ما بسپاری. پیامبر ج این ایمان تجاری ناچیز و کمارزش را رد کرد و فرمود: «این امر در دست خداست و آن را هرجا که خود بخواهد قرار خواهد داد». سخنگوی ایشان گفت: «عجب! امروز ما خود را به خاطر تو آماج [دشمنی و خشونت] عرب قرار دهیم، در عین حال فردا پس فردا که خداوند تو را سربلند و پیروز گرداند، حکومت در دست دیگران قرار گیرد! نه چنین نخواهیم کرد و اصلاً نیازی به این کار تو نداریم» و بدین ترتیب در نهایت دعوتش را رد کردند. پیامبر ج هم به این خودداری و رویگردانی آنها اعتنایی نکرد و وقعی بدان ننهاد. نمونۀ دیگر ایستادگی و ثبات پیامبر ج موضع او در برابر کذاب طایفۀ بنی حنیفه «مسیلمه فرزند حبیب» بود که ادعا نمود پیامبر قوم خود میباشد و نامهای بدین مضمون به پیامبر نوشت: «از مسیلمه به محمد پیامآور خدا، درودت باد، باری من شریک نبوت تو گشتهام. و نصف زمین از آن ماست و نصفی از آن قبیلۀ قریش، اما قریشیان طایفهای حقستیز و تجاوزگرند».
پیامبر ج در پاسخ وی این نامه را برایش فرستاد:
«به نام خداوند مهربان مهرورز. از محمد پیامآور خدا به مسیلمۀ کذاب، سلام بر کسی که از هدایت خداوند پیروی میکند. باری، زمین در حقیقت متعلق به خداست و خداوند آن را به هرکس از بندگانش که بخواهد واگذار خواهد نمود. و برندۀ نهایی، پارسایان و پرهیزکاران خواهند بود»[١٤٤].
و این است آن استواری کوهآسا و ثبات قاطعانه که در بخش باورها و بنیادها دست زد بر سینۀ دیگران میگذارد و غریبستیز و مهمانناپذیر میباشد.
در مقابل این استواری کوهآسا، مشاهده میکنیم که در زمینههای سیاست، تاکتیک و رویارویی با دشمنان، نسبت به نیازهای یک موضوع معین، از جمله: تحرک، هوشیاری فکری و محاسبۀ جنبهها و پیچیدگیهای آن موضع، کاملاً با انعطافپذیری و شرایط سنجی برخورد میشود و از هیچگونه سختگیری بیمورد، مقاومت جنجالی یا جمود و پافشاری خبری نیست.
ملاحظه میکنیم که مثلاً در جنگ احزاب رأی سلمان فارسی را در خصوص حفر خندق در گرداگرد شهر مدینه میپذیرد، یا در خصوص امکان اعطای مصحلتاندیشانه و موقت، مقداری از محصولات کشاورزی شهر مدینه به برخی همرزمان قریش به منظور پشیمانساختن آنها و تفرقهافکنی در سپاه دشمن، به مشاوره با سران انصار میپردازد و نظر آنان را جویا میشود.
یا به نعیم ابن مسعود اشجعی – که ایمان آورده بود و میخواست به صفوف مسلمانان بپیوندد – فرمود: تو یک نفر هستی، [و پیوستنت به ما چندان مهم نیست] سعی کن تا حد امکان از ملحقشدن به ما خودداری کنی [تا بتوانی به عنوان نفوذی در میان دشمن عمل کنی]. میبینیم که این مرد در نهایت، آن نقش مثبت و کارساز رادر شکافافکنی میان قریش و غطفان و یهود بنی قریظه ایفا میکند.
در روز صلح حدیبیه انعطافپذیری پیامبر ج در جالبترین صورت جلوهگر میشود. نمود این امر را میتوان در این فرمودۀ او در آن روز، آشکارا مشاهده کرد: «به خدا سوگند! هر برنامهای را که امروز قریش از سر خویشاوندی و صلهی رحم پیشنهاد کند، خواهم پذیرفت».
نمونۀ دیگر انعطافپذیری پیامبر ج این بود که ایشان پذیرفتند. در متن پیماننامۀ سازش به جای عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» که نگارش آن در ابتدای قرارداد با مخالفت قریشیان روبرو شد، عبارت «باسمک اللهم» نوشته شود. همچنین وی با پاککردن واژه «رسول خدا» بعد از نام ارجمندش موافقت کرد و این در حالی بود که علی س پاکنمودن آن را پس از نگارش رد کرده بود.
پذیرش شرایطی که هرچند در یک نگاه عاقباندیشانه و دورنگر صددرصد سودمند ارزیابی میشدند، اما به ظاهر زیانآور مینمودند نیز ناشی از مدارا و انعطافپذیری پیامبر ج بود.
سر این انعطافپذیری در این زمینه، و آن سختگیری در مواضع قبلی این است که سازشکاری در مواضع گذشته، به معنای عقبنشینی عقیدتی و دستبرداشتن از اصول بنیادین بود، به همین دلیل کمترین مدارا و یا تساهلی در آنها به عمل نیاورد، و به اندازۀ یک سر سوزن از دعوتش عقب ننشست. اما در مواقع کنونی از آنجا که مربوط به مسایل جزیی، خط مشیها و سیاستهای زمانی، یا نمادهای شکلی و قالبی میباشند،مدارا و تساهل در پیش میگیرد.
(ب) نمونۀ دیگری که هم ثبات و هم انعطافپذیری در آن نمایان میگردد، برخورد پیامبر ج با هیأت نمایندگی ثقیف میباشد که به پیامبر ج پیشنهاد کردند اسلام را خواهند پذیرفت به شرط اینکه طاغیه یعنی: «لات» را که در دوران جاهلیت معبودشان بود، به مدت سه سال برایشان باقی بگذارد. اما پیامبر از پذیرش این پیشنهاد سرباز زد. آنانمدتِ درخواستی را همچنان یک سال یک سال کاهش میدادند و پیامبر ج نیز همچنان تقاضای آنها را نمیپذیرفت تا در نهایت از پیامبر خواستند به مدت یک ماه از تاریخ دیدارشان باوی، اجازۀ این کار را به آنان بدهد، اما پیامبر با این پیشنهاد هم مخالفت کرد و بالاخره ابوسفیان بن حرب و مغیره فرزند شعبه را برای شکستن آن روانه ساخت.
هیأت ثقیف همراه با درخواست نشکستن لات از پیامبر ج تقاضا کردند، آنان را از خواندن نماز معاف بدارد و شکستن بتهایشان را به خودشان واگذار نکند. پیامبر خدا ج در پاسخ فرمود: «در مورد شکستن بتان، شما را از این کار معاف خواهیم نمود و اما نماز، [بدانید که] بیگمان دینی که در آن نماز نباشد، خیری در آن نخواهد بود»[١٤٥].
پیامبر ج آنگونه که در مورد «لات» و برپاداشتن نماز دیده شد، در زمینۀ عقاید و اصول نه عقبنشینی میکرد و نه کوتاه میآمد و نه اهل تسامح و تساهل بود. اما در زمینۀ روشهای اجرایی و جزئیات امور، اینها را میدانی گسترده برای تسامح و مدارا میدانست، چنانکه در مورد کیفیت شکستن بتها پیشنهادشان را پذیرفت، زیرا این امر مربوط به اصول نبود، بلکه متعلق به روش اجرا بود.
(ج) نمود ثبات و تغییرناپذیری را میتوان در برخورد پیامبر ج با آن زن مخزومی قریشی که مرتکب دزدی شده بود، به خوبی مشاهده کرد. طایفه قریش در تلاش بودند تا از طریق پارتیبازی و واسطه قرادادن محبوب و محبوبزادۀ پیامبر خدا یعنی «اسامه فرزند زید ب» مانع اجرای حد شرعی در مورد آن زن شوند.
پیامبر ج از این کار خشمناک شد، برخاست و خطاب به آنان چنین گفت: «ملتهای پیش از شما تنها بدین سبب نابود شدند که وقتی فردی از اشراف دزدی میکرد از وی چشمپوشی میکردند، و هنگامی که فردی ناتوان و بیپشتیبان دزدی میکرد، حد شرعی را بر وی اجرا میکردند. سوگند به خدا حتی اگر فاطمه دختر محمد هم مرتکب دزدی شود، بیهیچ ملاحظهای دست وی را قطع خواهم نمود»[١٤٦].
انعطافپذیری در این فرمودۀ ایشان که ابوداود آن را روایت میکند، تجلی مییابد: «به هنگام غزا و پیکار، دستها قطع نخواهند شد». این کار به خاطر رعایت شرایط ویژۀ جنگی، و اینکه ممکن است – نعوذ بالله – مجرم گرفتار فتنه شده و به صف کفار بپیوندد، صورت میگیرد.
نمونهای دیگر، این فرمودۀ ایشان است: «تا آنجا که میتوانید، حدود را دفع کنید [و به اجرا نگذارید] و اگر در مورد مجرمی راه گریزی [از اجرای حد] یافتید وی را رها سازید. چرا که اگر قاضی در عفو مجرم خطا کند بهتر است از اینکه اشتباهاً وی را مجازات کند»[١٤٧].
(د) تجلی ثبات را در سختگیری پیامبر ج نسبت به ادای فرایض خداوند و برپاداشتن مراسم عبادی مانند: نماز، زکات، روزه و غیره میتوان دید. این سختگیری و پافشاری تا حدی است که فرق میان اسلام و شرک را ترک نماز میشمارد، حتی اعلام میکند: «هرکس نماز عصر را ترک کند، ثواب اعمالش نابود خواهد شد». فراتر از این، کسی که – در حال ادای نماز – در برخی شروط نماز کوتاهی و سهلانگاری به عمل آورد، دچار عذاب قبر خواهد شد. همچنین است آنکه به هنگام ادرارکردن، دقت کافی در طهارت و نظافت به عمل نمیآورد، همانگونه که بخاری و مسلم این را روایت کردهاند.
یا مشاهده میکنیم که پیامبر ج در صدد برآمد که خانههای افرادی را که در نماز جماعت حضور نمییافتند به آتش بکشد؛ یا مردی نابینا از وی تقاضا میکند که اجازه دهد تا نمازش را در خانهاش بخواند. پیامبر از وی میپرسد: «آیا صدای آذان را میشنوی؟» آن مرد در جواب میگوید: آری، رسول خدا ج فرمود: «رخصتی برایت نمییابم»[١٤٨].
و یا در مورد روزه، ابن عباس ب از ایشان روایت میکند که «سه امر وجود دارند که رشتۀ پیوند با دین و بنیاد اسلام میباشند، و ستونهای دین اسلام بر روی آنها قرار گرفتهاند، هرکس یکی از آنها را منکر شود به آن امر کفر ورزیده است، و خونش حلال خواهد بود، [این سه امر عبارتند از:] شهادت به اینکه معبودی حقیقی جز خدا وجود ندارد، نمازهای واجب، و روزۀ ماه رمضان»[١٤٩].
ابوهریره س نیز از ایشان ج چنین روایت میکند: «هرکس بدون رخصت و بدون بیماری، در ماه رمضان روزهخواری کند، اگر تمام عمر را هم روزه بگیرد، روزهخواریش تلافی و جبران نخواهد شد»[١٥٠].
در مقابل این سختگیری و پافشاری، انعطاف پذیری، آسانگیری و نرمشی را میبینیم که در تشریع رخصتها در زمینۀ نماز و روزه تجلی مییابند. مانند رخصتهای: بیماری و مسافرت، خطا و فراموشی و اجبار و گستردگی و فراگیری بلا و آشوب و غیره. نمونه دیگر عبارت است از شکستن و یا قصر نمازهای چهار رکعتی – بدینگونه که به جای چهار رکعت، دو رکعت خوانده میشود – به هنگام مسافرت، جمع بین دو نماز، آنگونه که پیامبر ج در غزوۀ تبوک و دیگر موارد عمل نمود، و نیز تشریع جمع نمازها به هنگام بارش باران یا احساس ترس.
فراتر از اینها مجازبودن جمع نمازها در غیر شرایط مسافرت و بارندگی میباشد، چنانکه ابن عباس ب این امر را از حضرت رسول ج نقل کردهاند. و هنگامی که در مورد سبب و یا حکمت این کار از او سؤال شد، در پاسخ گفت: میخواهد که امتش گرفتار حرج و تنگنا نشوند. پس در این صورت میتوان گفت: که حکمت این کار رفع حرج میباشد.
نیز از دیگر موارد آسانگیری میتوان از اینها نام برد، تشریع تیمم به هنگام نبود آب و یا زیانآوربودن استفاده از آن، اجازۀ افطار به افراد مریض و مسافر و نیز زنان باردار و شیرده، پیران سالخورده و پیرزنان ناتوان، دستور پیامبر ج به مجاهدان و رزمندگان مسلمان مبنی بر شکستن و یا افطار روزه به هنگام رویارویی با دشمن تا بدینوسیله توان و نیرویشان تقویت گردد، و نیز دستور ادامۀ روزه در مورد روزهدارانی که از سر فراموشی و به صورت غیر عمدی اقدام به خوردن یا آشامیدن میکنند و بیان اینکه در چنین مواردی خداوند خود به چنین افرادی غذا و آب داده است. در این خصوص میتوان به این روایت بخاری و مسلم و دیگر محدثان از ابوهریره س اشاره نمود که چنین نقل میکند: «یک بار که ما نزد پیامآور خدا ج نشسته بودیم مردی آمد و گفت: بدبخت و بیچاره شدم یا رسول الله! پیامبر ج فرمود: جریان چیست؟ مرد گفت: در حال روزه، با همسرم جماع کردم. پیامبر ج فرمود: آیا بردهای سراغ داری که او را آزاد کنی؟ گفت: خیر. فرمود: آیا میتوانی دو ماه پیاپی روزه بگیری؟ پاسخ داد: خیر. فرمود: آیا از عهدۀ خوراکدادن به شصت نفر مسکین برمیآیی؟ جواب داد: خیر. فرمود: همینجا بنشین. سپس پیامبر ج با ظرفی حاوی مقداری خرما برگشت و گفت: آن مرد سؤالکننده کجاست؟ مرد حاضر شد و گفت: در خدمتم. پیامبر ج فرمود: این را بگیر و در راه خدا به عنوان صدقه بپرداز. گفت: چه کسی نیازمندتر از خودم ای پیامبر خدا؟ به خدا سوگند! در میان این جامعه خانوادهای نیازمندتر از خانوادۀ خودم سراغ ندارم. پیامبر ج با شنیدن این سخن به خنده افتادند تا جایی که دندانهای پیشین ایشان نمایان گشتند. سپس فرمودند: آن را به مصرف خانوادهات برسان».
در اینجا میبینیم که پیامبر ج شرایط مرد را مد نظر قرار دادند و خوراکدادن را به عنوان کفارۀ جرمش از وی پذیرفتند، سپس در نهایت به وی اجازه دادند که آن خوراک را به خانوادۀ خودش ببخشد. و بدین ترتیب آن مرد، نظریه شرایط شخصی و خانوادگیش و بویژه با عنایت به اینکه خود به گناهش اعتراف کرده و اظهار پشیمانی و توبه نمود، به جای کیفر و مجازات، پاداش و جایزه دریافت کرد!
(هـ) تبلور ثبات و عدم انعطافپذیری را میتوان در مخالفت پیامبر ج با گنجاندن شرایط غیر شرعی در مواد پیمانها و موافقتنامهها، مشاهده کرد، پیامبر ج میفرماید: «چگونه است که برخی افراد شروطی را در پیمانها میگنجانند که در کتاب خداوند وجود ندارند، [بدانید] هر شرطی [از مفاد پیمانها] مخالف کتاب خداوند باشد باطل است هرچند که یکصد شرط هم باشد»[١٥١].
در همین زمینه تجلی انعطافپذیری و نوگرایی را میتوان در اینجا یافت که هر شرطی که مورد توافق طرفین قرار داده باشد مادامی که مخالف نص صریح یا قاعدهای شرعی نباشد و به دیگر سخن، چنانچه حرامی را حلال یا حلالی را حرام نسازد، قابل پذیرش خواهد بود. در این باره در حدیث آمده است: «الْمُسْلِمُونَ عَلَى شُرُوطِهِمْ»[١٥٢]: (مسلمانان پایبند قراردادها و شرطهای خود میباشند!. تمامی قراردادها و پیمانهای نوینی که مسلمانان با دیگران میبندند، در صورتی که مخالف شریعت اسلام نباشند، در چهارچوب این حدیث قرار میگیرند. همانگونه که نظر حنبلیان و ردی انتخابی ابن تیمیه و ابن قیم هم همین است.
(و) در امر قضات، تبلور ثبات را میتوان در مردودشمردن حکم ناشی از جهل و ناآگاهی هرچند تصادفاً درست هم از آب درآمده باشد، مشاهده نمود. چرا که در چنین حالتی، کار از طریق قانونی و صحیح خود انجام نگرفته است، بلکه از گمانهزنی و حدسی بیجا و بیحساب ناشی شده است. مشابه همین امر، قضاو.ت ناحق و غیر عادلانه و از روی خودسری و هوسپرستی و یا دنیادوستی میباشد. در این مورد در حدیث چنین آمده است: «[قاضیان سه دستهاند] دو قاضی در جهنم خواهند بود و یک قاضی در بهشت: مردی که حقیقت را دریابد و مطابق آن حکم صادر کند، چنین شخصی در بهشت خواهد بود، و مردی که به حقیقت دست یابد و مطابق آن حکم نکند، در آتش خواهد بود، و مردی که از روی ناآگاهی و جهل اقدام به صدور حکم کند، در آتش خواهد بود».
تجلی انعطافپذیری و نوگرایی پیامبر ج در امر قضاوت را میتوان در موارد ذیل نشان داد: موافقت با معاذ در مورد عمل به اجتهاد شخصی خود در صورت نیافتن نص در قرآن و سنت، پذیرش اجتهاد صحابه در قضیۀ نماز عصر در بنی قریظه که عدهای به ظاهر قول پیامبر است استناد نمودند و عدهای دیگر مقصود پیامبر را مبنا دادند، اما با این حال پیامبر ج هیچکدام را سرزنش و توبیخ نفرمودند. و بالاخره انعطافپذیری پیامبر ج در این حدیث هم دیده میشود: «چنانچه مجتهد به اجتهاد بپردازد، اگر نظرش به حقیقت اصابت کرده باشد، دو پاداش و اگر به خطا رفته باشد، یک پاداش خواهد داشت». پیامبر ج با این حدیث اصل «اجتهاد» را مقرر کرد تا از طریق تطبیق نص یا از طریق قیاس و یا با دیگر روشهای اجتماعی، از جمله: یا مبنا قراردادن ارزشها و آرمانهای شریعت، حکم شرعی پیشامدها و امور نوپیدا استنباط گردد. همچنانکه مقرر نمود: مجتهد در کار استنباط حکم در پیشگاه خداوند مأجور خواهد بود، هرچند که نظرش دور از صواب هم باشد.
(ز) نوستیزی و سنتگرایی پیامبر ج در مخالفت ایشان با نوآوری و اختراع و رد تمامی روشهای ابداعی در امور مربوط به عبادات و قالبهای عبادی تقرب به خداوند جلوهگر میشود، این نوستیزی بدین خاطر است که اصل در عبادات، ممنوعبودن [دخالت انسانها] و لزوم رعایت قالبها و شرایط مقرر شرعی میباشد. بر همین اساس عبادت و پرستش خداوند فقط با روشها و شرایط مقرر شرعی که خود خداوند مجاز اعلام کرده است، صحیح است نه با شیوههای خردپسند و روشهای سلیقهای و پیشنهادی افراد بشر که این دخالتها، دروازۀ غلو و زیربنای تحریف و جعل و تغییر در ادیان به حساب میآید.
پس شگفت نیست که پیامبر ج با حساسیت و قاطعیت این دروازه را به گونهای محکم مسدود میسازد. نمونۀ این دقت حدیثی است که بخاری و مسلم از عایشه ل روایت میکنند: «هرکس در دین ما چیزی بیسابقه پدید آورد، کارش مردود و غیر قابل اعتناست»، و نیز حدیثی دیگر که امام احمد و مسلم و بخاری از او روایت میکنند: «هرکس عملی انجام دهد که مورد تأیید ما نباشد، آن عمل مردود و غیر قابل پذیرش است»، و حدیثی که احمد، ابوداود و ترمذی – که آن را نیکو و صحیح شمرده است – از قول عرباض بن ساریه س روایت کردهاند: «به شما در مورد امور نوپیدا هشدار میدهم، چرا که هرگونه نوآوری در دین، گمراهی میباشد».
اما نوگرایی، در تشویق به نوآوری و اختراع در زمینۀ امور دنیوی تجلی پیدا میکند، مانند ابزارهای مسافرت و ارتباطات که پس از ذکر اسب و استر و الاغ، در این آیه مورد اشاره قرار گرفتهاند:
﴿وَيَخۡلُقُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾ [النحل: ٨].
«چیزهایی را (بری حمل و نقل و طی مسافات) میآفریند که (شما هم اینک چیزهای از آنها) نمیدانید».
یا مانند ابزارهای جنگی که در دایرۀ این فرمودۀ خداوند قرار میگیرند:
﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ﴾ [الأنفال: ٦٠].
«برای (مبارزه با) آنها تا آنجا که میتوانید، نیرو آماده کنید».
یا مانند صنعت عظیم سدسازی که در داستان ذوالقرنین، در سورۀ کهف مورد اشاره قرار گرفته است، و دیگر صنایع نظامی و غیر نظامی که این آیۀ شریفه بدانها اشاره مینماید:
﴿وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِيدَ فِيهِ بَأۡسٞ شَدِيدٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ﴾ [الحدید: ٢٥].
«و آهن را پدید کردیم که دارای نیروی زیاد و سودهای فراوانی برای مردمان است».
از این روست که میبینیم پیامبر ج در غزوۀ احزاب به حفر خندق به شهر مدینه اقدام میکند، در غزوۀ طایف منجنیق به کار میگیرد، به تشویق تولیدات نظامی میپردازد تا آنجا که سازندگان تیر را در برخورداری از پاداش الهی با مجاهدانِ تیرانداز، همردیف میشمارد، و به جامعۀ اسلامی هشدار میدهد که مبادا به کشاورزی اکتفا کنند و با اشتغال دایم به امور زراعی از توجه به دیگر جنبههای توسعه، غافل بمانند. همچنانکه مشاهده میکنیم، در مورد امور دنیوی غیر وحیانی که به اندیشه و تجربۀ خود انسانها واگذاشته شدهاند و بشر بنابه نیاز و علاقهای که به مصالح خود و زندگیش دارد، به فراگیری آنها میپردازد، در چنین اموری هرگاه میبیند که تخصص و آگاهی یارانش از او بیشتر است، از رأی و نظر خود کوتاه میآید و نظر آنان را میپذیرد.
بارزترین نمونه این مطلب، داستان «بارور ساختن و تلقیح درختان خرما» میباشد، این کار در میان مردمان مدینه که دارای باغهای خرما بودند، یک عادت و روش کشاورزی بود. پیامبر ج در بارۀ این کار از ایشان سؤال نمود و وقتی پاسخش را دریافت کرد، فرمود: این کار را صلاح نمیبینم. این سخن به مردم مدینه رسید که آن را یک نظر وحیانی و تشریعی پنداشتند، لذا از تلقیح درختان خرما دست برداشتند و در نتیجه محصولی به بار نیامد. پیامبر ج هنگامی که از این امر اطلاع یافت فرمود: «من هم فقط یک انسان هستم. هرگاه در مورد دینتان به شما دستوری دادم، آن را اجرا کنید، و هرگاه بنابه رأی خودم، پیشنهاد و دستوری به شما دادم، من هم انسانی بیش نیستم». و در روایتی آمده است: «من فقط یک حدس و پیشنهاد ارایه کردم، شما خود در کارهای دنیویتان آگاهترید»[١٥٣].
(ح) ثبات و پافشاری را میتوان در مخالفت پیامبر ج با زیادهاندیشی و غلو در دین، و با خارجساختن اسلام از حالت میانهروی و اعتدال به سوی زیادهروی و افراط، چه در زمینه اعتقادی، چه عبادی، چه اخلاقی و تشریعی، مشاهده نمود.
از همین روست که میبینیم ایشان ج با عبارات و جملاتی قاطع و شدید و در نهایت تأکید و پافشاری، در مورد غلو و زیادهاندیشی در دین هشدار میدهد و میگوید: «به شما در مورد غلو هشدار میدهم، چرا که ملتهای پیش از شما فقط به علت زیادهاندیشی و غلو نابود گشتند»[١٥٤].
و از همین رو بود که به منظور پاسداری از حوزۀ توحید و جلوگیری از ورود اندک شائبهای شرکآمیز به حریم مصفای یکتاپرستی، اجازه نمیداد که در بزرگداشت و احترام وی زیادهروی و غلو به عمل آید و این امر را رد مینمود؛ یک بار هنگامی که فردی در میان صحبتهایش با پیامبر این جمله را بر زبان آورد: «هرچه خداوند و شما بخواهید»، پیامبر ج در واکنشی سریع فرمود: «بدترین سخن را گفتی، بگو: فقط آنچه خدای یگانه بخواهد. [همان خواهد شد]»[١٥٥]. و نیز فرمود: «در ستایش من زیادهروی نکنید، آنگونه که مسیحیان در ستایش عیسی فرزند مریم زیادهروی کردند، بلکه بگویید: بندۀ خدا و پیامآور خدا» متفق علیه.
و نیز در امور مربوط به توحید و شرک، کوچکترین تسامح و سهلانگاری به عمل نیاورد، و بر این اساس است که آویختن مهرههای چشمبند را به شدت مورد حمله قرار میدهد و میگوید: «هرکس مهرهای را به منظور دفع آسیب به گردن بیاویزد، خداوند وی را در پناه نگیرد، و هرکس به منظور دفع چشم بد و بلا از گردنبند و تعویذ استفاده کند، خداوند وی را از آسیب و بلا محفوظ نکند». و نیز فرموده است: «هرکس از مهره و گردنبند دفع آسیب استفاده کند، به خداوند شرک ورزیده است».
در مورد رفتار و روش عملی زندگی هم فرموده است: «سختگیران هلاک شدند، سختگیران هلاک شدند، سختگیران هلاک شدند»[١٥٦].
و چون اطاع یافت که چند نفری از یارانش در زمینۀ عبادت به زیادهروی و غلو روی آوردهاند و به حقوق خود، خانواده و جامعهشان زیان وارد ساختهاند – تا آنجا که یکی از آنان تصمیم قاطع گرفته است که مدام در حال روزه بوده و افطار نکند، دیگری تصمیم به شبزندهداری و خودداری از خواب گرفته است و نفر سوم عهد کرده است که از زنان دوری گزیده و هیچگاه ازدواج نکند – از این کار به شدت خمشناک شد و قویاً آن را رد کرد و در خطبهای به یارانش چنین فرمود: «اما من با تقواترین و خداترسترین شما هستم، با این حال هم روزه میگیرم و هم افطار میکنم، هم شبزندهداری میکنم و هم میخوابم، و با زنان نیز ازدواج میکنم. پس هرکس از روش من روی بگرداند، از پیروان من نیست».
یکبار برخی از یارانش در صدد برآمدند که به منظور مبارزه با شهوت جنسی خود را اخته کنند و برای این کار به پیامبر مراجعه کرده و نظر ایشان را جویا شدند، اما پیامبر ج اجازۀ چنین کاری را به آنها نداد.
انعطافپذیری و تسامح ایشان ج در روش دعوت، برخورد با مردم، آموزش جامعه و سخنگفتن با مردم به تناسب توان فکری و ظرفیت عقلی آنان، تجلی مییابد. از این رو میبینیم که در اینگونه موارد پیامبر ج به آسانگیری و مژدهرسانی و روشهای تشویقی دستور میدهد و از سختگیری و استفاده از روشهای نفرتزا و بیزارکننده نهی میکند و در حدیث چنین میفرماید: «آسان بگیرید و سختگیری نکنید، علاقهمند کنید و مژده دهید و روشهای نفرتزا را در پیش نگیرید».
به عنوان یک نمونۀ عینی در این باره میتوان به شیوۀ برخورد حضرت رسول ج با آن عرب بدوی که از روی سادهاندیشی میخواست در گوشهای از مسجد ادرار کند، اشاره نمود: هنگامی که یارانش در صدد تنبیه آن شخص برآمده، و وی را وحشتزده ساختند، خطاب به آنان چنین فرمود: «راحتش بگذارید تا ادرارش را تمام کند، سپس چند سطلی آب بر آن بریزید و آن را بشویید. آخر مأموریت شما نرمخویی و آسانگیری است نه خشونتورزی و رنجآفرینی».
از جمله صفات اخلاقی ایشان ج این بود که «هرگاه میان دو کار مخیر میشدند، همواره کار آسانتر را انتخاب میکردند، مگر اینکه آن کار گناه میبود که در این صورت وی دورترین افراد از آن کار بود».
از دیگر نمونههای انعطافپذیری و آسانگیری پیامبر میتوان به این موارد اشاره کرد: ایشان ج به منظور رعایت حال پرسشگران و با توجه به شرایط هرکدام از آنها، در بارۀ یک پرسش واحد، به افراد مختلف پاسخهای گوناگون میدادند.
• ضعف و ناتوانی نوع بشر را مد نظر قرار میداد. با مردم به عنوان آدمیزادگان قابل خطا و اشتباه برخورد میکرد، نه به عنوان فرشتگانی معصوم. از این رو هنگامی که حنظله از ضعف حالت درونیاش به هنگام ترک مجلس پیامبر ج و حضور در میان افراد خانواده، نزد ایشان شکایت نمود و خود را متهم به نفاق و دورویی کرد، در پاسخ وی چنین فرمود: «ای حنظله! اگر بر همان حالتی که نزد من دارید، باقی میماندید فرشتگان در راهها و گذرگاهها با شما دست میدادند، اما ای حنظله... ساعتی است و ساعتی».
• به آن دو کنیز آوازخوان اجازه داد که در خانه عایشه سرود و آواز بخوانند، و ابوبکر را از سرزنشکردن آنها منع فرمود و گفت: «ای ابوبکر! آنها را به حال خود بگذار که این روزها ایام جشن و شادی است».
• با عنایت به احساسات و علاقه و کمسن و سالی عایشه ل، به وی فرصت داد تا هر وقت که خود میخواهد نیزهبازی حبشیان در مسجدش را تماشا کند. در همین راستا، پیامبر ج حتی دختران انصار را نزد او میفرستاد تا با وی به بازی و تفریح بپردازند.
• و بالاخره اینکه به پیشنهادهایی که از سوی اندیشمندان صحابه مطرح میشد، توجه جدی میکردند و آنها را میپذیرفتند هرچند که با نظر شخصی یا عمل خود وی ناسازگاری داشتند. همانطور که به ابوهریره اجازه داد که این مژده را به مردم برساند: «هرکس به حقانیت الوهیت خداوند اقرار کند و (لا اله الا الله) بگوید، وارد بهشت خواهد شد». اما چون عمر از ترس اینکه مردم به این مژده دلخوش کرده و بیخیالی در پیش گیرند، به مخالفت با این کار برخاست، نظر وی را پذیرفت و اجازهای را که پیشتر به ابوهریره داده بود، لغو ساخت. همانگونه که در صحیح مسلم به این مطلب اشاره شده است.
[١٤٣]- سیرۀ ابن هشام. تحقیق السقا والابیاری و شلبی. ج ٢ ص ٦٦ چاپ سوم، دار احیاء التراث.
[١٤٤]- همان منبع، ج ٤ ص ٢٤٧.
[١٤٥]- سیره ابن هشام.
[١٤٦]- روایت از بخاری و مسلم.
[١٤٧]- روایت از حاکم.
[١٤٨]- روایت از مسلم.
[١٤٩]- ابویعلی با سند نیکو آن را روایت کرده است.
[١٥٠]- اصحاب سنن و نیز ابن خزیمه در صحیح خود، این حدیث را روایت کردهاند.
[١٥١]- بخاری این حدیث را در صحیح خود، بخش «عتق» از عایشه ل روایت کرده است.
[١٥٢]- روایت از احمد، ابوداود و حاکم به نقل از ابوهریره(. ابن حجر گفته است: ابن حزم و عبدالحق آن را ضعیف و ترمذی آن را نیکو شمردهاند. (الفیض ج ٦ ص ٢٧٢).
[١٥٣]- روایت از مسلم.
[١٥٤]- روایت از مسلم.
[١٥٥]- در روایتی آمده است که پیامبر ج فرمود: بگو: «آنچه خدا بخواهد سپس آنچه پیامبر بخواهد». چرا که حرف عطفِ «و» همپایگی را میرساند و «سپس» ترتیب را میرساند و پیامبر ج که حساسیت فوق العادهای در مورد توحید داشت، اعتقادش را به ﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ ٤﴾ اینگونه در عرصۀ عمل به نمایش میگذارد. (مترجم)
[١٥٦]- «هَلَكَ الْمُتَنَطِّعون،...».
سنتگرایی و تجدد در اندیشۀ صحابه و خلفای راشدین:
با نگاهی به شیوۀ زندگی صحابه - ش- آنان که شاگردان مدرسۀ نبوت بودند، ژرفتر از همۀ مردم اسلام را فهمیدند، بیشتر از همه درد دین داشتند و در پاسداشت حد و مرزهای آن از همه حساستر بودند، - به ویژه خلفای راشدین که به ما دستور داده شده تا روش آنان را در پیش بگیریم[١٥٧] و با حساسیت و جدیت در پایبندی به آن بکوشیم – برگهای زرینی مییابیم که آشتی ثبات و تجدد به دور از هرگونه زیادهاندیشی یا کوتهبینی، در آنها به روشنی نمایان میگردد:
الف) در رفتار ابوبکر س تجلی ثبات و سختگیری را میتوان در برخورد وی با مانعین زکات مشاهده نمود، این افراد میگفتند: ما نماز میخوانیم اما زکات نمیدهیم. اما ابوبکر س با ایجاد جدایی میان عبادت بدنی (نماز) و عبادت مالی (زکات) که در قرآن در کنار هم قرار گرفتهاند، به شدت مخالفت ورزید و آن سخن تاریخی خود را در همین مورد بیان داشت: «به خدا سوگند! با آنهایی که میان نماز و زکات جدایی افکندهاند، پیکار خواهم نمود. به خدا سوگند! در صورتی که بزغالهای کمتر از آنچه به پیامبر ج پرداخت میکردند به من بپردازند، به خاطر همان یک بزغاله با آنان خواهم جنگید».
از سوی دیگر انعطافپذیری وی را میتوان در برخوردش با خالد بن ولید که در جریان جنگهای رده، به خطا مالک بن نویره و افراد همراهش را به قتل رساند، مشاهده نمود. وی به خشم عُمَر و ابوقتادۀ انصاری ب و عصبانیت شدید آنان نسبت به خالد به علت به قتلرساندن افرادی که به پذیرش اسلام اقرار نموده بودند، توجهی نکرد [و خالد را مجازات ننمود] و در پاسخ پافشاری عمر س در مورد مجازات خالد به وی چنین گفت: دست بردار ای عمر! خالد به یک خطای اجتهادی دچار شد، پس زبانت را از وی کوتاه کن. اما عمر س این پاسخ را کافی و قانعکننده ندانست و همچنان بر درخواست خود پای میفشرد، تا اینکه ابوبکر س به ستوه آمد و گفت: ای عمر! من نمیتوانم شمشیری را که خداوند بر کفار برکشیده است، در غلاف کنم.
در اینجا روشن میگردد که در نظر ابوبکر، خطای خالد در مقایسه با فضایل، پیروزیهای قبلی وی نیز افتخاراتی که پیشبینی میشد در نبردهای آتی بیافریند، سبک و قابل اغماض بود، به خصوص که جامعۀ بحرانزدۀ مسلمانان نیز همچنان در معرض تهدیدهای جدی و آسیبهای خطرناک قرار داشت. البته این چنین برخوردی به ابوبکر اختصاص نداشت، بلکه پیشتر پیامبر ج به هنگام تدارک فتح مکه با «حاطب بن ابی بلتعه س» که اقدام به افشای اسرار نظامی پیامبر ج نموده و خبر تحرکات نظامی پیامبر را به مشرکین رسانده بود، همین شیوه را در پیش گرفت و این در حالی بود که چنین جرمی از مصادیق بارز خیانت به شمار میرفت. اما پیامبر ج راه بخشش در پیش گرفته و فرمود: شما چه میدانید؟ شاید که خداوند از جنگاوران بدر درگذشته و گفته باشد: هر کاری که میخواهید میتوانید انجام دهید که من شما را مورد عفو قرار دادهام. (= اعملوا ما شئتم).
این شیوۀ برخورد پیامبر ج، بیانگر این است که سوابق افتخارآمیز و گذشتۀ درخشان را میتوان ملاک عفو افراد قرار داد، و همین بود سر انعطافپذیری و نرمش ابوبکر در بارۀ این موضوع، برعکس صلابت و سختگیری و شدتی که در زمینۀ پیکار با مانعین زکات به عمل آورد. مسألۀ نخست به فریضهای اساسی مربوط میشد که کوتاهآمدن از آن و سازشکاری بر سر آن ممنوع بود، اما قضیۀ دوم قضیهای جزیی و قابل تأویل بوده، و در شرایطی اضطراری و بحرانی نیز روی داده بود.
ب) در شیوۀ رفتاری عمر س تجلی ثبات و سختگیری را میتوان در برخورد وی با جبله فرزند أیهم، امیر غسانی که به فردی از تودۀ مسلمانان سیلی زده بود، مشاهده نمود. همین که فرد ستمدیده درخواست قصاص نمود، عمربه استاندار گفت: یا باید وی را به طریقی راضی کنی و یا اینکه قصاص را بپذیری و غیر از این دو راه چارهای دیگر نداریم. اما استاندار مستکبر مرتد شده و پا به فرار گذاشت تا فردی از تودۀ مردم از وی قصاص نگیرد. عمر س هم اعتنایی به وی نکرد، چرا که مخدوش ساختنِ اصل عدالت و برابری در مقابل شرع، زیانبارتر از ارتداد یک شخص میباشد، و احترام به این اصل و اجرای آن، از جذب یک فرد به دین اسلام با هر مقام اجتماعی که داشته باشد، ارزشمندتر و مهمتر است.
از سوی دیگر میتوان به عنوان شواهد انعطافپذیری عمر، از این اقدامات وی نام برد: الف) به تأخیرانداختن گرفتن زکات از دارندگان چهارپایان (شتر، گاو و گوسفند) در سال قحطی و گرانی تا هنگام بهبودی شرایط و برگشتن اوضاع به حالت عادی، به منظور رعایت حال مردم و عدم تنگناسازی برای آنان. ب) متوقفساختن بریدن دست دزد در سال قحطی و گرسنگی با عنایت به اصل «دفع اجرای حدود با شبهات» که آن را از سنت نبوی گرفته بود. نمونۀ دیگر، موضعگیری وی در برابر مسیحیان بنی تغلب میباشد. به عمر س خبر دادند که این قوم، قومی دلاور و نیرومندند و عربهایی هستند که پرداخت جزیه را ننگ میشمارند. پس با دشمنی با آنها جبهۀ مخالفان را تقویت مکن و جزیه را تحت عنوان زکات از آنها بگیر که آنها خود اعلام کردهاند که حاضرند دو برابر زکات بپردازند، اما به شرط آنکه به نام جزیه نباشد. عمر س نخست از پذیرش این پیشنهاد امتناع ورزید، اما بعداً بدین خاطر که آن را متضمن جلب مصلحت و دفع مفسدت یافت، با آن موافقت نمود[١٥٨]. در همین باره از وی نقل کردهاند که گفت: اینها مردمان احمقی هستند: مفهوم را پذیرفتند و اسم را رد کردند![١٥٩].
نمونۀ دیگر عبارت است از موضعگیری فاروق س در بارۀ گروهی از مرتدین که در شرایطی ویژه و اضطراری از دین برگشته بودند. در این خصوص بیهقی در کتاب «السنن الکبری» با سند خود از انس فرزند مالک چنین روایت میکند: هنگامی که وارد «شوشتر» شدیم و... جریان پیروزی خودشان و واردشدن بر عمر بن خطاب س را ذکر میکند:
عمر س گفت: ای انس! سرنوشت آن شش نفری از بکر بن وائل که مرتد شدند و به مشرکان پیوستند چه شد؟ انس میگوید: من در پاسخ سخن دیگری را پیش کشیدم، بلکه ذهن عمر را از این قضیه مشغول سازم. اما عمر دوباره گفت: آن گروه شش نفری که از اسلام برگشتند و به مشرکان پیوستند، سرنوشتشان چه شد؟
در پاسخ گفتم: ای امیرالمؤمنین! در همان میدان نبرد به قتل رسیدند.
عمر گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ».
گفتم: ای أمیرالمؤمنین! مگر میشد سرنوشتی غیر از اعدام داشته باشند؟!
گفت: بله، من [دوباره] اسلام را بر آنها عرضه میکردم، اگر از پذیرش آن امتناع میورزیدند آنها را روانۀ زندان میکردم[١٦٠].
معنی این اثر این است که عمر س مجازات اعدام را در تمامی احوال برای مرتدین نمیپسندید، بلکه در نظر وی مجازات مرتد در صورت اقتضای ضرورت و بنابه شرایط، قابل اسقاط یا تأخیر میباشد. در اینجا ضرورت عبارت بود از: شرایط جنگی، و همسایگی این مرتدین با مشرکان که ممکن بود آنها را دچار فتنه و لغزش سازد. شاید هم عمر س این امر را با این حدیث پیامبر ج قیاس کرده باشند که میفرماید: «به هنگام جهاد و پیکار، دستها [به مجازات دزدی] قطع نخواهد شد» این بدان خاطر است که فرد سارق ممکن است در چنین حالتی گرفتار غرور و تعصب شده و به دشمن بپیوندد. احتمال دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه ممکن است در نظر عمر، پیامبر ج دستورِکه «هرکس از دینش برگشت وی را به قتل برسانید» را به عنوان رهبر جامعه و به اصطلاح رئیس جمهور صادر کرده باشند، بدین معنی که این مسأله، تصمیمی از تصمیمات قوۀ مجریه و عملی از اعمال حکومت دینی میباشد نه فتوایی شرعی و یا فرمانی الهی که جامعۀ مسلمان در هر زمان و مکان و شرایطی، ملزم به اجرای آن باشد، بدین ترتیب مجازات مرتد در لیست حق رهبر جامعه و از امور مختص وی و در صلاحیت دولت قرار میگیرد، لذا هرگاه حاکم مسلمانان بدین امر فرمان داد، اجرا میگردد و در غیر این صورت اجرا نخواهد شد، به مانند برداشت حنفیان و مالکیان از حدیث: «هرکس [در میدان جنگ] فردی [از دشمن] را کشت، اموال و ابزار همراه وی از آن خودش خواهد بود». و نیز برداشت حنفیان از حدیث: «هرکس زمین بایری را آباد کند، مالک آن خواهد شد»[١٦١] [که اینها را تدابیر حکومتی پیامبر قلمداد میکنند، نه فرمانهای وحیانی].
البته شاید احتمال نخست پذیرفتنیتر و ارجح باشد، و شاید فقیه تابعی، ابراهیم نخعی در نظری که راجع به زندانیکردن مرتد تا هنگام توبه، از وی نقل شده است، به احتمال دوم نظر داشته است.
اینها دلایل فراوان و نمونههای گوناگونی از نصوص اسلام و احکام شریعت، شیوۀ قرآن، سنت پیامبر ج و نیز از سیرۀ برترین و بهترین قرنها و نسلهای این دین هستند که آشتی و همرکابی سنتگرایی و تجدد یا ثبات و انعطافپذیری را در صورتی منطقی و بدون اندک تعارض و اصطکاکی به نمایش میگذارند، صورت منطقی از این نظر که در این دین، ثبات در جایگاه خود یعنی در مواردی که ماندگاری و دوام لازم است، لحاظ شده، و به همین ترتیب انعطافپذیری و تجدیدپذیری هم در مواردی که نیاز به تغییر و دگرگونی احساس میشود، مورد عنایت قرار گرفته است.
[١٥٧]- مراد از سنت و روش خلفای راشدین، گفتههای جزیی و نظریههای شخصی آنان در فقه، تفسیر و... نیست. بلکه مراد «شیوۀ کلی» آنها در فهم روح و ژرفای اسلام و در چگونگی اجرای احکام قرآن و سنت، یا به عبارت دیگر: پیروی از شیوۀ فکری و عملی آنهاست که چنانکه خواهیم دید شیوهای است متوازن و مبتنی بر: پافشاری بر بنیادها و آرمانها و ارزشها، و نوگرایی و انعطافپذیری در فروع و ابزارها. (مؤلف. [روژهگارودی اندیشمند مسلمان فرانسوی هم که اسلام را نیاز مبرم و حیاتی عصر کنونی و نجاتبخش دنیای روبه نابودی حاضر میداند، همسو با دکتر قرضاوی در معرفی اسلامِ جوابگو و پویا، به همین نکته اشاره میکند و میگوید: «...، اگر به خاطر آوریم که خود حضرت رسول ج و خلفای راشدین و سپس فقهای بزرگ صدر اسلام با هشیاری و خلاقیت و به گونهای مسئولانه، توانستند پاسخهای مناسبی برای مسایل مستحدثه پیدا کنند، آن هم در یک حوزه عظیم امپراتوری که به کلی با نظام جامعۀ مدینة النبی تفاوت داشت، اگر تنها به تکرار سخنان این بزرگان اکتفا نکنیم، بلکه مدل تجربی آنان را در حل معضلات و مشکلات تعقیب کنیم، (زیرا آنها نه یک دستورالعمل ساخته و پرداخته بلکه روش مقابله با مسائل را به ما آموختند)، آری اگر با این دید به اسلام بنگریم، این جهانبینی پویا در عصر کنونی نیز قدرت و ظرفیت آن را دارد که بشریت را از مهلکه برهاند»]. ن.ک به کتاب «سرگذشت قرن بیستم» نوشتۀ روژهگارودی، ترجمۀ افضل وثوقی، انتشارات سروش. (مترجم)
[١٥٨]- ن.ک به الخراج از ابویوسف ص ١٤٣، والخراج از یحیی بن آدم صص ٦٦ و ٦٧ و الأموال ص ٥٤١.
[١٥٩]- المغنی ج ٩، ص ٣٣٦ انتشارات العاصمة در قاهره.
[١٦٠]- السنن الکبری، نوشتۀ بیهقی ج ٨ ص ٢٠٧، و تلخیص الحبیر از حافظ ابن حجر ج ٤ ص ٥٠، و المحلی از ابن حزم ج ١١ ص ٢٣١، و ابن حزم این اثر را به عنوان دلیل برای آنهایی که قائل به طلب توبه از مرتد هستند و کشتن وی را رد میکنند، به حساب میآورد.
[١٦١]- در این باره ن.ک به: الأحکام فی تمییز الفتاوی من الأحکام، از قرافی صص: ٨٦ تا ١٠٦ با تحقیق عبدالفتاح أبی غدة، و نیز ن.ک به الفروق بازهم از قرافی ج اول صص ٢٠٥ تا ٢٠٩.
فقه اسلامی میان سنتگرایی و تجدیدپذیری:
با بیان مطالب پیشین در مورد سنتگرایی و تجدد یا ثبات و انعطافپذیری در برنامۀ قرآن، سنت پیامبر ج و نحوۀ برخورد و رفتار صحابه، طبیعی است اگر مشاهده کنیم که مجموعۀ فقه اسلامی، با تمام مدارس و مذاهب گوناگون در همان سمت و سو حرکت میکند، یعنی: در اصول و کلیات، ثابت و استخوانی، و در فروع و جزئیات، انعطافپذیر و نوشونده.
فقه اسلامی در زمینۀ ساماندهی امور زندگی، دست فرد مسلمان را کاملاً بازنمیگذارد و آزادی مطلق برای وی قایل نیست اگرچه در چهارچوب باورها، ارزشها و مفاهیم خود به این کار اقدام کند، اما از آن طرف هم، با قوانینی مفصل و همیشگی و لازم الاجرا در باره تمامی امور زندگی، وی را محدود و نقشش را خنثی نمیسازد.
آری، درست است، فقیه و دینشناس مسلمان با نصوص استوار و تغییرناپذیر قرآن و سنت، مقید و محدود شده است. این نصوص قطعاً تغییرناپذیر و استخوانی بوده، و در سندیت و دلالت خود، به عنوان دلایلی قاطع و مدارک نهایی قلمداد میگردند که خداوند فرزانه، آنها را وضع نموده تا به عنوان نقطۀ به هم رسیدن اندیشهها، مرجع و معیار رفع اختلافات و محور توافق جمعی قرار گیرند. این قوانین طبیعی، اساس اتحاد فکری و رفتاری جامعۀ مسلمان بوده و برای امت اسلامی نقش کوههای زمین را دارند که آن را از فروپاشی، بیثباتی و تزلزل محافظت میکنند که البته اینگونه نصوص، در مقایسه با سایر نصوص دینی بسیار اندکند.
اما در عین حال، علیرغم این حدودیت الزامآور، دو میدان گسترده از حوزههای اجتهاد و اعمال نظر و ابراز اندیشه وجود دارند که فقیه مسلمان میتواند با آزادی کامل در آنها به فعالیت فکری بپردازد.
منطقۀ الفراغ یا منطقۀ ازاد تشریعی:
اما حوزۀ نخست از این دو حوزه، حوزهای است که میتوان از آن تحت عنوان «منطقۀ آزاد تشریعی» نام برد، همان منطقهای که نصوص، - عمداً – آن را برای کارشناسان و اندیشمندان و نخبگان فکری و فرهنگی جامعه، خالی باقی گذاشتهاند تا فرصت ارایۀ نظرات و راهکارهای اجتهادی روشمند که مصلحت عمومی را محقق ساخته و مقاصد شرعی در آنها لحاظ شده باشد، برای این متخصصین فراهم گردد، و اینان بتوانند فارغ از محدودیتهای شرعی و به صورت آزادانه، در این قلمرو به اظهار نظر بپردازند. این همان منطقهای است که برخی فقها بنابه آنچه در برخی احادیث آمده است، آن را «منطقه عفو» یا مجاز نام نهادهاند، از جمله این حدیث: «آنچه را خداوند در کتابش حلال اعلام کرده، حلال و آنچه را [در آن] تحریم نموده، حرام است، و آنچه را که در بارهاش سکوت نموده است عفو [مجاز] میباشد، پس بخشش خداوندی را پذیرا باشید [و بیهوده کنجاوی نکنید] چرا که خداوند چیزی را فراموش نکرده است، پیامبر ج در دنباله به این آیه اشار نمود:
﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّٗا﴾ [مریم: ٦٤].
«و پروردگار تو فراموشکار نیست»[١٦٢].
در حدیثی دیگر آمده است: «خداوند حد و مرزهایی تعیین کرده است، پس از آنها فراتر نروید، و فرایضی را واجب کرده است، پس آنها را ضایع نسازید و اموری را تحریم نموده است پس مرتکب آنها نشوید، و نه از روی فراموشی بلکه از سر بندهنوازی و مهرورزی در بارۀ چیزهایی سکوت فرموده است، پس [بیهوده] در مورد آنها به [فضولی] و کنجکاوی نپردازید»[١٦٣].
با دقت در این حدیث باید گفت: که مرزشکنی و فراتر رفتن از حدود مشخص شرعی ممنوع است، حدودهایی همچون: طلاقی که رجعت پس از آن دو بار مجاز است، عِدّۀ شرعی زن طلاق داده شده که مدت سه پاکی از حیض یا وضع حمل میباشد، نصابها و سهم مشخص وارثان از اموال به جای ماندۀ فرد متوفی و بالأخره مجازاتهای مقرر شرعی مانند: یکصد یا هشتاد ضربه شلاق یا بریدن دست.
در چنین مواردی هیچ مجتهد یا حاکمی حق ندارد که در این محدوده تغییر ایجاد کرده و از حدود شرعی، پا فراتر بگذارد.
نمونۀ دیگر این مرزبندیهای تغییرناپذیر، فرایضی هستند که خداوند آنها را واجب ساخته است، مانند عبادتهای چهارگانه: [نماز، روزه، زکات و حج] که ستونهای ساختمان دین اسلام و بنیانهای استوار آن میباشند و نیز موارد مشابه دیگری چون: جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، نیکی به والدین، استوارداشتن پیوند خویشاوندی، نیکرفتاری با همسایگان، بازپسدادن امانتها، حکومت و قضاوت دادگانه و... . هیچ احدی حق ندارد که از اعتبار واقعی موردی از این فرایض بکاهد و یا آنها را ملغی اعلام نماید و یا در رعایت آنها سهلانگاری و عدم جدیت به عمل آورد، چرا که وجوب آنها در شریعت اسلام قطعی داشته و نسخناپذیر و لغوناپذیر و غیر قابل تغییرند و روا نیست که در جامعهای مسلمان تباه و بیاعتبار گردند.
همچنین محرمات یقینی که قبلاً هم به آنها اشاره کردیم، از جملۀ همین موارد تغییرناپذیر و لغوناپذیر، کارهای حرامی همانند: شرک، جادوگری، خونریزی و آدمکشی، رباخواری، خوردن مال یتیمان، فرار از جبهۀ جنگ، تهمت ناشایست به زنان بیگناه، زنا، شرابخواری، دزدی، گواهی دروغ، و مشاهدۀ صحنههای ظلم و بزهکاری و دیگر موارد مشابه.
اینها همه اصولی هستند استخوانی و ثابت و فرازمانی که هیچگاه تساهل بر سر آنها و سهلانگاری در مورد آنها جایز نیست، بدینگونه که مجتهدی به حلالبودن آنها فتوا دهد و یا حاکمی انجام آنها را مجاز اعلام کند، بلکه در همه حال محترم بوده و نباید در یک جامعۀ مسلمان حرمت آنها مورد هتک و تجاوز قرار گیرد[١٦٤].
جدای از این مرزبندیها و فرایض و محرمات شرعی، دیگر بقیۀ امور در لیست مواردی قرار میگیرند که از سر مهربانی و بندهپروری و آسانگیری بر امت، در بارۀ آنها سکوت اختیار شده، و به اندیشۀ مسلمانان و اجتهاد علما واگذاشته شدهاند، تا بدینوسیله میدان و فرصت لازم برای بروز اندیشهها و خلاقیتها در میان امت فراهم آید. بدین ترتیب امت اسلامی میدان پهناور و جولانگاه گستردهای در پیش روی خود میبیند که میتواند بدون احساس ارتکاب گناه و یا تنگنای دنیوی، و با خیال آسوده در آن به تکاپو و تحرک بپردازد.
اما اینکه امت اسلامی این «منطقۀ آزاد تشریعی» یا «منطقۀ عفو» را – که چنانکه پیشتر گفتیم، خود نصوص شرعی آن را فرو گذاشتهاند – چگونه پُر میکنند، در این مورد روشها و راههای فراوانی وجود دارند که فقهای شریعت در اعتبار و میزان حجیت آنها باهم اختلاف دارند. این اختلاف میان پذیرش یا رد، اطلاق یا تقیید و اقل یا اکثر در نوسان میباشد.
از جملۀ این روشها میتوان از قیاس با قیود و شرایط آن، نام برد هرچند که ظاهریه، امامیه و برخی از معتزله با آن مخالف هستند.
روش دیگر استحسان است که نزد حنفیان و مالکیان قابل پذیرش است، تا آنجا که برخی از آنان در بارۀ استحسان چنین گفتهاند: استحسان ٩/١٠ دانش [فقه] به حساب میآید.
روش دیگر استصلاح یا ملاک قراردادن مصالح مرسله است که عبارت از مصلحتی است که نه در تأیید و نه در رد آن، نصی شرعی وارد نشده است، پذیرش آن در مذهب مالکی مشهور است، هرچند که نتیجۀ پژوهش و بررسیهای تطبیقی نشان میدهد که همۀ مذاهب چهارگانۀ اهل سنت آن را قبول دارند، چنانکه پژوهش در کتابهای هرکدام از این مذاهب، درستی این امر را آشکار میسازد.
روش دیگر ملاک قراردادن عرف، با قید و بندها و شرایط آن میباشد. با توجه به همین معیار است که قاعدۀ «رسم عمومی، پایدار است، و آنچه مطابق عرف پسندیده است، همانند قراردادی است که بر مبنای نص باشد»، به عنوان یک قاعدۀ کلی شرعی پذیرفته شده است. همین مطلب را یکی از فقها چنین به نظم کشیده است:
والعرف في الشـرع اعتبارٌ
لذا علیه الحکم قدیدار
(عرف دارای اعتبار شرعی است و بر همین اساس است که گاهی محور و مبنای صدور حکم قرار میگیرد!.
برای استنباط حکم شرعی در مواردی که نص قاطع وجود ندارد، منابع و ادلۀ دیگری نیز وجود دارند که در کتابهای اصول فقه به آنها پرداخته میشود.
[١٦٢]- حدیث صحیح به روایت بزار و حاکم.
[١٦٣]- روایت از دارقطنی، نووی هم در اربعین آن را «حسن» شمرده است. براساس توضیحاتی که ابن رجب حنبلی در کتاب «جامع العلوم والحکم» در مورد این حدیث نوشته است، به تقسیمبندی و شرح آن میپردازیم.
[١٦٤]- در چنین میدانی این تجدد و نوگرایی است که باید مسلمان شود و جامۀ دین را بر تن کند، نه این که اسلام به تجدد ایمان آورد و در مقابل بت عصر و شرایط، سر تسلیم خم کند. (مترجم)
منطقۀ نصوص غیر قطعی یا گنجایشدار:
حوزۀ دوم عبارت است از: منطقۀ نصوص مبهم یا متشابه که حکمت خداوند چنین اقتضا نموده که آنها را در حالت ابهام و غیر قطعی باقی گذارد تا پذیرای قرائتهای گوناگون و برداشتهای مختلف اعم از تنگاندیشانه یا گستردهاندیشانه، قیاسی یا ظاهری، سختگیرانه یا آسانگیرانه و واقعگرایانه یا حدسی باشند.
بدین ترتیب در سایۀ این تنوعآرا، میدانی گسترده و فرصتی مناسب فراهم میآید تا بتوان با سنجش و ارزیابی آرای گوناگون، نزدیکترین آنها به صواب و سازگارترین آنها با ارزشهای شرعی را برگزید و به کار بست، آخر چه بسا که یک اندیشه برای زمانی مشخص کارآمد و برای زمانی دیگر ناکارآ، یا برای محیطی مناسب و برای محیطی دیگر نامناسب، یا در شرایطی مفید و در شرایطی دیگر غیر مفید و بینتیجه باشد که با وجود تنوعآرا و امکان انتخابهای گوناگون، این نقص برطرف میگردد.
به همین صورت، در سیستم اسلامی موضعگیریهای جمعی مشترکی مییابیم که اندیشمندان مسلمان همگی بر آنها توافق دارند و بنیادهای استواری محسوب میشوند که ساختار نظام اسلامی بر روی آنها بنا میگردد، مانند: ملکیت اراضی برای افراد، مجازبودن بهرهبرداری از آن اراضی و مشروعیت دست به دستشدن آنها از طریق قانون ارث، اینها همه اصولی هستند که هیچگونه اختلافی بر سر ثبوت و مشروعیت آنها در میان اسلامشناسان دیده نمیشود.
اما در عین حال به حوزۀ شیوههای بهرهبرداری از زمین که میرسیم، با مذاهب و اندیشههای گوناگونی روبرو میشویم که هرکدام از آنها به دلایلی شرعی و قابل تضعیف و ترجیح استناد میورزند.
برخی با استناد به آثار وارده در خصوص مزارعه و اجاره، و با استناد به مشروعیت اجاره دادن و اجارهگرفتن در سایر چیزها غیر از زمین، قایل به ممنوعیت مزارعه و مجازبودن اجارۀ اراضی میباشند. برعکس، گروهی از فقها با استناد به رفتار پیامبر ج با اهالی خیبر که بر مبنای مزارعه بود، و نیز با استنناد به اینکه در مزارعه طرفین قرار دارد در سود و زیان شریکند، آن را جایز میشمارند، اما اجارۀ زمین را غیر مجاز و ممنوع شمردهاند، بدین علت که در نظر آنها این کار نوعی ریسک بوده و هرچند ممکن است که بذر، مخارج و تلاش اجارهکننده هر آن در معرضِ نابودی قرار گیرند و مستأجر خسارتمند و محروم گردد، اما با این وصف مالک، سود مقرر را در هر حال دریافت خواهد نمود، در حالی که در مزارعه مالک و مستأجر هردو در سود و زیان شریکند چه کم باشد و چه زیاد. گروه سومی هم هستند که هم مزارعه و هم اجارۀ اراضی را به شرط آنکه قرارداد مزارعه شامل شرطی فاسد نباشد، جایز میشمارند، چرا که در نظر این گروه، نهی مطلق در مورد هیچکدام به اثبات نرسیده است.
و مطابق نظر برخی از فقها، در قرارداد اجاره زمین، در صورت تلفشدن محصول بر اثر بلایا و آفات، واجب است که مالک یا اجارهدهنده درست به میزان خسارت وارده بر مستأجر، از مقدار اجارهبهای مقرر بکاهد. دلیل آنها در این زمینه حدیثی است که پیامبر ج در آن به کاهش اجاره بها به هنگام بروز بلایای ویرانگر دستور دادهاند.
شماری از فقها هم نه مزارعه و نه اجاره هیچکدام را مجاز نمیدانند، بلکه در نظر آنان مالک زمین باید به یکی از این دو شیوه عمل کند: ١) یا خود شخصاً و با ابزار خود زمینش را زیر کشت ببرد. ٢) یا آن را به صورت بلاعوض و به عنوان عاریت به دیگران واگذار نماید تا در آن به کشاورزی بپردازند. دستاویز و مستند این دسته از فقها این حدیث میباشد: «هرکس از شما زمینی دارد، یا خود آن را زیر کشت ببرد و یا آن را به برادر دینیاش ببخشد [تا در آن کشاورزی کند]». متفق علیه
با وجود این آرای متنوع و این حاصلخیزی و توانگری فقهی، [تصور کنید] که اندیشمندان مسلمان و پس از آنان جامعۀ اسلامی با چه انعطافپذیری و گنجایشی مواجه میشوند! البته این اندیشههای رنگارنگ، هرکدام دارای پشتوانۀ فقهی و دلیل شرعی ویژۀ خود میباشند و هرکدام از دیدگاه و نظری معتبر برخوردارند.
این امر به ما امکان میدهد با عنایت به شرایط اجتماعی و زمانی خود، هرکدام از آرای موجود را که به نظرمان کارآمدتر و قویتر و به مصلحت نزدیکتر میآید انتخاب نموده و آن را ملاک عمل قرار دهیم، بدون آنکه با انکار حتی یک نفر از فقها و اندیشمندان مسلمان روبرو شویم، زیرا این یک اصل مورد توافق عموم علماست که نمیتوان در مسایل اجتهادی به رد مجتهد پرداخت.
این است شریعت اسلام [هم استخوانی و ثابت و هم انعطافپذیر و نوشونده و حال آنکه] اگر خداوند خود میخواست میتوانست تمامی احکام و دستورات آن را با نصوص قطعی مرزبندی و مشخص نماید که در این صورت دیگر مجالی برای خردورزی و شیوه گزینیِ عقلانی و اجتهاد، و نیز جایی برای اختلاف روشها و تعدد مذاهب، تنوع اندیشهها و تغییرپذیری فتوا در اثر تغییر زمان و مکان و شرایط، باقی نمیماند، بلکه اینها همه در حصار یک حکم واحد ثابت و انحصاری قرار میگرفتند.
همچنین اگر میخواست میتوانست تمامی نصوص شرعی را از نظر ثابتبودن و یا از نظر دلالت و یا از هردو نظر به صورت ظنی و غیر قطعی قرار دهد که در این صورت گذشته از اینکه با بسیاری امور بلاتکلیف و معطل مواجه میشدیم که اصلاً حکمی در بارۀ آنها وجود نداشت، حکم ثابت و قاطعی هم یافت نمیشد. پیامد این امر هم بینظمی و بلوای عجیبی است که آن را فقط با خودش میتوان قیاس کرد. چنین کاری البته که با حکمت ارسال پیامبران که خداوند آنها را با دلایل روشن به میان مردم روانه ساخت و همراه با آنان کتاب و معیار و میزان فرستاد تا مردم مطابق آنها در میان خود دادگرانه رفتار نمایند، و نیز آنها را فرستاد تا در مورد اختلافات و درگیریها میان مردم به داوری بپردازند و آنان را به راه راست هدایت کنند، منافات و ناسازگاری دارد.
اما خداوند هیچکدام از دو شیوۀ پیش را نخواسته است، بلکه خداوند چنین خواسته است که از منابع این دین و ادلۀ آن دستهای قطعی و یقینی و چون و چراناپذیر و غیر قابل تغییر و تک پهلو بوده، و پذیرای فقط یک رای واحد باشند، و هیچ مسلمانی توانایی فروگذاشتن و یا رویگردانی از آن یک رای ثابت را نداشته باشد، در غیر این صورت ایمان وی به قرآن و سنت ناقص و معیوب خواهد شد:
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ﴾ [الأحزاب: ٣٦].
«کاری که خدا و پیامبرش در بارۀ آن حکم صادر کرده باشند (از حوزۀ اختیار زنان و مردان مؤمن خارج شده است) و هیچ زن و مرد مؤمنی اختیاری از خود در بارۀ آن نخواهند داشت، بلکه ارادۀ ایشان باید تابع ارادۀ خدا و رسول باشد)».
یا در جایی دیگر در قرآن چنین آمده است:
﴿إِنَّمَا كَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ أَن يَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ﴾ [النور: ٥١].
«مؤمنان هنگامی که به سوی خدا و پیغمبرش فرا خوانده شوند تا میان آنان داوری کند، سخنشان تنها این است که میگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم».
خداوند همچنین اینگونه خواسته است که در کنار این قوانین استخوانی و منابع تغییرناپذیر، منابع اجتهادی و ادلۀ ظنی و غیر قطعی هم باشند تا بدینوسیله فرصت ارزیابی و گزینش رأی بهتر فراهم آمده و منابع اجتهاد، شیوههای استنباط و تعیین حکم و مدارس فکری تنوع و تعدد یابند، و در سایۀ این انعطافپذیری شگفتانگیز در منابع شریعت، میدانی گسترده در تمامی زمینههای مذکور برای تجدیدپذیری و نوگرایی مفید و مقبول فراهم آید.
تغییرپذیری فتوا با تغییر زمان، مکان، شرایط و عادات:
از همین روست که پژوهشگران فقها دردورانهای مختلف، بدون احساس اندک محدودیت و یا تنگنایی اعلام کردهاند که فتوا باید همگام با دگرگونی زمان و مکان و عرف و شرایط تغییر کند.
امام ابن قیم در بخش نوشوندگی فتوا و تغییرپذیری آن براساس عوامل یادشده، چنین میگوید:
«این بخش واقعاً بسیار سودمند است، و به سبب کماطلاعی و ناآگاهی از آن، [نوعی حالت نامطلوبِ مشقت زا و] عیبی عمده بر شریعتبار شده است، بدینگونه که منشأ محدودیتها، تنگناها و تکالیفی بیربط شده که روح این شریعت تابناک که در بالاترین درجۀ مصالح قرار دارد، از چنین اموری بیخبر است. زیرا بنُمایه و زیربنای شریعت اسلام عبارت است از: حکمت و رعایت مصالح دنیوی و اخروی انسانها؛ و مجموعۀ شریعت، عدالت است و رحمت و مصلحت. بنابراین، هر مسئلهای که از حوزۀ اعتدال، رحمت، مصلحت و یا حکمت، خارج و در دایرۀ افراط، قهر، زیان و یا بیهودگی وارد شده باشد، ربطی به شریعت ندارد هرچند که در اثر تأویل [کژاندیشانه] بدان راه یافته باشد»[١٦٥].
همچنین امام قُرافی اندیشمند مالکی در کتابش تحت عنوان «الأحکام» ضمن روشنگری در این باره مینویسد: استمرار پایبندی به احکام و دستوراتی که ملاک آنها عرف و رسوم اجتماعی مردم میباشد – در صورت دگرگونی آن عادات – خلاف توافق جمعی علما بوده و نتیجۀ تاریکاندیشی و ناآگاهی دینی میباشد.
وی در کتاب دیگری به نام «الفروق» با تکیه به همین اندیشه، به چارهسازی و علاج این مشکل پرداخته است.
در قرن سیزدهم هجری، علامه «ابن عابدین» سرآمد متأخران حنفی به نوشتن رسالۀ مشهورش با عنوان «نشر العرف فی بناء بعض الأحکام علی العرف» اقدام نمود و در ارایۀ نظرات خود در آن رساله، اندیشههای خود علمای همان مذهب و فتاوای آنها در زمانهای مختلف را مبنای پژوهش و اساس نتیجهگیریهای خویش قرار داد.
وی در این رسالۀ سودمند میگوید: «بسیاری از احکام همراه با تغییر زمان، دچار تغییر میشوند. این تغییرپذیری، نتیجۀ دگرگونی عرف و عادت اجتماعی مردم آن زمانها، پدیدآمدن نیازها و ضرورتهای نوین، یا فساد مردمان آن دوران میباشد. در چنین شرایطی چنانچه حکم به همان صورت قبلی خویش باقی میماند، اجرای آن برای مردم، مشقتزا و زیانبار میشد، و با شیوههای شرعی که مبتنی بر سهولت و آسانی و دفع زیان و فساد میباشند، برخورد و مخالفت پیدا میکرد.
بر این اساس مشاهده میکنیم که بزرگان مذاهب فقهی، در بسیاری جاها که مبنای صدور حکم، شرایط خاص زمان پیشوای اصلی مذهب بوده است، به مخالفت با فتاوای سرمذهب خود پرداختهاند، چرا که آنان با جمعبندی شیوههای موجود در مذهب او، دریافتهاند که چنانچه خود سرمذهب هم معاصر ایشان میبود، بیتردید نظری موافق نظر آنان ارایه میکرد»[١٦٦].
و اینک نمونههایی از تغییر فتوا و حکم در اثر تغییر محیط، زمان و شرایط:
نمونه اول تغییر شیوۀ برخورد عمر بن عبدالعزیز در قضاوت است، وی به زمان تصدی استانداری مدینه، به هنگام داوری چنانچه فرد مدعی یا دادخواه یک نفر شاهد با خود به دادگاه میآورد و خودش هم بر حقانیت خواستهاش سوگند یاد میکرد، به نفع وی حکم صادر مینمود، یعنی سوگند فرد دادخواه را به عنوان شاهد دوم میپذیرفت، اما هنگامی که خلافت را در دست گرفت و در پایتخت دولت در شام مستقر شد، فقط در صورت شهادت دو نفر مرد یا یک مرد و دو زن، به نفع مدعی حکم میکرد. هنگامی که در بارۀ این تغییر شیوه از وی سؤال شد، در پاسخ گفت: وضعیت شامیان را با وضعیت اهالی مدینه متفاوت یافتیم[١٦٧].
این شیوۀ قضاوت عمر س در شام با روایتی که میگوید پیامبر ج یک نفر شاهد و سوگند را ملاک قضاوت قرار میداد، منافاتی ندارد، زیرا قضاوت پیامبر ج بدان شیوه، دلیلی است بر مجازبودن آن و نه واجب و لازمبودن آن. یعنی مطابق این روش پیامبر ج، با حضور یک شاهد و سوگند مدعی، قضاوت در برخی احوال جایز است، چنانکه ترک این روش نیز بنابه ملاکهای معتبر همانگونه که عمر بن عبدالعزیز انجام داد، در برخی حالات دیگر مجاز و بلامانع است.
البته باید گفت: رد کامل این حدیث – علیرغم صحت آن مبنی بر ملاکبودن یک شاهد و سوگند – و مخالفت با معیار قرارگرفتن آن در همۀ شرایط و احوال، ناشی از بیپروایی و گستاخی است.
دوم، نمونهای است که آن را شمس الأئمه (سرخسی) نقل میکند. وی میگوید: ابوحنیفه / شهادتدادن فرد مستورالحال را در عهد نسل پس از تابعین میپذیرفت و به عدالت ظاهری فرد اکتفا میکرد، اما پس از گذشت این دوره، دو شاگرد و همراه همیشگی وی (ابویوسف و محمد) به علت رواج دروغگویی در جامعه، پذیرش شهادت چنین فردی را ممنوع ساختند[١٦٨].
فقهای حنفی در بارۀ مواردی این چنین که میان پیشوای مذهب و یاران وی، اختلاف مشاهده میگردد چنین گفتهاند: «اختلاف [در] عصر و زمان است، نه در دلیل و برهان».
ابوحنیفه در ابتدای ورود اسلام به میان فارسیان، و اطلاع از سختبودن سخنگفتن با زبان عربی برای مردم فارس، به آنان اجازه داد به شرط نداشتن قصد بدعتگرایانه آیات تأویل ناپذیر و قطعی قرآن را در نماز با زبان فارسی بخوانند، اما بعدها وقتی احساس کرد که از طرفی زبان آنان برای تکلم عربی آمادگی پیدا کرده و از طرف دیگر گمراهی و بدعت از همین رهگذر در حال انتشار میباشد، از قول خود برگشت و نظریهاش را پس گرفت»[١٦٩].
از فقیه علامه «ابومحمد فرزند ابوزید قیروانی» صاحب «الرسالة المشهورة فی فقه المالکیة» و مفتی همین مذهب در زمان خود نقل میکنند که وی سگی را برای نگهبانی به خانهاش آورد، برخی از علمای مالکی به وی اعتراض نمودند و گفتند: چگونه چنین کاری میکنی و حال آنکه مالک آن را ناپسند میدانست؟ وی در پاسخ گفت: اگر مالک در زمان ما میبود، حتماً یک شیر درنده انتخاب میکرد!
به طور کلی نتیجۀ پژوهشها نشان میدهد که در همۀ مذاهب رایج، نمونههای فراوانی وجود دارد که با تغییر اسباب و موجبات فتوی مانند: مکانها، زمانها، اوضاع و شرایط و عادات اجتماعی، فتاوا هم به وسیلۀ علمای همان مذهب تغییر کردهاند.
این البته بدین معنا نیست که فتوادهندگان اقدام به نوآوری در دین و بدعتسازی کردهاند، استغفرالله! بلکه این امر ریشه در سیرۀ پیامبر ج و صحابۀ بعد از ایشان دارد.
ابن ابی شیبه با سند خود روایت میکند[١٧٠] که مردی به ابن عباس مراجعه کرد و گفت: آیا توبۀ فردی که مسلمانی را به قتل برساند، قابل پذیرش خواهد بود؟ در پاسخ گفت: خیر، توبهاش مردود و وی جهنمی خواهد بود. پس از رفتن آن مرد، اطرافیانش به وی گفتند: پیشتر فتوای دیگری برای ما صادر کرده بودی، جریان فتوای امروز چگونه است؟ گفت: زیرا این شخص به نظرم فردی عصبانی آمد که در صدد کشتن مؤمنی بود. وقتی در بارۀ وی تحقیق کردند، دیدند ابن عباس درست گفته است.
ابن عباس س کینه و نفرت، خشم و آمادگی روانی قتل را از چشمان آن مرد خواند و فهمید که انگیزۀ پرسش این مرد [نه اطلاع از حقیقت موضوع بلکه] فقط دریافت فتوایی بود که درِ توبه را بعد از ارتکاب جرم باز اعلام کند، این بود که با اقدامی پیشگیرانه وی را از خواستهاش پشیمان ساخت و راه را بر وی بست مبادا که دست به انجام چنین گناه کبیرۀ ایمانزدا و دینسوزی بیالاید. و اگر آثار پشیمانی فردی قاتل را در چهرۀ وی میدید، بیشک درِ امیدواری را به روی او میگشود.
در همین باره سعید بن منصور از سفیان نقل میکند که گفت: هنگامی که در مورد انجام قتل از علما نظرخواهی میشد در جواب میگفتند: توبۀ قاتل پذیرفته نخواهد شد. و هنگام که فردی مرتکب قتل میگردید، (یعنی: قتل عملاً صورت گرفته بود) به وی میگفتند: توبه کن، فرصت توبه هنوز باقی است[١٧١].
در رابطه با همین موضوع، حدیثی است که ابوداود آن را از ابوهریره س روایت میکند. وی میگوید: مردی در مورد مغازله و بازی با همسر در حال روزه از پیامبر ج سؤال کرد، پیامبر ج به وی اجازه داد... فرد دیگری به ایشان مراجعه نمود و نظر پیامبر ج را در بارۀ همان موضوع جویا شد، اما پیامبر ج وی را از آن کار منع کرد. آنکه پاسخ مثبت دریافت کرد، فردی سالخورده، و آنکه جواب منفی گرفت فردی جوان بود[١٧٢].
از همه مشهورتر اینکه پیامبر ج با عنایت به تفاوت حالات سؤالکنندگان به یک پرسش واحد، پاسخهای گوناگونی میداد، چرا که وی معمولاً به هر فردی جوابی میداد که مناسب وضعیت وی بوده، و قصور یا تقصیر وی را علاج نماید.
به عنوان نمونه میبینیم که فردی خدمت پیامبر ج میرسد و از ایشان تقاضای سفارشی جامع و نصیحتی کامل میکند، پیامبر ج در پاسخ میفرماید: «عصبانی مشو و بر اعصابت مسلط باش». در پاسخ همین تقاضا به فردی دیگر چنین میفرماید: «بگو: به خداوند ایمان آوردم، سپس استقامت و شکیبایی پیشه کن [یعنی بر عهد بندگی و فرمانبری که با خدایت بستهای، همواره پایدار و استوار بمان]». و در پاسخ دیگری میفرماید: «زبانت را کنترل کن».
و به همین ترتیب برای هر انسانی دارویی تجویز میکردند که برای بیماری وی شفابخشتر، و با وضعیت وی سازگارتر و مناسبتر به نظر میآمد.
این مطلب و گفتههای پیشین نشان میدهند که تغییر پاسخ با تغییر حالات سؤالکنندگان، یک اصل و یک قاعده میباشد.
و بالاخره به عنوان نمونۀ دیگری از همین دست، میتوان به حدیثی اشاره نمود که بخاری در صحیح خود از ابوهریره س روایت کرده است، وی میگوید: از پیامبر ج سوال شد: ارزشمندترین کارها چه کاری است؟ فرمود: «ایمانآوردن به خدا و پیامبرش». بعد از آن چه کاری؟ فرمود: «جهاد در راه خدا». و پس از آن؟ فرمود: حج داوطلبانه»[١٧٣].
میبینیم که پیامبر ج پس از ایمان، جهاد در راه خدا را ارزشمندترین کارها به شمار میآورد.
در همین رابطه احادیث بسیاری وجود دارند که در جواب پرسشگران، جهاد را به عنوان کاری معرفی میکنند که هیچ عمل دیگری با آن برابری نمیکند، مگر کسی که همواره روزهدار بوده و از افطار خودداری کند و تمام شب را در حال بیداری و عبادت بگذراند.
اما خود بخاری از ام المؤمنین عایشه ل روایت میکند که وی خدمتِ پیامبر عرض کرد: ای پیامبر خدا... ما جهاد را برترین اعمال میدانیم، پیامبر فرمود:
«لَكِنَّ [يَا لَكُنَّ] أَفْضَلَ الجِهَادِ حَجٌّ مَبْرُورٌ»[١٧٤].
واژۀ «لَكُنَّ» به ضم کاف که در اینجا افزوده شده است، در نظر بیشتر علما خطابی است که برای توضیح بیشتر امده است، و با مصوت بلند «آ» و کسره، یعنی «لَکِن» برای تصحیح و جبران به کار میرود، اما در هرحال، در اینجا مراد یکی است و مفهوم حدیث این است که جهاد اگرچه ارزشمندترین عمل میباشد، اما این برتری در حق مردان میباشد، ولی برای زنان برترین جهاد، حج داوطلبانه است. در اینجا میبینیم که فتوا و پاسخ پیامبر ج از آنجا که سؤالکننده یک زن میباشد، تغییر کرده است چرا که مسدله حمل سلاح در اصل متوجه مردان جامعه میباشد. اینها همه – و دیگر نمونههای فراوان – نشان میدهند که تغییر پاسخ یا فتوا به تناسب تغییر وضعیت سؤالکنندگان، یک اصل میباشد، چه رسد به اینکه زمان و مکان دگرگون شوند!
[١٦٥]- أعلام الموقعین، جلد سوم، نوشتۀ ابن قیم جوزیه.
[١٦٦]- مجموعه رسایل ابن عابدین، ج ٢، ص ١٢٥.
[١٦٧]- ن.ک به: اصول التشریع از استاد علی حسب الله: ٨٤ و ٨٥ و نیز ن.ک به: بخش إختلاف الفتوی بإختلاف الأزمنة والأمکنة در کتاب أعلام الموقعین، جلد سوم، ص ٢٣ و بعد از آن.
[١٦٨]- همان آدرس قبلی.
[١٦٩]- همان آدرس پیشین.
[١٧٠]- حافظ در تلخیص: ٤ / ١٨٧ میگوید: راویان این اثر قابل اعتمادند.
[١٧١]- «تلخیص الحبیر» ٤ / ١٨٧، با تعلیقات سید عبدالله هاشم الیمانی.
[١٧٢]- همان منبع.
[١٧٣]- «تلخیص الحبیر» ٤ / ١٨٧ و با تعلیقات یمانی.
[١٧٤]- صحیح بخاری، کتاب الحجج، باب: فضل الحج المبرور.
موضعگیری جامعۀ اسلامی دربارۀ دیگر جامعهها:
با نگاهی به بحثهای پیشین، چهرۀ جامعهۀ اسلامی برایمان روشن میگردد: این جامعه، جامعهای است با نشانههایی بارز، سیمائی آفتابی و خطوطی آشکار که با برخورداری از این امتیاز بارز در حیات خود، در میان دیگر جوامع، ممتاز و برجسته میباشد، یعنی امتیاز: آشتیدادن سنتگرایی به عنوان عامل ثبات جامعه و مانع فروپاشی و انحراف آن از آرمانها و اصول، با نوگرایی یا مدرنیسم به عنوان عامل هماهنگکنندۀ روند پیشرفت جامعه با حرکت زمان و قانون کلی تجدد.
این جامعه با داشتن این امتیاز، در برخی زمینهها و امور، همانند کوه و صخرهسنگهای سخت و نفوذناپذیر، و در برخی کارها و برخی موارد همانند خمیر، نرم و شکلپذیر میباشد! یا آنگونه که شاعر اسلام در هند «محمد اقبال» در وصف مسلمان میگوید: «هم لطافت حریر را دارد و هم صلابت حدید [آهن]».
در پرتو سخنان پیشین، میتوان موضعگیری جامعۀ اسلامی در قبال دیگر جوامع را اینگونه بیان نمود: مخالفت با آنها در عقاید، مقصد نهایی و اصول.
جامعۀ مسلمان در دیگر جوامع ذوب نمیگردد، به دنبال خواستههای آنها روانه نمیشود، از آنها تقلید نمیکند، و با تکیه به شبیهگرایی و همانندسازی، به فکر پیادهکردن ویژگیهای آن جوامع در جامعۀ خود نمیافتد، در غیر این صورت اصالت و شخصیت ممتاز خود را قربانی نموده، و قدم به قدم و مرحله به مرحله مسیر آنها را دنبال خواهد نمود. و این همان دنبالهروی و عدم استقلالی است که اسلام آن را برای امت خود که از سوی خداوند به عنوان الگو و پیشوای تمامی بشریت معرفی شده است نمیپسندد و آن را رد میکند.
اما در عین حال، جامعۀ مسلمان از دیر جوامع کناره نمیگیرد [و رد خودباختگی اعتقادی به معنای قطع روابط نیست]، بلکه میتواند از دانشها، فنون و مهارتهای مفیدشان استفاده کند، چرا که علم محض و میوههای علمی همانند: اختراعات، فنآوری، ماشینها و دستگاهها، ابزارها و آزمایشگاهها همگانی بوده و نژاد و رنگ نمیشناسند.
علم همانند آب است که رنگ ظرفی را که در آن ریخته میشود، به خود میگیرد.
عنصر سنتگرایی در اینجا، در مخالفت جامعۀ اسلامی با بُنمایهها و نمادهای اعتقادی، اصولی، فکری، ارزشی، و شعاریِ جوامع غیر اسلامی، تجلی و تبلور پیدا میکند. دلیل این سنتگرایی و مخالفت این است که خاستگاه آن جوامع با خاستگاه جامعۀ اسلامی متفاوت، مقصدشان با مقصدش مخالف، و شیوهها و سبُل آنها با شیوه و راه آن ناسازگار میباشند، زیرا جامعۀ اسلامی در خاستگاه، مقصد نهایی و برنامه، حتی در مشخصه و شعار نیز جامعهای جدابافته و متمایز است.
از همین روست که پیامبر ج بر لزوم تمایز همه جانبۀ مسلمانان از مخالفانشان یعنی از مشرکان و یهودیان و مسیحیان سخت پای میفشرد، و در همین راستا، استفاده از شیپور و ناقوس را برای اعلام وقت نماز رد نمود و به جای آنها اذان را برگزید.
تکرار عبارت «خلاف آنها عمل کنید»[١٧٥] در بسیاری از امور، حاکی از آن است که در نظر شارع، متفاوت و مشخصبودن جامعۀ اسلامی از دیگر جوامع، امری است پسندیده و مطلوب[١٧٦].
و از همین روست که قرآن به پیامبر ج هشدار میدهد که مبادا از خواستههای نامعقول کفار اهل کتاب و مشرکان پیروی نموده و یا تحت تأثیر نابکاریها و گمانافکنیهای مسموم آنان قرار گیرید، و بدین ترتیب موفق شوند وی را از برخی دستورات ارسالی خداوند منحرف سازند. در این زمینه خداوند میفرماید:
﴿ثُمَّ جَعَلۡنَٰكَ عَلَىٰ شَرِيعَةٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡرِ فَٱتَّبِعۡهَا وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ ١٨ إِنَّهُمۡ لَن يُغۡنُواْ عَنكَ مِنَ ٱللَّهِ شَيۡٔٗاۚ وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۖ وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُتَّقِينَ ١٩﴾ [الجاثیة: ١٨ – ١٩].
«سپس ما تو را (مبعوث کردیم و) بر آیین راه و راه روشنی از دین قرار دادیم. پس از این آیین پیروی کن و بدین راه روشن برو، و از خواستههای نامعقول ناآگاهان پیروی مکن که آنان در برابر (عذاب) خداوند نمیتوانند چیزی را از تو بازدارند، ستمگران کفرپیشه برخی یار و یاور یکدیگرند، و خدا هم یار و یاور پرهیزگاران است».
﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن يَفۡتِنُوكَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡۗ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ ٤٩ أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ ٥٠﴾ [المائدة: ٤٩ – ٥٠].
«و (به تو ای پیامبر! فرمان میدهیم به این که) در میان آنان طبق چیزی حکم کن که خدا بر تو نازل کرده است، و از امیال و آرزوهای ایشان یپروی مکن، و مواظب باش که آنان (با کذب و حقپوشی و خیانت و غرضورزی) تو را از برخی چیزهایی که خدا بر تو نازل کرده است منحرف نکنند – آیا (آن فاسقان از پذیرش داوری تو سر میپیچند و) جویای حکم جاهلیت (ناشی از هوا و هوس) هستند؟ و برای اهل یقین داوری چه کسی بهتر از خداوند میباشد؟».
این است موضعگیری فرد مسلمان و جامعۀ مسلمان در قبال احکام و قوانین کفار: آنها را قاطعانه رد میکند و فقط احکام و دستورات خداوند را میپذیرد، زیرا هرکس داوری دین و حکم خداوند را نپذیرد، ناگزیر در دام حکم جاهلیت گرفتار خواهد شد، و غیر از این دو، حکم سومی وجود ندارد.
به طور کلی شعار فرد مسلمان در برابر اصول، اندیشهها و مکاتبی که بر وی عرضه میشوند، عبارت است از این جملۀ کوتاه: «اگر در محتوای اینها، راهکارهایی وجود دارند که اسلام هم دارای آنهاست که خدا ما را با اسلام از آنها بینیاز ساخته است. و اگر درونمایۀ این اندیشههای پیشنهادی، مخالف اسلام میباشد، بدانید که ما حاضر نیستیم دینمان را به ملک خاور و باختر بفروشیم».
در مقابل این استواری و نوگریزی، میبینیم که در میدان فعالیت و اجرا، انجا که پای اصول و آرمانها در میان نیست و موضوع، موضوع ابزار و شیوۀ دستیابی به ارزشها میباشد، دیگر از شکلگرایی و چسبیدن به یک قالب خاص خبری نیست، بلکه خلق و خوی فرد و جامعۀ مسلمان در اینجا برعکس میدان عقاید و ارزشها به انعطافپذیری و نوگرایی تغییر میکند.
توضیح اینکه چنانچه در زمینههایی چون: بسیج نیروهای نظامی، ساماندهی راههای ارتباطی، فعالیتهای پُستی، بهبود شیوههای تولید، پیشرفت صنعت یا کشاورزی، برنامهریزی شهری و روستایی، مراقبت از بهداشت عمومی و مبارزه با بیماریهای واگیر، به خدمتگرفتن نیروهای طبیعی با استفاده از قدرت دانش برای تحقق مصالح نوع بشر و دیگر موارد مشابه مربوط به حوزۀ علم و فنآوری و پیشرفتهای مادی و اصلاح شیوههای اداری و عملی، جامعهای غیر مسلمان از روشها و سیستمهای کارآمدتر و بهتری برخوردار باشد، اسلام به آن روشها و سیستمها خوشامد میگوید و در جهت پیادهکردن آنها در جامعۀ خود به تلاش میپردازد به شرط آنکه مخالف احکام اسلامی نباشند. در این مورد در حدیث آمده است: «دانش و آگاهی، گمشدۀ مؤمن میباشد، هرکجا که آن را بیابد، وی در استفاده از آن مقدمتر و لایقتر است»[١٧٧].
به عنوان نمونه میبینیم که پیامبر ج در ابتدای کارش در شهر مدینه، بر روی تکه چوبی از درخت خرما خطبه میخواندند، اما با فزونییافتن شمار مسلمانان و روبه راهشدن اوضاع و شرایط از یک نجار رومی خواست تا منبری سه پله برایش بسازد، و در روزهای جمعه و به هنگام مناسبتها بر روی آن خطبه میخواندند. یا در غزوۀ احزاب که پیشنهاد حفر خندقی پیرامون شهر مدینه، به منظور دفاع از آن در برابر حملۀ سپاهیان مشرک، از سوی سلمان فارسی ارایه شد، علیرغم اینکه این کار از شیوههای دفاعی ایرانیان بود، پیامبر ج آن را تحسین و عملاً اجرا نمود و نگفت: این کار، روش مجوسیان است و ما نمیتوانیم آن را بپذیریم.
همچنین مشاهده میکنیم که صحابه ش برخی شیوههای اداری و مالی کارآمد را از ایران و روم و دیگران برمیگرفتند، و مادام که مصالح آنها از طریق این شیوهها تحقق مییافت و با نص و قاعدهای شرعی برخورد پیدا نمیکردند، اشکالی در اینگونه اقتباسها نمیدیدند. از جملۀ این موارد میتوان به دو نظام خراج و دیوان اشاره کرد که اولی در اصل، ایرانی و دومی رومی بود.
[١٧٥]- از جمله، حدیث ابن عمر ب در صحیحین بخاری و مسلم: «خلاف مشرکین رفتار نمایید: ریشها را آزاد بگذارید و سبیلها را کوتاه کنید». و حدیث شداد بن اوس به روایت ابوداود، حاکم و بیهقی: «خلاف یهودیان عمل کنید، زیر آنان با کفش و خُف نماز نمیخوانند».
[١٧٦]- ابن تیمیه کتابی ارزشمند تحت عنوان «اقتضاء الصراط المستقیم فی مخالفة أهل الجحیم» دارد که در آن حق این موضوع را به خوبی ادا کرده است، مطالعۀ این کتاب لازم است.
[١٧٧]- روایت از ترمذی در بخش «العلم» و ابن ماجه در بخش «الزهد» در کتابهای سنن خود، البته سند آن قابل بحث است.
مسلمانان در دورانهای طلایی:
به حقیقت مسلمانان در دورانهای طلایی، در عین حال که بر اندیشهها، شعایر، اخلاق و شریعتشان استوار وپایدار ماندند، توانستند شخصیت اسلامی خویش را حفظ کنند و در همان حال، دستاوردهای سودمند و سازگار موجود در تمدنهای ایران، روم، هند و دیگر گذشتگان را برگیرند و نیز توانستند که با ترجمه و پیرایش و افزایش «میراث علمی» یونان، از دستاوردهای فکری این تمدن کهن سود جویند. فقها و پیشوایان دینشان هم این کار آنها را تأیید و حتی در آن مشارکت کردند. و جز در مواردی که با عقاید و اندیشههای آنان در بارۀ خداوند و هستی یا با سبک فکرشان مخالف بود، محدودیتی قایل نشدند. نمونۀ بارزِ این اِعمال محدودیت، بخش «متافیزیک» فلسفۀ یونانی است. نمونۀ دیگر منطق ارسطویی است که گروهی از اندیشمندان بزرگ از جمله: ابن صلاح، نَوَوی و ابن تیمیه به مخالفت با آن برخاستند. ابن تیمیه براساس بررسی عقلی و علمی خالص، دو کتاب کوچک و بزرگ در رد منطق ارسطویی نوشت و با این کار از جریان نوین مخالفت با منطق[١٧٨] که زیربنای خیزش آن، نه قیاس – که محور منطق ارسطویی است – بلکه پژوهش و استقراء میباشد، پیشی گرفت.
از سوی دیگر، در میان فقهای مسلمان کسانی هم به طرفداری از این منطق پرداخته و آن را پذیرفتند، حتی در تلاش برای اثبات درستی آن به آیاتی از قرآن نیز استدلال کردند، مانند، ابوحامد غزالی که آن را «معیار علوم نام نهاد. به هرحال، مهم این است که بدانیم مسلمانان به تعبیر امروزی در زمینۀ مسایل علمی با کمال انعطافپذیری و نواندیشانه برخورد میکردند و همچنین بود در جنبههای اداری، تشکیلاتی، سازندگی و صنعتی. و در امر اقتباس این دانشها و فن از دیگران و گسترش آنها و نشاندادن برتری علمی و فنی در صورت توان هیچگونه مانع و محدودیت دینی احساس نمیکردند. درست برخلاف دیگر امور، در امور متعلق به اندیشه و اعتقاد که این جنبه از فلسفۀ یونان را رد کردند، و فلاسفۀ منتسب به اسلام را که به هواداری از آن برخاسته و آن را پذیرفتند، مورد تخطئه و انکار قرار دادند،حتی غزالی و غیره - به دلیل مخالفت این گروه از فلاسفه با ضروریات دین در مسایل مشهوری- آنان را تکفیر نمودند، همانگونه که این امر در کتابش «تهافت الفلاسفه» کاملاً هویداست، هرچند که فلیسوف قاضی ابن رشد اندلسی در کتاب «تهافت التهافت» به وی پاسخ گفته است.
اسلامپژوهان و مورخان تمدن اسلامی به صورت قطعی اثبات کردهاند که روش علمی کنونی که عامل برتری غرب میباشد، ریشه در تمدن مسلمانان دارد، آنها که چندین قرن پیش از خیزش علمی اروپا، به طور کامل به این روش پی بردند. این حقیقتی است که جروج سارتُن، گوستاولوبُن، بریفولت و دیگر غربیان منصف درستی آن را گواهی نمودهاند.
تاریخ علم همواره نامهای درخشانی از دانشمندان مسلمان را، در زمینههای: پزشکی، شیمی، فیزیک، ستارهشناسی و دیگر علوم در حافظۀ خود نگه خواهد داشت. همانگونه که اسامی کتابهایی علمی را که قرنها در موضوع خود، مراجعی بینظیر و جهانی بودهاند، به خاطر میسپارد.
[١٧٨]- نمونۀ افراد این جریان منطقستیزی در فلسفه غرب، جان لاک و کانت میباشند. (مترجم)
طبیعت واضح و شفاف جامعۀ اسلامی:
با دلایل و نمونههای گوناگونی که از موثقترین منابع دین اسلام ارایه نمودیم، و با پژوهشی که در روش قرآنکریم، سنت پیامبر بزرگ ج رفتار صحابه و خلفای راشدین و پیشوایان و فقها و مجتهدین نیکسیرتِ پس از آنان، به عمل آوردیم، چنین حدس میزنم که طبیعت جامعۀ اسلامی دیگر بر ما پوشیده و مخفی نخواهد بود. و به گمانم دیگر برای بررسی یا طرح سؤال در بارۀ این جامعه، جایی نمانده باشد، مثلاً این سؤال که آیا این جامعه، جامعهای است سنتگرا و راکد؟ یا جامعهای انعطافپذیر، نوگرا و پویا؟
پیشتر دریافتیم که این جامعه، جامعهای است که در آن سنتگرایی و تجدد، همانند تمامی دیگر مفاهیم متقابل چون: مادیگرایی و روحگرایی، واقعنگری و آرمانگرایی، دانش و ایمان، دین و دولت، پیشرفت و اخلاق که در گمان بسیاری از مردم، امید به آشتیپذیری آنها مصداق آب در هاون کوبیدن و عین خیالپردازی میباشد، [در بهترین و مفیدترین صورت] باهم گرد میآیند و به توافق میرسند.
جامعۀ اسلامی جامعهای است متوازن و میانهرو، و بر همین اساس است که مفاهیم متقابل در آن گرد میآیند، و هرکدام از طرفین عادلانه در جایگاه حقیقی خود قرار میگیرد. وضع این جامعه در مورد سنتگرایی و تجدد هم چنین است.
این جامعه – همانگونه که در ابتدای این فصل اشاره کردیم – در زمینۀ اصول و آرمانها و ارزشها، ثابت و نوگریز و تغییرناپذیر، برعکس در فروع و ابزارها و روشها، انعطافپذیر و نوگرا و تجدیدپذیر است.
جامعۀ اسلامی، جامعهای است که در آنِ واحد هم ایستاست و هم پویا. این جامعه بیشتر به رودخانهای روان و جوشان شبیه است که همواره در حال حرکت و نو شدن و پویایی است، اما در مسیری همیشگی، جهتی مشخص و به سوی مقصدی معلوم.
با آشکار و آفتابیشدن طبیعت این جامعه، و تجلی آن در چنین توازنی بیهمتا و تعادلی استثنایی، پرده از حکمت این ویژگی نیز کنار خواهد رفت و سنجیدگی و تدبیر موجود در آن عیان و هویدا خواهد شد.
بدین ترتیب که چنانچه این جامعه در تمامی امور اعم از دینی و دنیوی، معنوی و مادی، کلی و جزیی و اصلی و فرعی، ثبات مطلق را به عنوان رویۀ اصلی و ویژگی بارز خود انتخاب میکرد و بر شکلگرایی و ابزارگرایی نیز همانند ارزشگرایی پای میفشرد، زندگی دچار رکود و تحجر شده و پویای و تحرک آن به تیغ جزماندیشی سپرده میشد و امکان بهرهگیری از تحلیل و پژوهش و تجربه که بنیان علم دنیوی میباشد از مردم سلب میگردید و حال آنکه این امر جزیی حذفناپذیر و از نیازهای بنیادین زندگی انسانی میباشد. چنین رویهای هم ضد قوانین هستی است و هم ضد قوانین فطری: چه فطرت انسان و چه فطرت اشیا.
همچنانکه اگر نوگرایی و تجدیدپذیری مطلق را به عنوان قاعده و شعار اصلی زندگی برمیگزید، با گذشت زمان تبدیل به جامعهای عاری از ارزشها و ضوابط شده و کنترلش از دست دین خارج میگردید، یا دین تسلیم شرایط آن جامعه و تابع زندگی آن میگردید و لذا با کژی یا بهنجاری جامعه، دین هم منحرف یا بهنجار میشد [یعنی به جای اینکه جامعه دیندار شود دین جامعهدار میشد!] و حال آنکه در چگونگی ارتباط دین و زندگی، فرض بر این است که دین بر زندگی حکومت کند نه زندگی بر دین، و زندگی تسلیم ارزشها و قانون هدایتگر دین شود نه اینکه دین را تحت حاکمیت شرایط و انحرافات خود قرار دهد.
چنانچه جامعۀ اسلامی در زمینۀ باورها، مفاهیم، اخلاق، آداب و رسوم و قوانین خود، انعطافپذیری و سستی از خود نشان دهد و با پذیرش نوگرایی مطلق ملاک اعتبار موارد فوق را از آموزهها و ارزشهای وحیانی به محیط، زمان و شرایط استثنایی تغییر دهد، بیتردید این جامعه کلیت و پیوستگی خود را از دست داده، و در هر گوشهای جامعهای مغایر با دیگر جوامع منسوب به اسلامِ جاهای دیگر، پای خواهد گرفت و در نتیجه از آن امت واحدهای که مطلوب خداوند میباشد خبری نخواهد بود، بلکه مسلمانان به جوامعی همستیز و خودخور تقسیم خواهند شد که مطلوب و مراد دشمنان اسلام میباشد[١٧٩].
برای درک بهتر نعمت خداوند بر جامعۀ اسلامی که عامل دین (اسلام) توازن و تعادل آن را میان سنتگرایی و تجدد ضمانت کرده است، باید نگاهی به دیگر جوامع – مانند جوامع کنونی غرب – انداخت و دید که پذیرش خوشبینانه و بیقید و شرط و همه جانبۀ مدرنیسم، چگونه زیربنای زندگی اجتماعی آنان را متزلزل ساخته و پایهای مستحکم برای تکیهگاه زندگی جمعی باقی نگذاشته است: نه عقیدهای، نه فضیلتی، نه آداب و رسومی، نه قانونی و نه ارزشی از ارزشهای والایی که بشریت آنها را از کتابهای آسمانی و آموزههای پیامبران و شاگردانشان به ارث برده است.
پیامد این زیادهاندیشی و نوگرایی افراطی، عبارت است از: تزلزل و بیثباتی کل زندگی: از نگرانی روانی گرفته تا تاریکاندیشی، تا افسار گسیختگی و هرج و مرج اخلاقی، تا فروپاشی نظام خانواده و بالاخره تا لاقیدی و گسست کامل پیوندهای اجتماعی...
در مقابل این زیادهروی، زیادهروی دیگری در جبهۀ مخالف شکل گرفت که تبلور آن را میتوان در رفتار جوانانی دید که تبدیلشدن جامعهشان را به آن جوامع مادیگرا و ماشینی رد کردند و در نتیجه زندگی عجیب و غریبی مانند زندگی «هیپیها»[١٨٠] و گروههای همفکر آنان، در پیش گرفتند. آری تندروی و افراط فقط تندروی و افراط به بار خواهد آورد.
[١٧٩]- برای کسب اطلاع بیشتر از ارزش «ثبات» در نظام و جامعۀ اسلامی، ن.ک به «ویژگیهای ایدئولوژی اسلامی» از مرحوم سید قطب.
[١٨٠]- هیپیگری نهضتی بود علیه ارزشهای برآمده از مدرنیته و ماشینیشدن زندگی که در دهۀ ٦٠ میلادی در اروپا و به ویژه در آمریکا شکل گرفت و به شدت بر سنتگرایی و نوگریزی پای میفشرد. (مترجم)
دو تهدید علیه جامع اسلامی:
سلامت جامعۀ اسلامی با ابتلا به یکی از این دو آفت فکری یا با رویآوردن به یکی از این دو رویکرد کژاندیشانه در معرض تهدید جدی قرار میگیرد:
آفت نخست: با خلط حوزههای ثبات و تجدد، در مورد اموری که ویژگی آنها تحرک و نو شدن و پویائی است، روش سنتگرایی و تغییرگریزی در پیش گیرد. در چنین حالتی، ابر سیاه مرگ و جمود بر جامعه سایه خواهد افکند و اجتماع به صورت مردابی ایستا و باتلاقی نفرتآور درخواهد آمد که رکود و سکون، آن را به بستر رشد میکروبها و تکثیر ویروسهای مرگبار تبدیل خواهد نمود.
این همان آفتی بود که در دورانهای انحطاط و گریز از روش صحیح اسلام دامنگیر مسلمانان شد، و دیدیم که در نتیجۀ این کژاندیشی چگونه اجتهاد در فقه، نوآوری در علم، اصالت در ادبیات، ابتکار در صنعت، ترفندسازی و تدبیر در جنگ و... متوقف شدند، و زندگی و نشاط فکری و علمی، با ضربات پیاپی جمود و تقلید همه جانبه، درهم کوبیده شد و «پیشینیان» مجهولی برای آیندگان باقی نگذاشتند» به صورت ضرب المثل رایج بازار تفکر درآمد که حاکی از اندیشۀ حاکم بر جامعۀ آن روز میباشد.
از سوی دیگر، همزمان با حاکمیت این جمود خوابآور و تقلید دانشکُش بر اندیشۀ مسلمانان دیگر جوامع خفته – که مدتها شاگرد جامعۀ اسلامی بودند – به فکر تدارک زمینههای بیداری، خیزش و جانگرفتن دوباره افتاده بودند، سپس رفته رفته رشد کردند و پیشرفت نمودند و بالاخره لشکر استعماری گسیل داشتند، اما مسلمانان همچنان در خواب خوشِ مستی و جهالت، آسودگی و لذتزیستن! را تمرین میکردند!
آفت دوم: در نتیجۀ یک ارزیابی نسنجیده و ناصواب، امور ثابت، دایمی و پایدار را وادار سازد که به مدرنیسم و تجدیدپذیری تن دردهد، همانگونه که در عصر جدید میبینیم و میشنویم که شماری از فرزندان مسلمانان در صددند به بهانۀ نوسازی و نواندیشی، جامۀ دین و همۀ میراث گذشتۀ امت اسلامی را از تنش بیرون آورند.
میخواهند باب الحاد در عقیده، عدم پایبندی به شریعت و فرار از اخلاق و ارزشها را باز کنند و تمامی این جفاها و حقیقتسوزیها را تحت عنوان این نو بُتِ «تجدد» روا میدارند.
در حقیقت مراد آنان، ایجاد دگرگونی در خود دین و دستکاری آن میباشد تا بدینوسیله بتوانند آن را با افکار و اندیشهها، ارزشها و معیارها، سبکها و آداب و ایدهآلها و اخلاقی که میخواهند از شرق یا غرب وارد کنند، هماهنگ و سازگار نمایند. حال آنکه خداوند دین را در اصل به عنوان عاملی نگهدارنده قرار داده است تا به عنوان مانع عقبگرد و بازگشت انسان به وضعیت نامطلوب پیشین عمل کند. از همین روست که لازم میداند که به هنگام بروز اختلاف و وقوع انحراف در میان جامعه، دین به عنوان یگانه میزان ثابت و یگانه مرجع رفع اختلافات بر کرسی قضاوت نشانده شود و نظرش به عنوان حجت قاطع پذیرفته شود.
اما چنانچه دین به صورت غلام حلقه به گوش فراز و فرودهای زندگی و تحولات آن درآید، به طوری که با حقپویی روزگار، دین نیز حقپو، و در صورت انحراف اوضاع زندگی، دین نیز کژ و منحرف گردد، در این صورت دین از توانایی ایفای نقش خود بازخواهد ماند و امکان اجرای مأموریتش را در زندگی انسان از دست خواهد داد.
اصلاح راستین این است که اموری را که لازم است پویا و نوپذیر باشند، دقیقاً تشخیص دهیم، سپس نه از سر فریبخوردگی و تقلید، بلکه اندیشمندانه و دلیرانه، تمامی جهاد و تلاشمان را در جهت نوسازی و بازسازی آنها مجِدانه به کار بندیم.
همچنین اموری را که همواره باید استوار و مستحکم باقی بمانند، شناسایی کنیم، اموری مانند: ارزشها، اندیشهها، باورها و اخلاق، آداب و قوانین که حتی اگر کوهها هم از جای خود کنده شوند، اینها اندک تکانی نباید بخورند.
با این رویکرد صواب و حکیمانه، با نوگرایی برخورد میکنیم و آن را به کانال اصلی خود هدایت مینماییم، در نتیجه هردو امتیاز را به دست میآوریم: قهرمانی دنیا را احراز مینماییم، بیآن که دین را فدا ساخته باشیم، و رضایت پروردگار و تحسین خردمندان جهان را جلب میکنیم.
«وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»
پایان ترجمه ٣٠ / ٨ / ١٣٧٨
به حقیقت مسلمانان در دورانهای طلایی در عین حال که بر اندیشهها، شعاfیر، اخلاق و شریعتشان استوار و پایدار ماندند، توانستند شخصیت اسلامی خویش را حفظ کنند و در همان حال، دستاوردهای سودمند و سازگار موجود در تمدنهای ایران، روم، هند و دیگر گذشتگان را برگیرند و نیز توانستند که با ترجمه و پیرایش و افزایش «میراث علمی» یونان، از دستاوردهای فکری این تمدن کهن سود جویند. فقها و پیشوایان دینشان هم این کار آنها را تایید و حتی در آن مشارکت کردند و جز در مواردی که با عقاید و اندیشههای آنان در بارۀ خداوند و هستی یا با سبک فکرشان مخالف بود، محدودیتی قایل نشدند. نمونۀ بارزِ این اعمال محدودیت، بخش «متافیزیک» فلسفه یونانی است.