یک اعتراض غیر قابل پذیرش:
ممکن است برخی مردم بپرسند، اگر دین اسلام تا این حد روشن و شفاف است، پس این همه فرقه چیست که در طول تاریخ به نام اسلام ظهور یافتهاند؟ و جدایی موجود میان اهل سنت و شیعه چه توجیهی دارد؟ و راز اختلاف میان سلفیه و صوفیه یا میان دو رویکردِ مذهبگرایی و فرامذهبی کدام است؟
من اطلاع دارم که هستند برخی از مبشران و خاورشناسان و همکارانشان که تمام تلاش خود را به کار میگیرند تا این مطلب را هرچه بزرگتر و مهمتر جلوه دهند، به طوری که خواننده از نوشتههایشان چنین گمان برد که این دین آنگونه که خداوند آن را فرو فرستاده است، یک دین واحد نیست، بلکه صدها اسلام وجود دارند و هر شهری، هر عصری و هر مذهبی برای خود دارای نوعی اسلام ویژه هستند، و به همین ترتیب...
مطلبی که میتوانم با قاطعیت تمام روی آن تأکید کنم این است که هیچ ایدئولوژی دینی و یا بشری در این جهان پهناور سراغ نمیرود که به اندازۀ این اسلام از شفافیت و اتحاد برخوردار باشد.
اسلامی که ما به آن دعوت، و آن را با شفافیت توصیف میکنیم، اسلام هیچ فرقهای از فرقهها، هیچ کشوری از کشورها و هیچ مذهبی از مذاهب نیست. بلکه فقط اسلام قرآن و سنت است، اسلام اصحاب پیامبر و تابعین نیکاندیش است، اسلام نخستین، و پیش از ظهور فرقهها، نحلهها، بدعتها و هوسمحوریهای ایجاد شده و نویپدا که مردم را به دستهها و گروههای مختلف تقسیم کردهاند.
از یکی از بزرگان و اندیشمندان شیعه و یکی از آرزومندان و مشتاقان اتحاد امت اسلامی سخنی شنیدم که شایسته است به ثبت برسد و نشر یابد. وی چنین میگفت: آیا آن هنگام که خداوند دین اسلام را برای این امت تکمیل نمود و نعمت خود را بر آن تمام نمود و این فرمودۀ خداوند نازل گشت:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ﴾ [المائدة:٣].
«امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آیین خداپسند برایتان برگزیدم».
آیا در آن هنگام سنی و شیعهای بود؟ طبیعی است که پاسخ حاضران این بود که خیر.
- پس در این صورت اختلافها ناشی از تفسیر قضایای تاریخی است!
- قطعاً چنین است.
- در اینجا فردی خردورز و اندیشمند چنین گفت: لذا باید از حوادث پس از نزول این آیه:
﴿ ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ...﴾.
چشمپوشی نماییم، و فقط به کتاب خداوند مراجعه کنیم که کاملاً ما را بینیاز میکند.
و این سخن، سخنی است صحیح، چرا که سرچشمۀ اختلاف میان سنی و شیعه عبارت است از موضوع خلافت، و اینکه بعد از پیامبر ج چه کسی بدان احق بود؟ و این اختلاف، اختلافی است بر سر اموری که از نظر تاریخی پایان یافتهاند، و کسانی که بر سر آن اختلاف ورزیدند، به پیشگاه پروردگارشان رسیدند، و بازگشت همۀ آنان به سوی خداوند است.
اما آن چیزی که در ورای تمام اینها باقی مانده است، فقط قرآن است که باطل و کژی از هیچ سویی بدان راه نمییابد.
از جمله نعمتهای خداوند بر امت اسلامی این است که به این امت امتیازی بخشیده است که امتهای پیش از آن، فاقد آن بودند، و آن اینکه محافظت و پاسداری از کتاب ارجمندشان را که قانون اساسی زندگی، و نخستین منبع آنها برای قانونگذاری و راهنمایی میباشد، خود برعهده گرفته است:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾ [الحجر: ٩].
«ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و پاسدار آن هم خود ما خواهیم بود».
گذشت قرنهای متمادی راستی این وعدۀ الهی را به صورتی قطعی به اثبات رسانده است، و قرآن به همان صورتی که خداوند آن را نازل فرموده و پیامبر ج آن را دریافت داشته، و یاران آن حضرت ج آن را به خاطر سپردند، و به آیندگان رساندند، به صورت محفوظ در سینهها، و قرائت شده با زبانها و نگارش یافته در مصحفها باقی مانده است، و نه واژهای از آن تباه و نابود شده و نه جملهای در آن دیگرگون و وارونه شده است... و این در حالی است که تمامی کتابهای آسمانی پیش از قرآن، دچار تغییر و تحریف شدهاند – یا یکسره نابود و ضایع گشتهاند – و خداوند ضامن پاسداری از آنها نشده است، چرا که آن کتابها، کتابهائی مقطعی و مرحلهای بوده و به پیامی ویژه اختصاص داشتند، و برخلاف پیام اسلام که فرازمانی و فرامکانی است، آن کتابهافاقد ویژگیهای جهان شمولی و جاودانگی بودند.
همچنانکه سنت محمد ج نیز به صورت نقادی شده و غربال یافته محفوظ گردیده است، تا روشنگر و بیان نظری و عملی این قرآن باشد.
هرچند تاریخ اسلام اسامی فرقههای زیادی را که در جامعۀ اسلامی ظهور یافتهاند، به خاطر سپرده است، اما در عین حال مرگ بیشتر آنها را در جامعۀ اسلامی را نیز به ثبت رسانده است و مسلمانان در حالی اسامی آنها را بر زبان میآورند که دیگر جایگاهی در میان جامعهشان ندارند، و پس از گذشت اندک زمانی در مجموع امت اسلامی ذوب گشتهاند. و اگر برخی گروههای منحرف، هنوز باقی ماندهاند، نه گناهشان بر دوش اسلام است و نه کژرویها و کژاندیشیهای آنها به حساب این دین و امت بزرگ آن گذاشته میشود.
از سوی دیگر اسلام معیار سنجش و مرجعی را که مسلمانان باید به هنگام اختلاف به عنوان داور خود قرار دهند، مشخص و معرفی نموده است، خداوند در این مورد میفرماید:
﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ﴾ [النساء: ٥٩].
«چنانچه در مورد چیزی دچار اختلاف شدید، آن را به خدا و پیامبر برگردانید، اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید».
بنابه اجماع تمامی مسلمانان از صدر اسلام تاکنون، ارجاع اختلاف به خداوند که در آیه آمده است، یعنی برگرداندن به کتاب خداوند، و ارجاع به پیامبر ج یعنی: برگرداندن به سنت ایشان.
مسلمانان در زمینۀ تفسیر نصوص و قوانین دینی و استنباط احکام از آنها، به وضع دانشی خاص اقدام کردهاند که عبارت است از علم «اصول فقه»، تا با کمک آن به همفکری و وحدت فهم برسند. البته انکار نمیکنم که بیشتر مسایل اصولی، خود مورد اختلافند، اما دست کم در مورد امور اساسی و مسایل بنیادین اتفاق نظر وجود دارد. در غیر این مسایل اساسی هم، خود اسلام گوناگونی نظرات را مجاز شمرده و پیروان خود را در مورد اختلاف بر سر آنها، در تنگنا قرار نداده است.
علاوه بر این، میتوان در اینجا از راهکار عملی دیگری برای کاهش خطر اختلاف نام برد که عبارت است از توافق جمعی اندیشمندان مسلمان بر اینکه در مسایل اختلافی، رأی امام و پیشوای مسلمانان به عنوان رأینهایی و اختلافزدا، مبنا قرار گیرد. از این رو هرگاه مسلمانان دارای حکومتی شرعی باشند که براساس اختیار و شوری و بیعت تشکیل یافته باشد، رأی امام یا حاکم در مورد مسایل اختلافی، ملاک نهایی و قول فصل خواهد بود. اما در امور فکری و نظری، هرکس رأی و اندیشۀ خود را خواهد داشت و حساب وی با خدا خواهد بود.