ویژگی های کلی اسلام

فهرست کتاب

ایدئولوژی‌های نوین و پیچیدگی آن‌ها:

ایدئولوژی‌های نوین و پیچیدگی آن‌ها:

جای شگفتی است که همان‌هایی که با دامن‌زدن به نگرانی‌ها و تردیدها و بزرگ نماییِ اختلافات پیش آمده در تاریخ مسلمانان، و با منتسب‌ساختن هر گروه کژاندیش و گمراه به متن امت مسلمان، جفاکارانه در صدد عیبجویی و واردآوردن خدشه بر این ویژگی از ویژگی‌های اسلام (شفافیت) می‌باشند، همین افراد در برخورد با ایدئولوژی‌های بشری معاصر که به صورت «بت‌ها»ی این دوران درآمده‌اند، روشی همراه با گذشت و چشم‌پوشی در پیش می‌گیرند، و از کنار پیچیدگی‌های آشکار و اختلافات برجستۀ موجود در آن‌ها که هر پژوهشگر و منتقدی آن‌ها را مشاهده و لمس می‌کند، با اغماض و نادیده‌انگاری عبور می‌کنند.

بدین ترتیب، اینان و امثال‌شان در شمار نوکاهنان توجیه‌گر پرستش این بت‌ها درمی‌آیند.

این ایدئولوژی‌های نورسیده و خیره‌کننده، هنوز هم حسرتمند یک تعریف دقیق و سنجیده – یا به قول منطقیون: جامع و مانع – هستند که مدلولات آن‌ها را مرزبندی و مشخص و طبیعت اصلی و مفاهیم بنیادین آن‌ها را آفتابی و روشن سازد. اما این تعریف مجرد تاکنون ارائه نشده است. بنابراین، در بارۀ هر چیزی از این ایدئولوژی‌ها حتی در معنی آن‌ها اختلاف بروز می‌کند، به عنوان مثال دموکراسی را در نظر بگیرید:

ما در قرن بیستم تقریباً هیچ ایدئولوژی اجتماعی، سازمانی و سیاسی اعم از لیبرالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم یا حتی فاشیسم و نازیسم را سراغ نداریم که ادعا نکرده باشد دموکراسی حقیقی را فقط وی داراست، و دیگر مکاتب همه دارای دموکراسی دروغین و ساختگی هستند. و مردم در این میان سرگردان و متحیر مانده‌اند که کدامیک از این دموکراسی‌ها حقیقی و اصیل و کدامیک ادعایی و جعلی اند؟

پناه‌بردن به ملاک‌های اخلاقی و روحی، فرد را از این دشواری و بحران فکری نجات نمی‌دهد، چرا که همگان بر ادعای خود مبنی بر آزادیخواهی، مساوات و رعایت احترام انسان‌ها پای می‌فشارند.

همچنین، متوسل‌شدن به معیارهای اجتماعی – قراردادی سودی نخواهد داشت، چرا که هر گروهی معیار و ملاکی برای خود پیش خواهد کشید که توجیه گر اسلوب خود می‌باشد. به عنوان مثال، اندیشمندان دموکراسی غربی، بر معیار سیاسی تکیه می‌کنند و دموکراسی خود را به وسیلۀ آزادی سیاسی برتری می‌بخشند. حال آنکه تکیه‌گاه توجیه‌گری مارکسیست‌ها، معیار اقتصادی است و در صددند دموکراسی خود را به وسیلۀ آزادی اجتماعی و اقتصادی برتر نشان دهند.

و چینی‌ها از رهگذر آنچه «دموکراسی نوین» می‌نامند، مدعی برخورداری از هردو معیار می‌باشند، همچنین انقلابیون آسیایی و آفریقایی با طرح ادعایی به نام «دموکراسی سوسیالیستی» دمکراسی غربی را به چالش طلبیده‌اند[١٣١].

حتی می‌بینیم که در برخی موارد، افرادی با طرح اندیشۀ «دیکتاتوری دموکراتیک» در صدد پیوند و گردهم‌آوردن دو تفکر همگریز و ناسازگار برآمده‌اند[١٣٢].

و اینک به عنوان نمونه‌ای دیگر، سوسیالیزم را که افراد بسیاری از امت ما را به دام انداخت، درنظر آورید: راستی حقیقت سوسیالیزم چیست؟ درونمایه و مدلول آن کدام است؟ چه اهدافی دارد؟ پایه‌های این اندیشه، منابع و ریشه‌های آن کدامند؟

جستجوی پاسخ این پرسش‌ها، جز اندیشه‌فرسایی، درگیرشدن با مسایل بغرنج و پیچیده، و اطلاع‌یافتن بر اختلاف آشکار میان بنیانگذاران و طرفداران این اندیشه، دستاوردی نخواهد داشت.

استاد ثاونی می‌گوید: سوسیالیزم هم همانند دیگر تعبیرات گوناگون مشابه در بارۀ نیروهای سیاسی مرکب، اصطلاحی است که محتوا و مدلول آن نه فقط از یک نسل به نسلی دیگر، بلکه از برهه‌ای تا برهه‌ای دیگر متفاوت می‌باشد[١٣٣].

و استاد «کول» بر وجود تناقض در فهم اندیشۀ سوسیالیسم میان کشورها و نسل‌های مختلف تأکید می‌ورزد، و چنین می‌افزایدکه «اختلاف در عقیده، فقط نتیجۀ اختلاف زمان نیست و بس، بلکه میان صورت‌های گوناگون موجود در یک عصر خاص نیز، تناقض و تضاد وجود دارد».

یا در کتاب «این است سوسیالیزم» نوشتۀ دو نویسندۀ فرانسوی به نام‌های: جرج‌بورگان و بیار رامپیر، به نقل از مارکسیم لوروا در کتابش با عنوان «پیشگامان سوسیالیزم فرانسه»، چنین می‌خوانیم: «در این مطلب گمان نمی‌توان داشت که چندها سوسیالیزم گوناگون وجود دارند، مثلاً میان سوسیالیزمِ «بابون» و سوسیالیزم «برودُن» شکاف بسیار عمیقی وجود دارد، و سوسیالیزم «سان سیمون» و «برودن» با سوسیالیزم «بلانکی» تفاوتی آشکار دارند، و تمامی این‌ها با اندیشه‌های لویس بلان، کابیه، فوربیه و بیکور ناسازگارند. در هرحال در میان هر گروه یا شعبه‌ای، جز خصومت‌های خشونت باری که آکنده از تأسف و مرارت می‌باشند، چیزی نمی‌توان یافت»[١٣٤] و علیرغم نزدیک‌بودن عصر مارکس (درگذشت ١٨٨٢م) با عصر جانشینان وی: انگلس (١٨٨٦) و لنین (١٩٢٤) بنیانگذار نخستین حکومت جامعه‌گرای مارکسیستی، مشاهده می‌شود که شکاف میان دو تجربۀ اصلی روسیه و چین همواره گسترده‌تر می‌شود، اما در عین حال هرکدام خود را به شخص مارکس منتسب می‌سازند.

در این باره بهتر است گفته‌های یکی از مارکسیست‌های مشهور، به نام «ماکسیم رودنسون» نویسندۀ یهودی و چپگرای فرانسوی را به عنوان شاهد بیاوریم، وی می‌گوید:

«واقعیت این است که ده‌ها و صدها مارکسیسم وجود دارند. شخص مارکس گفته‌های فراوانی دارد و می‌توان به سادگی توجیه هر اندیشه‌ای را در آثار وی یافت!! این آثار به کتاب مقدس (اسفار تورات، اناجیل، چندگانه و ملحقات آن‌ها) می‌مانند که حتی شیطان نیز می‌تواند نصوصی در تأیید گمراهی خود در آن‌ها بیابد!!»[١٣٥].

این‌ها ایدئولوژی‌های بشری هستند، با این پیچیدگی و ناسازگاری، و آن هم اسلام با آن شفافیت... و پیوستگی و وحدت.

و راستی، قوانین تشریعی خداوند، با قوانین بشری چه فاصلۀ زیادی باهم دارند:

﴿وَمَا يَسۡتَوِي ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِيرُ ١٩ وَلَا ٱلظُّلُمَٰتُ وَلَا ٱلنُّورُ ٢٠ [فاطر: ١٩ – ٢٠].

«نابینا با بینا و تاریکی‌ها با روشنایی یکسان نیستند».

[١٣١]- «الإسلام وتحدیات العصر» ص ١٢٩ و ١٣٠ چاپ دوم.

[١٣٢]- «القومیة والمذاهب السیاسیة»: قومیت‌گرایی و اندیشه‌های سیاسی ص ٣١٧.

[١٣٣]- سوسیالیزم و ملی‌گرایی، نوشته دکتر یوسف القرضاوی ص ٧٤.

[١٣٤]- این است سوسیالیزم: ترجمه به عربی از محمد عیتانی – بیروت. ص ١٣.

[١٣٥]- اسلام و سرمایه‌داری، ص ٢٤.